جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


افغانستان


افغانستان
افغانستان یكی از كشورهای آسیای میانه به شمار می‌آید كه از غرب به ایران، از جنوب و شرق به پاكستان و از شمال به تركمنستان، ازبكستان و تاجیكستان می‌رسد. این كشور از زمان داریوش هخامنشی بخشی از خاك ایران بود و در سال ۱۸۵۷ از ایران جدا شد. بیشتر درآمد این كشور كوهستانی از راه دامپروری و كشاورزی به دست می‌آید. جنگ‌های داخلی آسیب زیادی به اقتصاد آن وارد كرده است. كشت گسترده‌ی خشخاش، حضور نیروهای آمریكایی و بازماندگان طالبان و درگیری‌های قومی، از چالش‌های پیش‌روی دولت افغانستان است.
● نیم‌نگاه
▪ موقعیت: آسیای میانه، شرق ایران، شمال و غرب پاكستان
▪ مختصات جغرافیایی: بین ۶۰ تا ۷۵ درجه شرقی و ۲۹ تا ۳۸ درجه شمالی
▪ مساحت: ۶۴۷۵۰۰ كیلومتر مربع
▪ مرز: ۵۵۲۹ كیلومتر( ۲۴۳۰ كیلومتر با پاكستان، ۹۳۶ كیلومتر با ایران، ۷۴۴ كیلومتر با تركمنستان، ۱۳۷ كیلومتر با ازبكستان، ۱۰۶ كیلومتر با تاجیكستان ، ۷۶ كیلومتر با چین)
▪ آب و هوا: خشك و نیمه‌خشك، زمستان‌ها سرد و تابستان‌های گرم
▪ بلندترین نقطه: نوشاك با ۷۴۸۵ متر از سطح دریا
▪ پست‌ترین نقطه: آمودریا با ۲۵۸ متر از سطح دریا
▪ جمعیت: ۳۱۰۵۶۹۹۷ نفر(برآورد ۲۰۰۶ )
▪ دین: اسلام( ۸۰ درصد سنی، ۱۹ درصد شیعه، ۱ درصد دین‌ها دیگر)
▪ زبان‌ها: فارسی افغانی یا دری(رسمی)، پشتو(رسمی)، تركی و تركمنی، بلوچی، پاشایی
▪ حكومت: جمهوری اسلامی
▪ ریاست جمهور: حامد كرزای
▪ پایتخت: كابل
▪ منابع طبیعی: گاز، زغال‌سنگ، اندكی نفت، مس، كرومیت، تالك، باریت، گوگرد، سرب، روی، آهن،میكا، برلیوم، نمك، سنگ‌های ساختمانی، سنگ‌های جواهر
▪ صنعت: تولید پارچه، صابون، لوازم خانگی، كفش، كود، سیمان، فرش(از گاز و نفت چندان بهره‌برداری نمی‌شود)
▪ محصولات كشاورزی: گندم، جو، میوه، پنبه، برنج، خشخاش، آجیل، فرآورده‌های دامی(به‌ویژه پوست گوسفند)
▪ تولید ناخالص ملی: ۵/۲۱ میلیارد دلار(برآورد ۲۰۰۴ )
▪ پول: افغانی
▪ دامنه‌ی اینترنتی: af
▪ پیش‌شماره‌: ۹۳+
● ریشه‌ی نام افغانستان
در سنگ‌نوشته‌ی نقش رستم به واژه‌ی " ابگان " بر می‌خوریم كه نام منطقه‌ای در پیشاور و مرز خاوری امپراتوری ساسانی در زمان شاپور یكم بوده است. واژه‌ی ابگان با گذر زمان به افغان دگرگون شده است. از این رو، ابن‌ بطوطه‌ی مراكشی درباره‌ی كابل چنین گفته است: " این شهر در گذشته بزرگ بوده و اكنون روستایی است كه طایفه‌ای از عجم‌ها كه به آن‌ها افغان می‌گویند در آن‌جا زندگی می‌كنند. اكنون افغان به همه‌ی قوم‌هایی گفته می‌شود كه در كشور كنونی افغانستان زندگی می‌كنند و از نژاد آریایی به شمار می‌آیند."
سیدمهدی فرخ، كه زمانی سفیر ایران در افغانستان بود، در كتاب تاریخ افغانستان به نظر دیگری اشاره می‌‌كند و می‌نویسد:"برخی از تاریخ‌نگاران افغانی، افغان‌ها را فرزند اوغان پسر ارمیا از نسل حضرت سلیمان (بر او درود) می‌دانند. این وجه تسمیه را به تشویق فرمانروایان هند كه بر افغانستان تسلط داشته‌اند ، ساخته و پرداخته‌اند تا وجه اشتراك نژادی و زبانی بین ایرانیان و افغان‌ها را از میان ببرند."
● جغرافیای افغانستان
افغانستان سرزمینی كوهستانی است و ناهمواری‌های زیادی دارد. رشته كوه هندوكش بزرگ‌ترین سد طبیعی بین شمال و جنوب افغانستان است. بلندی برخی نقطه‌های این رشته كوه به بیش از ۷ هزارمتر می‌رسد. این رشته كوه به سوی غرب پهناورتر گسترش بیشتری پیدا می‌كند و به رشته كوه پاروپامیسوس می‌پیوندد كه به مرز شرقی ایران می‌رسد. شاخه‌ای از هندوكش به نام رشته كوه بابا از بخش میانی افغانستان می‌گذرد. در میان این كوه‌ها و برآمدگی‌ها دره‌ها و دشت‌های باروری وجود دارد كه درآمد اصلی مردم افغانستان از كشاورزی در همین‌جاها به دست می‌آید.
هیرمند، آمودریا و هری‌رود از بزرگ‌ترین رودهایی هستند كه این دشت‌ها را سیراب می‌كنند. هیرمند كه از هندوكش سرچشمه می‌گیرد به جنوب غربی كشور جریان دارد و به خاك ایران سرازیر می‌شود. رودخانه‌ی كابل، كه پایتخت بر كناره‌ی آن ساخته شده است، از این رو بسیار شناخته شده است كه به گذرگاه خیبر می‌رسد كه راه رسیدن به پاكستان است. دریاچه‌ی آب ایستا(جنوب غزنه) و پنج دریاچه به نام بند امیر(غرب بامیان) از دیگر سرچشمه‌های آب این سرزمین هستند. جنوب این كشور، به‌ویژه جنوب غربی، بسیار خشك و بیابانی است. پهنه‌های جنگلی فقط یك درصد از خاك افغانستان را می‌پوشانند.
● مردمان افغان
خاورشناسان قوم‌‌های اصلی كه ملت افغانستان را می‌سازند به شرح زیر بیان می‌كنند:
۱) پشتون‌ها(پختون‌ها) یا (پاتان‌ها) كه پرشمارترین قوم افغانی است. آن‌ها علاوه بر زبان پشتو زبان فارسی دری را نیز می‌دانند. این قوم به دو گروه درانی (ابدالی) و غلجایی (غلزایی) تقسیم می‌شوند. آن‌ها شصت درصد جمعیت كشور افغانستان را تشكیل می‌دهند و بیشتر در جنوب و مركز افغانستان زندگی می‌كنند. بیشتر زمامداران افغانستان از میان پشتون‌ها بوده‌اند.
۲) تاجیك‌ها، قومی ایرانی‌تبار هستند و زبان آن‌ها فارسی است. آن‌ها بیشتر در مرز شرقی ایران و شمال شرقی افغانستان ساكن هستند. تاجیك‌ها را از نخستین بومیان ساكن در مركز افغانستان دانسته‌اند. تاجیك‌ها بیشتر در نواحی دشت كوهدامن در شمال دره ‌ی كابل، دره ‌ی پنج ‌ شیر و بدخشان زندگی می‌كنند . برخی از تاجیك‌ها با سایر افغان‌ها درهم آمیخته‌اند و در پیرامون كابل، قندهار، هرات و بلخ زندگی می‌كنند.
۳) هزاره‌ها كه به چند گروه تقسیم می‌شوند، در منطقه‌ی هزاره جات(هزارستان) در جنوب هندوكش، كوه بابا تا نزدیكی قندهار، و غرب غزنه زندگی می‌كنند. گروه‌هایی از آن‌ها در شمال هندوكش، بغلان، سمنگان، بلخ و جوزجان، بدخشان و قندوز زندگی می‌كنند. برخی خاورشناسان معتقدند كه هزاره‌ها ریشه‌ی مغولی دارند، اما به زبان فارسی سخن می‌گویند و برخی خاورشناسان معتقدند كه هزاره‌ها از تیره‌ی هند و ایرانی هستند كه در منطقه‌ی هندوكش ساكن شده‌اند.
علاوه بر این قوم‌ها و تیره‌ها، گروه‌هایی از ازبك‌ها، تركمن‌ها، جمشیدی‌ها(ایرانیان اصیل هستند)، قرقیزها و بلوچ‌ها (ایرانی اصیل هستند ) نیز در افغانستان زندگی می‌كنند.
● افغانستان در دوره‌ی باستان
آریایی‌ها از هزاره‌ی دوم و نخست پیش از میلاد به فلات ایران، از جمله جایی كه اكنون افغانستان نامیده می‌شود، گام نهادند. این سرزمین در زمان داریوش هخامنشی زیر فرمان امپراتوری پارس‌ها درآمد و در سال ۳۲۶ پیش از میلاد به دست سپاهیان اسكند مقدونی افتاد و آن‌ها از گذرگاه‌های باریك این سرزمین به هندوستان یورش بردند. پس از این كه بازماندگان اسكندر از پارت‌ها(اشكانیان) شكست‌ها سختی خوردند، قوم یوئه‌چی به سرزمین افغانستان وارد شدند و فرمانروایی كوشانیان را بنیان نهادند. آن‌ها فرهنگ بودایی را به این سرزمین وارد كردند و در سده‌ی اول و دوم میلادی به اوج شكوفایی خود رسیدند. سپس، خراجگزار ساسانیان شدند و سرانجام فرمان‌روایی آن‌ها به دست هفتالیان برافتاد. هفتالیان توانستند از نفوذ ساسانیان بر این سرزمین بكاهند تا این كه خسرو انوشیروان به كمك تركان غربی آنان را شكست داد. در سال‌های پایانی فرمان‌روایی ساسانیان، چینی‌ها بخش‌های زیادی از این سرزمین را زیر فرمان خود بردند.
● افغانستان در دوره‌ی اسلامی
افغانستان در دوره‌ی اسلامی نخست زیر فرمان طاهریان، صفاریان و سامانیان بود و سپس به دست غزنویان افتاد. غزنویان شهر غزنه را پایتخت خود قرار دادند و از همین‌جا بود كه سلطان محمود غزنوی كشورگشایی‌های خود را آغاز كرد. از همین زمان است كه نام افغان‌ها را در نوشته‌های تاریخ‌نگاران و جهانگردان می‌بینیم. غزنویان پس از سال‌ها ستم بر مردم ایران و افغانستان، به دست فرمان‌روایان محلی غور تار و مار شدند و غوریان برخی از قبرهای فرمان‌روایان غزنوی را شكافتند و استخوان‌ها آنان را آتش زدند. سپس، غزها و خوارزمشاهیان، غوریان را شكست دادند. جلال الدین منكبرتی، آخرین فرمان‌روای خوارزمشاهی، در جایی از خاك افغانستان با مغول‌ها درگیر شد و شمار زیادی از آن‌ها را كشت، اما سرانجام به هندوستان گریخت.
افغانستان در دوره‌ی اوگتای قاآن(خان مغول) بخشی از امپراتوری مغول شد. پس از مرگ اوگتای، افغانستان به ایلخانان ایران رسید و در روزگار آنان، آل‌كرت قدرت یافتند و نزدیك ۲۰۰ سال بر افغانستان فرمان راندند. تیمور لنگ این فرمان‌روایی را برانداخت. پس از مرگ تیمور همه‌ی افغانستان به دست شاهرخ‌ افتاد و او در ۴۰ سال حكومت خود به آبادانی آن سرزمین پرداخت. سپس، تیموریان هندوستان نزدیك ۲۰۰ سال بر بخش‌هایی از افغانستان فرمان راندند. در دوره‌ی صفویان، سیستان و هرات در تصرف ایران و قندهار گاه در دست ایرانیان و گاه در دست تیموریان هندوستان بود. در زمان شاه سلطان حسین صفوی، محمود افغان به ایران تاخت و پسرش، اشرف افغان چندی در ایران فرمان‌روایی كرد تا نادرشاه دست او را از ایران كوتاه كرد و بار دیگر افغانستان بخشی از ایران شد.
● جدا شدن افغانستان از ایران
پس از آن‌كه در سده‌ی شانزدهم میلادی كمپانی هند شرقی انگلیس در شبه قاره هند نفوذ كرد و دولت بریتانیا توانست تا میانه‌ی سده‌ی هجدهم میلادی بر این منطقه مسلط شود، در این فكر بود كه چگونه از نفوذ روسیه تزاری به هندوستان جلوگیری كند. پس از قتل نادرشاه افشار در فتح آباد خبوشان در ۱۷۴۷ میلادی، احمدخان ابدالی(درانی)، كه از سرداران نادر بود، سرسلسله امیران و پادشاهانی در افغانستان شد كه به نام درانی(ابدالی) شناخته شدند. از میان آن‌ها تیرهای به نام باركزای(فرزند بارك) در هرات، قندهار و كابل حكمران شدند. این امیران و فرمانروایان چون در برابر حكومت تهران از زمان فتحعلی شاه به بعد یاغی به شمار می‌آمدند ، برای حفظ حكومت خود به پشتیبانی دولت بریتانیا نیاز داشتند.
