یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بهتر است فرصت های بیشتری به خودمان بدهیم


بهتر است فرصت های بیشتری به خودمان بدهیم
من یک روز با میترا یکی از دوستانم در رستوران موردعلاقه ام قرار گذاشتم تا درباره پروژه ای با هم صحبت کنیم. قرار ما ساعت ۱۵؛ ۶ بود. اما من ۳۰؛ ۶ یعنی یک ربع دیرتر به محل قرارمان رسیدم. خیلی از او معذرت خواهی کردم، اما فایده ای نداشت.
مثل همیشه دیر کرده بود و او هم مثل همیشه عصبانی بود. او خیلی رک و روراست به من گفت که اگر یک بار دیگر این کار را تکرار کنم اسم من را برای مشارکت در آن پروژه خط می زند.
همه آدم ها عادت های بدی چون دیرکردن دارند. اما اگر این عادت در انسان ها آنقدر تکرار شود که منجر به از دست دادن دوست ها و یا آبرویمان شود در زندگی بسیار ضرر می کنیم. عادت بد زمانی مخرب می شود که از رفتار خود پشیمان شویم و احساس ناامیدی به ما دست دهد. به راستی چرا انسان ها باید شادی خود را از بین ببرند؟ متخصصان این عادت را به اعتقادات ناخودآگاهی نسبت داده اند.
به این معنا که در ضمیر ناخودآگاه انسان های بد قول همیشه این پرسش وجود دارد که آیا من واقعا شایستگی آنچه را که برای انجامش تلاش می کنم دارم یا نه. آدم های بدقول اغلب در هراس هستند که آیا می توانند انتظارات دیگران از خود را برآورده کنند؟ و آیا می توانند مسوولیت هایی را که دیگران به عهده شان گذاشته اند به راحتی انجام دهند؟
برای غلبه کردن به این عادت بد، اول باید ریشه آن را شناخت، سپس برای از بین بردن آن اقدام کرد. اگر دوست دارید تا حدی به عادت های بد خود غلبه کنید می توانید به این توصیه ها عمل کنید. روش اول برای غلبه بر طفره رفتن و بدقولی است. فرض کنید که شما بدون اینکه کسی بفهمد می ترسید که مبادا آن طوری که باید نتوانید کارهایتان را انجام دهید.
ترس از اینکه نمی توانید کاری را انجام دهید در حقیقت مانع از موفقیت شما در ادامه راهتان می شود. در این موارد تاخیرکردن یا طفره رفتن یک بهانه بسیار خوب است. آدم های ناموفق و بدقول به جای اینکه شکستشان را بپذیرند، گناه کار خودشان را گردن چیزهای دیگر می اندازند. مثلا می گویند.
«آنقدر سرم شلوغ بود که یادم رفت، یا فراموش کردم تقویمم را نگاه کنم، فکر کردم قرارمان یک روز دیگر است. اینها جملاتی هستند که شما اغلب از زبان آدم های بدقول می شنوید. در واقع آدم های بدقول با خودشان فکر می کنند که گفتن این جملات آنها را خلاص می کند. آنها به خود می گویند اگر وقت بیشتری داشتم و سرم شلوغ نبود حتما در انجام کارهایم موفق می شدم، یعنی خودشان را گول می زنند.
برای مبارزه به این مرحله از مشکلات تان همیشه نهایت را در نظر بگیرید. از خودتان بپرسید که بدترین اتفاقی که ممکن است در زندگی ام بیفتد چیست؟ آیا ممکن است که خانواده ام دیگر مرا نخواهند؟ آیا ممکن است از گرسنگی بمیرم یا بی خانه شوم؟ آیا گربه مورد علاقه ام می میرد؟
بعد می بینید که نگرانی شما برای موفق نشدن در کارهایتان بیهوده است چون قرار نیست با یک یا چند بار مواجه شدن با شکست همه این اتفاق ها برایمان بیفتد. به این ترتیب می بینید که شکست آنقدر هم وحشتناک نیست.
با این کار به راحتی می توانید به استرس خود غلبه کرده و تمام تمرکز خود را صرف انجام کارهایتان کنید. حتما در طول زندگی خود با آدم هایی که برای پنهان کردن نقاط ضعف شان دائما در حال خرید هستند روبه رو شده اید. این هم یکی از عادت های بد است. شما شایستگی آن را دارید که بهترین و زیباترین چیزها را در زندگی داشته باشید، اما خریدهای ناگهانی راهی برای پوشاندن احساسات بد و منفی است.
دکتر روان شناس دانا لایت من می گوید؛ آدم های ولخرج در تلاش هستند احساس افسردگی، خستگی و بی کفایتی خود را با خرید از خودشان دور کنند. چنین آدم هایی تا یک محصول جدید و پرزرق و برق را پشت شیشه مغازه ها می بینند، می گویند خب اگر نتوانستم آن مشکل دیروزم را حل کنم لااقل با خرید این می توانم خودم را راضی نگه دارم. بعضی از آدم ها برای شاد کردن خودشان ترجیح می دهند به جای باطن به ظاهر زندگیشان برسند آنقدر که پرزرق و برق جلوه کند.
البته بد نیست که به فکر ظاهر زندگی یا ظاهر خودمان باشیم، اما طوری که مجبور نشویم برای خرید لوازم مورد علاقه خودمان از کسی پول قرض بگیریم و زیر بار بدهی برویم چون خود این دوباره منجر به مشکلی می شود که ممکن است نتوانیم از عهده اش برآییم. برای حل این عادت نیز باید هم خودتان و هم چیزهایی را که مالک آن هستید، بشناسید.
بهتر است یک دفترچه کوچک در کیف پولتان بگذارید و هر احساسی را که باعث شده چیزی را که بی هدف و بدون فکر می خرید در آن بنویسید. پس از مدتی می فهمید که چه احساس هایی شما را عازم خرید کرده است. آنگاه ناخودآگاه یاد می گیرید که هر وقت احساس خستگی یا افسردگی کردید به جای خرید کردن تصمیم های بهتری بگیرید مثلا از دوستتان بخواهید تا برای پیاده روی در پارک شما را همراهی کند. به این ترتیب از عادت خریدهای پی درپی دوری کرده و عادت های خوب را جایگزین عادت های بد می کنید.
ساده تر بگویم تمرکز خود را روی مهارت هایی که در اختیار دارید بگذارید نه چیزهایی که مالک آن هستید. این را بدانید که مهارت های طبیعی شما هیچ ارتباطی با آن کیف دستی که همراه خود می برید یا نوع کفشی که می پوشید ندارد؛ شاید شما واقعا یک آشپز، یک دوست و همراه بسیار خوب باشید.
با دانستن این نکات دیگر به دنبال خرید چیزهایی نمی روید که شما را باارزش جلوه دهد چون ارزش حقیقی در وجود خود شما نهاده شده است.
حتما در طول زندگی تان با افراد بسیار چاقی مواجه شده اید که بخاطر چاقی شان روحیه بسیار آسیب پذیری دارند. این افراد وقتی کارها بر وفق مرادشان پیش نمی رود، مثلا شغلی را که دوست دارند پیدا نمی کنند به خودشان می گویند چون من چاق هستم مرا قبول نکردند. درواقع شاید شایستگی لازم برای آن شغل را نداشته باشند اما نپذیرفته شدن خود را گردن چاقی شان می اندازند.
بدانید که زندگی بدون این مسائل بسیار ساده است حتی اگر شما یک بسته بزرگ چیپس بخورید و به چاقی خود کمک کنید دنیا همانطور مثل قبل است و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نمی افتد. برای مبارزه با این مشکل هم خودتان را طوری ببینید که دیگران می بینند.البته کار ساده ای نیست که افراد چاق به چاقی خودشان فکر نکنند. اما اگر بتوانید نقاط مثبت وجودتان را بیشتر از نقاط منفی تان ببینید تا حدی از فکر اینکه چاق هستید بیرون می آیید.
باید برای افزایش اعتماد به نفس خود در جلسات و مباحث خانوادگی یا دوستانه شرکت کنید و جایی برای خود در میان جمع دوستان و خانواده تان پیدا کنید و کاری کنید که دیگران به راحتی و بدون هیچ مشکلی پذیرای حضور شما در جمع باشند. حتما دیگران را در جریان توانایی های خود بگذارید، تا اطرافیانتان شناخت بهتری از شما پیدا کنند.
بعضی از افراد با دعواهای مکرر با همسرشان مدام شادی خودشان را ازبین می برند. مثلا خانم ها اغلب می گویند من دیگه نمی دانم باید چه کار کنم. شوهرم اوایل زندگی خیلی خوب بود اما با این کارهایش من را دیوانه می کند. همیشه اینطوری فکر کنید که او تمام تلاشش را برای راضی نگه داشتن شما می کند.
دکتر جیمز توبین، می گوید عادت همه آدم ها این است که هنگامی که وارد زندگی مشترک می شوند بی دلیل موضوع های ناراحت کننده را به زندگی شان بکشانند. همه انسان ها قبل از ازدواجشان از عشق و مهری که والدینشان به آنها می ورزند یاد می گیرند که در زندگی شخصی خودشان هم باید دنبال عشق بروند و درست زمانی که با همسر خود عهد و پیمان می بندند تمام مهر خودشان را نثار او می کنند.
پس از ازدواج ترس های مکرر به دنبال آنها می آید که مبادا از سوی همسر خود با بی مهری مواجه شوند. و ریشه بیشتر این جر و بحث ها به خاطر این است که زن و شوهرها دوست دارند از عشق طرف دیگری مطمئن شوند.
برای حل این مشکل نیز باید تلاش کنید که زود قضاوت نکنید شاید توجیه شما از رفتار او کاملا اشتباه باشد.همه آدم ها برای زندگی خود برنامه هایی دارند که شاید اگر نتوانند آنها را به نحو احسن انجام دهند، دچار مشکلاتی شوند.
پس به جای پرسش های مداوم از همسرتان که چرا دیر به منزل آمده و یا فراموش کرده سر راهش برای شما خرید کند از او بخواهید راجع به روز کاری اش با شما صحبت کند و به او بگویید که هر کاری از دستتان برآید برای حل مشکل او خواهید کرد.
ترجمه؛ آزاده هاشمی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید