چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

عوامل ماندگاری در جهل


عوامل ماندگاری در جهل
از منظر قرآن انسان هنگامی که متولد می شود، هیچ چیز نمی داند و از علم و آگاهی بهره ای ندارد. به تعبیر بهتر، جاهل است. اما از استعدادی شگرف و منحصر به فرد برای آگاهی یافتن از محیط و عوامل پیرامونی خود برخوردار است و به طور طبیعی در این عرصه موانعی وجود دارد که نویسنده در این مقاله سعی کرده است به برخی از آنها اشاره ای اجمالی داشته باشد. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:
● استعداد کسب دانش
جهل و نادانی یکی از رذیله های اخلاقی است که هر کسی می کوشد خود را مبرا از آن بداند. حتی سفیهان و دیوانگان خود را عالم و عاقل می شمارند و از انتساب به جهل و نادانی پرهیز دارند. هر چند که در بینش و تحلیل قرآنی انسان موجودی است که از آغاز تولد از علم و دانش بی بهره است وحالت نخست و ابتدایی ماهیت وی جهل و نادانی است به گونه ای قرآن، انسان را موجوداتی برمی شمارد که چیزی نمی دانست؛ و این که برخی درنهایت به جهاتی گرفتار جهالت و نادانی در پایان عمر خویش می شوند؛ با این همه در ماهیت انسان توانایی و ظرفیتی نهاده شده است که می تواند بیاموزد و خود را از جهل و نادانی رهایی بخشد و نسبت به خود و خدا و هستی دانش و علم مفید و سازنده ای به دست آورد. در انسان ابزارهای شناخت و معرفتی نهاده شده است که می توان به گوش وچشم اشاره کرد. به سخن دیگر حواس آدمی مهم ترین ابزارهای شناختی وی را شکل می دهند. لامسه و قوه بساوایی نخستین و ساده ترین ابزار شناختی است که همه جانوران و حتی برخی از گیاهان پیشرفته از آن بهره مند هستند. هرچه ابزارهای شناختی پیچیده تر می شود از شمار جانوران دارنده آن کاسته می شود. شنوایی و بینایی از پیچیدگی خاصی در حوزه ابزارهای شناختی برخوردار می باشد از این رو شمار جانورانی که از ابزارهای کامل شنوایی و بینایی برخوردارند کاسته می شود. البته این بدان معنا نیست که انسان همه این ابزارها را به طور کامل پیشرفته دارا می باشد بلکه هستند موجوداتی که در برخی از ابزارها از ساختار پیشرفته تری بهره مند می باشند مانند ساختار پیشرفته بینایی در شاهین و عقاب و شنوایی در سگ و مانند آن ها.
این ابزارهای شناختی به انسان کمک می کند تا بتواند با بهره گیری از قوه دیگری که از آن به عقل و قلب یاد می شود به دانش و علم دست یابد. دانش فرآیندی است که تنها در موجوداتی چون انسان که دارای قوه عاقله و قلب هستند پدیدار می شود؛ زیرا دانش عبارت از تحلیل داده هایی که از راه ابزارهای شناختی به قوه عاقله می رسد و قلب و عقل آن را از حالت ساده و ابتدایی شناختی و جزیی به اموری کلی تبدیل می کند. از این رو برخورداری از ابزارهای شناختی به معنای حصول دانش و علم نیست؛ بلکه قو ه ای به نام عقل و قلب لازم است تا آن را به شکل علم و دانش تغییر ماهیت دهد. درحقیقت دانش و علم شکل تغییر ماهیت یافته شناخت هایی است که از راه ابزارهای شناخت برای انسان دارای قوه عاقله پدید می آید. از این رو می توان میان شناخت و دانش تفاوت معنایی و ماهوی جست.
● عوامل و زمینه های جهل
جهل و نادانی در برابر دانش و علم قرار می گیرد. از این رو جاهل و نادانی کسی است که نتوانسته از قوه عاقله خویش به درستی بهره گیرد با آن که از ابزارهای شناختی به درستی و کمال بهره گرفته باشد. عوامل بسیاری می تواند در عدم استفاده شخص از قوه عاقله دخالت داشته باشد. در این جا نگاهی به برخی از عواملی می شود که زمینه های جهل در انسان را فراهم می آورد و موجب می شود تا انسان نتواند از قوه عقلی و قلبی خویش برای تحلیل داده های شناختی استفاده نماید. بیان این عوامل جهل (و شاید به تعبیر درست موانع علم) که از قرآن استفاده می شود به معنای این نیست که تنها موارد بیان شده زمینه و بستر جهل را فراهم می آورد بلکه به این معناست که امور یاد شده مهم ترین و اصلی ترین موانع پیدایی دانش و عامل گرفتاری و بقای انسان در جهل می باشد.
● عامل محیط
یکی از مهم ترین عواملی که قرآن به عنوان بستر و زمینه های بقایی و پایداری جهل یاد می کند (این بر فرض آن است که جهل در انسان به حکم اولی وجود دارد و دانش عارضی است که جایگزین جهل می شود. از این رو سخن از بقایی و پایداری جهل است. این مطلب تضادی با علم و دانش اسمایی ندارد که خداوند در نوع بشر قرار داده است؛ زیرا دانش اسمایی همانند قوه و ظرفیت و توانایی است که در انسان نهاده شده و نیازمند بروز و ظهور از راه به کارگیری ابزارهای شناختی و دانشی است. از این رو جهل به معنای نادانی و عدم وجود دانش فعلیت یافته می بایست با تلاش و کوشش انسان به دانایی و دانش تبدیل شود.)
● محیط زیست
بی گمان نمی توان از تأثیر محیط زیست در ابعاد مختلف زندگی انسان و نقش مثبت و یا منفی آن غافل ماند. انسان در محیط زیست خود که شامل محیط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و امکانات و ظرفیت ها می شود رشد می کند و به بالندگی می رسد. صفا و صمیمیت روستایی و قوانین ساده و جرم و جنایت و نیرنگ آن به همان سادگی روستاست و قوه عاقله بشر نیازی نمی بیند تا نیرو و توان بسیاری را صرف کند تا به درک محیط و حل مسایل و مشکلات برسد. همین سادگی موجب می شود که رشد قوای عقلی نیز محدود و بسته به محیط زیستی شخص باشد. قرآن بادیه نشینی و دوری از فرهنگ پیشرفته مدنی و شهرنشینی را زمینه ناآگاهی به قوانین و احکام الهی برمی شمارد. (توبه آیه ۹۷) این بدان معنا خواهد بود که انسان تحت تأثیر محیط زیست خویش از دسترسی به عوامل دانش افزایی بی بهره می شود و عقل و هوش وی تحلیل می رود. تأکید بر بادیه نشینی به آن معنا خواهد بود که هم زمینه برای اطلاع رسانی برای مسئولان و روشنگران وجود نداشته و هم این که اشخاص بادیه نشین در موقعیتی قرار می گیرند که ناتوان از درک و فهم کلیاتی می شوند که با فلسفه عقلانی ارتباط دارد. برخی از اندیشمندان بر این باورند که اعراب بادیه نشین ناتوان بر دریافت امور کلی و تجریدی محض و عقلانیت بحث می باشند؛ زیرا امور محسوس و جزیی آنان را چنان محدود می سازد که از درک امور فلسفی و عقلانی ناتوان می باشند. از آن جایی که حدود و قوانین به شکل امورکلی و تجریدی می باشد بادیه نشینان گرفتار جهل و نادانی به این امور می شوند و از درک قوانین عاجز می مانند. با آن که قرآن کوشیده است در بیان قوانین از ساختار ساده تری بهره برد و با بهره گیری از تمثیل و بیان مصادیق امورکلی و صرف عقلی و فلسفی را به گونه ای ساده بیان کند با این همه اعراب بادیه نشین و روستاییان دور از تمدن شهری از درک همین امور ساده شده نیز ناتوان و عاجز می باشند.
بنابراین می توان گفت که بادیه نشینی و دوری از فرهنگ و تمدن شهری می تواند خود عاملی مهم در بقا و پایداری جهل و نادانی وی به شمار آید.
● بیماری عقلی و دل مردگی
چنان که بیان شد عقل و دل (قلب) به عنوان مهم ترین و اصلی ترین ابزار دانشی بشر از جایگاه ویژه و خاصی برخوردار می باشد. انسان اگر از ابزارهای کامل شناختی چون حواس بهره مند باشد، زمانی می تواند به دانش و دانایی دست یابد که بتواند به درستی از قوه عاقله و قلب خویش بهره گیرد. عدم بهره گیری از قلب و قوه عاقله به معنا و مفهوم بقا و پایداری در حالت جهالت و نادانی خواهد بود.
قرآن بیماری عقلی و دل مردگی را عاملی مهم در جهل و بقای نادانی انسان برمی شمارد و هشدار می دهد که بیماری عقلی و دل مردگی خویش را درمان کند تا از جهل و نادانی رهایی یابد. قرآن از بیماری قوه عاقله بشر گاه به اکنه و پرده یاد می کند. (انعام آیه ۲۵) و توضیح دهد که دل و قوه دانشی و آگاهی بشر در پرده ای قرار می گیرد که امکان آن نیست تا شخص بتواند از ابزارهای شناختی خود به طور درست بهره مند شود. شخص با آن که از ابزارهای شناختی بهره مند می شود ولی این داده های اطلاعاتی در مرکز تحلیل و تجزیه نمی تواند وارد شود تا به شکل دانش و دانایی تغییر ماهیت دهد.
البته قرآن درباره برخی از اشخاص بر این نکته تأکید می ورزد که آنان با آن که از ابزارهای شناختی کامل و سالمی برخوردارند به جهاتی آن را به گونه ای تغییر می دهند که ناتوان از درک درست محیط و کسب معلومات جزیی می باشد. این که در گوش برخی از اشخاص وقر و سنگینی خاصی است که شخص را از بهره گیری از ابزار شنوایی ناتوان می سازد به معنای آن است که ابزار شناختی خود از حالت سلامت بهره گیری بیرون رفته است. شخص گوش سالم و خوبی دارد و به خوبی می شنوند ولی این شنوایی به جهت وقر و سنگینی از حالت شنوایی درست و درک واقعیت بیرونی و انتقال صحیح عاجز است. فرض کنید که فرکانس و نوسانات ارتعاشات صوتی در حدی است که گوش می تواند آن را بشنود ولی این گوش به گونه ای درآمده است که مقدار نوسانات و ارتعاشات را کم تر یا بیش تر از آن چه هست گزارش می کند. مانند کسانی که به ناشنوایی اندکی گرفتار هستند و صداهای با فرکانس پایین را نمی شنوند و به نظر وی شخص مقابل با خودش سخن می گوید و پیچ پیچ می کند. این در حقیقت بیماری سنگینی گوش است به جهت نقص در ابزار شنوایی است ولی گاه ابزار شنوایی در سلامت است ولی از وقر و سنگینی خاصی برخوردار است که داده ها را چنان که در واقع وجود دارد کسب نکرده و انتقال نمی دهد. از این روست که قوه عاقله آنان هم اگر درست باشد نمی تواند تحلیل درستی به دست دهد و دانش مطابق با واقعیت را ایجاد کند. قرآن به این مسئله در آیه ۲۵ سوره انعام اشاره کرده و آن را عاملی مهم در جهل و نادانی برمی شمارد.
در آیه ۸۶ و نیز ۹۳ و ۱۲۷ سوره توبه از دل ها و قوای عاقله ای سخن می گوید که مهر خورده و از وضعیت طبیعی خود خارج شده و صرف گردیده اند. این دل ها نیز نمی تواند درک و فهمی داشته باشند و ایجاد دانشی بکنند.
نکته جالب در این آیات آن است که گاه سخن از دانش ساده و علم می شود و گاه از دانش عمیق سخن به میان می آید. به این معنا که اشخاصی که دچار بیماردلی و دگرگونی در ساختار قالب و قوه عاقله و یا بسته شدن آن شده اند، گاه از درک عادی و دانش معمولی عاجز می شوند و گاه دیگر نمی توانند به فهم و دانش عمیق و ژرفی برسند. از این روست که گاه سخن از علم و گاه دیگر از فقه می شود.
● دوری از ذکر
قرآن عدم بهره گیری از ذکر و یاد خدا و اعتراض و دوری از آیات الهی را عاملی مهم در مهر شدن دل ها و یا بسته شدن راه دانش و قفل شدن و بیماری آن برمی شمارد و بر این باور است که اشخاص با دوری از آیات الهی و انکار آن و از یاد بردن خداوند گرفتار دل مردگی می شوند و راه دانش واقعی بر آنان بسته می شود. این گونه است که شخص در جهل و نادانی خویش باقی می ماند و راهی برای دانش و علم ساده و یا فهم و علم ژرف برای وی باز و گشوده نمی ماند.(اسراء آیه ۴۶ و نیز کهف آیه ۵۷)
● شیطان و اعمال شیطانی
قرآن شیطان را دشمن آشکار بشر می شناساند و از وی می خواهد که خود را از شر و زیان وی به خدا بسپارد و به او پناه برد. در تحلیل قرآنی میان جهل و بقای آن در انسان و شیطان ارتباط استواری را برقرار کرده است و می فرماید که شیطان و پیروی از گام ها و سنت و سیره وی موجب می شود که انسان در علم را بر خود ببندد و در جهل و نادانی باقی بماند.
شیطان برای دست یابی به هدف خویش و بستن راه دانش و علم بر انسان از راه ها و ساز و کارهای بسیاری بهره می گیرد. یکی از این راه ها ترغیب و تشویق انسان به رفتارهای ناشایست و گفتارهای زشت و کردارهای ناپسند است. این گونه است که انسان راه های درک و علم و دانش را بر خود می بندد و دچار جهل و نادانی می شود و بر پایه همان جهل خویش نسبت ناروایی را به خدا نسبت می دهد. (بقره آیه ۱۶۸ و ۱۶۹)
در تحلیل قرآنی رفتار و کردار آدمی در بقای انسان در جهل و یا دانش افزایی وی موثر است. انسان هرچه بیش تر به دانش خویش عمل کند دانش ژرف تر بر وی گشوده می شود و راه عرفان و شناخت و دانش شهودی و عرفانی بر وی باز می شود. چنان که عمل به زشتی ها نه تنها راه عرفان و شهود را بر وی می بندد بلکه راه دانش های عادی را نیز بر وی سلب می کند.
حضرت آیت الله بهجت (مدظله العالی) می فرماید که راه دانش و علم آن است که به علم و دانش خویش عمل کنید. هر دانشی را که یافته اید اگر بدان عمل کنید دانشی دیگر بر دانش شما افزوده می شود. بنابراین عمل به معلومی معلومی دیگر را تولید و ایجاد می کند و ترک عمل به معلومی جهل را در شما می افزاید. بنابراین در این تحلیل میان علم و عمل رابطه استواری است چه برسد میان گناه و علم؛ زیرا ترک دانش موجب جهل می شود و اگر انسان به گناه و فحشاء و رفتارهای سوء و بزهکاری و بدکاری بپردازد به یقین در دانش و علم را بر خود می بندد و در جهل مرکب قرار می گیرد که راه رهایی از آن وجود ندارد.
کریم حسین خانی
منبع : روزنامه کیهان