چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پارادوکس لیبرالیسم


پارادوکس لیبرالیسم
● مقدمه
علی رغم مخالفت های ایدئولوژیک نه چندان دور، و شاید نه چندان اصولی و اندیشناک، گرایش به لیبرالیسم اقتصادی و دفاع از آموزه‌های آن، روندی فراگیر در جهان داشته است. شاید مسلح بودن به صور علمی اقتصاد و نیز شکست مهمترین اردوگاه واقعاً موجود سوسیالیسم تمرکز گرا در شوروی سابق، به عنوان بدیل لیبرالیسم، به این اقبال و استقبال انجامید. در ایران نیز علاوه بر آن که بسیاری از محافل دانشگاهی در رشته‌ی اقتصاد و سیاست مدافع لیبرالیسم هستند در میان روشنفکران بسیاری نیز اشکالی از تعلق خاطر به آن یافت می شود. و اکنون که بحث دموکراسی و الزامات آن حتی از سوی حاکمیت، رسماً طرح می شود، برخی از روشنفکران و آکادمیسین های ایرانی، صراحتاً لیبرالیسم اقتصادی را لازمه تحقق دمکراسی می‌شمرند. از این رو بررسی مبانی نظری و اندیشگی لیبرالیسم بخصوص تجربه آن طی سالیان تکوین و تحول آن برای انسان ایرانی نیز اهمیت وافری دارد؛ چرا که مسئله آرمانها و چشم اندازهای غربی برای انسان ایرانی طی یکصد سال گذشته همواره هم مایه امید بوده و هم احیاناً عنصر کوتاهی و کاهلی در درک واقعیت امر اجتماعی خود.
غرب زدگی، شرقشناسی وارونه، انقلاب ضد غربی، سوسیالیسم اسلامی وده ها عنوان واصطلاح در دل این سنتز واقعیت و علاقه (و آرمان غربی) ایجاد شده که ماهیت جدلی خود را کماکان حفظ کرده است.
سیستم سرمایه داری آنچنان سامان یافته است که هر تنازعی را در درون خویش هضم و جذب می کند و با کمال تعجب از تنازعها و تضادها بسترهای مناسبی برای رونق و توسعه «نظام بازار» ایجاد می کند. نادر مخالفت هایی تاب مقاومت در برابر سیستم دستکاری سرمایه داری را به نمایش گذاشته اند. بخش اعظمی از وجوه نظری نقد سرمایه داری که بصورت نهضت ها و جنبش های اجتماعی عیان شد، بلافاصله درگیر و دار جاذبه و مکانیسم جذب سیستم، حل شدند. «دیدیم که دقیقاً از دهة شصت به بعد جنبش های دانشجویی و جنبش های اعتراضی خصوصاً در جهان انگلوساکسون به بازسازی فرهنگی و اقتصادی سرمایه داری کمک زیادی کردند و از جهاتی این نظام را از نظر اقتصادی نجات دادند. عمدتاً از طریق خلق و گسترش صور جدیدی از فرهنگ مصرف و شیوه های جدیدی از مصرف فرهنگ.»
از میان نقدهای نظری،محیط زیست گرایی جزء معدود جریانهای ضد سیستم بود که ضمن نفی سیستم، توجه خویش را به این جنبه از موضوع هم متمرکز نموده بودند که توسط آن حل و جذب نگردند. نقد سلطه بروکراتیک، و مسئله برابری نیز برای آنان به نحوی دیگر و از منظری متفاوت معنا می یابد. مسئله برابری انسانی برای آنها مسئله حوزه انسانی است نه برابری در حوزه مبادله، و در واقع تهی شدن انسان از قدر وارزش واقعی آن و اضمحلال آگاهی و شخصیت حقیقی فرد انسانی. البته به گمان نگارنده حتی اگر موضوع برابری را مطمح نظر قرار دهیم باز هم به مفهوم آزادی فرد انسانی راجع هستیم. زیرا باز هم بحث بر سر امکانات واقعی فرد انسانی برای تحقق و عینیت بخشیدن میل و انگیزه های درونی است.
در لیبرالیسم آزادی فرد هرگز به حاق آزادی نزدیک نشده است. «خودمختاری فرد همواره در ارتباط با یک گفتار کلی و تحت عنوان حقوق فردی مطرح شده است.» البته حقوق نوعی ملاک و معیار سنجش است.
● سنجش اخلاقی یا سنجش عینیت یافتگی خودمختاری
پس از فروپاشی نظام های سیاسی مبتنی بر سوسیالیزم دولتی، جهانی شدن به عنوان یگانه جهت گیری آینده سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان، بلامنازع یکه تازی کرد. ایدئولوژی لیبرالیسم نو که در واقع دارونیسیم سیاسی، اجتماعی را بر محمل اقتصاد سرمایه داری عرضه می کرد، کلان روایت پایانی هزاره دوم و بلکه کل تاریخ آینده معرفی شد. اما دقیقاً در چنین بستر تاریخی بظاهر آرامی ناگهان جهانی شدن سرمایه داری با اشکال متعددی از جنبش های اعتراضی مواجه شد.
به نظر می رسد یکی از اشکال نقد موضوع بررسی فرجام لیبرالیسم در عمل است. می دانیم که لیبرالیسم در عمل با لیبرالیسم اقتصادی هم معنا شده است، زیرا این ایدئولوژی، بیش از هرکجا خود را در ساحت اقتصاد ظاهر و عیان کرده و در واقع اهداف اعلامی نظریه لیبرالی از دریچه اقتصاد لیبرالی قابل تحصیل است. و فرجام کنونی لیبرالیسم نیز خود در اقتصاد سرمایه داری تجلی یافته است.
هم از این روست که لیبرالیسم و بدیل و متضاد آن سوسیالیسم بیش از آنکه نمادی از اندیشه سیاسی باشند وجهی از مدل حیات یا مدیریت اقتصادی در نظر گرفته می شوند. در واقع آنچه مطمح نظر ما در این تحقیق کوتاه است، نسبت لیبرالیسم اقتصادی کنونی با ادعاهای نظری ایدئولوژی لیبرالیسم سنتی است.
تاکنون نقد اقتصاد لیبرالی از زاویه‌ های مختلفی صورت گرفته است. و هر نقدی از خاستگاه نظری مختلفی بر لیبرالیسم متمرکز شده است: نقد مارکسیستی، نقد کینزی، نوکینزی‌ها و سوسیال‌دمکرات‌ها و نیز نقد اقتصاددانان نهادگرا.
در سال‌های پایانی جنگ دوم جهانی آثار مهمی در حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی و اجتماعی منتشر شد. این آثار ازخلال تجربه واقعه بزرگ و هولناک جنگ به بازخوانی دوباره اندیشه های سیاسی گذشته نشسته اند. تعدادی از آن‌ها را می‌ توان تحت عنوان آثار ضدسوسیالیستی طبقه‌بندی کرد مانند کتاب «راهی به سوی بردگی» نوشته‌ی هایک،«جامعه‌ی باز و دشمنان آن» نوشته‌ی پوپر و «سرمایه‌داری، سوسیالیسم و دمکراسی» نوشته‌ی شومپیتر. از سوی دیگر، آثار مهمی نیز در سنت سوسیال ‌دمکراسی نوشته شد، مانند «اشتغال کامل در جامعه‌ی آزاد» نوشته‌ی ویلیام بوریج و نیز پیشنهادهای اقتصادی جان مینارد کینز در کنفرانس برتن‌وودز که در سال ۱۹۴۴ ارائه شد. « تحول بزرگ» کارل پولانی نیز فراسوی نقد سوسیالیستی قرارمی گیرد. هرچند درکلیات شبیه به نقد های سوسیالیستی است. درکنار این آثار، آثار مهم در سنت مارکسیستی را هم باید نام برد. در این سال‌ها، برای نخستین بار دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ مارکس منتشر شده بود. انتشار این مجموعه، همراه با تحولات جنگ‌های جهانی اول و دوم، تجربه‌ی فاشیسم و رژیم‌های تمامیت‌طلب، زمینه‌ساز پیدایی مکتب فرانکفورت با نقش تعیین‌کننده‌ ای در فلسفه‌ی اجتماعی نیمه‌ی دوم قرن بیستم است.
● فهم لیبرالیسم
مفهوم واژه لیبرال: liberal (آزادیخواه) و leberty از واژه لاتینی leber به معنی آزادی اشتقاق یافته است.
این واژه به معنی اعتقاد به آزاد بودن انسان و رها بودن از قیود متعدد سیاسی و اجتماعی در اوائل سده نوزدهم وارد ادبیات سیاسی شد.
گفته می شود که بطور مشخص برای اولین بار یکی از جناحهای پارلمان اسپانیا از این واژه برای نام گذاری مرام سیاسی خود استفاده کرد. اما مشهورترین حزب نامور لیبرال حزب فرانسوی ویگ (whig) بود که قبل از ۱۸۴۰ به حزب لیبرال (Liberal Party) تغییر نام داد.
● گذری تاریخی بر مراحل تکوین و تحول اندیشه لیبرالیسم
لیبرالیسم اساساً محصول تاریخی تحولات هنجارشکن آخرین سالهای سیطره کلیسا بر فرهنگ و سیاست و اقتصاد مغرب زمین است. معمولاً اینچنین ادعا می شود که اصلاح دینی، انقلابهای سیاسی انگلستان، آمریکا و فرانسه، و نیز عبور تاریخی از فئودالیسم به نظام اقتصادی بورژوایی، ریشه های ظهور لیبرالیسم است، هر چند برخی خود این تحولات را ناشی از ظهور اولیه اندیشه های لیبرالی (انقلابی) می دانند.
لیبرالیسم به عنوان اندیشه و سپس ایدئولوژی (در وجوه فلسفی، اقتصادی و سیاسی) جان مایه نهضت مدرنیزم بوده است. بنابراین پایه های تکوین آن را باید از سدة هفدهم میلادی جستجو کرده و فراز و نشیبهای آن را وجهی از فراز و نشیبهای جامعه مدرن تلقی کرد. به واقع لیبرالیسم از محدود اندیشه هایی است که توفیق یافته در مقام ایدئولوژی عینیت تاریخی یافته و فراز و فرودهای خود را در نسبت با عمل، تجربه کند. همین عینیت یافتن تاریخی بوده است که به لیبرالیسم جامه های گوناگون پوشانده و سنخ ها و گونه های متعددی از لیبرالیسم را عرضه کرده است. این چندگونگی البته به معنای استهلاک و محو اصول مقوم لیبرالیسم نبوده است، بلکه ایدئولوژی ها همواره در نسبت با حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادیِ سرزمینی که در آن متولد و منتشر شده است، خود را با مقتضیات و استلزامات زندگی و حیات اجتماعی همراه و همگون کرده و از این طریق علی رغم ظهور نحله های گوناگون لیبرالیسم، پویایی اصول آن را نیز در برداشته است. اندیشه لیبرالیسم به عنوان گذر نظری از جامعه پیشاسرمایه داری به جامعه سرمایه داری چند مرحله تاریخی و تحولی را پشت سر نهاده است.
۱) دوره لیبرالیسم کلاسیک (رشد سرمایه داری تجاری و انباشت اولیه سرمایه)
۲) دوره لیبرالیسم اجتماعی (انقلاب صنعتی و بسط مناسبات سرمایه داری صنعتی و مبادله کالایی)
۳) دوره لیبرالیسم نو (مرحله جهانی شدن متأخر سرمایه)
لیبرالیسم از سدة هفدهم تا نیمه سدة نوزدهم حیات کلاسیک خود را تجربه کرده است. لیبـرالیسم کلاسیـک بـا قـرار دادن مفهوم آزادی سلبـی (آزادی از که و آزادی از چه ؟) که نوعی عدم شرطیت در آزادی را بهمراه دارد، مؤید ایِن انگاره است که هرگونه مانع بیرونی در راه تحقق آزادی خودمختارانه فرد باید از میان برداشته شود.
● در آمدی بر مبانی نظری لیبرالیسم بازار آزاد
لیبرالیسم و اقتصاد آزاد به عنوان یک ایده اجتماعی، ماهیتاً دارای چارچوبی فکری و فلسفی است که در آغاز طرح این ایده بنای نظری آنرا متحقق کرده است. در این مجال مختصرًا مهمترین اصول مقوم اندیشه لیبرالی را یاد آور می گردد:
۱) اعتقاد به خرد و عقلانیت
۲) اعتقاد به اصل آزادی انسان
۳) اعتقاد به فردگرایی
۴) اعتقاد به مالکیت خصوصی
۵) اعتقاد به فرصت برابر برای همه
۶) اعتقاد به اصل رقابت در بازار آزاد
از این میان، برخی از اصول مذکور مستقیماً به نظریه اقتصاد آزاد مربوط است:
۱) آزادی انتخاب انسان : اقتصاد آزاد در اصل مبتنی بر اصل تردید ناپذیر لیبرالی آزادی انتخاب انسان و آزادی عمل انسان ها است « در چارچوب قواعد جهان شمول برای برقراری خواسته هایی است که در نهایت به خیر عمومی می انجامد.»
۲) اصل مالکیت فردی: در نگره لیبرالی از اصل آزادی انتخاب انسان بلافاصله اصل دیگری ماخوذ می گردد. این اصل همانا آزادی مالکیت فردی و خصوصی است پس در لیبرالیسم مفاهیم آزادی و مالکیت، همعنان یکدیگر رخ می نمایند. «آزادی به معنای تابع اراده خویش بودن است. انسان برده، مالکیتی از آن خود ندارد و انسان آزاد در درجه اول مالک خود و بعد مالک هر آن چیزی است که از خود ناشی می شود. حق و آزادی در مفاهیم لیبرالی با مالکیت بیان می شوند.»
۳) همسویی منافع: مفهوم بنیادی دیگری که در لیبرالیسم مطرح است. همسویی منافع همگان است. لیبرال ها معتقدند در آزادی مذکور افراد در جهت استحصال اهداف شخصی خود با اهداف دیگر افراد جامعه لیبرالی همسوئی پیدا می کنند. در چنین انگاره ای نفع فردی با نفع عمومی همسو شده، در راستای آن قرار می گیرد. لیبرال ها در توجیه این موضوع یادآور می شوند که اگر انسان ها آزاد به رقابت باشند، ثروت افزایش پیدا می کند و نهایتاً افزایش ثروت منافع دسته جمعی جامعه را در درازمدت حاصل می آورد.
۴) تخصیص بهینه منابع: تئوری اقتصاد آزاد، بر اصل تخصیص بهینه منابع نیز تاکید دارد. این اصل حاکی ازآن است که: « اگر انسان ها خود تصمیم گیر باشند، رقابت، جامعه را به وضعیت تعادلی می برد و منابع در آن جامعه به صورت بهینه تقسیم می شود.»
لیبـرالیسم کلاسیـک براساس نظریه حقوق طبیعی برحق فردی کسب ثروت و مالکیت بی حد و حصر و رقابت با دیگر بازیگران اجتماعی این عرصه یعنی دیگر افراد آزاد، مبتنی است. از منظر لیبرالیسم کلاسیک کار ویژه های دولت، حداقلی بوده و بشدت با قدرت کارگزاری و تصدی گرایانه دولت در عرصه اقتصادی و نیز سازماندهی امور اجتماعی برای تنظیم بازار مخالفت می شود. دولت لیبرالیستی دولتی است که در عرصه اقتصادی باید تنها امنیت عرصه اقتصادی را برای کسب ثروت و حفظ مالکیت های فردی ایجاد و تضمین کند.
با توجه به اینکه در این عرصه هم اندیشمندان بسیاری برای تدوین نظری مبانی لیبرالیسم ظهور کرده اند و هر یک بر عنصری از وجوه اندیشه لیبرالیستی بیشتر تأکید داشتند، لیبرالیسم کلاسیک هم چند وجهی ظهور یافت.
لیبرالیسم هابز، لاک. بنتام، جیمز میل، آدام اسمیت و … هر یک با تأکید بر مفاهیمی مختلف چون قرارداد اجتماعی ـ حقوق طبیعی، عقلانیت فایده طلب، رقابت، آزادی مثبت آزادی منفی و بازار آزاد به تقریر خود از لیبرالیسم پرداخته اند.
اما آنچه نباید مورد غفلت قرار گیرد، این است که تقریباً همه نظریات فوق با اقتضای زمانی و مکانی ظهور بورژوازی نوپای بازرگانی تناسب داشت. یعنی این اندیشه ها به هرحال با روح زمانه و تکوین تاریخی بورژوازی هماهنگ بوده و آن را بازتاب داده اند.
ظاهراً آزادی فردی مهمترین و کانونی ترین مفهوم در نگرش لیبرالیستی در طول تاریخ تکوین آن بوده است. اما خود مفهوم و معنای آزادی فردی تفاوت قرائت ها و تعارض گفتمانها را به دنبال داشته که به کرات لیبرالها را از هم جدا ساخته است. سوالاتی این چنینی که آزادی چیست و چگونه بدست می آید؟ جامعه لیبرالی که در آن افراد آزادند چگونه جامعه ای است؟ همواره پاسخ های متفاوتی را در اردوگاه لیبرالیسم شنیده است. اکنون حداقل ۳ قرن است که این سؤالات و سؤالات مشابه آن، نه تنها لیبرالها را به مجادله با هم کشانده بلکه زمینه های مناظرات وسیعی را بین لیبرالیسم و ایدئولوژی های رقیب ایجاد کرده است.
اعتقاد کانونی لیبرالیسم درخصوص آزادی فردی این است که انسان ها (اغلبِ مردم) امکان زندگی آزادانه و بهره برداری از آن را دارا هستند. لیبرال ها با این گفته خود را از معتقدان به اینکه انسان بالفطره مستعد سوء برداشت و سوء استفاده از آزادی است، جدا می کنند. به اعتقاد آنان اینکه انسان بالقوه می تواند اسیر مطالبات و امیال کوتاه مدت شده و صلاح خود و جامعه اش را بخطر اندازد، مجوز محدود کردن آدمی نیست. لیبرالها می گویند « بیشتر مردان و زنان موجوداتی عاقل اند که منافع خود را می شناسند و اگر فـرصت یـابند تـوانایی پیشبـرد این منـافع را دارند.» انسان شناسی لیبرالیسم بر عقلایی بودن انسان، (در هدف گذاری ها، جستجوی منافع و تصمیم ها) و امکان حصول به منافع تأکید دارد.
لیبرالیسم انگیزه حصول نفع شخصی در انسان را منکر نمی شود. اما بر این امر تأکید دارد که انسان باید برای کسب نفع شخصی آزاد باشد و در محدوده ای مشخص امکان رقابت برای کسب بیشترین منافع و خیری که خود آن را تشخیص می دهد، داشته باشد. مسئله خیر و حق و نیز محدوده عمل آزادانه در همین ساحت مطرح می شود که منازعات درون لیبرایی اغلب در روایت های گوناگون از همین مفاهیم ریشه دارد. رقابت سالم، تصمیم منطقی، حیطه دخالت قانون یا ساختار قوی تر (مانند دولت) موضوعاتی است که برای حل این مشکلات مطرح شده است.
امّا درپی همین مناقشات است که نگرش لیبرالیسم در ساحتی دیگر شکل می گیرد. یعنی برای تعیین محدوده آزادی باید ابتداء مقام و منزلت فرد نسبت به دیگر افـراد و جامعه مشخص باشد. واحد آزادی در ایدئولوژی لیبرالیسم فرد است. «لیبرالها نمی خواهند آزادی گروه یا طبقة خاصی از مردم را ترویج کنند، بلکه در پی رشد آزادی هر شخص و هرکس در مقام یک فردند.»
از نظر لیبرالها هیچ مرجعی نمی تواند بهتر از خود فرد داور منافع فرد باشد. به عبارت دیگر هیچ قدرتی نمی تواند به بهانه خیر و نفع همگانی منافع فردی را محدود کند. از منظر آنان شکوفایی و کمال فرد انسانی به آزادی وی در کسب منافع شخصی و رقابت او با دیگر افراد وابسته است. در شرایط از پیش تعیین شده و نظام جبری، انسان به موجودی اسیر و ابزاری در جریان زندگی جمعی درخواهد آمد. لیبرالها اذعان دارند که ممکن است که فرد در کسب منافع خویش دچار اشتباه شده و به خود و دیگران آسیب رساند، ولی آنان همچنین بر این امر تأکید دارند که خسارات اشتباه فردی در جریان رقابت منـافع بـه مراتب از زیـان و ضرر نظامهـای استبـدادی و توتـالیتر که به بهانه خیر همگـانی انسـان را محدود و اسیـر می کنند، کمتـر است. لیبرالهـا بـرای رفع هـرگونه سوء تفاهمی براصل محدوده آزادی فردی نیزصحه گذارده اند ولی این محدودیت از سوی مرجعی دولتی اعمال نخواهد شد بلکه درپناه قانون هر فردی تا جایی که آزادی دیگران را محدود نکند، خود آزاد است. « هر شخصی تا زمانی که درآزادی دیگران برای زندگی به شیوه ای که به چشم آنان شایسته است اخلال نکند، باید آزاد باشد و آنچنان که خود شایسته می بیند زندگی کند.»
● مسئله برابری فرصت ها و اصل رقابت
در دیدگاه لیبرالی وجود فرصت برابر برای همه افراد در برخورداری از آزادی اصلی است اساسی. این بدین معنی است که آزادی هیچ کس بـر دیگری ارجحیت ندارد. اینکه افراد از این فرصتها چگونه سود می بردند امری ثانوی است. طبیعی است که به مقتضای زمان، مکان، دانش، سن و … موفقیت های افراد برای کسب آزادانه منافع خویش متفاوت است. لیبرالیسم بر این نکته پا می فشارد که این تفاوت ها نباید مجوزی برای نابرابری در اعطای فرصتها به افراد باشد. رقابت سالم تنها در فضایی این چنینی امکان پذیر است که مانع بیرونی وجود نداشته باشد و فرصت موفقیت به نفع کسی یا کسانی مصادره نشود، نفی امتیازهای نژادی، زبانی، قومی وطرد رانت دولتی، موقعیتی و …از همین جا در لیبرالیسم خانه گرفته است و طبیعی است که اصل تساهل و مدارا در لیبرالیسم نیز از همین جا طرح و توجیه می شود.
● لیبرالیسم اقتصادی
لیبرالها به نام «حقوق طبیعی» و «حقوق بشر» برای آزادی فردی، در برابر مراتب اجتماعی، سیاسی و دینی برجا مانده از قرون وسطی ایستادگی کردند، سیمای اصلی این ایستادگی تکاپو برای آزادی اقتصادی بود. در اواخر قرن هیجدهم بر اثر انتشار آرای آدام اسمیت اقتصاددان و فیلسوف اسکاتلندی و دیوید ریکاردو، علم اقتصاد سیاسی (Political economy) شاهد استحکام نظری زاید الوصفی به خصوص در راستای اندیشه فلسفی لیبرالیسم شد. این هماهنگی نظری نشانگر پوشش در حوزه معرفتی فلسفه سیاسی و اقتصاد کلاسیک نسبت به هم بود و بقول ریچارد رورتی هرگاه این دو بال نظری هماهنگ با هم و مؤید هم بودند لیبرالیسم در فرایند تحول تاریخی خود شاهد رشد نظری و عملی بوده است.
اندیشه اسمیت در تعارض با اندیشه و عمل مرکانتلیسم (MercantlismNo index entries found) مسلط در آن دوره، حکومت ها را و مشخصاً دولتهای انگلیس و آمریکا را به عدم مداخله در امر اقتصادی تشویق نمود. «در تفکر اسمیت، اقتصاد به مثابه یک بازار است. یک رشته بازارهایی مرتبط با یکدیگر. او عقیده داشت که عملکرد بازار براساس خواست ها و تصمیم های افراد صورت می گیرد. آزادی در درون بازار به معنای آزادی گزینش است. این نظریه اقتصادی اساساً مبتنی بر اندیشة انسان اقتصادی است. یعنی این که افراد بشر طالب بیشترین سودمندی اند و به تملّک مادّی گرایش دارند. جاذبه اقتصاد کلاسیک در این بود که اگر چه هر فرد به لحاظ محتوایی پیگیر منافع شخصی خویش بود، اما تصور می رفت که خود اقتصاد بر طبق یک رشته فشارهای غیر شخصی ـ نیروهای بازار که طبیعتاً متمایل به افزایش رونق اقتصادی و رفاه بودند عمل می کرد.»
اندیشه بازار خودسامان که دست نامریی اسمیت ناظر بر آن است بر یک عنصر اسـاسی لیبـرالی استوار شده است که: بازار این امکان را دارد که منافع متضاد افراد و گروه های اجتماعی را به نفع همگان هماهنگ نماید. نیروی نامرئی بازار اطمینان سازگاری نهـایی منافع گروه های اجتماعی اعم از کارفرمایان، کارگران. مصرف کنندگان و … را در لیبرالیسم اقتصادی ایجادکرد. بازار به عنوان نظامهای مبادلاتی کالا و خدمات (و پول) از طریق توافقهای داوطلبانة دوجانبه (یا چند جانبه) هسته کانونی اقتصاد لیبرالی و نظام سرمایه داری برآمده از آن را شکل میدهد.
در اندیشه لیبرالیسم اقتصادی، بازار آزاد ضامن «کارایی»، (efficiency) اقتصادی نیز هست «زیرا هر بنگاه اقتصادی تحت تأثیر انگیزه نفع قرار دارد، و این انگیزه، تولید کنندگان را ناگزیر می سازد که هزینه های خود را پائین نگهدارند … و از سویی دیگر رقابت باعث می شود که به دست آوردن سودهای کلان ناممکن شود.» فریدمن از اندیشمندان لیبرال معتقد است که در معادله نابرابر تخصیص منابع محدود در میان نیازهای نامحدود بازار یگانه تخصیص‌دهنده‌ی کارآمد منابع اقتصادی است.
ادعای هماهنگی منافع متضاد افراد و طبقات مختلف اجتماعی و تأکید بر عنصر رقابت برای کاستن از انباشت بیش از حد سرمایه در دستان گروه قلیلی از افراد، از ادعاهای مسلم لیبرالیسم اقتصادی بود. ادعاهایی که نه خیلی دیر به شدت محل مناقشات و تعارضات اندیشه های مخالف قرار گرفت.
نویسنده: عباس - اسکندری
ارسال کننده: عباس اسکندری
منبع : باشگاه اندیشه