شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


آچمز عطاران در بزنگاه


آچمز عطاران در بزنگاه
مثل اینکه جنجال و حرف و حدیث جزء لا‌ینفک سریالهای مناسبتی (مخصوصا مربوط به ماه مبارک رمضان) شده است. حتی امسال با این سطح نازل کیفی سریال‌ها که حتی مخاطب عام را هم نتوانستد جذب کنند.باز هم واکنشهای مختلف و زیادی را در جامعه برانگیختند. ‌
‌یکی از سریال‌های امسال که بر خلا‌ف انتظار نه تنها مورد اقبال عمومی واقع نشده بلکه مخالفانی هم پیدا کرده،<بزنگاه> آخرین کار تلویزیونی رضا عطاران است. سریالی که سومین تجربه مناسبتی ماه رمضان وی بوده و در این دوره به عنوان نخستین مجموعه میهمان سفره‌های افطار بینندگان است.
چیزی که در آن شکی نیست آبکی بودن این سریال است که از لحاظ کیفی اصلا‌ با کارهای دیگر خود عطاران و خیلی از کارهای طنز و مناسبتی همین سیما (مثل مرد هزار چهره و میوه ممنوعه) قابل مقایسه نیست، طوری که انگار صبح ساخته شد و شب پخش می‌شود. اشتباهی خواندن <تخمک> به جای <یخمک> و استفاده از جملا‌تی مثل <داشتم می‌ذاشتم کف دست فرزانه خانم> و از این قبیل. خنداندن‌ها در لحظه که شاخصه‌کارهای عطاران محسوب میشود. خوب یا بد، این بار ترکیب مناسبی با میزان محتوای تأمل برانگیز نداره.بزنگاه هم مثل <خانه به دوش> و <متهم گریخت> با رویکردی اجتماعی به خانواده‌های ایرانی داستانی را با ساختار کمدی پیش می برد. محور اصلی داستان هم مربوط به یک خانواده سنتی ایرانی است که پس از مرگ پدر خانواده بر سر تقسیم ارث و میراث به جان یکدیگر می افتند. در وجه مضمونی مایه اصلی رودررویی مرگ به عنوان رویدادی معنوی و اموال خانوادگی به عنوان ابزاری مادی معرفی شده است. در وجه ساختاری نیز قرار است تضاد بین تلخی مرگ و شیرینی مال دنیا طنزی به وجود بیاورد تا از رهگذر روابط بین آدم‌ها لبخند اتفاق بیفتد، اما به نظر می رسد مشکل از همین جا ناشی می شود، به تعبیر دیگر فیلمنامه نویس نه موفق می شود معنویت <روح> و تلخی اتفاق <مرگ> را به درستی به باور تماشاگر بنشاند و نه توانایی آن را داشته تا تضاد بین آن تلخی و شیرینی را به شکل کامل ارائه دهد.
مشکل بزرگتری که در این سریال وجود دارد، مسخره کردن باورها و آیین‌های ایرانی همچون تشییع جنازه، سوگ و عزاداری است. این موضوع زمانی به چشم می آید که خنده در بخش‌های مربوط به شوخی با این آیین‌ها و مراسم اساساً پدید نیامده است. مسئله دیگر شوخی‌هایی است که در قالب شخصیت‌های سریال فرو رفته و جزئی از آنها شده و مجبورشان کرده تا با سر هم زدن تماشاگر را به خنده وادارند. در اینجا اما دو گروه < بزنگاه> رابا نگاه متفاوتی دیدند و هر گروه با دلا‌یل و نشانه‌هایی سعی در متقاعد کردن‌ جریان مقابل دارد. ‌
گروه اول: جامعه را باید پاک و پاستوریزه نگه داشت چون اگر تقی به توقّی بخورد، فاسد می‌شود. با این دیدگاه مثلا‌ً کمترین متلک یا حرکتی خلا‌ف محکوم به بدآموزی است و باید توقیف شود. عبارتی مانند< کپه‌مرگت را بگذار> یا< ای یارو عوضی> بدآموزی دارد! دراین باره به دلیل سخیف بودن و خنده‌دار بودن بیش از حد چیزی نمی‌نویسم.