دولت بریتانیا از این فرصت استفاده كرده ضمن دادن قول پشتیبانی از امیر دوست محمدخان باركزای در برابر ایران، در دربار ناصرالدین شاه نفوذ كرده و به كمك میرزا آقاخان نوری(اعتمادالدوله) صدراعظم ناصر الدین شاه كه وابسته به سیاست انگلستان بود، به شاه خاطرنشان ساختند كه به حسام السلطنه سردار ایرانی كه هرات را فتح كرده است، فرمان بازگشت به خاك ایران بدهند و گرنه دولت بریتانیا با نیروی دریایی خود در خلیج فارس، ساحل جنوبی ایران را اشغال می‌كند و حتی سلطنت ناصرالدین شاه نیز به مخاطره خواهد افتاد.ناصرالدین شاه برای حفظ سلطنت خویش سفیر خود یعنی فرخ خان امین الملك غفاری را به پاریس فرستاد و او پیمان‌نامه‌ای با سفیر انگلیس در پاریس به نام لرد كولی به تاریخ ۴ مارس ۱۸۵۷، برابر با ۷ رجب ۱۲۷۳ و ۱۳ اسفند ۱۲۳۵ ، امضا كرد كه دولت ایران نیروی نظامی خود را از هرات و همه‌ی خاك افغانستان بیرون می‌برد، از هر نوع ادعایی نسبت به سلطنت هرات و افغانستان چشم پوشی می‌كند، پشتیبانی بریتانیا را از امیران افغانستان می‌پذیرد و چنانچه در آینده با دولتی كه در افغانستان روی كار می‌آید، اختلاف مرزی پیدا كرد، داوری انگلستان را می‌بپذیرد. بنابراین، از سال ۱۸۵۷ میلادی، یعنی در دوره اوج قدرت ملكه ویكتوریا، افغانستان از ایران جدا شد و خاندان باركزایی زیر نظر انگلستان با عنوان امیر افغانستان بر این كشور حكومت می‌كردند.
هدف انگلستان در افغانستان ایجاد دولتی‌ دست‌نشانده بود كه مانع پیشروی روسیه از مرزهای آسیای مركزی به هندوستان شود. انگلستان برای سلطه كامل بر افغانستان تا توانست بین امیران باركزایی اختلاف انداخت و توانست نیروهای نظامی خود را وارد افغانستان كند. از این رو، با آن‌كه پس از مرگ دوست محمدخان، امیر شیرعلی از خاندان محمدزایی در سال ۱۸۶۵ میلادی (۱۲۸۲ قمری) در هرات قدرت را به دست گرفت، در همان زمان برادرش محمدافضل در كابل حكومت خود را آغاز كرد و انگلیسی‌ها از او در برابر امیر شیرعلی پشتیبانی كردند. امیر شیرعلی به ناچار فرزندش محمد یعقوب خان را با هدیه‌هایی به دربار ناصرالدین شاه فرستاد و از او كمك خواست. ولی دربار ایران بر پایه‌ی قرارداد پاریس ۱۸۵۷، از دادن هرگونه كمك به امیر شیرعلی پرهیز كرد.
امیران افغان مجبور شدند از این به بعد خود را تحت الحمایه بریتانیا قرار دهند به ویژه هنگامی كه نیروهای انگلستان در محرم ۱۲۹۶ / ژانویه ۱۸۷۹ قندهار و جلال آباد را اشغال كردند، امیر محمد یعقوب خان برای آن ‌ كه بتواند در كابل فرمانروا باشد ، برپایه‌ی قرارداد گندمك (۲۶ مه ۱۸۷۹ برابر با ۴ جمادی الآخر ۱۲۹۶)، مناطق مهم و راهبردی در شمال افغانستان و منطقه جنوبی (تنگه خیبر) را به انگلستان واگذار كرد و پذیرفت كه در مناسبات خارجی خود منافع انگلستان را در نظر بگیرد و محافظت از منافع و اتباع انگلستان را تضمین كند. با این پیمان، خاك افغانستان مانند سدی در برابر نفوذ روسیه قرار گرفت و در واقع این سرزمین به صورت سپر بلای هندوستان در برابر خطر احتمالی روسیه تزاری درآمد. از زمان قرارداد گندمك تا استقلال افغانستان در ۱۹۱۹ به مدت چهل سال با آنكه گهگاهی امیران افغانستان با انگلستان درگیری داشتند ولی در مجموع امیران باركزایی در كابل پیرو سیاست‌های انگلستان بودند.
● نخستین شاه افغانستان
در سال ۱۹۰۱ میلادی، امیر حبیب الله خان فرزند امیر عبدالرحمان به امیری افغانستان رسید . ولی از آنجایی كه در زمینه سیاست خارجی مطیع محض انگلستان نبود و در آغاز جنگ جهانی اول اعلام بی‌طرفی كرد در ۱۹ فوریه ۱۹۱۹ (برابر با ۱۸ جمادی الاول ۱۳۳۷ قمری) در شكارگاه كله ‌ گوش لغمان در یك توطئه درباری كه می‌گویند انگلستان زمینه‌ی آن را فراهم كرده بود، كشته شد. ضارب بر پایه‌ی گفته‌های آن زمان، شجاع الدوله خان فراش باشی بود كه با اشاره‌ی امان الله خان، گلوله‌ای بر مغز امیر حبیب الله خان خالی كرد. امان الله خان برای دور كردن بدگمانی از خودش، عمویش نصرالله خان نایب السلطنه را، كه در جلال آباد خود را شاه نامیده بود، دستگیر كرد و به اتهام قتل پدرش او را كشت.
امان الله خان برپایه‌ی قرارداد راولپندی(۸ اوت ۱۹۱۹ برابر با ۱۱ ذیقعده ۱۳۳۷ و ۲۵ اسد/ مرداد ۱۲۹۷ ) استقلال افغانستان را از انگلستان گرفت و خود را شاه افغانستان خواند. او فردی بی‌تدبیر بود كه بدون در نظر گرفتن شرایط سنتی در كشور و باورهای مردم می‌خواست روش زندگی اروپایی را به سبك آتاترك در افغانستان پیاده كند. او تعطیلی روز جمعه را، كه همه‌ی مسلمانان جهان آن را پذیرفته‌اند، برداشت و به جای آن روز پنجشنبه را تعطیل عمومی اعلام كرد و با این كار خود بسیاری را از خود ناخشود كرد. همه‌ی مردم را موظف كرد كه به جای لنكوته (كلاه سنتی افغان‌ها) كلاه تمام لبه (شاپو) بر سر بگذارند. زنان را به زور بی‌حجاب كرد و از مردان خواست كه هنگام سلام دادن به زنان كلاه خود را از سر بردارند. تغییر لباس عامه به لباس اروپایی، حاضر كردن روسای قبایل به میهمانی‌های شبانه و مجبور كردن آن‌ها به پوشیدن لباس تنگ(فراك)، آزاد كردن نوشیدنی‌های الكلی، دخالت در چگونگی غذاخوردن مردم و مقید كردن آن‌ها به استفاده از كارد، چنگال و قاشق و مجبور كردن مردها به طلاق دادن ز نان خود و نگهداشتن فقط یك زن و كارهای دیگری كه خشم روحانیون حنفی را برانگیخت.
امان الله خان مبالغه‌گویی اطرافیان خود را زود باور می‌كرد و خود را فردی بسیار باهوش می‌دانست. یكی از كسانی كه امان الله خان را در راهی كه می‌پیمود، تشویق می‌كرد، فیض محمدخان وزیر معارف(آموزش و پرورش) بود كه شاه جاه طلب را امان الله خان كبیر لقب داده بود و كاری كرد كه امان الله هنگام رفت و آمد در خیابان‌ها با چوبدستی بر سر مردم می‌كوفت كه روی زن خود را باز كنید و گفته بود كه هر فردی را كه با كلاه سلام نداده است به پاسگاه پلیس جلب كنند. از این رو، روزی نبود كه زغال ‌ فروش یا كارگری را به جرم لباس سنتی پوشیدن و سلام ندادن به سبك اروپایی‌ها بازداشت نكنند. كارهای نسنجیده امان الله خان باعث شد كه حتی عده ای از خاندان سلطنتی باركزایی نیز پست‌های خود را به نشانه‌ی اعتراض رها كنند. برای مثال، محمدنادرخان كه وزیر جنگ بود، پست خود را رها كرد و به عنوان سفیر به فرانسه تبعید شد.
در اول مرداد ۱۳۰۷ ملا عبدالرحمان بكتوتی كه فتوای قتل امان الله خان را صادر كرده بود، دستگیر و اعدام شد. از آن پس انقلاب در همه كشور علیه امان الله خان شعله ور شد و در این میان یك نفر راهزن تاجیكی به نام حبیب الله بچه سقا (بچه سقو) از نارضایتی مردم سود برد و با قیام خود حكومت امان الله خان را در ۲۴ دی ۱۳۰۷ (۱۴ ژانویه ۱۹۲۹) برچید و خود بر افغانستان حاكم شد.
● حكومت راهزنان
حبیب الله كلكانی روستازاده‌ی فقیری بود كه در روستای بزرگ كلكان در سی كیلومتری شمال كابل در بخش كوهدامن به دنیا آمد. می‌گویند كه پدرش عبدالرحمان به كار سقایی(آب ‌ رسانی) می‌پرداخت و از این جهت به حبیب الله كلكانی، "بچه سقا" می‌‌گفتند. نخست در یكی از واحدهای نمونه‌ی ارتش افغانستان كه زیر نظر ترك‌ها اداره می‌شد نام ‌نویسی كرد، اما با دزدیدن چند قبضه اسلحه از ارتش فرار كرد و به راهزنی پرداخت. هنگامی كه تحت تعقیب قرار گرفت، از جنوب افغانستان به پیشاور (در پاكستان) رفت و در آنجا قهوه‌چی شد . اما چندی نگذشت كه بر اثر دزدی به زندان افتاد.
در آن زمان حكومت انگلیسی هند برای براندازی حكومت امان الله خان كوشش می‌كرد و می‌خواست محمد نادرخان باركزایی را، كه سفیر افغانستان در پاریس بود و گوش به فرمان بریتانیا بود، به سلطنت افغانستان برساند. در آن زمان لورنس عربستان (كلنل لورنس) كه پس از پایان دادن به قضیه‌ی انقلاب عربی برای ماموریت‌های دیگر از سوی اداره‌ی ضدجاسوسی انگلیس مامور به هند شده بود با نام مستعار "خلبان شاو " در شبه قاره‌ی هند فعالیت می‌كرد. او حبیب الله بچه سقا را برای یك قیام عمومی بر ضد امان الله خان مناسب یافت و او را مسلح كرد و به همراه شماری از افغان‌های ناراضی به افغانستان فرستاد. از سوی دیگر، روحانیون افغانستان فتوای جنگ علیه امان الله خان را داده بودند و قبیله شنوار در ایالت ننگرهار علیه حكومت مركزی دست به شورش زدند. بچه سقا توانست به كمك حسین خان چاریكاری، محمدمحسن كلكانی مالك قریه كلكان و شماری دیگر ، كه در دوره راهزنی با او بودند، شهر كابل را در شب ۲۴ دی ۱۳۰۷ ( ۱۴ ژانویه ۱۹۲۹ ) فتح كند و امان الله خان را به قندهار فراری دهد.
امان الله حكومت را پیش از فرار به برادرش عنایت الله خان سپرد. عنایت الله خان پس از سه روز سلطنت با میانجی‌گری صادق خان مجردی، كابل را ترك كرد و بچه سقا وارد قصر دلگشا شد. او كه از بی سوادی حتی كلمه افغانستان را نمی‌توانست درست تلفظ كند و آن را اوغانستان می‌خواند، ضمن سخن‌رانی كوتاهی درحالی كه هفت تیری به دست داشت گفت: "پس از این من پول به مدارس نخواهم داد. پول باید به عسكر (نظامی) داده شود كه خوب زندگی كنند. مالیات‌هایی كه امان الله خان وضع كرده ممنوع كردم." از این رو، اطرافیان حبیب الله او را در جیب الله غازی (جنگجو ) نامیدند. او روز سوم، خود را سلطان خواند و اعلام كرد كه از این پس همه‌ی قانون‌های دوره‌ی امان الله خان را لغو كرده‌ام و مالیات و عوارض به هر صورت حرام است.بچه سقا (بچه سقو) با قیافه‌ی آبله رو درحالی كه دستار ویژه‌ی افغان‌ها(لنكوته) را بر سر داشت در چند روز آغازین حكومت خویش شماری از نزدیكان امان الله خان را به دست خود كشت. همچنین، دستور داد كه در سرتاسر كشور همه باید از لنكوته استفاده كنند و كسانی كه كلاه غیرسنتی بر سر بگذارند، كشته خواهند شد. در منطقه هزاره كه شیعیان بسیار ی زندگی می‌كردند، چون حاضر به پیروی از حكومت او نشدند، رهبران متمرد را دستگیر و نزد او آوردند و به دستور او سرهای آنان از تن جدا كرد ند و سرها را به دیوار میخكوب كردند. حبیب الله به همه حتی گارد محافظ خویش بدگمان بود و عبدالغفورخان تكاوی وزیر داخله را به دست خویش كشت. چون در موزه ‌ی كابل چند اثر از امان الله خان و پدرش وجود داشت، گفت كه آثار موزه همه نشانه‌ی كفر و شرك و بت‌پرستی است و فرمان داد همه‌‌ی آنها را نابود كرد ند. به فرمان او، مدرسه‌های دخترانه(نسوان) را تعطیل كردند و همه‌ی مجسمه‌هایی را كه در جاهای تاریخی وجود داشت، از میان بردند.
اگر رفتار امان الله خان و بچه سقا را مقایسه كنیم ، می بینیم كه امان الله خان نه دست به اصلاحات زد و نه نوآوری كرد ، بلكه با زور می ‌ خواست عادت ‌ها و رسم ‌های مردم را یك شبه لغو و آداب و رسم ‌هایی را با زور به جای آن به مردم بقبولاند. بچه سقا نیز چنین وضعیتی داشت. او نیز با زور می خواست كه همه نوآوری ‌ ها ، حتی آنهایی را كه همه پذیرفته بودند، از میان بردارد. بچه سقا و امان الله خان هر دو زورمدار بودند و هر دو به فرهنگ مردم افغانستان آسیب رساندند . خوشبختانه، بچه سقا در مجموع ۸ ماه و ۲۶ روز حكومت كرد و فرصت نیافت تا همه میراث فرهنگی افغانستان را نابود سازد. خشونت ‌ های او، ویرانی وضع اقتصاد و ناامنی بسیار گسترده در كشور به تدریج اوضاع را آشفته كرد . به طوری كه روحانیون افغانستان نیز علیه او فتوا داد ند و بچه سقا را غاصب خواندند.
هنگامی كه ناخشنودی از حكومت بچه سقا سراسری شد و حكومت بچه سقا با ترور و وحشت به آن پاسخ داد ، انگلیسی ‌ ها دریافتند كه اگر بیش از این از حكومت یك راهزن پشتیبانی كنند، باعث بدنامی انگلستان می ‌ شود . از این رو، تصمیم گرفتند كه محمد نادرخان وزیر جنگ دوره ‌ی امان الله خان را ، كه سفیر افغانستان در پاریس بود ، به پادشاهی برگزینند . بنابراین، محمد نادرخان از راه سوییس به ایتالیا رفت و از آنجا رهسپار هندوستان شد. محمد نادرخان محمدزایی پس از آن كه ب ا نیروهایی كه در اختیارش گذاشته بودند ، وارد جنوب افغانستان شد ، به كمك مسعودی ‌ ها و وزیری ‌ ها كه پشتون ‌ های جنوبی بودند و پیش از این به دست حكومت انگلیسی هند مسلح شده بودند توانست نیروهای بچه سقا را شكست دهد. كابل در ۲۱ مهر ۱۳۰۸ ( ۱۳ اكتبر ۱۹۲۹ ) به دست نیروهای محمد نادرخان افتاد و به دستور او بچه سقا و همه‌ی دوستانش به دار آویخته شدند.
● شاه ناكام
محمد نادرخان در ۲۳ مهر ۱۳۰۸ ( ۱۶ اكتبر ۱۹۲۹ ) در قصر سلامخانه در برابر سران قبایل اظهار داشت كه لویه جرگه (شورای بزرگ قبایل) باید شاه جدید را برگزیند . سران قبایل اظهار داشتند كه همه ما شما را به پادشاهی می‌پذیریم . او از آ ن تاریخ خود را محمدنادرشاه خواند. او ب ی‌درنگ همه‌ی فرمان‌ها و كارهایی را كه به آن ‌ ها اصلاحات امان الله خان می ‌ گفتند ، لغو كرد و محاكم عدلیه (دادگاه‌ها) را به روحانیون واگذار كرد. زنان را به رعایت حجاب مكلف نمود و دستور داد تا ویرانی‌ های دوره ‌ی هشت ماهه بچه سقا جبران شود. موزه كابل بازسازی شد. او همه‌ی بازماند گان امان الله خان را كه برای براندازی سلطنت او كوشش می‌كردند، اعدام كرد كه از همه معروفتر از خانواده چرخی ‌ های لوگر بودند. از میان آن ‌ ها غلام نبی خان چرخی بود كه در قصر سلطنتی كابل به دست محمد نادرشاه اعدام شد.
سلطنت محمد نادرشاه دیری نپایید زیرا در ۱۷ آبان ۱۳۱۲ ( ۸ نوامبر ۱۹۳۳ ) زمانی كه جوایز فارغ التحصیلان مدرسه ‌ی كابل را به آنان می ‌ داد، عبدالخالق چرخی فرزند یكی از نوكران غلام نبی ‌ خان چرخی با هفت تیر شاه را كشت. قاتل اعتراف كرد كه امان الله خان كه در خارج به سر می برد ، محرك او در این كار بوده است. عبدالخالق وحشیانه اعدام شد به این ترتیب كه محمد حیدر خان پسر صدراعظم به وسیله چاقویی دماغ عبدالخالق را برید و دیگری گوش او را قطع كرد. سپس سربازان با سرنیزه به جان او افتاده و جسدش را تكه تكه نمودند و به وضع فجیعی به درخت آویزان كردند. پس از این رویداد، محمد ظاهر خان ۱۹ ساله با نام محمد ظاهر شاه به سلطنت رسید.
● آخرین شاه
ظاهر شاه در مدت حكومت چهل ساله خود در چندین مرحله لویه جرگه را تشكیل داد و در فاصله ‌ی ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳ فرمان آزادی تشكیل احزاب سیاسی را صادر كرد و در این میان احزاب چپ گرای پرچم به رهبری ببرك كارمل و دموكراتیك خلق به رهبری نور محمد تره كی نیز تشكیل گردید. او برای موازنه مثبت در سیاست خارجی ضمن حسن رابطه با شوروی و پرهیز از ورود به پیمان بغداد(سنتو) روابط خود را با ایران و پاكستان بهبود بخشید و درباره ‌ی مسئله مرزی منطقه پختونستان با دولت پاكستان به توافقهایی دست یافت. اما پسر عمو و داماد او سردار محمد داودخان كه فردی نظامی و جاه طلب بود، می ‌ خواست با نزدیكی به شوروی قدرت را از ظاهر شاه بگیرد.
داودخان كه در میان نخست وزیران محمد ظاهر شاه بیشترین دوران نخست وزیری را از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ ( ۱۹۶۳- ۱۹۵۳ ) داشت، در پی خط مشی سیاسی خودكامانه و برتری دادن به نژاد پشتون بود. اما بالاخره موفق گردید و در ۲۶ سرطان(تیر) ۱۳۵۲ ( ۱۷ ژوییه ۱۹۷۳ ) به كمك افسران و صاحب منصبان وابسته به حزب پرچم و دموكراتیك خلق ، علیه عموزاده ‌ اش محمدظاهر شاه كه برای درمان به ایتالیا رفته بود ، دست به یك انقلاب بدون خون ریزی زد و رژیم پادشاهی را لغو كرد و خود را نخستین رئیس جمهور افغانستان خواند .
● كودتای كمونیستی
داودخان برای آن كه جهت گیری افراطی به سمت گروه چپ یعنی خلق و پرچم را برای خود خطرناك می ‌ دانست ، به ایران و پاكستان و عربستان بسیار نزدیك شد و دولت ایران سوخت فرودگاه ‌ های افغانستان را رایگان فراهم می ‌ كرد. اما سیاست نزدیكی به ایران، مورد اعتراض نورمحمد تره كی و ببرك كارمل قرار گرفت. در نتیجه، كودتای ی كمونیستی علیه داودخان به راه افتاد. جریان این گونه آغاز شد كه در پی مرگ مشكوك میراكبر خیبر ، از رهبران برجسته ‌ی جناح پرچم كه با حزب خلق ائتلاف كرده بود، مراسمی در هنگام خاكسپاری او در ۷ آوریل ۱۹۷۸ برپا شد كه به تظاهرات سیاسی ضد داودخان تبدیل گردید و محمد داودخان دستور داد تا در ۲۵ آوریل ۱۹۷۸ هفت نفر از رهبران حزب خلق و پرچم (نور محمد تره ‌ كی، ببرك كارمل، حفیظ الله امین، دكتر شاه ولی، دستگیر پنجشیری، عبدالحكیم شرعی و دكتر ضمیر صافی) را دستگیر و روانه زندان نمایند. اما پیش از آن كه بتوانند همه را دستگیر نمایند(فقط نور محمد تره كی در زندان به سر می ‌ برد) ژنرال عبدالقادر افسر كمونیست وابسته به حزب دموكراتیك خلق افغانستان (ائتلاف خلق و پرچم) در ۷ ثور ( اردیبهشت) ۱۳۵۷ ( ۲۷ آوریل ۱۹۷۸ ) با بمباران كاخ داودخان او و همه اعضای خانواده ‌ اش را كشت و استقرار رژیم جمهوری دموكراتیك خلق را در افغانستان به جهانیان اعلام كرد . به این ترتیب، نور محمد تره ‌ كی وابسته ‌ی پیشین سفارت افغانستان در آمریكا به ریاست جمهوری رسید.
● رویارویی روس‌ها و آمریكایی‌ها
مدت كوتاهی از استقرار رژیم ماركسیستی نگذشته بود كه اختلاف نظر در باره‌ی چگونگی رویارویی با ضدكمونیست ‌ ها بروز كرد و از سوی دیگر در روستاها مقاومت ‌ هایی بر ضد دولت جدید دیده بروز كرد . تره ‌ كی طی مسافرت به مسكو درخواست كمك نظامی كرد. اما مسكو صلاح را در عوض كردن مهره ‌ ها می ‌ دید . از این رو، در آن زمان كه ببرك كارمل ، رهبر جناح پرچم ، در مسكو به سر می ‌ برد به نور محمد تره كی پیشنهاد كرد كه در بازگشت به كابل حفیظ الله امین را كه به دبیركلی حزب دموكراتیك خلق و نخست وزیری افغانستان رسانیده است، بركنار نماید. تره ‌ كی در هنگام ورود قصد دستگیری امین را داشت كه او پیشدستی كرد و طی كودتایی نور محمد تره ‌ كی را در ۱۷ میزان ( مهر ) ۱۳۵۷ ( ۹ اكتبر ۱۹۷۸ ) دستگیر و خفه نمود و خود به ریاست جمهوری رسید.
در همان زمان دولت كارتر در آمریكا در پی بیرون كردن كمونیست ‌ ها از افغانستان برآمد و در پیشاور پاكستان و استان ‌ های جنوبی خاك افغانستان، به تقویت حزب ‌های زیر پرداخت :
۱) عبدالرسول سیاف ، رهبر حزب وهابی اتحاد اسلامی
۲) حزب اسلامی به رهبری گلبدین حكمتیار كه رهبر پشتون ‌ های ضدكمونیست نیز بود
۳) جمعیت اسلامی به رهبری برهان ‌ الدین ربانی از رهبران تاجیك بدخشان
۴) صبغه الله مجددی رهبر حزب نجات ملی و ریاست اتحادیه ‌ی مجاهدین افغان
۵) یونس خالص رهبر پشتون ‌ های مقیم سرحد پاكستان و همچنین رهبر حزب اسلامی كه سرانجام به حزب اسلامی گلبدین حكمتیار پیوست.
علاوه بر این گروه‌ها، شیعیان هزاره نیز دست به اسحله بردند و مبارزه با حكومت ماركسیست كابل آغاز شد.
دولت شوروی كه علاج مقاومت گروه ‌ های مختلف افغان را در عوض ‌كردن مهره ‌ ها می ‌ دید ببرك كارمل رهبر جناح پرچم از حزب دموكراتیك خلق افغانستان را به كابل فرستاد و در ۶ دی ۱۳۵۸ ( ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ ) كودتای كرد و حفیظ الله امین را كشت و پس از آن نیروهای نظامی شوروی وارد افغانستان شدند. از این زمان جنگ زمینی و هوایی در سرتاسر افغانستان گسترش یافت. سیل مهاجران افغانی به علت جنگ داخلی به ایران و پاكستان سرازیر شد. اتحاد شوروی از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۶ در گرداب افغانستان دست و پا می ‌ زد ، ولی دست بردار نبود و افغانستان در حكم ویتنامی برای روس ‌ ها شده بود.
روس ها بار دیگر مهره ‌ی دیگری از گروه ماركسیست پرچم یعنی ژنرال دكتر محمد نجیب الله از طایفه پشتون احمدزایی را مصدر كار كردند. ریاست او همزمان با ریاست جمهوری گورباچف در شوروی بود. محمد نجیب الله سیاست مصالحه با مخالفان را دنبال كرد. از شوروی ‌ ها خواست كه به شیوه‌ای با ضدكمونیست ‌ های افغانستان مصالحه كنند. مقدمات توافق بین آمریكا و شوروی و سرانجام خروج نیروهای شوروی از افغانستان پیش از تصدی محمد نجیب الله اتخاذ شده بود ، زیرا در ۴ ژوئن ۱۹۸۶ ریگان رییس جمهور آمریكا در كاخ سفید برهان الدین ربانی، سیداحمد گیلانی و صبغه الله مجددی را به حضور پذیرفت و به آنان وعده كمك داد. بر اثر مساعی ژنرال نجیب الله گفت و گوهای صلح ادامه یافت و در آوریل ۱۹۸۸ ، نمایندگان سیاسی شوروی، پاكستان، ایالات متحده ‌ی آمریكا و همچنین نماینده ‌ی نجیب الله در شهر ژنو گردهم آمدند و خروج نیروهای شوروی در ۲۶ دلو (بهمن ) ۱۳۶۷ ( ۱۵ فوریه ۱۹۸۹ ) به پایان رسید و ژنرال بوریس گرومف خاك افغانستان را ترك كرد.
به تدریج دولت نجیب الله ضعیف شد و ژنرال عبدالرشید دوستم میلیشیای ازبك شهر مزارشریف را گرفت و در ۲۵ آوریل ۱۹۹۲ ( ۱۵ اردیبهشت ۱۳۷۱ ) نیروهای مجاهدین مسلمان به فرماندهی احمدشاه مسعود از فرماندهان جمعیت اسلامی هوادار برهان الدین ربانی و همچنین گلبدین حكمتیار وارد كابل شدند. ژنرال دكتر محمد نجیب الله از كار كناره گیری كرد و قدرت را به نیروهای فاتح كابل واگذار كرد و می خواست كه به دهلی نو نزد خانواده خود برود . اما فاتحان كابل مانع این كار شدند. نجیب الله ناگزیر به دفتر سازمان ملل متحد در كابل پناهنده شد. او در این دفتر اقامت داشت تا آنكه در ۲۵ سپتامبر ۱۹۹۶ كه گروه طالبان كابل را از دست مجاهدین اسلامی گرفت و در ۲۷ سپتامبر طالبان برخلاف همه مقررات بین ‌ المللی و رعایت اصول انسانی وارد دفتر سازمان ملل شده ژنرال نجیب الله و برادرش را نخست با گلوله كشت ند و سپس پیكر آنان را با طناب به خودرو بسته و در خیابان ‌ ها گردانیدند و سپس پیكر بی ‌ جان آنان را به دار آویختند.
● حكومت چهار ساله مجاهدان
پس از فتح كابل صبغه الله مجددی به ریاست جمهوری رسید و عبدالصبور فرید پست نخست وزیری را اشغال كرد. اما بر اثر امتناع صبغه الله مجددی از انتصاب گلبدین حكمتیار به نخست وزیری، نیروهای حكمتیار شهر كابل را موشك باران كردند و خانه ‌ های زیادی ویران شد. پس از آنكه صبغه الله مجددی استعفا كرد و برهان الدین ربانی به ریاست جمهوری رسید ( ۲۵ ژوئن ۱۹۹۲ ) حكمتیار علاوه بر آن كه نخست وزیری را برای خود می ‌ خواست، نسبت به وزارت دفاع احمدشاه مسعود نیز معترض بود و از این جهت بارها كابل را موشك باران كرد ، به طوری كه شهر كابل از نظر دفاعی به اندازه‌ای ضعیف شد كه در برابر حمله ‌ی هر گروهی قادر به دفاع نبود.عواملی كه باعث ضعف دفاع كابل و مساعد كردن اوضاع برای تجاوز طالبان به این شهر شد آن بود كه سازمان ‌ ها و تشكیلات مجاهد ا ن بیشتر بر پایه ‌ی علایق شخصی و قومی و منطقه ‌ ای شكل گرفته بود نه بر پایه‌ی مبانی عقیدتی و رهبران گروه ‌ ها در پی منافع شخصی خود بودند نه حفظ موقعیت شهر كابل. افراد بر پایه‌ی منافع خود از یك حزب و دسته می ‌ گسستند و به حزب دیگری می پیوستند ، كم‌كم مردم كابل اغلب از مجاهدان فاتح كابل ناراضی شدند به طوری كه برای آن ‌ ها تفاوت نداشت كه چه گروهی فاتح آینده كابل باشد.
در میان تشتت آرا و اختلاف عقید ه‌ا ی كه بین رهبران موجود در كابل وجود داشت ، ناگهان در ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶ گروه طالبان به رهبری ملامحمد عمر ، كابل را فتح كردند و برهان الدین ربانی همراه حكمتیار كه تا روز پیش بر سر اشغال پست ‌ های حساس با یكدیگر نبرد می ‌ كردند، دسته جمعی از كابل متواری شدند.
● طالبان در كابل
ملامحمد عمر رهبر طالبان شخصیت ناشناخته ‌ ای بود كه نخست در بطن جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی در جنگ با اشغالگران شوروی شركت كرده و در جریان این مبارزات یك چشم خود را از دست داد بود . او كه رهبر جنبش طالبان است، اتوانست چندصد طلبه افغانی و پاكستانی را در منطقه ‌ی پیشاور پاكستان با عقاید بسیار افراطی تربیت كند و آنان را تحت آموزش‌های سخت نظامی قرار دهد. او پس از آن‌ كه كابل را فتح كرد خود به عنوان یك رهبر روحانی كشور در پشت صحنه ایفای نقش كرد و ریاست افغانستان را به ملا محمد ربانی كه هیچ نسبتی با برهان الدین ربانی ندارد سپرد.
به دستور ملامحمد عمر همه‌ی زنان ی را كه در دستگاه ‌ های اجرایی كار می ‌ كردند از كار بركنار كردند. آرشیوها و كتاب‌های موجود در كتابخانه‌های كابل و همچنین فیلم ‌ های موجود در آن را بیرون ریخت ند و آتش زدند. آثار موجود در موزه كابل را به بهانه‌ی آن كه نمایانگر كفر و بت پرستی است ، از میان بردند. با آنكه سازمان علمی فرهنگی ملل متحد (یونسكو) درباره حفظ مجسمه ‌ های بودا در منطقه ‌ی بامیان به طالبان هشدار داد ، ولی آنها با شلیك ده ‌ ها گلوله بازوكا این یگانه اثر تاریخی بسیار قدیمی در این منطقه را نابود كردند. آن ‌ ها حتی چند دیپلمات ایرانی مقیم مزارشریف را نیز به قتل رسانیدند. شیعیان مزارشریف و هزاره بیش از هر قوم دیگر دچار آسیب آنها شدند. آنها اكثر شیعیانی كه در این مناطق در مقابل آنها مقاومت كردند قتل عام كردند و حتی دست نوجوانان مخالف خویش را از مچ قطع كردند تا قادر به حمل سلاح نباشند. نمایش دادن هرگونه فیلم را ممنوع كردند. حتی رهبر آن ‌ ها یعنی ملامحمد عمر اجازه نداد كه از او عكس بگیرند و تاكنون بیش از دو تصویر از او منتشر نشده است . مدرسه‌های نسوان (دخترانه) را نیز تعطیل كردند.
● آمریكا در افغانستان
پس از استقرار طالبان در كابل، شایع شد كه اسامه بن لادن یك تبعه سعودی كه شایع بود در انفجار مقر آمریكایی ‌ ها در كنیا و دیگر مناطق شركت كرده ، وارد افغانستان شده است. پس از حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ كه هواپیماهای ربوده شده برج ‌ های نیویورك را نابود كردند، خبرنگار CNN اظهار داشت كه این كار فقط از عهده اسامه بن لادن بر می آید كه در كوه های توره بوره من او را دیده ‌ ام و اكنون در افغانستان است. جورج بوش اعلام كرد كه باید ریشه تروریسم را در افغانستان خشكانید. پس از این واقعه اعضای اروپایی ناتو به اتفاق ایالات متحده آمریكا اقدام به بمباران شدید كوه ‌ های افغانستان كردند ولی حتی پس از فتح كابل در ۱۳ نوامبر ۲۰۰۱ اثری از ملامحمد عمر و اسامه بن لادن پیدا نكردند.
پس از فتح كابل حامد كرزی به كمك نیروهای آمریكا و انگلستان وارد كابل شد و حكومت را به دست گرفت. حامد كرزی از طرفداران پیشین محمدظاهر شاه بود كه در جریان كنفرانس بن در آلمان در دوم دسامبر ۲۰۰۱ با رای روسای ۲۸ گروه ضدطالبان نامزد ریاست جمهوری افغانستان شد.
● سال‌شمار رویدادهای مهم افغانستان
▪ ۱۹۱۹، افغانستان پس از سه نبرد با نیروهای انگلیسی به استقلال رسید.
▪ ۱۹۲۶ امان الله خان خود را پادشاه خواند و به اصلاحات اجتماعی دست زد، اما با مخالفت‌هایی رو به رو شد.
▪ ۱۹۲۹، امان الله خان در پی شورش مخالفان اطلاحاتش، از كشور فراری شد. بچه سقا بر كابل مسلط شد. نادرخان بچه سقا را شكست داد و شاه افغانستان شد.
▪ ۱۹۳۳، محمد ظاهر شاه فرزند محمد نادر خان، شاه افغانستان شد و حكومت سلطنتی تا چهار دهه در افغانستان بر پا بود.
▪ ۱۹۵۳، ژنرال محمد داودخان نخست وزیر شد و با شوروری قراردادهای اقتصادی و نظامی امضا كرد.
▪ ۱۹۶۳، ژنرال محمود داودخان از پست‌نخست وزیری ناچار به كناره‌گیری شد.
▪ ۱۹۶۴، بحث سلطنت مشروطه مطرح شد و به كشمكش‌های سیاسی انجامید.
▪ ۱۹۷۳، محمد داودخان در پی یك كودتا، ظاهرشاه را بركنار كرد و رژیم جمهوری اعلام كرد. او به شوروری نزدیك شد و با احزاب چپ افغانستان متحد شد.
▪ ۱۹۷۸، احزاب خلق و پرچم در كودتایی بر ژنرال داوود چیره شدند و او را كشتند. آن‌ها یك رژیم كمونیستی با عنوان جمهوری خلق افغان به رهبری نورمحمد تركی تشكیل دادند. در همین زمان نیروهای اسلام‌گرا مسلح شدند.
▪ ۱۹۷۹، بین رهبران چپ‌گرا، حفیظ الله امین و نور محمد تره‌كی، اختلاف افتاد. سرانجام حفیظ الله امین بر نورمحمدتركی چیره شد و او را كشت. نیروهای نظامی شوروی به درخواست حفیظ الله امین وارد افغانستان شدند.
▪ ۱۹۸۰، ببرك كارمل یكی از رهبران چپ‌گرای حزب پرچم در یك كودتا حكومت را به دست گرفت و حفیظ الله امین را كشت. مجاهدان افغان به پشتیبانی مالی و نظامی آمریكا، پاكستان، ایران، چین و عربستان سعودی بر ضد حكومت كابل مبارزه خود را آغاز كردند.
▪ ۱۹۸۵، مجاهدان افغان در پاكستان گرد هم آمدند و برای بیرون راندن نیروهای شوروی هم‌پیمان ‌شدند. نزدیك نیمی مردم افغان‌ آواره شدند كه بیشتر آن‌ها به ایران و پاكستان كوچ كردند. رهبر جدید شوروی، میخائیل گورباچف، گفت كه نیروهای شوروی از افغانستان بیرون خواهند رفت.
▪ ۱۹۸۶، ایالات متحده‌ی آمریكا، مجاهدان را به موشك‌های استینگر مجهز كرد و در نتیجه نیروهای شوروی آسیب زیادی دیدند. محمد نجیب الله رهبر جدید كمونیست افغانستان نیز نتوانست از پس مجاهدان برآید.
▪ ۱۹۸۸، در موافقت‌نامه‌ای كه بین شوروی، دولت كمونیست افغانستان، آمریكا و پاكستان امضا شد، شوروی موظف شد كه نیروهای خود را از افغانستان بیرون ببرد.
▪ ۱۹۸۹، آخرین نیروهای شوروی نیز از افغانستان بیرون رفتند، اما مجاهدان نبرد با رژیم نجیب الله را ادامه دادند.
▪ ۱۹۹۱، شوروری و آمریكا توافق كردند كه از كمك به هر دو طرف درگیر پرهیز كنند.
▪ ۱۹۹۲، نجیب الله از حكومت بركنار شد.
▪ ۱۹۹۳، مجاهدان افغان،كه از قوم‌های مختلف بودند، توافق كردند رهبر تاجیك‌ها، برهان‌الدین ربانی، به ریاست جمهوری برسد.
▪ ۱۹۹۴، طالبان قدرت گرفتند و چالش بزرگی برای دولت برهان‌الدین ربانی شدند.
▪ ۱۹۹۶، طالبان به كابل وارد شدند و سخت‌گیری‌هایی را به نام اسلام بر مردم تحمیل كردند. آن‌ها زنان را از كار بركنار كردند. ربانی به نیروی ضد طالبان در شمال افغانستان پیوست.
▪ ۱۹۹۷، پاكستان و عربستان سعودی، طالبان را به رسمیت شناختند. اما بیشتر كشورها همچنان ربانی را رهبر افغانستان می‌دانستند. طالبان بر دو سوم افغانستان مسلط بودند.
▪ ۱۹۹۸، زمین‌لرزه هزاران نفر را كشت. دولت ایالات متحده‌ی آمریكا پایگاه‌های اسامه بن‌ لادن را در با موشك هدف گرفت، زیرا او را در بمبگذاری در سفارت آمریكا در آفریقا دخیل می‌دانست.
▪ ۱۹۹۹، سازمان ملل متحد تحریم‌های هوایی و اقتصادی برای افغانستان در نظر گرفت تا طالبان مجبور شوند اسامه بن لادن را برای محاكمه تحویل دهند.
▪ ۲۰۰۱(ژانویه)، سازمان ملل متحد تحریم‌های بیشتری برای افغانستان در نظر گرفت تا بن لادن را تحویل دهند.
▪ ۲۰۰۱(مارس)، به فرمان رهبر طالبان، ملامحمدعمر، به پیكره‌های سنگی بودا آسیب زیادی زدند.
▪ ۲۰۰۱،(۹ سپتامبر) احمد شاه مسعود رهبر گروه‌های ضد طالبان به دست دو تروریست كه به لباس خبرنگاران درآمده بودند، كشته شد.
▪ ۲۰۰۱(اكتبر)، پس از این كه طالبان از تحویل اسامه بن لادن( متهم به دست داشتن در حملات ۱۱ سپتامبر به ساختمان تجارت جهانی در آمریكا) سرباز زدند، آمریكا و انگلیس حمله‌های هوایی را به افغانستان آغاز كردند.
▪ ۲۰۰۱( نوامبر)، نیروهای متحد ضد طالبان از مزار شریف به سوی كابل پیشروی كردند. دیگر نیروهای متحد شمال نیز به آن‌ها پیوستند.
▪ ۲۰۰۱(۵ دسامبر)، نشست بن در آلمان برای تعیین رژیم جدید افغانستان تصمیم گرفت و حامد كرزای، از دوستان ظاهر شاه، به رهبری افغانستان برگزیده شد.
▪ ۲۰۰۱(۲۲ دسامبر)، حامد كرزای رهبر پشتون‌های طرفدار ظاهرشاه، به عنوان رییس جمهور افغانستان به كابل وارد شد و ملامحمدعمر فراری شد.
▪ ۲۰۰۲(آوریل)، پادشاه پیشین افغانستان، محمدظاهر شاه، به كابل وارد شد.
▪ ۲۰۰۲(ژوئن)، لوی‌جرگه در نشستی به ریاست جمهوری حامد كرزای رسمیت داد.
▪ ۲۰۰۲(ژولای)، حاج عبدالقادر، معاون رییس جمهور، در كابل به دست مردام مسلح ترور شد.
▪ ۲۰۰۲(سپتامبر)، حامد كرزای از ترور نافرجامی در خانه‌ی خود در قندهار گریخت.
▪ ۲۰۰۲(دسامبر)،نمیاندگان تركمنستان و پاكستان موافقت‌نامه‌ی احداث لوله‌ی گاز از تركمنستان به پاكستان را در حضور حامد كرزای امضا كردند.
▪ ۲۰۰۳(آگوست)، ناتو امنیت كابل را برعهده گرفت. این نخستین عملیان ناتو در بیرون از اروپا بود.
▪ ۲۰۰۳(اوت)، نیروهای ناتو برای سركوبی طالبان و القاعده به افغانستان یورش آوردند.
▪ ۲۰۰۴(ژانویه)، لوی‌جرگه در نشست خود قانون اساسی افغانستان را تصویب كرد كه بر پایه‌ی آن رییس جمهور شخص نخست كشور است.
▪ ۲۰۰۴(سپتامبر)، موشكی به بالگرد حامدكرزای برخورد كرد، اما او جان به در برد.
▪ ۲۰۰۴(اكتبر- ‌نوامبر)، حامد كرزای با به دست آوردن ۵۵ درصد آرا، در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد.
▪ ۲۰۰۵(فبریه)، صدها نفر در سرمای زمستانی بی‌سابقه جان باختند.
▪ ۲۰۰۵(می)، گزارش‌هایی از بدرفتاری نیروهای آمریكایی با زندانیان منتشر شد.
▪ ۲۰۰۵(دسامبر)، پس از انتخابات پارلمانی در سراسر افغانستان، مجلس افغانستان گشایش یافت.
▪ ۲۰۰۶(می)، حمله‌ی شدیدی به نیروهای آمریكایی در كابل شد كه از زمان سقوط طالبان بی‌سابقه بود.
▪ ۲۰۰۶(اكتبر)، ناتو امنیت همه‌ی افغانستان را به دست گرفت.
نویسنده: آقای سیروس غفاریان
منبع:
۱. دانشنامه ادب فارسی (افغانستان) به سرپرستی حسن انوشه، انتشارات وزارت ارشاد
۲. تاریخ سیاسی افغانستان، سیدمهدی فرخ، تهران، ۱۳۱۴
۳. افغانستان در پنج قرن اخیر، میرمحمد صدیق فرهنگ، انتشارات احسانی
۴. تاریخ خاورمیانه، جورج لینچافسكی، ترجمه جزایری، انتشارات اقبال، تهران، ۱۳۳۷
۵. مصاحب، غلامحسین. دایره المعارف اسلامی، مقاله‌ی افغانستان. انتشارات فرانكلین، تهران، ۱۳۴۵
۶. غفاریان، سیروس. حكومتگران كشورهای اسلامی. انتشارات مدرسه، تهران ۱۳۸۳
منبع : سایت جزیره دانش