جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


ریشه‏یابی انگیزه و الگوی هنرمندان در انسان‏های یگانه و آثار آن‏ها


ریشه‏یابی انگیزه و الگوی هنرمندان در انسان‏های یگانه و آثار آن‏ها
"لقد کان لکم فی رسول اللّه‏ اسوه حسنه: به تحقیق در رسول خدا برای شما الگویی نیکو نهاده شده است." (قرآن کریم، احزاب: ۲۱)
هر آن چیزی که از سوی هر کسی با هر جهانبینی و تفکری هنر و اثر هنری نامیده می‏شود، در اثر توجه و پیروی از الگویی پدید آمده است. در حقیقت، الگوها همواره به عنوان انگیزه‏ای برای پدیدآورنده اثر یا هنرمند (باز هم به هر تعبیر موردنظری) ایفای نقش می‏نمایند. هنرها به تبع انگیزه هنرمند و باورها و اعتقادات وی، و همچنین هدفی که از پدید آوردن اثر هنری تعقیب می‏کنند، به همراه ساحتی از حیات که اثر هنری بر آن متوجه و متمرکز است، در یک سلسله مراتب و طیف وسیعی (از هنر رحمانی تا هنر شیطانی) قابل جایگزینی هستند. انگیزه جملگی هنرمندان پدیدآورنده اجزاء این طیف وسیع، مشتمل بر باورها و آرمانهای آنها و الهامی است که از الگویی مرتبط اخذ می‏نمایند. مقاله حاضر در پی معرفی الگوها و شناسایی انگیزه هنرمندانی است که خود به عنوان الگویی برای هنرمندان (و یا حتی هنرمندنمایان) ایفای نقش نموده و آثار بدیع و دست اولی را پدید آورده‏اند. با این فرض که اکثر هنرمندان از دو گروه هنرمند و هنرمندنمای اصلی (پدیدآورندگان هنر رحمانی و هنر شیطانی) الهام می‏گیرند، تمرکز اصلی مقاله بر معرفی الگوهای این دو گروه متمرکز خواهد بود. در این فرایند مشخص می‏شود که بسیاری الگوهای این هنرمندان، کسانی هستند که در ظاهر هنرمند (به معنای مصطلح) نیستند، لکن اعمال یا کلامی که از آنها صادر می‏شود کلام و عملی بدیع بوده، که نه تنها بروز آن از سوی دیگران تقریبا منتفی بوده است، بلکه امکان تکرار آن نیز اندک است.
طبقه‏بندی آثاری که به هر حال آثار هنری نامیده می‏شوند، از نظر اصالت و بداعتشان بیانگر دو گونه یا دو دسته اصلی آثار هنری است: یکی آثار هنری اصیل (حقیقی یا درجه اول یا دست اول) و دیگری آثار هنری تقلیدی (بدلی، درجه دوم یا دست دوم) طبقه‏بندی آثار هنری از نظر مبنای فکری و اعتقادیشان نیز (در طیف وسیعی قرار می‏گیرند که دو قطب این طیف) دو گونه هنر را معرفی می‏کند: هنر رحمانی که بر پایه تفکر و جهانبینی الهی و توحیدی شکل گرفته، و هنر شیطانی که تفکر پلشت شیطانی و جهانبینی شرک موجد و محرک اصلی آن بوده‏اند.
این دو نوع و یا دو درجه از هنر در دو قطب طیف‏بندی هنرها قرار می‏گیرند. لازم به ذکر است که اگر چه قاعدتا به دلیل اهمیت و ارزش هنر، استعمال آن برای آنچه که با شبیه نمودن خویش به هنر قصد اغوای انسان را دارد روا نمی‏باشد، لکن با اغماض و تنها از آن جهت که نامیده شدن آن به هنر در میان عده‏ای رایج است در این نوشتار نیز آن را برای وجه مجازی هنر به کار برده می‏شود.
وجیزه حاضر بر این باور است که هنرهای اصیل و درجه اول (اعم از رحمانی و شیطانی) نیز به نوبه خود متأثر از الگوهایی هستند که تلقی عمومی، آنها را عموما به عنوان اثر هنری نمی‏شناسد. زیرا این الگوها به صورت کلام یا عمل اشخاص و یا گروهها در طول تاریخ ظهور و بروز نموده‏اند که متعاقبا توضیح خواهد شد. در واقع سخن در این است که برخی اعمال و سخنان بعضی افراد چنان از بداعت و یگانگی برخوردارند که اگر چه در ظاهر در طبقه‏بندیهای هنری قرار نمی‏گیرند، لکن هم ویژگی‏های هنر ناب را دارند، و هم اینکه راهنما و الگوی هنرمندان (به معنای مصطلح آن) نیز قرار می‏گیرند. در جهت وضوع بحث سعی بر آن خواهد بود هم الگوهای اولیه و اصلی معرفی شوند و هم اینکه چگونگی تأثیر آنها بر شکلگیری مراتب دو گانه هنر (هنر رحمانی و هنر شیطانی) تشریح شود. در توضیح این دو مرتبه از هنر می‏توان گفت که با توجه به مراتب و درجاتی که به تبع ساحتهای حیات انسان می‏توان برای هنر قائل شد، هنرها به طور عام در دو مقوله اصلی "هنر رحمانی و هنر شیطانی"، "هنر معنوی و هنر مادی"، "هنر حقیقی و هنر مجازی" یا "هنر اصیل و هنر بدلی" قابل دسته‏بندی هستند. این بدان علت است بسیاری (یا جملگی) مفاهیم عالی مانند حقیقت، زیبایی، عدالت، عشق، محبت و امثالهم مورد خواست و نیاز و مقصد جملگی انسانها هستند که به دلیل قرار گرفتن انسانها در مدارج مختلف معرفت و آگاهی، توجه آنها به مراتب حیات (به ویژه معنویت) متفاوت خواهد بود. به این ترتیب این مفاهیم عالی را در موضوعات دنیوی و مادی جستجو می‏نمایند. و در نتیجه در مورد هر یک از این مفاهیم با طیف وسیعی مواجهیم که نیمه‏ای از آن به سمت وجه یا تجلی دنیوی و مادی آنها متمایل است.
برای یک پدیده به عنوان اثر هنری ویژگی‏های را می‏توان برشمرد که مجموعه این ویژگی‏ها بیانگر قدرت خلاقه هنرمند در بیان موجز و بلیغ و مؤثر و دیرپای مفهوم و معنا و مقصودی است که سایرین به راحتی قادر به انجام آن نبوده‏اند. با این مقدمه و با پذیرش وجود تعاریف متفاوت و متنوع برای هنر(۱) که بستگی تام به زمان و مکان و موضوع و جهان‏بینی و فرهنگ هنرمند و جامعه وی دارند، به منظور فراهم آوردن زمینه تشریح هدف موردنظر از نگارش این وجیزه، در اینجا تعریفی ظاهرا خنثی از هنر که مستقل از جهان‏بینی و فرهنگ است ارائه می‏شود تا در هر جامعه و تفکری بتواند قابل استناد باشد. از این نظر هنر عبارت از بیان مفهوم و موضوعی خاص به صورتی بدیع است که هر کسی به سهولت قادر به آن گونه ارائه پدیده موردنظر نباشد. به تبع مراتب هنر، هنرمندان و یا به عبارتی آنان که هنرمند نامیده می‏شوند نیز بدون توجه به نوع هنر (از نظر ارزش معنوی و مادی) دارای مراتب و مدارجی هستند. گروهی از هنرمندان هستند که معمولاً پدیده‏های هنری اصل یا آثار هنری اصیل را پدید می‏آورند مانند بتهوون، حافظ، مولوی، و بسیاری هنرمندان که خالق آثار بدیع بوده‏اند. و گروه دیگر کسانی که با الهام و یا تقلید از گروه اول به ایجاد آثاری می‏پردازند.
گروه سومی نیز وجود دارند که مقلد و تکرارکننده صرف آثار هنری هستند و در واقع مهارتی در استفاده از ابزار و وسائل دارند. این نوشتار تمرکز اصلی را بر گروه اول یعنی هنرمندانی متوجه کرده است که خالق و پدیدآورنده آثار هنری اصیل و بی‏سابقه هستند. برای جملگی مقلدان و هنرمند نمایان (گروه دوم و سوم فوق‏الذکر) به سهولت می‏توان الگوهایی را معرفی نمود که به عنوان هنر یا هنرمند یا اثر هنری اصیل راهنما و هدایتگر آنها بوده‏اند. این ردیابی و یا به عبارتی یافتن الگوی هنرمندان بزرگ و به تعبیر دیگری شناسایی الگوی کسانی که خود الگوی مقلدان و هنرمند نمایان بوده‏اند، امری دشوار است، اما مروری اجمالی بر آثار آنها بیانگر این موضوع است که برای آنها نیز الگوهایی متصور است. نوشتار حاضر سعی بر آن خواهد داشت تا الگوهای اصل و یگانه و الهام‏بخش و به عبارتی الگوی هنرمندان بزرگ و اصیل و درجه اول را شناسایی نماید. بطور مثال کسی در اثر هنری بودن مثنوی و غزلیات حافظ و آثار شکسپیر و داوینچی و بتهوون و سایر هنرمندان بزرگ در رشته‏های مختلف هنری شکی ندارد. ولی مداقه در این آثار بیانگر این حقیقت است که این آثار جاودان تحت تأثیر عمل یگانه و بدیع کسانی خلق شده و در جهت تبیین آن اعمال و مفاهیم اصیل و معنوی ایفای نقش نموده‏اند.
به بیان دیگر این آثار هنری یا تحت تأثیر الگوها و نمونه‏هایی واحد و یگانه بوده‏اند که تنها یک بار و توسط انسانهای یگانه بیان شده‏اند. الگوها و نمونه‏های واحد و اولیه به صور گوناگونی چون عمل یا کلام از صاحب خویش بروز نموده‏اند. برای نمونه جمله‏ای زیبا، عملی شجاعانه و یا ایثارگرانه، سخنی حکیمانه، و فعلی عاشقانه، تعبیری عارفانه، خلقتی زیبا، مفهومی معنوی، و جلوه‏ای یگانه، از کسانی صادر شده است و می‏شود که این تظاهر بدون سابقه و یگانه هستند، و افراد دیگری به سهولت قادر به انجام و ابزار آن نمی‏باشند، که مثالهای موردی آن متعاقبا خواهد آمد. برای فاعل این الگوهای اصیل و اولیه، مراتبی را می‏توان قائل شد که در رأس همه اینها خالق عالم وجود قرار گرفته است.
● مصادیق الگوها
فعل و خلق خداوند به عنوان وجه بارز و الگوی اصلی و اولیه برای هر هنر و فعالیت انسانی مطرح است. زیرا او حی و خالق و عالم و سمیع و بصیر و خبیر و باری و مصور و قادر است. بارزترین فعل الهی که خداوند خویش را به خاطر آن بهترین خلق کننده می‏نامد، (فتبارک اللّه‏ الحسن الخالقین)(۲) خلق انسان با همه ویژگیهای پیچیده روانی و جسمانیش می‏باشد. قرآن کریم نیز در قلمرو کلام که واجد بسیاری ویژگیهای هنری همچون تعادل و توازن و زیبایی و ایجاز و ریتم و از همه بالاتر معانی سمبلیک است، به عنوان خلق و کلام خدا و به مثابه الگویی برای هنرمندان در طول تاریخ (پس از نزول) تیفای نقش مینماید.
پس از ذات اقدس باری تعالی، و در مرحله بعدی انسانهایی را می‏توان به عنوان الگوی بشریت و از جمله هنرمندان معرفی نمود که فعل و کلامشان الگوی سایرین بوده و خواهد بود. در واقع از میان مخلوقات الهی برخی انسانها واجد ویژگیهایی هستند که افعال و منش و رفتار و کلام آنها را می‏توان به یکی از هنرهای دوگانه مذکور در بخش کلیات (فوق) متصف نمود.
گروه اول انسانهایی هستند که فعل و عمل آنها را می‏توان به عنوان اثر هنری و یا الگویی برای هنرمندان تلقی نمود. این افعال و اعمال برای یکبار اتفاق افتاده یا خواهند افتاد، لکن عظمت هر یک از آنها در آن است که:
ـ اولاً بسیاری کسان علیرغم آنکه در شرایط مشابه قرار داشته و یا قرار خواهند گرفت، یا از انجام آن ناتوانند، و یا اینکه اصولاً انجام آن عمل به ذهنشان نمی‏رسد.
ـ ثانیا این آثار و افعال اصیل، در عین حالی که فقط برای خدا و در راه ادای تکلیف الهی انجام می‏شوند، ولی کل بشریت را مخاطب قرار می‏دهند.
ـ ثالثا عده معدودی (یا عده خاصی) پذیرای پیام این آثار و افعال بوده و آنها تحسین می‏کنند و حتی به آن غبطه می‏خورند.
ـ رابعا این آثار و افعال الگوی هنرمندان بزرگی می‏گردد تا آثار هنری نابی بیافرینند.
ممکن است این اعتراض مطرح شود که سخن و یا عمل این افراد برای یک بار و یا یک لحظه اتفاق افتاده و نمی‏تواند به عنوان اثر هنری قابل لمس و حس و تجربه برای سایرین در زمانها و مکانهای مختلف مطرح باشد. در پاسخ می‏توان به مثالی اشاره کرد که به وضوح بحث کمک خواهد نمود. امروزه ایجاد آثار هنری با عمر محدود امری رایج است که نمونه آنرا در آثاری که با یخ و برف و ماسه ساحل و حتی گُل و مواد غذایی ایجاد می‏شوند می‏توان مشاهده نمود.
این آثار حتی در قالب برپایی نمایشگاه نیز مطرح شده و هزاران نفر را به تماشای خویش می‏خوانند. بر این می‏توان اضافه نمود عمل قهرمانان را که حتی شاید برای خود آنان نیز قابل تکرار نباشد. همچنین برخی هنرها همچون نمایشها، کنسرتهای موسیقی، باله‏ها، رقص‏ها و حتی آوازها اعمالی هستند که دیرپایی نقاشی و معماری و مجسمه‏سازی و ادبیات را ندارند و تکرار آنها پس از مدتی مقدور نبوده و تنها با استفاده از فناوری‏هایی چون تصویربرداری و ضبط صدا می‏توان آنها را تکرار نمود. بنابراین ظهور یک پدیده با عمر محدود و لحظه‏ای می‏تواند به عنوان اثر هنری قابل بحث مورد توجه قرار گیرد.
در تشبیه این آثار که الگوی هنرمندان نامیده می‏شوند با هنر ارائه شود و هنر را هر چه که بنامیم و هر صفتی اعم از لذت(۳)، زیبایی(۴)، آنچه که باید باشد(۵)، مبارزه با ظلم و استکبار(۶)، زبان واقعی انسان(۷)، وسیله ارتباط انسانها(۸)، واقعیت بخشیدن به بیان غیرانسانی با وسایل انسانی(۹)، هنر برای انسان در حیات معقول(۱۰)، طلب حقیقت و جمال(۱۱)، نو بودن و بداعت، و هر تعریف دیگری را که برای آن قائل شویم، اندکی دقت در آثار و اعمال مورد نظر (صادره از انسانهای اسوه) حاکی از آن است که همگی آنها واجد جملگی این صفات هستند. به این معنا که هم در اوج زیبایی (به ویژه زیبایی معنوی) بوده‏اند، هم لذتی را برای فاعل فعل و ناظرین و حتی شنوندگان و خوانندگان اعصار بعد به ارمغان آورده‏اند، هم بیانگر اوج آرمانهای انسانی یعنی آنچه که باید باشد بوده‏اند، هم آثاری نو و بدیع و بی‏سابقه بوده‏اند، هم زایل کننده پرده مادیت از چهره حیات معنوی بوده‏اند، هم تقابلی جدی با ظلم و ستم و زشتی و استکبار را به نمایش گذاشته‏اند، و در یک کلام انسانیتی ناب را تجلی بخشیده‏اند.
در واقع هر یک از این تعاریف به وجهی از هنر که برای تعریف کننده مهم و اصلی بوده است اشاره داشته و از کلیت و جامعیت هنر و اصولاً از وحدت اهداف و آرمانهای حیات انسان غفلت ورزیده‏اند. به بیان دیگر جملگی تعاریف ارائه شده درباره هنر در عین حالی که عاری از واقعیت نیستند همه حقیقت نیز نیستند. شاید مثال معروف مولوی را در مورد اظهارنظر عده‏ای که در تاریکی فیلی را لمس نموده بودند، بتوان در این مورد نیز تعمیم داد.
پیل اندرخانه تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی
اندران ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف می‏بسود
آن یکی را کف بخرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانستش نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن بر او چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بُدست
همچنین هر یک بجزوی کو رسید
فهم آن میکرد هر آن می‏تنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد آن الف
در کف هر کس اگر شمعی بُدی
اختلاف از گفشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همه آن در دسترس(۱۲)
به عبارت دیگر سخن در این است که هر یک از تعاریف مطرح شده در مورد هنر، تنها به وجهی از معنای آن که مورد توجه شخص تعریف کننده بوده توجه کرده و آن را برجسته نموده است، در حالیکه این آثار یکتا و این هنرمندان یگانه جملگی ویژگیهای مثبت هنر را توأمان و بطور هماهنگ مدنظر قرار داده‏اند.
برای نمونه:
شخصیتی چون علی‏بن ابیطالب علیه‏السلام به هنگامی که شمشیر شقی‏ترین موجود زمین بر فرق مبارکش اصابت می‏کند ندا در می‏دهد که "فزت و رب الکعبه". این سخن یگانه و بی‏سابقه برای حافظ الهامی می‏گردد، تا بسراید:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
و یا رفتار و سخنان بی‏همتای آن امام همام علیه‏السلام در بستر شهادت، الگویی است برای شهریار که بگوید:
بجز علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
و یا توأم بودن شجاعت و مردانگی و فتوت و جوانمردی آن حضرت در میدان کارزار مشوق مولوی است که بسراید:
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی
مثال بارز دیگر حماسه بی‏مانند عاشورا است، که خود الگو و الهام‏دهنده و انگیزه هنرمندان زمینه‏های مختلف همچون نقاشی، موسیقی، شعر، نمایش و حتی معماری و شهرسازی بوده است می‏توان به شعر زیبا و جاودانه مولوی اشاره کرد که مطمئنا بدون این حماسه، سرودن این اثر هنری ممکن نبود:
کجایید ای شهیدان خدایی؟
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق؟
پرنده‏تر زمرغان هوایی
کجایید ای شهاب آسمانی؟
بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای زجان و جا رهیده؟
کسی مر عقل را گوید کجایید؟
کجایید ای در مخزن گشاده؟
کجایید، ای نوای بی‏نوایی؟
دران بحرید کاین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم
زکف بگذر، اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و بدل رو گر زمایی
برآ ای شمس تبریزی زمشرق
که اصل اصل اصل اصل هر ضیایی(۱۳)در مورد تأثیر این حماسه بر سایر هنرها از ذکر جزئیات خودداری شده و به منابع ذیربط ارجاع می‏شود(۱۴). تنها به این امر غیرقابل انکار اشاره می‏شود که این حماسه، علاوه بر تأثیرات فراوانی که بر مشی و زندگی انسانها نهاده، بر زندگی و هنر شیعیان تأثیری بنیادین داشته است. این حماسه جاوید انگیزه خلق سبک نمایشی (تعزیه) بوده است که ویژگیهای یگانه و خاصی داشته و به عنوان عامل هویت هنر نمایشی شیعه ایفای نقش نموده است.(۱۵) طراحی و بنای حسینیه‏ها و تکایا در شهرها و روستاها به عنوان سبک و شیوه و عنصری در هنر معماری، علاوه بر فرم و روابط و سازمان فضایی خاص خود آنچنان فضا را کیفی نموده‏اند که نمونه مشابهی برای آن قابل شناسایی نیست.(۱۶) هنر موسیقی مسلمین و شیعیان و به ویژه ایرانیان به شدت از این حماسه متأثر است. همینطور است در مورد نقاشی و شعر و ادبیات و حتی هنرهای جدیدی چون سینما که البته نیازمند درک صحیح از آن حماسه و توانایی تجلی بخشیدن به ارزشها و لحظات آن است، و نمونه‏های نسبتا خوبی نیز خلق شده است.
برخی نمونه‏های دیگر فهرستوار عبارتند از:
ـ خانواده‏ای که سه روز متوالی روزه‏دار بوده، و به هنگام افطار غذای خویش را در راه خدا به اسیر و یتیم و فقیر میبخشند و خود گرسنه می‏مانند.(۱۷)
ـ پیامبری که هنگام غیبت آزاردهنده هر روزه خویش، جویای حال او می‏شود، و چون به او می‏گویند که آن شخص بیمار شده، به عیادت او می‏شتابد.
ـ بانویی که در شب ازدواج و به هنگام عبور از شهر در پاسخ سئوال زنی فقیر، همانجا لباس خویش را انفاق می‏کند.
ـ جوانمردی که از کشتن حریفش که آب دهان به رخسار مبارکش انداخته، احتراز مـی‏نماید، تـا شبهه انتقامجویی شخصـی، اصـالت و زیبایی و خلوص عمل در راه خدایش را آلوده ننماید.
ـ فرمانروایی که در عین توانایی و در دسترس داشتن ثروت یک کشور پهناور، مانند فقیرترین افراد تحت حکومت خویش زندگی می‏کند.
ـ بانوی دلاوری که در پاسخ اسیرکننده‏اش که کشته شدن برادران و یاران و فرزندان و اسارت او و سایرین را به منظور تحقیرش، به او یادآوری نموده و آنها را به خدا نسبت می‏دهد، می‏فرماید: "ما رأیت الا جمیلاً".
ـ پیرمردی که در عین درک شهادت و به قتل رسیدن جملگی یاران و برادران و فرزندانش، کسی را توان مقابله و رویارویی با وی نیست، و مقاتل نوشته‏اند که هر چه به زمان شهادتش نزدیکتر می‏شود چهره‏اش برافروخته‏تر می‏گردد.
ـ و هزاران واقعیت و حقیقت از این دست که یکبار در تاریخ بشریت اتفاق افتاده‏اند، تاریخ انبیاء و اولیاء و مصلحین مشحون از آنهاست، و تنها تصویر و یادشان بر ذهنها باقیست و در هیچ موزه‏ای و یا در عمل کسی نمی‏توان آنها را بازیافت.
از سوی دیگر، شیطان نیز برای جنبه دیگر هنر (هنر شیطانی، هنر خاکی، هنر مجازی یا هنر مادی) الگوی اصلی است. اساس و نتیجه مترتب بر این نوع از هنر به تبع ماهیت و مقصود شیطان بر غفلت استوار است. چرا که او همواره انسان را به غفلت دعوت می‏نماید. خود او به خداوند عرضه می‏دارد که: "قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لا غوینهم اجمعین * الا عبادک منهم المخلصین: شیطان گفت خدایا چنانکه مرا گمراه کردی من نیز در زمین (همه چیز را) در نظر فرزندان آدم جلوه (زینت) میدهم و همه آنها را گمراه خواهم کرد * بجز بندگان پاک و خالص تو را."(۱۸) و به این ترتیب کار او زینت است و زینت به تعبیر علامه طباطبایی یعنی "هر چیز زیبا و دوست داشتنی است که ضمیمه چیز دیگر شده، به آن زیبایی می‏بخشد و مرغوب و محبوب قرار می‏دهد. طالب زینت به طمع رسیدن به آن حرکت می‏کند و در نتیجه از فواید آن چیز هم منتفع می‏شود"(۱۹) عمل شیطان نیز آدمهایی را به عنوان الگوهای یگانه در حیطه عمل خویش مطرح می‏کند که نماد آنها قابیل است، فرعون است، نمرود است، معاویه است، ابن سعد است، شمر است چنگیز است، هیتلر است و کلیه کسانی که در مخالفت با فطرت انسانی گام برداشته و مانع رشد و تعالی و کمال و انسانیت انسان بوده‏اند. اینها کارهایی می‏کنند که دیگران به راحتی به انجام چنین اعمالی دست نمی‏یازند. و البته کسانی نیز هستند که برای اینها هورا می‏کشند و تشویقشان می‏کنند و قهرمانشان می‏پندارند. هنر ملهم از این الگوها، آثاری است که در پی استحمار و استثمار انسان است. تنها بعد مادی حیات انسان و آنهم پست‏ترین بعد آنرا ترویج و تبلیغ می‏کند. ابتذال آن گاهی به حدی است که نام بردن و ذکر آن نیز پرده شرم را خواهد درید.
● ویژگیهای مراتب دوگانه هنر
اگر چه که تقسیم‏بندی هنرها (و یا به عبارتی آنچه که به هر زبانی و یا با هر تفکری هنر نامیده می‏شود) به دو گروه کاملاً متضاد مقرون به صحت و صواب نبوده و اصلح آن است که انواع هنرها در طیف وسیعی طبقه‏بندی شوند، که دو قطب این طیف دو نوع هنر «رحمانی» و «شیطانی» فوق الاشاره است، لکن به جهت ضرورت ندانستن بحث در این وادی، تنها به برخی ویژگیهای این دو هنر، آنهم به ریشه‏ها و مبانی آن اشاره شده، و مطالعه در جزئیات آن به منابع دیگر ارجاع می‏شود.(۲۰) در حقیقت آنچه را که توسط شیطان و تابعین او ایجاد می‏شود را نمی‏توان هنر نامید، ولی از آنجایی که این آثار با تشبه خویش به هنر و اینکه از سوی برخی به عنوان هنر قلمداد می‏شوند، در اینجا با قید صفت شیطانی و با اهمال و اغماض، هنر نامیده شده‏اند.
● ویژگیهای هنر رحمانی
بدون هیچ مقدمه چینی می‏توان گفت که ویژگی بارز هنر رحمانی "آگاهی و علم" به معنای "معرفت و شناخت" است. معرفتی که ضرورت حیات انسانی است که هدفش هدایت انسان به لقاء الهی به عنوان آرمان و هدف غایی خلقت می‏باشد. در پرتو معرفت و آگاهی است که اهداف حیات و راهها و روشهای وصول به آن و نشانه‏های ره سپردن مشخص می‏شود. در پرتو معرفت است که انسان از حق و تکلیف خویش آگاه می‏شود. در پرتو معرفت و آگاهی است که صفات و ارزشهای الهی و انسانی همچون عدالت و آزادی و ایثار و شجاعت و عفت و حلم و صبر و شکر و حکمت شناخته شده و جهت فعالیتهای انسان را مشخص می‏کنند.
به بیان ساده‏تر هنر رحمانی تجلی نور الهی است. نوری که با آن می‏توان دید و شناخت و ره سپرد و به مقصد رسید. نور یعنی خدا(۲۱)، محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم (۲۲)، علی(۲۳)، قرآن(۲۴)، انجیل(۲۵)، تورات(۲۶)، اسلام(۲۷)، و هدایت الهی(۲۸).
یعنی همانطور که خداوند تبارک و تعالی و به تبع آن برگزیدگان خلق الهی نورند، ساخته خلیفه او نیز بایستی صبغه‏ای از آن نور داشته باشد تا بتواند به هنر رحمانی مسمی گردد.
بی‏مناسبت نیست تا به جمله‏ای معترضه اشاره شود که اگر علم به معنای اصطلاحی آن را دریافت و شناخت قوانین حاکم بر عالم وجود بدانیم(۲۹)، بکار بستن آن قوانین در فعالیتها و تولیدات انسانی هنر خواهد بود و به این ترتیب هنر از موضوعی تفننی و پدیده‏ای محدود به عده‏ای فعالیتها که به هر حال عقیده رایج در قرون اخیر است فراتر رفته و جملگی فعالیتهای انسان را شامل می‏شود. همانگونه که در عمل نیز در رابطه با آثار گذشتگان (به حق) چنین عمل شده و اکثریت تولیدات و ساخته‏های آنان به عنوان آثار هنری مطرح می‏باشند.(۳۰) به این ترتیب معرفت و آگاهی و علم به قوانین و اصول حاکم بر عالم وجود که عبارت از عدل و وحدت و هماهنگی و تناسب و زیبایی و دوری از بطالت و لغو و شر و اسراف هستند سبب می‏گردد تا حاصل فعالیتهای انسان و از جمله هنر وی نیز پدیده‏ای متعادل و هماهنگ و متناسب و زیبا و مفید و کارآمد و... باشد.
در زمینه رابطه انسان (هنرمند) با اسوه‏ها و الگوهای اصلی و یگانه که امروزه به ظاهر در میان ما نیستند نیز کسب آمادگی برای ارتباط معنوی با آنها ضرورت دارد. برای مثال وقتیکه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرماید: "من شهر علمم و علی دروازه آن"، بی‏گمان سخنی را برای جامعه بشری در طول تاریخ گفته است، و به این ترتیب امروزه که علی علیه‏السلام ظاهرا در میان ما نیست شرط اصلی عبارت از ملبس شدن به صفات علی علیه‏السلام است، شناخت او و رهروی راه اوست تا بتوان به شهر علم و آگاهی رسید. و این هنرمند یگانه خود الگو و اسوه‏ای است برای آنان که می‏خواهند بدانند و به دانش دست یابند.
با عنایت به آنچه که در باب علم (به مفهوم آگاهی و معرفت) گذشت، بی‏مناسبت نبست تا به ریشه‏های علم یقینی که می‏تواند به عنوان اساس هنر رحمانی مورد استفاده قرار گیرند اشاره شود. طبیعی است که برای کسب علم یقینی و وصول به مدارج عالی آگاهی و معرفت، به احراز شرایطی نیاز می‏باشد. مراجعه به کلام مولی امیرالمؤمنین علیه‏السلام بیانگر این است که اساس وصول به این درجه که خالی از هر گونه شائبه باشد، تقوای الهی است. امام علیه‏السلام در وصف متقین می‏فرماید: "فهم و الجنه قد رآها فهم فیها منعمون و هم و النار کمن قد رآها فهم فیها معذبون: پس با بهشت چنان‏اند که گویی می‏بینندش و غرق نعمتهایش هستند، و با دوزخ چنانند که گویی می‏بینندش و به عذاب آن گرفتارند."(۳۱) به این ترتیب اگر چه که ممکن است بدون تقوی اطلاعات علمی و محفوظات انسان افزایش یابد، لکن امکان معرفت و علم یقینی که بتواند هادی و رهنمای انسان به سمت سعادت و به سوی خلق هنر رحمانی گردد، میسر نخواهد بود.
● ویژگیهای هنر شیطانی
در تقابل با هنر رحمانی، اساس و بنیاد هنر شیطانی بر غفلت استوار است. در واقع هنر شیطانی نیز به تبع اصل خویش به چیزی کمتر از غفلت و گمراهی انسان به عنوان سرمنشاء ضلالت و گمراهیهای او رضایت نمی‏دهد. زیرا چنانچه گذشت این وعده شیطان است و هم اینکه در بسیاری موارد همچون هبوط انسان و عمل شنیع قابیل، غفلت عامل اصلی بوده است. طبیعی است که چون انسان فطرتا به سمت دانش و آگاهی و معرفت تمایل دارد، این غفلت بایستی در لباس و بجای آگاهی و علم به او تلقین و القاء شود. در بسیاری موارد خرافه، جادو و سرگرمی بجای علم به انسان معرفی می‏شود. در زمانی دیگر پوسته و ظاهری از علم بدون توجه به مبانی معنوی و ارزشی علم و در قالب عده‏ای قوانین طبیعی که عامل ماندن و توقف انسان در طبیعت هستند به او معرفی می‏شود.
در نتیجه این غفلت، جملگی اصول و ارزشها و مبادی علوم و قوانین حاکم بر عالم وجود نیز به غفلت سپرده می‏شوند و بالنتیجه آنچه که حاصل می‏شود نیز نامتعادل و ناهماهنگ و بی‏تناسب و زشت می‏باشد. برای نمونه: فقدان توجه متعادل به ساحتهای حیات و نیازهای انسان در رابطه با هر ساحت حیات. تمرکز بر مشتهیات مادی، توجه به زیبایی زمینی، پیجویی و طلب لذت مادی، غفلت از معنویت حیات، و از آن فراتر تضییع حقوق دیگران و حتی تجاوز به حقوق آنان برای لذت بیشتر و کسب منافع مادی افزونتر برای خویش، ویژگی بارز عمل الگوهای شیطانی است. باین ترتیب هنر برآمده از این تفکر و یا هنر در خدمت این تفکر سعی در تثبیت این وضع و افزایش پیروان آن دارد. ایجاد و تقویت این وضع سبب سرگرمی جامعه و غوطه‏ور شدنش در زندگی دنیایی شده و فرصت را برای مشوقین و مروجین آن فراهم می‏آورد تا به امیال خویش بپردازند.
مختصات دیگر هنر شیطانی را در بطالت و بیهودگی، در اسراف، در ناحق بودن، در بی‏هویتی، در دنیایی بودن، و در بسیاری صفات رذیله دیگر می‏توان یافت، که جملگی آنها با زینت داده شدن و با شبیه حق گردانیده شدن ارائه می‏شوند. به بیان دیگر ویژگی اصلی هنر شیطانی این است که هر چیز پلیدی را به چیزی نیک مشتبه می‏نماید و آن را با ظاهری آراسته مخفی نموده و به صورت جذاب و گیرایی که با زیبایی و راستی و حقیقت اشتباه می‏شود جلوه می‏دهد و معرفی می‏نماید. چنانچه امام علی علیه‏السلام در تعریف شبهه می‏فرماید: "شبهه را از آن روی شبهه گفته‏اند که به حق شباهت دارد، هر چند، باطل است."(۳۲) و عمل شیطانی و هنر شیطانی چیزی جز بهره‏گیری از این روش و غافل نمودن انسان از حقیقت، و علم و معرفت جلوه دادن آن نمی‏باشد.
● نتیجه
با عنایت به آنچه که گذشت، هنر نیز همچون همه موضوعات (و حتی بصورت اخص) دارای دو وجه متمایز است، یکی حقیقت و یا هنر حقیقی و دیگر مجازی یا چیزی که خود را به عنوان هنر می‏نمایاند. و باز همچون سایر مفاهیم، سرچشمه وجه حقیقی هنر روح ملکوتی و الهی انسان بوده و هنر حاصل نیز پاسخگوی نیازهای معنوی و روحانی انسان است، در حالیکه منشأ وجه مجازی هنر امیال نفسانی آدمی است که هنر حاصل نیز در پاسخ به نیازهای مادی و دنیایی انسان ایفای نقش می‏نماید. سخن در این نیست که نیازهای فیزیکی و مادی انسان باید سرکوب شوند، بلکه سخن در این است که پاسخگویی به این نیازها نباید به عنوان اصل و محور تلقی شده و عامل غفلت از سایر نیازهای معنوی و روحانی انسان قرار گیرند.
در واقع اشکال هنر مجازی در آن است که سبب تمرکز انسان بر ساحت مادی حیات و مغفول ماندن ساحت معنوی و روحانی حیات می‏گردد، و این بارزترین وجه منفی هنر مجازی است که با شباهت دادن خویش به حقیقت و با هنر نامیدن خود، انسان را اسیر خاک نموده و از اهداف و آرمانها و جنبه‏های ساحت معنوی حیاتش باز می‏دارد. در واقع هنر رحمانی در پی بیدار کردن انسان خفته است و هنر شیطانی مترصد خواب کردن انسانها بیدار و یا در خواب نگهداشتن خفته‏ها می‏باشد.
به این ترتیب انسان در انجام فعالیتها و تولیداتش یکی از دو راه اصلی را طی می‏کند که سایر راهها را نیز می‏توان با توجه به دوری و نزدیکیشان به این دو راه ارزیابی نمود. راه اول راه خدا و صراط مستقیم الهی است که آیه ۵۳ سوره شوری (صراط اللّه‏ الذی له ما فی السموات و ما فی الارض الا الی اللّه‏ تصیر الامور: براه همان خدائی که هر چه در آسمانها و زمین است همه ملک اوست و رجوع تمام امور (عالم آفرینش) به سوی اوست) صراحتا آنرا تعریف می‏کند. راه دیگر راه هوی و هوس است که آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست را به فساد می‏کشد: (و لواتبع الحق اهواءهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن بل اتیناهم بذکرهم فهم عن ذکرهم معرضون: و اگر حق تابع هوای نفس آنان شود همانا آسمان و زمین و هر چه در آنهاست فاسد خواهد شد و کافران از جهل نسبت جنون به رسول ما دادند بلکه ما (به واسطه عقل کامل او) اندرز قرآن بزرگ را بر آنها فرستادیم و آنان به ناحق از آن اعراض کردند. (آیه ۷۱ سوره مؤمنون)
در جهت وضوح بحث و تبیین روابط عناصری که منجر به ظهور هنر حقیقی و هنر مجازی می‏شوند و همچنین معرفی تبعات مترتب بر هر یک، نمودار زیر قابل ارائه است.
این نمودار سعی بر آن دارد تا موارد مذکور را به تصویر کشد. اجمال این نمودار عبارت از آن است که عالم وجود به عنوان مخلوق الهی مطرح است که از میان عوالم و موجودات آن سه موجود اصلی ذیمدخل در ایجاد آثار هنری (اعم از حقیقی و مجازی) انتخاب شده‏اند: انسان، شیطان و سایر موجودات که این سومی متشکل از دو وجه اصلی ماده و ملکوت می‏باشد. انسان با بهره‏گیری از ماده و توجه به ملکوت آن و توجه به خدا، خالق هنر رحمانی می‏گردد که این هنر در وهله اول از اسوه‏ها و هنرمندان یگانه‏ای سر می‏زند که خود الگوی هنرمندانی هستند که خالق هنر اصل و حقیقی هستند. ویژگی اصلی این گونه از هنر را در ذکر و تسبیح و تنزیه و کمال و گرایش به تجرد آن می‏توان مشاهده کرد که نهایتا انسان را به قرب الهی می‏رساند. از سوی دیگر انسان با استفاده از ماده و بدون توجه به ملکوت و معنای آن و با تبعیت از شیطان، موجد هنر شیطانی می‏گردد که این هنر نیز به نوبه خود از هنرمند (نمایان) یگانه‏ای به منصه ظهور می‏رسد که خود الگوی کسانی هستند که هنر مجازی و شیطانی، و دنیوی و مادی را ترویج می‏کنند. صفات اصلی اینگونه از هنر غفلت و نیستی و تباهی است که در حقیقت به دوری انسان از خالق هستی و متابعت شیطان منجر می‏شود.
پی‏نوشت‏ها:
۱ ـ رجوع کنید به:
ـ نقی‏زاده، محمد، هنر و اقتصاد در جوامع‏سنتی و مدرن، مجله هنردینی، شماره ۶، زمستان ۱۳۷۹.
ـ نقی‏زاده، محمد، و بهناز امین‏زاده، وجوه افتراق هنر مادی و هنر معنوی، مجله هنرنامه (فصلنامه تخصصی دانشگاه هنر)، شماره ۱۱، تابستان ۱۳۸۰.
۲ ـ پس خجسته باد خدا بهترین آفرینندگان (مؤمنون: ۱۴)
۳ ـ رید، هربرت (ترجمه نجف دریابندری)، معنی هنر، کتابهای جیبی، تهران، ۱۳۵۱، ص ۲.
۴ ـ بسیاری محققین و متفکرین بر زیبایی به عنوان ویژگی بارز و خاص هنر تأکید کرده‏اند، چنانـچه بور کهاردت می‏گوید: هنر راستین زیباست، چون حقیقی است. Burckhardt, Titus.. The Sacred Art in East and West. Perennial Books. London. ۱۹۶۷
۵ ـ شریعتی، علی، هنر (مجموعه آثار ۳۲)، چاپخش، تهران، ۱۳۶۶، ص ۸.
۶ ـ خمینی، [امام] روح‏ا...، صحیفه نور، جلد ۲۱.
۷ ـ لویی کان به نقل از گروتر، یورگ، زیباشناختی در معماری، ترجمه جهانشاه پاکباز و عبدالرضا همایون، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ۱۳۷۵.
۸ ـ تولستوی، لئون (ترجمه کاوه دهگان)، هنر چیست، امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۳.
۹ ـ آدور نو به نقل از گروتر، ۱۳۷۵، پیشین (۷).
۱۰ ـ جعفری، [علامه] محمدتقی، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۳۶۹.
۱۱ ـ فلوطین، به نقل از فروغی، محمدعلی، سیرحکمت در اروپا (ج اول)، انتشارات صفیعلشاه، تهران، ۱۳۱۷، ص ۹۱.
۱۲ ـ مولوی، جلال‏الدین محمد، مثنوی معنوی، کلاله خاور، تهران، بیتا، دفتر سوم، ص ۱۵۷.
۱۳ ـ مولوی، جلال الدین محمد، کلیات دیوان شمس تبریزی، انتشارات جاویدان، تهران، ۱۳۵۲، جلد ۲، ص ۵۵۶.
۱۴ ـ رجوع کنید به:
Aminzadeh < Goharrizi, B, Concept of Unity in Islamic Religious urban Precincts. The University of New South Wales. Sydney. ۱۹۹۵.
امین زاده، بهناز، حسینیه‏ها و تکایا: بیانی از هویت شهرهای ایرانی، مجله هنرهای زیبا، شماره ۶، تابستان ۱۳۷۸.
۱۵ ـ از جمله رجوع کنید به:
ـ همایونی، صادق، تعزیه در ایران، نوید، تهران، ۱۳۶۸.
عناصری، جابر، شبیه‏خوانی گنجینه نمایشهای آیینی ـ مذهبی، جشنواره سراسری تئاتر فجر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۷۱.
۱۶ ـ امین‏زاده، ۱۳۷۸، پیشین (۱۴).
۱۷ ـ ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا: و هم بر دوستی (خدا) به فقرا و اسرا و طفل یتیم طعام می‏دهند. (دهر: ۸)
۱۸ ـ سوره حجر، آیات ۴۰ ـ ۳۹.
۱۹ ـ طباطبایی ره، [علامه] سیدمحمدحسین، تفسیر شریف المیزان، جلد ۱۴، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، محمدی، تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۶۷ برای مطالعه در مورد زینت و آثار هنری رجوع کنید به نقی‏زاده و امین‏زاده، ۱۳۸۰، پیشین (۱).
۲۰ ـ از جمله رجوع کنید به:
ـ اعوانی، غلامرضا، حکمت هنر معنوی، نشر گروس، تهران، ۱۳۷۵.
ـ اعوانی، غلامرضا، مبادی مابعدالطبیعی هنر، فصلنامه نامه فرهنگ، شماره ۱۶، زمستان ۱۳۷۳.
ـ نصر، سیدحسین (ترجمه رحیم قاسمیان)، هنر و معنویت اسلامی دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، ۱۳۷۵.
ـ نصر، سیدحسین (ترجمه آوینی، سیدمحمد)، هنر قدسی در فرهنگ ایران، آوینی، سیدمحمد (مترجم و گردآورنده)، جاودانگی و هنر، برگ، تهران، ۱۳۷۰.
۲۱ ـ اللّه‏ نور السموات و الارض... نور علی نوریهدی اللّه‏ لنوره: خدا نور (وجود بخش) آسمانها و زمین است... پرتو آن نور حقیقت بر روی نور معرفت قرار گرفته. و خدا هر که را خواهد به نور خود هدایت کند. (نور: ۳۵)
۲۲ ـ و داعیا الی اللّه‏ باذنه و سراجا منیرا: و به اذن حق خلق را به سوی خدا دعوت کنی و چراغ فروزان عالم باشی (احزاب: ۴۶)
۲۳ ـ رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدیم (امالی شیخ صدوق، ترجمه آیت‏اللّه‏ کمره‏ای، کتابخانه اسلامیه، تهران، ۱۳۶۲، ص۲۳۶) همچنین رجوع کنید به همین مأخذ، صفحات ۲۴۴ و ۳۰۶ و ۳۴۸ ـ ۳۴۷.
۲۴ ـ فالذین امنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون: پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و یاریش کردند و نوری را که به او نازل شد پیرو شدند (به قرآنی که روشن کن دلهای تاریک است عمل کردند) آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند. (اعراف: ۱۵۷)
۲۵ ـ... و اتیناه الانجیل فیه هدی و نور و... : ... و انجیل را نیز بر او فرستادیم که در آن هدایت و روشنی بود... (مائده: ۴۶)
۲۶ ـ انا انزلناه التوریه فیها هدی و نور: ما تورات را که در آن هدایت و روشنایی است فرستادیم. (مائده: ۴۴)
۲۷ ـ افمن شرح اللّه‏ صدره للاسلام فهو علی نور من ربه...: آیا آن کسی را که خدا برای اسلام شرح صدر عطا فرمود که وی به نور الهی روشن است... (زمر:۲۲)
۲۸ ـ... قد جائکم من اللّه‏ نور و کتاب مبین * یهدی به اللّه‏ من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم... همانا از جانب خدا برای هدایت شما نوری عظیم و کتابی به حقانیت آشکار آمد * خدا بدان کتاب هر کس را که از پی رضا و خشنودی او راه سلامت پوید هدایت کند و او را از تاریکی جهل و گناه بیرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و براه راست رهبری کند. (مائده: ۱۶ ـ ۱۵)
۲۹ ـ در مورد علم به عالم وجود، شناخت جهان، صرف آگاهی به قوانین طبیعی کافی نیست. برای مثال آگاهی به سقوط سیب به سمت زمین در اثر نیروی جاذبه کافی نیست، باید به تأثیری که نیروی جاذبه بر حیات دارد، به واضع نیروی جاذبه، به چگونگی بهره‏گیری از آن در جهت تحصیل سعادت انسان، به رابطه آن با سایر قوانین و به بسیاری مسائل مادی و معنوی مرتبط با آن اندیشید. این اندیشه در دوران گذشته رخ می‏داد، ولی امروز کمتر کسی به آنها توجه نموده و با استناد به تخصصی شدن علوم که در واقع حاصل تفکر جزء گرایانه دوران معاصر است به بهانه تخصص گرایی انسانها را بر موضوعاتی خاص تمرکز نموده و از تفکر جامع باز میدارند. در مورد مبانی معنوی علوم رجوع کنید به نقی‏زاده، محمد، مبانی معنوی در آموزش علوم مهندسی، مجله آموزش مهندسی ایران (فصلنامه گروه مهندسی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران)، سال سوم، شماره ۱، بهار ۱۳۸۰.
۳۰ ـ برای مطالعه در زمینه تسری هنری در جملگی مقولات زندگی جوامع سنتی مثلاً در سرزمین هند رجوع کنید به:
امیرحسین ذکرگو، تأملی در آراء کوماراسوامی در باب هنر، نامه فرهنگستان علوم، شماره ۱۵ ـ ۱۴، پاییز و زمستان ۱۳۷۸.
۳۱ ـ امام علی علیه‏السلام ، نهج‏البلاغه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۷، خطبه ۱۸۴ (همام)، صص ۴۴۵ ـ ۴۴۴.
۳۲ ـ همان، خطبه شماره ۳۸، صفحه ۱۰۳.
۳۳ ـ از جمله رجوع کنید به:
ـ مطهری، [شهید] مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی (منطق ـ فلسفه)، صدرا، قم، بیتا.
ـ نصر، سیدحسین (ترجمه آرام، احمد)، سه حکیم مسلمان، کتابهای جیبی، تهران، ۱۳۶۱.
ـ کربن، هانری (ترجمه جواد طباطبایی)، تاریخ فلسفه اسلامی، کویر، تهران، ۱۳۷۳.
ـ امین، سیدحسن، وحدت وجود در فلسفه و عرفان اسلامی، بعثت، تهران، ۱۳۷۶.
۳۴ ـ و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین، و همچنین ما بر ابراهیم ملکوت و باطن آسمانها و زمین را ارائه دادیم تا به مقام اهل یقین رسید (انعام: ۷۵). و فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء و الیه ترجعون، پس منزه و پاک خدایی که ملک و ملکوت هر موجود به دست قدرت اوست و بازگشت همه خلایق بسوی اوست (یس: ۸۳). مضافا اینکه قرآن کریم صراحتا به تسبیح و سجده آنها اشاره می‏نماید (نحل: ۴۹ ـ ۴۸ و رعد: ۱۵)
۳۵ ـ عالم ماده دارای ملکوتی است که به تعبیر علامه طباطبایی همان عالم امر و ناحیه باطن این عالم است. رجوع کنید به طباطبایی، [علامه[ سیدمحمدحسین (ترجمه محمدباقر موسوی همدانی)، تفسیر المیزان (جلد ۲)، مهر، قم، ۱۳۴۶، ص ۱۰۴.
منبع : هنر دینی