پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

ارمان کواین ،فیلسوف فیلسوفان


ارمان کواین ،فیلسوف فیلسوفان
احمدرضا همتی مقدم:«ویلارد ون ارمان كواین» (W.V.Quine) كه می توان او را، با نفوذترین فیلسوف تحلیلی نیمه دوم قرن بیستم نامید، چنان تاثیری در استعلای فلسفه تحلیلی داشت كه «فیلسوف فیلسوفان» لقبش دادند. كواین منطق را نزد «آلفرد نورث وایتهد» (A.N.Whitehead)، فرا گرفت، اما سفر به اروپا، او را تحت تاثیر منطق دان های لهستانی و «حلقه وین»، خصوصاً «كارناپ» (عضو برجسته مكتب «پوزیتیویسم منطقی») قرار داد. او سال ها، شاگرد «كارناپ» بود، اما بخش اعظم آثاری كه در دوران پختگی فكری منتشر ساخت، در نوعی گفت وگوی نقادانه با «كارناپ»، درصدد گذر از او بود. گرچه در آثار بیست سال آخر عمرش، گرایش به تائید دیدگاه های «كارناپ» و بازگشت به آرای او مشهود است.جوهر بنیانی فلسفه علم «كواین»، عقیده اش در باب «معرفت شناسی ناتورالیستی» یا معرفت شناسی طبیعت گرا است. طبیعت گرایی، دیدگاهی است كه ادعا دارد، علم، تنها وسیله یافتن حقیقت درباره جهان است. هدف معرفت شناسی سنتی، دفاع از علم در برابر تردیدهای شك گرایانه بود، كه از طریق عقاید متمایز و مشخص (عقل گرایی) یا شواهد حسی بی واسطه (تجربه گرایی)، درپی انجام آن بود.اما «كواین» بر این باور بود كه «معرفت شناسی»تاكنون ناموفق بوده است و احتمالاً نمی تواند موفقیت آمیز باشد. از نظر او، علم نمی تواند توسط هیچ چیز در خارج علم، توجیه شود و هیچ منظر استعلایی برای به چالش خواندن نظام جهانی وجود ندارد. نظام جهانی ما، تنها از درون خودش می تواند تحت سئوال قرار گیرد، بنابراین معرفت شناسی، بخشی از كل نظریه طبیعت ما است.هدف اولیه معرفت شناسی طبیعت گرا، تبیین چگونگی ارتباط نظریه های علمی از لحاظ علی و استنتاجی با داده های حسی است. «كواین» چون یك تجربه گرا بود، اعتقاد داشت، هر شاهدی برای علم، یك شاهد حسی است. علم حاضر، نشان داده است كه اطلاعات ما درباره جهان خارج، از طریق حواس و گیرنده های حسی به دست می آید.اما این آموزه، براساس «طبیعت گرایی»، خودش یك فرضیه علمی است و می تواند محل چالش باشد. اما پیامد دیگر «طبیعت گرایی» كواین، «فیزیكالیسم» است، «فیزیكالیسم»، بدین معناست كه هر رویداد یا حالتی در جهان، توسط حالت ها یا رویدادهای فیزیكی تعیین می شود. «كواین» به عنوان یك طبیعت گرا، براین اعتقاد است كه چالش های حقیقت در خود علم جای دارند و این نظریه او را به یك «واقع گرای علمی» بدل می كند. اما در نوشته هایش، عباراتی وجود دارد كه نشان دهنده یك نگرش «ابزارگرایی» نسبت به علم است.
براساس «تجربه گرایی»، شواهد برای نظریه های علمی از مشاهدات اخذ می شود. «كواین»، برای بررسی ارتباط بین علم و مشاهده، بر متناظر بودن صورت بندی های زبان شناسی تكیه می كند. وی برای حل مسائل فلسفی بر «عروج معناشناسانه» (Semanticascent)، كه در كتاب معروف خود «كلمه و شی» آن را بسط داده است، تاكید دارد. یعنی به جای پرداختن به اشیا و امور در عالم واقع، به بررسی مفاهیم متناظر آنها در ساختارهای زبانی تكیه كنیم.او معتقد بود، استفاده از «عروج معناشناسانه»، سبب می شود كه بتوانیم از مشكلاتی كه در هنگام سخن گفتن از ماهیت برخی موجودیت ها، فرآیندها یا رویدادها، پدید می آید، احتراز كنیم. در نتیجه او «نظریه» را یك مجموعه یا تلفیقی از گزاره ها می داند و یك «گزاره مشاهده ای» را برای جامعه ای با زبان معین، گزاره ای می داند كه مستقیماً با تحریكات حسی هر عضوی از این جامعه مرتبط است، در نتیجه كل اعضا وقتی كه نظاره گر موقعیت یكسانی باشند، داوری یكسانی نیز دارند. از «گزاره های مشاهده ای» می توان موارد زیر را مثال زد: «هوا سرد است» یا «این یك گل است.»
بیشتر گزاره های مشاهده ای یك حالت یا رویداد فیزیكی را نشان می دهند اما برخی گزاره ها مانند «حسن هواپیمایی را در ذهنش مجسم كرد»، یك حالت روانی است. از دیدگاه «كواین»، گزاره های مشاهده ای، گاهی صادق و گاهی كاذبند، بنابراین نمی توانند توسط نظریه های علمی مورد دلالت واقع شوند، چون نظریه ها یا صادقند یا كاذب.او اعتقاد دارد دو گزاره مشاهده ای می تواند در یك جمله كلی تركیب شوند مانند قالب «هرچه این است، آن است» كه می توان آن را به صورت «هرچه كلاغ سیاه وجود دارد، سیاه است» مثال زد. این قبیل جملات، «مطلق های مشاهده ای» نامیده می شوند كه یا درستند یا كاذب، كه می تواند توسط نظریه های علمی مورد استناد قرار بگیرد. «گزاره های مشاهده ای» در فلسفه علم «كواین» بسیار مهم اند. آنها به طور علی، با تحریكات حسی ارتباط دارند و شامل واژه هایی هستند كه در جملات نظری وجود دارد. بنابراین آنها، ارتباطی را بین مشاهده و نظریه برقرار می كنند.«كواین»، معتقد بود هیچ قضاوت علمی ای، حتی قضاوت های مشاهده ای نمی تواند ادعای حقیقت اثبات شده كند. او استدلال می كند زمانی كه دانشمندان، نظریه ای را در موضوع مورد مطالعه خویش پذیرفتند. (مانند مكانیك نیوتنی)، تمام قضاوت های مشاهده ای را در پرتو آن نظریه تفسیر خواهند كرد، بنابراین مجبور نیستند شواهد منفی ای را كه نمایانگر خطا بودن نظریه ای است، بپذیرند.البته «فایرابند»، دیگر فیلسوف علم نیز همانند «كواین»، چنین نظری دارد، هردو برای این منظور از واژه «قیاس ناپذیری» یا «سنجش ناپذیری» (incommonsurability)، استفاده می كنند. یعنی هیچ معیار مشتركی به صورت قضاوت های مشاهده ای مستقل از نظریه وجود ندارد كه بتوان براساس آن، حكمی عینی در باب برتر بودن یك نظریه بر نظریه دیگر ارائه داد. «كواین» همچون «فایرابند»، معتقد است كه تصمیم دانشمندان همیشه به پیش فرض ها و محیط اجتماعی شان متكی است.