سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
چیزهائی که همیشه مال ماست!
حدود ده سال پیش، مرد بیوهٔ هشتاد و پنج سالهای که سرطان داشت، نزد من آمد تا دربارهٔ عمل جراحی مشورت کند. نیمی از ریهٔ او را سرطان فرا گرفته بود و در مورد عمل جراحی مردد بود مدتی با خود کشمکش داشت و امکانات گوناگون را بررسی میکرد. سرانجام تصمیم گرفت با وجود خطرهائی که در این مورد وجود داشت، تن به عمل جراحی دهد. بعد از این تصمیمها، آرامش پیدا کرد و پرسید چه کند تا پس از انجام جراحی، با سرعت بیشتری بهبود یابد.
ما راجعبه ورزش و رژیم غذائی صحبت کردیم و دربارهٔ داروهای گیاهی چینی و طب سوزنی سخن گفتیم. من با کنجکاوی پرسیدم که چگونه در خود نیروی لازم را ایجاد کرده و توانسته است چنین تصمیم مشکلی را بگیرد؟ گفت: ”چند هفتهٔ قبل خوابی دیده است“. یک شب روی صندلی نشسته و مشغول مطالعهٔ روزنامه بوده که چرتش میبرد. بهنظرش میرسد که همسرش آمده و پهلویش نشسته است.
فیاقهٔ او خیلی شبیه قیافهٔ اوایل ازدواجشان بوده و در چشمهایش برق محبتی دیده میشده. وقتی پهلوی هم مینشینند، حس میکند که تا حدودی ترسش ریخته است. بعد متوجه میشود که یکی از دوستان خیلی قدیمیاش هم آنجا و در پشت صندلی زنش ایستاده و با نگاهی حاکی از دوستی و محبت، به او مینگرد. در حال لبخند زدن به دوستش، متوجه میشود که برادرش هم آنجاست و او نیز چشمهایش ازز اسک محبت، لبریز است.
کم کم همه کسانی را که در زندگیاش اثر داشتهاند، میبیند. افراد خانواده، دوستان، معلمان و شاگردان، فرزندان و نوهها و حتی حیوانات خانگیشان هم آنجا هستند. مدتی میگذرد و سرانجام پنجاه یا شصت نفر جمع میشوند. اتاق نشیمن و حتی هال، پر میشود. به این ترتیب، متوجه شد که زندگی او برای افراد بسیاری دارای ارزش بوده و هنوز هم ارزشمند است. دانست که در این تصمیمگیری، تنها نیست. ترس او وجودش رخت بربست. آنگاه دریافت که عمل جراحی، کاری درست است؛ خواه پس از ان، زنده بماند یا نماند.
اشک در چشمهایم حلقه زد. به آن پیرمرد موقر دوستداشتنی نگاه کردم و دیدم که زندگی او برای عزیزانی که شریک زندگانیش هستند، چهقدر پرمعنی است. به او گفتم: ”چه رؤیای زیبائی“ گفت: ”بله و بیشتر کسانی که آنان را در خواب دیدم اکنون مردهاند“ با تعجب نگاهش کردم و او لبخند زد. گفتم: ”بهنظر من، هر چیز نیکی که به شما داده باشند، برای همیشه مال شماست“ سرش را تکان داد و در حالیکه لبخندی به لب داشت آرام نشست.
هر کسی در زندگی دیگران مؤثر است. این شبکه، گاه بزرگ است و گاه کوچک، اما اگر بنا بر بقای ما باشد، در جائی از آن، نوع معینی از عشق، ضرورت دارد، کمیت مطرح نیست. گاهی محبت یک نفر هم کفایت میکند. از بیمارانم میپرسم: ”عشقی که آنان را زنده نگه داشته است، سرچشمهاش چیست؟“ یکی از آنان پاسخ داد: ”سگم“ و این مرد، فرزند خانوادهای بود خلافکار و بیسامان.
منبع:
”داستانهای شفابخش“ ”دکتر راندال نائومی ریمن“
ترجمه: ”استاد مهدی مجردزاده کرمانی“
منبع : مجله شادکامی و موفقیت
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت سیزدهم دولت لایحه بودجه 1403 حجاب شورای نگهبان مجلس یازدهم محمدباقر قالیباف
قوه قضاییه تهران هواشناسی سیل شهرداری تهران بارش باران فضای مجازی آموزش و پرورش سلامت دستگیری شورای شهر تهران پلیس
خودرو قیمت دلار قیمت خودرو کارگران سایپا دلار ایران خودرو بازار خودرو قیمت طلا مالیات بانک مرکزی تورم
تلویزیون رسانه سریال مقام معظم رهبری سینمای ایران سینما تئاتر موسیقی فیلم بازیگر رسانه ملی کتاب
ناسا سازمان سنجش شورای عالی انقلاب فرهنگی
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه عربستان اوکراین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور تیم ملی فوتسال ایران فوتسال باشگاه استقلال بازی وحید شمسایی باشگاه پرسپولیس لیگ برتر
هوش مصنوعی اینترنت تبلیغات اپل فناوری همراه اول ماه آیفون گوگل روزنامه ایرانسل
داروخانه ویتامین کاهش وزن دیابت خواب طول عمر چاقی سلامت روان فروش اینترنتی دارو بارداری