گروه دوم: زمانی بود که سینما، هنر، اخلا‌ق و دانش ارج و قربی داشت و خوبی و بدی تعریف خاص خود را داشت. اما حالا‌ کسی سودای ساختن دنیای دیگر ندارد، کسی به چیزی اعتراض نمی‌کند و نمی‌خواهد طرحی دیگر بیندازد؛ تا اینجا اشکال ندارد ولی وقتی هوس می‌کند بگوید که اصلا‌ً همین درست است و شمایی که خلا‌ف این می‌اندیشی بی‌جا می‌کنی و آن فیلمهایی که زمانی ارزشمند حساب می‌شد و الگوی شماست از اول هم چنان مالی نبوده است، یک مقدار زور دارد. حالا‌ست که می‌توان پیش از نام تارانتینو لقب <استاد> گذاشت و برای< بزنگاه> نوشت که< یک اتفاق در تلویزیون ایران است< و< عطّاران در کنار مدیری، دو چهره‌برتر طنز تلویزیون هستند> و برای این پی‌دار ضعیف پر از دلقک‌بازی و تمسخر کرامت انسان و افرادی که جز تیغ‌زدن هم و دروغگفتن به یکدیگر کاری نمی‌کنند، ویژه‌نامه درآورد.
نقد مرده است و گرنه به تقدیس میانمایگی- که چه عرض کنم، فرومایگی- نمی‌پرداختیم. مدیری را با ذوق و سلیقه‌ای می‌شناسیم که خودش جدی بازی می‌کند و از امثال پیمان قاسم خانی نیز به خوبی در کنار دیگرانی که طنز بازی می‌کنند، استفاده می‌کند. این یعنی حرف اول را فکر و ایده و نویسنده می‌زند نه دلقک‌بازی و مزه‌پرانی. حالا‌تهیه‌کننده هم که اگر صداوسیما باشد نورعلی نور است زیرا مخاطب بیشتر، هدف اصلی آنهاست. دفاع آنها نیز در مقابل نامه‌درخواست توقیف، رد ادعای آنان نبود بلکه به رخ کشیدن تعداد مخاطبان بود و این به معنای عوام‌زدگی رسانه‌ایست که قرار بود دانشگاه باشد.
بهترین کار عطّاران را< قطار ابدی> می‌دانم که البته طنز هم داشت. این را نوشتم که بگویم با< فرد> مشکلی ندارم بلکه از نزول پله به پله بیزارم. حکایت نقد < رفتارهای ایرانی> هم از آن چیزهایی است که بسیار درباره‌اش نوشته‌اند و چسباندن صفات بد و ناپسند به ملیت و نام- هر کشور چقدر زشت و نابخردانه است. مال‌دوستی و حقه‌بازی، متعلق به یک فرهنگ و قوم نیست که مدام به دست خود، خویشتن را اینچنین کوچک کنیم و برای تحقیر ‌خود به مناسبت < نقد رفتارهای ایرانی> هورا بکشیم. شخصیت‌های زیادی در این فیلم معتاد نشان داده شده اند : خود نادر، داماد خانواده (توفیق)، خواستگار دخترصابر. من نمی فهمم اگر بخواهیم در یک سریال،یک آسیبی را بررسی کنیم باید اینقدر معتاد پراکنی کنیم. آیا این شد کنکاش! آیا برای نوجوانان سوال نشده است که این سیخ به چه کار معتاد می آید واین ماده چیزی که می گویند ارزان هم هست و می شود به راحتی در چایی هم حل کرد چیست؟ ‌
جالب است که بدانید این سریال در ۲۴ ساعت دو بارتکرار دارد،یکی شب و یکی بعدازظهر!!! ممکن است کسانی بگویند که این مطالب ریزبینی بی مورد است اما اگر سینمای‌هالیوود تاثیرات شگرف خود را بر جوانان جهان مسلط کرده است به خاطراین است که تا همین نکات ریز تاثیر گذار را نیز محاسبه می کنند که متاسفانه مجال این نوشته نیست که چند مثال در این زمینه بزنم. ابطحی در روزنامه اعتماد نوشته بود که < بزنگاه> توجّه میلیونها مردم را جلب کرده پس سریالی دینی است، عجب! خود بزنگاه پی‌داری عادی و پیش‌پاافتاده و شلوغ است که نه فرهنگ را خراب می‌کند و نه آش دهن سوزی است و نباید آنرا جدی گرفت ولی این هورا کشیدن‌ها را چرا؛ چون به ما می‌گوید این نگاه عوام‌زده و سرخوشانه و باری به هرجهت، میان مسئولا‌ن و منتقدان و بینندگان طرفدار دارد و در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
ایزد مهرآفرین
منبع : روزنامه سیاست روز