پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کژتابی دوربین


کژتابی دوربین
در طول تاریخ، انسان‌ها هماره درگیر جنگ‌های قومی و نژادی بسیار بوده‌اند.
این درگیری‌ها گاه و بیگاه با جهت‌گیری‌های اندیشمندان جامعه، رنگی عمیق‌تر به خود گرفته‌اند. گروه های مختلف با بهره‌گیری از پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی به نشان دادن و حتی آموختن برتری خود بر دیگری تلاش کرده‌اند. چنین تلاشی به طور مشخص در فیلم‌های انیمیشنی، برای تربیت ذهن کودکان، استفاده شده‌اند. در این نوشتار این تلاش را از نظر می‌گذرانیم.
مفهومی که امروزه با عنوان «ستیز تمدن‌ها» شرق را در مقابل غرب قرار می‌دهد، اسلام را در مقابل مسیحیت و مسیحیت را در مقابل یهودیت نشان می‌دهد، ریشه عمیقی در تاریخ بشریت دارد اما شاید در سده اخیر با جنگ‌هایی فرهنگی و حتی نظامی که صورت کرده است. بسیار پررنگ‌تر و پراهمیت‌تر جلوه کرده است. واژه‌هایی همچون اسلام هراسی، عرب مخوف، غرب وحشی، واژه‌هایی هستند که همه با آنها آشنا هستیم. پژوهشگران، ارسطو را یونانی‌ترین فیلسوف دانسته‌اند، به این معنا که مفاهیم یونانی، بربری، اختلاف نژادی و برتری طبقاتی طبیعی را به روشن‌ترین کلام بیان کرده است. ارسطو معتقد بود که بردگان هماره برده خواهند بود و تغییر طبقه اجتماعی امری محال و غیرممکن است. اندیشه کاست‌های موروثی در شرق باستان نیز رویت‌پذیر است. گو اینکه مرتبط کردن شأن اجتماعی، توان و استعدادهای فکری و حقوق شهروندی به ریشه‌های وراثتی در طول تاریخ و تا به امروز ادامه داشته است و چهره‌های بزرگی در تاریخ اندیشه چون افلاطون، هگل، کانت و فرگه گرایش‌های نژادپرستانه داشته‌اند. در سده بیستم نیز شاهد مرزبندی‌های مشابهی بوده‌ایم. به گونه‌ای که ریشه‌های فکری برخی از مهیب‌ترین جنایت‌های قرن را می‌توان در باورهای نژادی یافت. به نظر می‌رسد، ذهنیت نژادپرست در سده بیستم عقده‌های روانی و ناتوانی‌های درونی خود را به باورهای شبه متافیزیکی چون نژاد برتر، خون برتر و... فرافکنی می‌کند و با برساختن یک هویت موهوم برای «خود» در برابر «دیگری‌های بدخواه» به آرامشی مصنوعی‌ پناه می‌برد.
ذهنیت نژادپرست به مثابه رویکردی پنهان در آثار هنری و ساخته‌های فرهنگی بشر نیز مشهود است. چهره بربرها و تاتارها در آثار کهن، در نمونه‌های مدرن خود صورتی زیرکانه‌تر اما به همان میزان خطرناک‌تر یافته است. به گونه‌ای که یافتن سویه‌های پنهان این تفکر مخرب در آثار هنری و بازشناسی آنها نیازمند واکاوی عمیق و کارشناسانه است. طبق آمار انجمن بین‌المللی آموزش کودکان (NAEYC) کودکان در سنین دو تا پنج سالگی از نژاد، قومیت و جنسیت خود و اطرافیانشان آگاه می‌شوند، لذا برای شکل‌دهی فکر و ذهن آنها در جهت بنیادی‌کردن پذیرش این تفاوت‌ها، از همین سنین آغاز می‌شود. در واقع همین مساله باعث طرح برنامه‌ای هدفمند در راستای ابدی ساختن تفاوت‌های موجود شده است. چشمان کودکان در سال‌های پیش‌دبستانی و سال‌های نخستین دبستان به طور کامل آماده درک تفاوت‌های موجود بین نژادها و اقوام مختلف در جهان هستند و تفاوت‌های ظاهری و به طور شاخص، رنگ حاکم گویاتر از هر امری در ذهن آنها تفاوت‌ها را ماندگار می‌کند.
کودکان بخش عمده وقت خود را در مقابل تلویزیون و به تماشای فیلم‌های انیمیشن می‌پردازند. لذا موسساتی همچون کمپانی دیزنی برای تاثیرگذاری بر ذهن نسل آینده با در اختیار گرفتن این ابزار قدرتمند به شکل گسترده‌ای دست به برنامه‌ریزی زد‌ه‌اند.
در سال ۱۹۶۷ در مجموعه «کتاب جنگل» شخصیت‌های شرور و فریبکار فیلم را موجوداتی با چشمانی کشیده، دندان‌های خرگوشی و لهجه غلیظ آسیایی- انگلیسی تصویر کرده است در نتیجه آن به راحتی در ذهن کودک به تمثیل‌سازی از نمونه کلیشه‌ای شخصیت آسیایی منجر می‌شود و نهایت امر شناختی سوگیرانه از اقوام آسیایی در ذهن او شکل می‌گیرد.
فیلم‌های دیگر همچون علاءالدین، شیرشاه و تارزان نیز در زمره فیلم‌هایی قرار می‌گیرند که با هدف شخصیت‌پردازی با موضعی نژادپرستانه ساخته شده‌اند. در فیلم علاءالدین دو گروه افراد به تصویر می‌آیند یک دسته آمریکایی‌هایی با لهجه‌ای استاندارد و خوب و در مقابل اعراب ناخوشایند وحشی که لهجه‌ای خارجی و حتی گوشخراش دارند.
در فیلم شیرشاه کفتارهایی را می‌بینیم که با لهجه آفریقایی، موجودات کریه و بدهیبتی را به نمایش می‌گذارند. تارزان که در سال ۱۹۹۹ ساخته شده است داستانی را بیان می‌کند که در آفریقا رخ می‌دهد اما نکته عجیب فیلم اینجاست که هیچکدام از شخصیت‌های فیلم سیاهپوست و آفریقایی نیستند در واقع برای دیزنی بسیار دشوار بوده که شخصیت‌های مثبت فیلم خود را از میان تیپ آفریقایی انتخاب کند.
نمونه شاخص دیگر این سوگیری نژادی را در فیلم پیترپن می‌بینیم. پدر «تایگر لیلی» انسانی وحشی و به دور از هرگونه تمدنی است در حالی که پوکاهوناس شخصیتی مثبت و قابل احترام، که با همگان ارتباط خوب برقرار می‌کند، دیده می‌شود. اولی در حکم سیاهپوستی زبان نفهم و دومی سفیدپوستی با همه سجایای انسانی است. کاملاً واضح است که دیزنی با گزینش‌های خود دست به شکل‌دهی فرهنگی می‌زند که در آن انسان‌ها در طبقات اجتماعی بالا دست و فرودست تقسیم بندی می‌شوند، آنچه که امروز با نام «ستیز تمدن‌ها» شناخته شده است.
مهدیه مفیدی
منبع : روزنامه تهران امروز