یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


رودر رویی با پلیس فاسد


رودر رویی با پلیس فاسد
ایست وود در ۸۰ سالگی با رجوع به پرونده های حقیقی و قدیمی پلیس شهر لس آنجلس، یک کار بحث برانگیز و تازه را به دنیای «نوار» های ساخته شده در ژانر فیلم های جنایی - پلیسی افزوده است.
«Change ling» عنوان فیلم جدید کلینت ایست وود معروف و ۸۰ ساله است که در فستیوال اخیر کن فرانسه برای اولین بار در سطح جهان به نمایش درآمد. ولی اکران عمومی آن زودتر از شهریور ماه امسال نخواهد بود.
ایست وود با دو بار فتح جوایز عمده اسکار در سال های ۱۹۹۲ و ۲۰۰۴ با «نابخشوده» و «عزیر یک میلیون دلاری» و همچنین بردن جوایزی دیگر توسط «رودخانه مرموز» و «نامه هایی از ایووجیما» سیراب از جوایز معتبر سینمایی است ولی از افتخارات تازه هم رویگردان نیست و حتی «Change Ling» را هم در بخش مسابقه شصت و یکمین دوره فستیوال کن شرکت داده بود تا بگوید هنوز به دنبال افتخارات تازه است و در حالی که بسیاری از فیلمسازان معروف امسال همانند سال های قبل تصمیم گرفتند که کارهای جدید شان را خارج از بخش مسابقه کن به نمایش بگذارند، ایست وود باز راهی خلاف آن را طی کرد.
ایست وود در طلیعه تابستان ۲۰۰۸ و در حالی که فیلم اجتماعی «کلاس» از کشور فرانسه نخل طلای کن را بالاتر از فیلم جدید او تصاحب کرد، می گوید: «تعجب می کنم که برخی فیلمسازان به سوی جشنواره های بزرگ صاحب بخش مسابقه میل می کنند. اما کارهای جدید خود را خارج از این بخش پخش می کنند و این که چرا، نمی دانم. البته فکر می کنم که سبب آن را بدانم. آنها با نمایش فیلم هایشان در خارج از قسمت مسابقه خطر و احتمال شکست کارهایشان در رقابت با سایر فیلم ها را بی اثر و خنثی می کنند و به علاوه به نوعی و غیرمستقیم مدعی می شوند که فیلم هایشان ورای این حرف ها است و بالاتر از جشنواره ها و بخش مسابقه آنها است و باید به چنان چشمی به آنها نگریسته شود. من این طور نیستم و ادعا هم ندارم که کارم بالاتر از سایرین است و در سطحی بسیار فراتر از آن قرار دارد.»
برندگان نخل طلا در کن طی سال های متمادی سرنوشت هایی متفاوت داشته اند. برخی از برندگان و فیلم هایشان با اول شدن در کن راه شهرت و اعتبار بیشتر را در جهان سینما سپری کرده اند و افتخارشان در کن وسیله ای برای این قضیه و پل افتخار و شهرت بوده است که فیلم «دروغ ها و ویدئوتیپ» کار سال ۱۹۸۹ استیون سودربرگ و «پالپ فیکشن» فیلم سال ۹۴ کوئن تین تاران تینو و همچنین «رازها و دروغ»های مایک لی بریتانیایی و «فارنهایت ۹‎/۱۱» مایکل مور نمونه های روشن و جدید این پروسه هستند. در نقطه مقابل برخی برندگان نخل طلای کن به رغم رسیدن به این افتخار مهجور مانده و پس از آن نیز به اندازه ای که باید اوج نگرفته اند که «کودک» از برادران داردنر بلژیکی، «بادی که بر مرغزار می وزد» و «۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز» نمونه هایی بسیار جدید در این زمینه هستند و این سه فیلم فاتحان ادوار ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ مهمترین جشنواره فیلم جهان هستند و باید صبر کرد و دید که فاتح امسال جشنواره یعنی «کلاس» کارش به کجا خواهد کشید.
فیلم جدید ایست وود به خاطر وابسته بودن به وی لزوماً محتاج هیچیک از فرآیندهای فوق نبود ولی از موقعی که فیلم پای در «کن ۲۰۰۸» نهاد، رایزنی ها در مورد نوع واکنش هیأت ژوری ای که ریاست آن با شون پن بود، با این فیلم آغاز شد، زیرا پن همانی است که با بازی در «رودخانه مرموز» کار پلیسی - جنایی سال ۲۰۰۳ ایست وود اسکار برترین بازیگر مرد نقش اول سال را برد و بنابراین مدیون ایست وود بوده و این احتمال و فرضیه وجود داشت که پن برای جوابگویی به آن لطف، مسیر رأی و نظر هیأت ژوری را به اهدای جایزه نخست به فیلم ایست وود به قصد جبران چیزی که گفتیم سوق دهد.
در عمل چنین چیزی اتفاق نیفتاد و حتی شون پن منکر وجود چنین گرایشی در کار و سلیقه خویش بود و می گفت دوستی با هیچیک از سینماگران دنیا پایه گذار چنان ماجرایی نخواهد شد و او روابط شخصی اش را وارد گزینش های حرفه ای خود نمی کند و از طرف دیگر این قدرت را ندارد که سلیقه اعضای هیأت ژوری ای را که ناتالی پورتمن را نیز در جمع نفرات خود داشت، تحت تأثیر خود قرار دهد.
«Change ling» چهارمین فیلمی است که ایست وود در بخش مسابقه جشنواره کن شرکت داده است و قبلی ها سوارکار رنگ پریده (۱۹۸۵)، «برد» (۸۸) و «شکارچی سفید، قلب سیاه» (۹۰) بوده اند. با این حال تم حاکم و موضوع اصلی اکثر فیلم های ایست وود درباره افراد تک رو و قهرمانان انفرادی بوده که علیه سیستم حاکم شوریده و یا خواسته اند کار دشواری را به تنهایی صورت دهند«Changeling» نیز همین مضمون را دارد، اما فرق آن با اکثر کارهای قبلی این سینماگر دیرپا مانند «عزیز یک میلیون دلاری» این است که کاراکتر اصلی نه یک مرد بلکه یک زن است. این زن که ایفای رل اش با آنجلینا جولی است، با تمام وجود مبارزه و تلاش می کند تا دریابد بر سر پسر کوچک گمشده اش چه رفته و در این راه مقابل هرکسی و هر سازمانی می ایستد و از این قبیل است پلیس فاسد شهر، بیمارستان روانی منطقه و دستگاه قضایی ایالت که جملگی قصد دارند او را از صحنه خارج کنند و کوشش او را بی پایه و وی را دیوانه و روانی جلوه دهند.
جولی در ایفای این رل بسیار موفق است و هر چند جایزه برترین بازیگر زن جشنواره کن را نبرد و این عنوان را به یک بازیگر برزیلی (ساندرا کورولونی) سپرد. اما منتقدان بر این باورند که پس از «قلب قدرتمند» در سال ،۲۰۰۷ فیلم جدید ایست وود محل دیگری برای تأیید توان بازیگری جولی است که پیشینه فتح اسکار نقش دوم زن را به سال ۱۹۹۹ برای فیلم «دختر مغشوش» هم دارد.
شاید هم نقطه قوت اصلی «Changeling» موضوع حقیقی فیلم و واقع گرایی ایست وود در ترسیم آن باشد که برای تشریح ماجرای مورد نظرش ما را به سال ۱۹۲۸ یعنی ۸۰ سال پیش و به شهر لس آنجلس در آن زمان رجعت داده است. این شهر در آن زمان طی داستان حقیقی ایست وود همچون حالا شهری سیرک گونه است که مقام های آن برای احراز و اثبات حرف ها و ادعاهای خود دست به هر کاری می زنند و اگر یک زن علیه سیستمی تسخیر شده توسط مردان بپاخیزد، هیچ رحمی به او نخواهد شد و اصولاً به او اجازه داده نمی شود که به اصطلاح منطق و عدالت استقرار یافته توسط مردان را به زیرسؤال ببرد و اگر بخواهد دست به این کار بزند، سرکوب خواهد شد. اولین اصل و عنصری که با تکیه بر آن به ثروت شخصیت این زن مبادرت می ورزند، این ادعاست که او تعادل روانی ندارد و موجودی پرت افتاده است اما کاراکتر جولی با هر مخالفت و دشمنی تازه که با او صورت می پذیرد، قوی تر می شود و اولین اصل باوری که به بیننده ها القا می شود (و بسیار هم طبیعی است که چنین باشد) این است که هیچ چیز نمی تواند مقابل مادری بایستد که طالب بازیابی و حفظ سلامتی فرزند خود است.
موضوع عاطفی فیلم، کارگردانی ماهرانه ایست وود و بازی قوی جولی مواردی است که از حالا فروشی زیاد را برای «Changeling» در زمان اکران جهانی فیلم وعده می دهد، اما همان موضوع چیزی است که می تواند بسیاری از سینماروها را از دیدن آن فراری دهد و بر تعداد تماشاگران اثر منفی بگذارد، زیرا با مطرح کردن مسئله گم شدن فرزندان، مادران و پدران را با مسئله ای رودررو می کند که همیشه از آن وحشت دارند و آن را سرکوب می کنند و به اعماق وجود خویش می فرستند و شاید اثری هنری را که متمرکز بر آن باشد، پس زنند. از طرف دیگر همان طور که قبلاً گفتیم فیلم نه متعلق به حالا بلکه ۸۰ سال پیش است و به تبع آن فضا و شرایطی را ترسیم می کند که به طور مستقیم قادر به تطابق با زندگی و مشخصه های آن در سال ۲۰۰۸ نیست و با آن غریبه نشان می دهد و حتی عده ای مدعی اند آن چه در قصه این فیلم روی می دهد، در جامعه کنونی غیرقابل وقوع و تکرار ناپذیر است. بنابراین یونیورسال و استودیوی تولید کننده فیلم سه ماه وقت دارد تا مقدمه و زمینه هایی را جور کند که در زمان اکران عمومی فیلم خلاف این باور را به تماشاگران کنونی انتقال دهد و آنها را متقاعد به منطقی و قابل وقوع بودن این اتفاق در زمان کنونی کند.
یک وجه مهم در این فیلم که در آثار سینمایی سال های معاصر به دفعات به نمایش گذاشته شد، ولی زمان های جدیدتری را فرا روی بینندگان گذاشته، مسئله فساد پلیس شهر (لس آنجلس) است و این که مأموران پلیس این شهر خود باعث و بانی اصلی رواج فساد و جنایت در شهر هستند و در عین حال می کوشند که شهر را امن و امان و محل رواج عدالت جلوه دهند. هرچه هست در مارس ۱۹۲۸ والتر پسر ۹ ساله کریستین کالینز (آنجلینا جولی) ناپدید می شود. پس از گذشت ۵ ماه پلیس ضعیف و فاسد لس آنجلس که بخاطر صدها پرونده حل نشده دیگر تحت فشار شدید قرار دارد، برای رهایی بخشیدن خود از این وضعیت یک پسر بچه دیگر را رو می کند و به کریستین می سپرد و او را فرزند گمشده وی معرفی می نماید.
بدیهی است که کاراکتر جولی این را رد و اعلام کند که این بچه حقیقی او نیست و جونز رئیس پلیس لس آنجلس (با بازی جفری داناواک) که بابت کار غلط و اشتباه سازمان تحت اداره اش بشدت شرمنده و رسوا شده است، به کریستین کالینز پیشنهاد می کند حالا که بچه حقیقی اش از دست رفته و به دشواری قابل یافتن است، بپذیرد که این بچه جانشین را برای مدت سه، چهار ماه به طور امتحانی نزد خود بپذیرد و با او زندگی کند و اگر پسندید به عنوان پسر حقیقی و همیشگی اش نزد خود نگه دارد.
کالینز طبعاً رد می کند و اعلام و اصرار می نماید که پلیس لس آنجلس موظف به یافتن فرزند گمشده حقیقی اوست. سران پلیس طبق منوالی که در این موارد مرسوم و رایج است، به جای راضی ساختن فرد معترض او را فردی ناراحت و خطرساز برای جامعه توصیف و راهی کلینیک روانی می کنند. یک مجری برنامه های اجتماعی و اخلاقی رادیو که گوستاو بریجلب (با بازی جان مالکوویچ) نام دارد، در دفاع از این زن بی پناه و تحت ظلم قرار گرفته، شروع به سخن پراکنی از برنامه خود می کند و نسخه اخبار رو شده توسط پلیس لس آنجلس پیرامون ماجرای این زن را جعلی و دروغین توصیف می کند و در همان حال یک مأمور پلیس دیگر به نام یبارا (مایکل کلی) تحقیقات خود را درباره یک قاتل زنجیره ای (جیسن باتلر هارنر) شدت می بخشد، با این نتیجه و منظور که فساد پلیس شهر لس آنجلس و همچنین شهردار آن سامان را به تمامی به نمایش بگذارد و ضعف آنها در برخورد با بی قانونی ها و همسو شدن آنان با خلافکاران را به اثبات برساند و این همان چیزی است که کریستین کالینز می خواهد و مردم شهر نیز از آن استقبال می کنند، زیرا از آن همه ظلم و جنایت به تنگ آمده اند و طاقت ادامه تخلف ها را در آن شهر ندارند.
سناریوی این فیلم را جی مایکل استراژینسکی براساس پرونده های قدیمی موجود در اداره پلیس لس آنجلس و مندرجات نشریات آن زمان استخراج کرده و نگاشته و از این طریق یک کار جدید را به مجموعه «نوآر»های ساخته شده در ارتباط با پلیس فاسد لس آنجلس مانند «محله چینی ها» و «محرمانه لس آنجلس» و یک کار جالب و جدید را به مجموعه فیلم های پلیسی - جنایی افزوده است.
چه در نوشته های روزنامه های آن زمان و چه در سناریوی استراژینسکی کاملاً مشخص است که هیچ کس به اندازه این زن نتوانسته است رو به رو ی پلیس مذکور بایستد و ادعاهای دروغین آن را رد و این را ثابت کند که سران جنایتکار پلیس لس آنجلس برای جلوگیری از رو شدن حقایق دست به هر کاری می زنند و فرستادن یک زن سالم به دیوانه خانه را نیز در همین راستا به آسانی انجام می دهند. برای نشان دادن تمامی حقیقت، فیلم حاوی دو سکانس دادگاهی هم هست که به تقابل کریستین کالینز با پلیس شهر رسیدگی می کند و هیچ یک از دو سکانس هم کوتاه نیست، اما هم استراژینسکی در نوشتن سناریوی فیلم و هم ایست وود در کارگردانی چنان تبحری دارند که این سکانس ها طولانی به نظر نمی رسد و برعکس کار آنها به قدری استادانه بوده است که این فیلم ۱۴۱ دقیقه ای بسیار کوتاه هم به نظر می آید.
به جز کاراکتر جولی که مقاومت چشمگیری در برابر مظالم پلیس دارد و ایمی رایان که ایفاگر رل یک زن دیگر قربانی شده توسط پلیس شهر است، سایر شخصیت های فیلم جدید ایست وود حد وسط ندارند و یا بسیار بد و همپا با پلیس هستند و یا در آن سوی خط ایستاده و به گروه راستگوها تعلق دارند. یک بار دیگر ایست وود با ساختن موسیقی متن فیلم و ارائه هنرمندانه آن نشان داده که این هنر را نیز می شناسد و موزیک تدوین شده توسط او تمام فراز و فرودهای لازم را دارد و حتی معایب و تغییرات شهر لس آنجلس و رویکرد آن به چیزهایی تازه را به شنونده ها منتقل می کند و شاید او با موسیقی اش به اندازه تصاویر ارائه شده توانسته باشد جامعه ای را که در برابر پذیرش حقایقی تلخ مقاومت می کند و آن را پس می زند، به درستی به تصویر بکشد.
ایست وود در سنی بسیار زیاد و در حالی که همتاها و همسن هایش و حتی کوچک ترها یا اخیراً در گذشته اند (نمونه رابرت التمن و سیدنی پولاک) یا چند سالی از بازنشستگی شان می گذرد، همچنان به فیلمسازی مشغول است و برخلاف یک پیر دیگر حاضر در صحنه که نزول آشکاری داشته (سیدنی لومت) هنوز در اوج قدرتش به سر می برد و Changeling سند تازه آن است. کاراکتر اول فیلم او که برخلاف همیشه و مانند هیلاری سوانک بوکسور مقاوم «عزیز یک میلیون دلاری» زن است، نماد کوشش برای اثبات حقیقت در میان چندرنگی ها و تظاهرها و دروغ ها است ولی برای کریستین کالینز چاره ای جز این وجود ندارد. محو شدن پسر دلبند او از زیر بینی اش و سپس انکار و تلاش پلیس برای بخشیدن حالتی دیگر به این ماجرا، حتی فرزند او را نیز عوض کرده و موجودی جعلی را به او بخشیده است، اما همان قدر که فرزند او در این ماجرا عوض شده و چیزی دیگر به جای او سبز گشته است، کاراکتر اولیه این زن نیز رفته و چیزی دیگر و موجودی بسیار قدرتمندتر به جای وی نشسته است.
وصال روحانی ‎
منبع: Film Comment
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید