چهارشنبه, ۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 29 May, 2024
مجله ویستا


خرده سرمایه داری و اقتصاد باز


خرده سرمایه داری و اقتصاد باز
با وجود تاریخی مشخص برای اقتصاد علمی و تجربه فراوان در حوزه علم اقتصاد و نظریات بسیار گسترده اقتصادی هنوز بسیاری از روشنفکران و صاحب نظران اقتصادی تردید دارند که آیا اقتصاد باز برای جامعه مفیدتر است یا اقتصاد بسته؟
اقتصاد باز با داشتن ضعف هایی هرچند ذاتی این فرصت را به تمامی افراد و سطوح اجتماع می دهد تا در رقابت های اقتصادی و تلاش برای برخورداری بیشتر شرکت جسته و افراد از سطوح و طبقات پایین و میانی دچار تحول شده و به کاست های بالای اقتصادی و اجتماعی ارتقا یابند، هر چند توسط برخی سرمایه داران بزرگ و بنگاه های کلان سرمایه داری تلاش می شود تا خرده سرمایه داری و کاست های میانی و پایین اجتماع توسعه نیابند و با ایجاد برخی تلاش های غیراخلاقی و انسانی مانند تراست سعی بر درهم کوبیدن خرده سرمایه داری دارند.
کارل مارکس بنیانگذار فلسفه و مکتب کمونیسم دیدگاهی بسیار متفاوت از دیدگاه های دیگر فلاسفه و جامعه شناسان نسبت به کاست های میانه و پایین جامعه به خصوص کاست خرده بورژوا و روند و رشد اجتماعی این کاست دارد. دیدگاه ایشان نسبت به کاست های مذکور حتی متفاوت با تجربه است.
مارکس معتقد بود سرمایه داری به دست خود سرمایه داری نابود خواهد شد. بر همین اساس از دید ایشان در گذر زمان سرمایه داری از جنبه کیفی بسیار فربه اما از جنبه کمی بسیار محدود خواهد شد و در برابر آن پرولتاریا و طبقات پایین از لحاظ کیفی بسیار ضعیف و فقیر اما از لحاظ کمی بسیار پرجمعیت خواهد شد. طبقه خرده بورژوا یا خرده سرمایه داری از دید مارکس در کشاکش میان دو طبقه کاپیتالیست و پرولتاریا جذب طبقه پرولتاریا خواهد شد و گرایشات پرولتاریایی این کاست بر گرایشات سرمایه داری آن غلبه خواهد کرد. این رجعت توسط کاست خرده بورژوا به طبقه زحمتکش و کاست پرولتاریا این امکان را می دهد تا هرچه بیشتر از جنبه کمی فربه شود.
اما براساس منطق و همچنین نگرش به تجربه، سرمایه داری کلان در پروسه اقتصاد باز از خرده بورژوا گذر می کند و به سرمایه داری کلان می رسد. ویژگی اقتصاد باز رشد اقتصادی فرد و گذار به سمت خرده بورژوازی و بعد از آن حرکت و گذار به سمت سرمایه داری کلان است. سرمایه داری کلان از روش اقتصادی باز منتج خواهد شد یا به عبارتی سرمایه داری فرزند اقتصاد باز است.
اما مارکس فراموش کرده بود یا تعمداً فراموش کرده بود که طبیعت اقتصاد باز حرکت به سمت سرمایه داری است و خرده سرمایه داری در همان شکل ثابت نخواهد ماند و به سمت سرمایه داری کلان حرکت خواهد کرد. در پیش بینی مارکس سرمایه داری در اوج که مستعد نابودی است آنچنان فربه شده که حداکثر دارایی یک جامعه را در چنگ خود جمع آوری می کند و آنچنان این استیلای مالی گسترده است که خرده بورژوا را محکوم به حالت ایستایی و حتی نابودی می سازد و چون خرده بورژوازی نمی تواند به سمت بورژوازی حرکت کند به ناچار به ریشه های پرولتاریایی خود برخواهد گشت. در اقتصادهای باز و جوامع غربی سرمایه دارها هرچند سرمایه دارتر شدند اما در کنار آنها خرده بورژوازی رشد کرد و به موضع سرمایه داری رسید و به ریشه های پرولتاریایی خود رجعت نداشت. برخلاف عقیده و پیش بینی کارل مارکس خرده بورژوازی به سمت کاست پرولتاریا میل و رجعت نداشت، بلکه افراد بسیاری از کاست پرولتاریا و دیگر طبقات پایین اجتماع با در اختیار داشتن فرصت و زمینه برای حرکت به سمت سرمایه داری به کاست خرده بورژوا و حتی به کاست سرمایه داری پیوستند.
در اقتصادهای باز فربهی سرمایه داری نه فقط براساس یک کاست محدود سرمایه دار اولیه بود بلکه با جذب افراد بسیاری از کاست های خرده بورژوا و پرولتاریا به این کاست بر فربهی هر چه بیشتر سرمایه داری تاثیرگذار بوده و کاست سرمایه داری در اقتصادهای باز هم از جنبه کیفی و هم از جنبه کمی فربه شد. زیاده خواهی انسان مانع می شد تا خرده بورژوا در اقتصادهای باز با در اختیار داشتن فرصت ها و خدمات اقتصادی و تسهیلات سرمایه گذاری به جای صعود به سمت سرمایه داری به ریشه های خود و کاست پرولتاریا سقوط یا رجعت داشته باشد. حتی در اقتصادهای بسته یا بوروکراسی های فاسد و عدم وجود فرصت های برابر و حمایت های دولت نیز خرده بورژوا هر چند حالتی ایستایی و درجا دارد، اما منحنی معکوس رشد را در پیش نمی گیرد تا به ریشه های کارگری که منظور طبقه غیربرخوردار است رجعت و سقوط داشته باشد.
قیصر کللی
منبع : روزنامه اعتماد