این «نسبیت گرایی» در بین فیلسوفان علم، بحث و جدل های بسیاری را برانگیخت اما غالب فیلسوفان علم، از قبول عدم حجیت مستقل مشاهدات برای نظریه ها، اكراه دارند. «كواین» براین باور بود، اگر گزاره های مشاهده ای به صورت تحلیل «كل گرایانه» بررسی شوند، نظریه بار نیستند و مستلزم تفسیر هم نمی باشند.او معتقد بود كه نظریه باید در ارتباط با كلیتی از فرضیه ها و پیش زمینه های معرفتی درنظر گرفته شود. او در مقاله معروفش با نام «دو حكم جزمی تجربه گرایی» كه محل بحث و ارجاع فراوان بوده است می گوید «سخن گفتن از محتوای تجربی هر قضیه مفردی، گمراه كننده است»، «كواین» در نقد پوزیتیویست های منطقی، نشان داد كه روش های مربوط به تائید پذیری درباره جملات منفرد كاربرد ندارد و ادعا می كند كه یك جمله را صرفاً در ارتباط با دیگر جملات و در چارچوب نظریه ها، می توان مورد تائید یا تكذیب قرار داد. این آموزه «كواین» كه «كل گرایی» نام دارد، استدلال عمده او برای «طبیعت گرایی» نیز است.اصل «كل گرایی» تردیدهایی برچند عقیده كه در فلسفه علم رایج بودند، ایجاد كرد مانند اصل اثبات پذیری پوزیتیویسم منطقی، معیار ابطال پذیری پوپر و تمایز میان گزاره های تحلیلی و تركیبی. براساس نظر «كل گرایی» هیچ قضیه نظری از بازبینی و تجدیدنظر مصون نیست. بنابراین ممكن است هرگزاره را در كل نظام جهانی به وسیله منفی آن، جایگزین كنیم و این كار تا جایی امكان دارد كه «ما در جای دیگر در كل دستگاه تعدیل های به شدت كافی بدهیم.» (نقل قول از مقاله دو حكم جزمی تجربه گرایی).نتایج این قبیل تعدیل ها، نظام دیگری از جهان با همان محتوای تجربی خواهد بودالبته دو نظام از لحاظ منطقی ناسازگارند چون یكی شامل نفی دیگری است. این احتمال دقیقاً آن چیزی است كه تعین پذیری ناقص نظریه به واسطه شواهد گفته می شود. استدلال مبتنی بر «تعین پذیری ناقص» بیان می كند، اگر هر نظریه ای درباره مشاهده ناپذیرها را كه با واقعیات مشاهده ای سازگار باشد درنظر بگیریم، می توان نظریات متباین دیگری درنظر گرفت كه آنها هم با همان واقعیت سازگار باشد. در نتیجه ما هیچ گاه نمی توانیم به درستی یكی از نظریات پی ببریم. «دوهم» فیلسوف و تاریخ نگار فرانسوی، نظری را مطرح كرد كه «كواین» آن را احیا كرد و به نام تز «دوهم- كواین» در فلسفه علم معروف است.این دیدگاه بیان می كند كه می توان با افزودن فرضیه های كمكی از هر نظریه ای در مقابل مشاهدات مبطل، دفاع كرد. «كواین» معتقد بود، اگر شواهد ابطال كننده ای بر یك «نظریه» وجود داشته باشد، می توانیم بدون ارتكاب تناقض آن نظریه را حفظ كنیم، به این شكل كه در جای دیگری از نظام اعتقادی خویش، اصلاحاتی كنیم. استدلال «دوهم- كواین» فلسفه پوپر را در باب «ابطال پذیری» و «ملاك تحدید» (Demarcation)، به شدت به چالش می خواند. «پوپر» با نظریه ابطال پذیری اش، سرانجام مسئله تحدید را مطرح كرد، مسئله تحدید به دنبال تمایز میان علم و غیر علم بود.پوپر بر این ادعا بود كه علم برخلاف ماركسیسم و روانكاوی، ابطال پذیر است، اما استدلال «دوهم- كواین» نشان می دهد كه حتی نظریات برجسته ای چون مكانیك نیوتنی به راستی ابطال پذیر نیستند زیرا همیشه می شود پیش بینی های نادرست آنها را با فرضیات كمكی رفع و رجوع كرد. در این حالت، استدلال «كواین»، كل مسئله تحدید را سست می كند. تز «تعیین پذیری ناقص» بیان می كند، كه نظریه های علمی كاملاً متفاوت ممكن است توسط شواهد یكسانی، حمایت شوند. البته ممكن است تصور شود این دیدگاه ما را به سمت «شك گرایی» هدایت می كند اما هیچ نشانه ای از آرای «كواین» در این باب نمی توان یافت.معرفت شناسی طبیعت گرای «كواین» صرفاً یك انتظام توصیفی نیست. بلكه او به یك «معرفت شناسی هنجاری» نیز معتقد است. «معرفت شناسی هنجاری»، توصیه هایی درباره ساختار فرضیه ها پیشنهاد می كند كه برای اولویت دادن یك نظریه بر نظریه دیگر، باید آنها را ملاك قرار داد. «كواین» شش فضیلت را برای مشخص ساختن یك فرضیه خوب، یعنی «محافظه كاری» ، «بلندپروازانه نبودن»، «سادگی»، عمومیت داشتن «ابطال پذیری» و «دقت» معرفی می كند. البته او تنها مدعی است كه این شش فضیلت، پیش بینی های قابل اثبات قوی تری برای فرضیه ها ایجاد می كنند اما اذعان دارد كه پیش بینی هدف عمده علم نیست.هدف اولیه علم از نظر او، «تكنولوژی» و فهم و ادراك است. البته پیش بینی ها را بسیار مهم می داند چون برای آزمون پذیری یك فرضیه ضروری اند. او اعتقاد داشت كه علم برای ما ارزشمند است چون ما را در فهم جهان قادر می سازد و ابزارهای مفیدی برای اهداف عملی به وجود می آورد. بدین دلیل بیان می كند كه یك نظریه علمی باید بتواند در یك زبان گسترده صورتبندی شود كه متغیرهای منفرد و ثابت های كلی را دربرگیرد و شامل «محمول»، «كمیت» و «توابع ارزشی» باشد.او در مقاله «دو حكم جزمی تجربه گرایی تاكید می كند كه هر ثابت مفردی باید نامی برای چیزی اعم از انتزاعی یا انضمامی باشد اما ثابت كلی یا باید درباره یك فرد از چیزهای كثیر صدق كند یا درباره هیچ چیز صدق نكند. در نتیجه هیچ قید و بندی برای آنكه «ثابت های كلی» را محدود كند، قائل نمی شود و اگرچه یك «فیزیكالیست» بود، با این حال استفاده از اصطلاحات روانشناسانه را در علم می پذیرفت. او معتقد بود كه حالت های روانی، حالت های مادی (عصبی) هستند. اما اعتقاد ندارد كه حالت های روانی، می تواند به حالت های فیزیكی تحویل شود یا حالت های روانی ای كه نمی تواند به حالت های فیزیكی تحویل شوند، در علم نباید به كار رود.«كواین» معتقد بود كه نظریه ها در علوم اجتماعی و انسان شناسی كه شامل محمولات روانی هستند، می توانند از نظر علمی قابل احترام باشند، حتی اگر آنها، قابل تحویل به علوم تجربی نباشند. فلسفه علم كواین، بی تردید تاثیر عظیمی بر دیدگاه های فلسفی در علم داشته است و همواره مورد بحث و بررسی فیلسوفان بوده است. نقد «كواین» بر برخی از مكاتب فلسفه علم چون پوزیتیویسم منطقی، پایانی بر آنها بود. كواین، سال های زیادی استاد ممتاز فلسفه در دانشگاه هاروارد بود و حدود بیست كتاب و تعداد زیادی مقالات از وی منتشر شده است. «كواین» در ۲۵ دسامبر در سال ۲۰۰۰ درگذشت.
http://philosophers.web۱۰۰۰.com/quine.htm