شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


چرا رویا باید کشته می‌شد؟


چرا رویا باید کشته می‌شد؟
در هفته گذشته شاهد پخش قسمت آخر سریال <مرگ تدریجی یک رویا> به کارگردانی <فریدون جیرانی> از شبکه دو سیما بودیم. این سریال بخشی از زندگی نویسنده‌ای جوان به نام <مارال> را به نمایش گذاشت.مارال از خانواده‌ای مرفه و نه‌چندان مذهبی است. وی در جریان جست‌وجوی ناشری برای چاپ رمانش (گیتی) با حامد یزدان‌پناه که قبول می‌کند آن را چاپ کند، آشنا می‌شود. حامد استاد دانشگاه، اهل ادبیات و از خانواده‌ای مذهبی است. آشنایی حامد و مارال منجر به ازدواج آنها شده و پس از مدتی صاحب فرزندی به‌نام <هستی> می‌شوند. <گیتی> سرگذشت خاله مارال است که زنی فداکار، مذهبی و تا حدی سنتی است که مورد نقد و تشویق‌های مختلفی قرار می‌گیرد. یکی از منتقدان آن داریوش آریان است که دیدی منفی نسبت به <گیتی> دارد. مارال پس از آن اقدام به نوشتن رمان <رویا> می‌کند. <رویا> ماجرای زندگی دختری است که تفکرات مذهبی و سنتی پدر و برادرش را مورد انتقاد قرار داده و بدون رضایت خانواده اقدام به ازدواج با روانشناسی از خارج برگشته می‌کند. <رویا> مورد تقدیر یکی از محافل ادبی خارج از کشور قرار می‌گیرد که <آریان> نیز یکی از اعضای آن است. آنها از مارال برای گرفتن جایزه و ایراد سخنرانی دعوت می‌کنند ولی مارال برای مسافرت به خارج از کشور با مخالفت حامد روبه‌رو می‌شود و... سریال مذکور از جنبه‌های مختلفی جای بحث و گفت‌وگو دارد اما در این نوشته سعی بر آن است که به‌طور خلا‌صه به چند نکته پرداخته شود. جنبه مثبت و در خور تقدیر در این سریال طرح مباحث اندیشه‌ای و فکری و این مساله است که انسان‌ها هر یک برای خود ساختار ذهنی خاصی دارند که مبنای صحبت‌ها و نوشته‌های آنها است و به نظر می‌رسد سریال قصد داشته بر این موضوع تاکید کند که هر فردی باید در جهت پرورش و بازسازی چارچوب فکری خود تلا‌ش کرده و اجازه تاثیرپذیری سریع و بدون تامل را به ساختار ذهنی‌اش ندهد و تغییر و بازسازی آن را منوط به مطالعه، تحقیق و تفکر مناسب و دقیق کند.
اما نحوه پرداختن به این مساله، اهداف دیگر سریال و شخصیت‌پردازی آن جای تامل دارد.
در مورد شخصیت‌پردازی می‌توان گفت ضعیف‌ترین شخصیت سریال که در واقع قهرمان داستان هم هست یعنی مارال، به هیچ عنوان نمی‌تواند نماینده اندیشه‌هایی که مطرح می‌کند (یا درصدد طرح آنهاست) قلمداد شود. مارال به‌عنوان منتقد وضعیت زن سنتی در ایران معرفی می‌شود اما همان‌طور که می‌دانیم اولین ابزار یک منتقد داشتن چارچوب فکری مشخص و منسجم است؛ چارچوبی که معیار سنجش درست یا نادرست بودن اعمال و رفتار خودش و دیگرانی که مورد نقد او قرار گرفته‌اند را در اختیار وی قرار می‌دهد. اما مارال به‌دلیل نداشتن ساختار فکری منسجم نمی‌تواند رفتارهای صحیح و اشتباه را در موقعیت‌های مختلف تشخیص دهد و در نتیجه یا تحت تاثیر خواهرش ساناز و آریان یا همسرش قرار می‌گیرد و همواره دیگران برای او تصمیم می‌گیرند. چنین فردی هیچ‌گاه نمی‌تواند نویسنده‌ای منتقد باشد. شخصیت دیگر سریال، احمد یزدان‌پناه بود که به‌عنوان ناشر، استاد دانشگاه، اهل ادبیات، از خانواده‌ای مذهبی و دارای چهره‌ای متفکر، منطقی و مهربان معرفی شد. برخلا‌ف انتظاری که از چنین چهره‌ای می‌رود، وی تحت‌تاثیر افکار و دستورات پدرش، نسبت به رفتارهای مارال و ساناز عکس‌العمل نشان می‌دهد و در مقابل غیبت چندساعته همسرش شدیدا واکنش نشان داده، حتی اجازه توضیح دادن به وی نمی‌دهد و برخلا‌ف اصول اخلا‌قی و دینی میهمان همسرش (ساناز) را از خانه بیرون می‌کند. در کنار این دو شخصیت، خانواده حامد و خانواده و دوستان مارال قرار دارند. افراد خانواده حامد انسان‌هایی وارسته و مهربانی هستند که تحت هر شرایطی با مارال به مهربانی برخورد می‌کنند و هر کدام زندگی‌های آرام و موفقی دارند. به عکس نزدیکان مارال همگی با مشکلا‌ت اخلا‌قی - عاطفی عدیده‌ای مواجه بوده و ناامیدی و یأس تمام زندگی آنها را فراگرفته است. به نظر نمی‌رسد این نگاه سیاه و سفید مطلق چندان با واقعیت تطابق داشته باشد و این عدم‌تطابق باعث عدم‌باورپذیری و جذب مخاطب می‌شود.
نکته بعد ابهام در باب مساله مورد انتقاد در سریال است. واضح نیست که ایراد و نقد متوجه اندیشه و طرز تفکر مارال است یا رفتار و اعمالش، در حالی‌که برای ارائه نقدی صحیح باید موضع نقد مشخص باشد. اگر مورد نقد اندیشه‌های مارال است باید اندیشه‌های وی به‌طور واضح طرح و به آن پاسخ اندیشه‌ای داده می‌شد. در حالی‌که در سریال هیچ‌گاه به‌طور جدی و واضح تفکرات مارال مطرح نشد تا چه رسد به بیان پاسخ به آنها. اما اگر مورد نقد اعمال و رفتار مارال بود، باید گفت که رفتارهای وی عمدتا از بعد ضعف شخصیتی او سرچشمه می‌گرفت تا اینکه ریشه در تفکرات منتقدانه‌اش داشته باشد.
البته به نظر می‌رسد هدف سریال نقد افکار مارال با نشان دادن نتایج عملی آن اندیشه‌ها بود ولی همان‌طور که بیان شد بین افکار و اندیشه‌های او (به همان میزانی که به آن اشاره شد) و اعمال و رفتارش همخوانی قابل قبولی وجود نداشت. اصلا‌ مشکل اصلی مارال چه بود؟ مارال در دادگاه تاکید کرد که هیچ مشکلی با حامد ندارد به‌جز اینکه حامد نمی‌گذارد او آنگونه که دوست دارد بنویسد. مگر مارال چه می‌خواست بنویسد؟ چرا حامد اجازه نمی‌داد که او به راحتی بنویسد؟ آیا واقعا اینگونه بود؟ هرچند نویسنده برای بیشتر مقصر نشان دادن مارال تلا‌ش کرده است که حامد را فردی منطقی، مهربان و به‌طور کلی ایده‌آل به تصویر بکشد اما نتوانسته مشکل و نقطه‌ضعف اصلی وی را مخفی نگاه دارد. او نمی‌توانست تغییر در افکار مارال را که مدعی بود تحت‌تاثیر آریان شکل گرفته، تحمل کند. مارال در رمان اول خود سرگذشت خاله‌اش - که بسیار هم برایش عزیز بوده - را نوشته بود ولی به نظر می‌رسد <رویا> از اندیشه‌های خودش سرچشمه گرفته است؛ اندیشه‌هایی که تحت‌تاثیر آریان یا حتی شاید حامد یا هر پیش‌فرض دیگری شکل گرفته بود؛ چه غلط و چه درست. (بحث ما در اینجا درستی یا نادرستی اندیشه‌های مارال نیست.)
همان‌طور که می‌دانیم برای شکل‌گیری ساختار فکری فرد نمی‌توان تنها یک فاکتور را عامل دانست بلکه چارچوب ذهنی افراد با توجه به پیش‌فرض‌ها و عوامل بسیار زیادی به‌تدریج در طول زمان، ساخته و پرداخته می‌شود. آیا می‌توان پذیرفت که اندیشه مارال - فردی که طی سال‌ها ارزش‌هایی متفاوت با ارزش‌های خانواده‌اش را در خود پرورش داده است - تنها با شنیدن چند نقدی که توسط آریان بیان شد، ناگهان متحول شود؟ در این مورد تنها می‌توان گفت این نگاه یکجانبه و سطحی به تفکر درواقع کم‌لطفی در حق اندیشه افراد است.
حامد به‌جای بحث و استدلا‌ل منطقی و بیان نقد و نظرهای خودش، سعی داشت به مارال بقبولا‌ند که او تغییر کرده و اندیشه‌های جدیدش نادرست‌هستند و از او انتظار داشت به یکباره به گیتی بازگردد. در حقیقت حامد استقلا‌ل فکری و اندیشه‌ای مارال را نمی‌خواست بلکه از او می‌خواست تحت‌تاثیر تفکرات آریان نباشد و حرف‌های او (حامد) را بپذیرد. در واقع تاثیرپذیری از حرف‌های خودش را می‌خواست. اینکه <من اشتباه نمی‌کنم> اولین پیش‌فرض نادرست حامد بود. اگر حامد همانقدر که برای اندیشه خودش ارزش قائل بود به افکار همسرش نیز احترام می‌گذاشت، نه به این دلیل که آنها را درست می‌دانست بلکه بدین جهت که مارال هم یک انسان است مثل خودش که دارای عقل بوده و می‌تواند <فکر> کند، در این صورت درصدد تغییر افکار مارال مطابق خواست و تفکرات خودش برنمی‌آمد بلکه به مارال اجازه می‌داد تا با بحث و گفت‌وگوی منطقی، مطالعات بیشتر و... اندیشه‌اش را بازسازی کند.
چنانکه در اسلا‌م نیز پذیرفتن یک نظر بدون تامل و تفکر و تحقیق کافی نهی شده و در قرآن بارها و بارها بر تفکر و تعقل تاکید شده است. اما دیدیم که مارال برای اینکه دوباره توسط حامد پذیرفته شود باید رویا را به‌کلی فراموش می‌کرد؛ در واقع مارال تنها با مرگ رویا و با فراموش کردن تمام افکار جدیدش در حالی‌که فقط گیتی را به‌خاطر داشت، دوباره پذیرفته شد... نظر به وظیفه خطیر هویت‌سازی رسانه ملی، پرداختن به مشکلا‌ت، سوال‌ها و ذغدغه‌های زنان جامعه امروز توسط رسانه باید با جدیت بیشتر و واقع‌بینانه‌تر صورت پذیرد. ارائه پاسخ‌ها و راهکارهای مناسب و عملی به مشکلا‌ت و پرسش‌های زنان که با منابع اسلا‌می نیز سازگاری داشته باشد، مستلزم تحقیق، بحث و بررسی دقیق و استفاده از نظرات متخصصان و صاحب‌نظران این رشته است، چراکه دیگر پاک کردن مساله به جای پاسخ دادن به آن راه به جایی نمی‌برد؛ چنان‌که <مرگ تدریجی یک رویا> ارائه پاسخ‌های مناسب و منطقی درصدد حذف سوال‌ها و پاک کردن صورت مساله و کشتن رویاست.
طاهره مهرورزیان
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید