پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ادبیات به مثابه رسانه


ادبیات به مثابه رسانه
● نقش «ناروایت» در ادبیات روایی
ادبیات از استعداد بازگویی کامل رخداد برخوردار نیست. آنچه در نوشته بازسازی می شود همیشه چیزی کمتر یا بیشتر از آن چیزی است که در عالم واقع رخ داده است. شاید به همین دلیل است که غالباً ادبیات را به نوع خاصی از کاربرد زبان تعبیر می کنند که از طریق یادگیری و شناخت فرم ها و تکنیک ها قابل شناسایی است. اما ادبیات در بافت تاریخی که در آن شکل گرفت و ویران شد، مفهومی بود که عملاً از قرن هجدهم به بعد باب شده بود و البته در بخش وسیعی از این تاریخ، نحیف و متزلزل بود. با مراجعه به پس زمینه یی که ادبیات را در دوران مدرن ساماندهی کرد، مناظره مارتین لوتر و زوینگلی در باب نفس بیان به نوعی دوران ساز و درخور تامل است. آیا آنچه بیان می شود و در نهایت به تصویر درمی آید جزیی از جهان پیرامون ماست؟ یا اینکه توصیف ها و بیان ها در لایه و رده یی ماورای جهان محسوسات قرار می گیرند؟ گراین مارتین لوتر رای به استعاری بودن بیان ها داشت. سمبل ها و نشانه ها مرجعی بیرون از جهان مادی دارند و به این ترتیب بستری فراهم آمد که از طریق بازنمایی حوادث و دریافت های ذهنی دگرگون شوند و به شکلی از بنیاد متفاوت با آنچه در آغاز بوده اند، تبدیل بشوند.
این تحول به زبان و کاربردهای مختلف آن، حیثیت رسانه را اعطا کرد.کیتلر سرچشمه اندیشیدن در باب رسانه را به ارسطو نسبت می دهد. رسانه شیئی است که شیئیت آن غیرقابل ادراک است، زیرا هر ادراکی به کمک اشیای خاصی که همان رسانه ها باشند، صورت می گیرد. در این معنی رسانه های حقیقی ارسطویی حواس جسمانی ما هستند و در مفهومی تعمیم یافته بدن رسانه اولیه است. اما در وضعیت مدرن رسانه ها هیچ گاه منفرد و منحصر نبوده اند. بازنمایی رخداد واقعی برحسب رسانه ها دچار تحولات و تغییراتی می شد که جمع بندی نخستین آن توسط لسینگ در کتاب لائوکون انجام شد. تمرکز لسینگ بر رسانه های بصری و مکتوب بود. در ادبیات دغدغه اصلی همزمانی است و در هنرهای بصری هم مکانی است که حرف اول را می زند. بر این اساس روایت تصویری از مثلاً جنگ تروا نمی توانست متضمن همان دلالت هایی باشد که در ایلیاد هومر شاهد آن هستیم. بنابراین باور داشتن به رسانه ادبیات متضمن پذیرش این اصل است که ادبیات به خودی خود کافی نیست. بیرون از ادبیات چیزی هست که به بیان درنمی آید چون رسانه ها ظاهراً توان توضیح همه چیز را دارند به جز خودشان. رسانه حقیقی و کامل، کالبد زنده آدمی است که به طور همزمان هم توان حس کردن دارد و هم می تواند محسوس باشد و در عین حال هر دو را ادراک کند. ادبیات مثل باقی رسانه ها فاقد چنین ویژگی است و برای همین هم از زندگی نحیف تر و خفیف تر بروز می کند.تاکید بر وجه رسانه یی ادبیات به واحدی تحت عنوان ناروایت اصالت می بخشد. همان طور که جرالد پرینس تحلیل می کند در روایت مدرن رخدادهایی وجود دارد که از نظرگاه راوی روایت و حاصل جمع کنش ها و رفتارهای شخصیت ها دور می ماند. پرینس از تعبیر «رخدادهای اتفاق نیفتاده» استفاده می کند. ناروایت متکی بر ضرباهنگ روایت در نحوه شکل گرفتن شخصیت هاست. تخیل منشاء ناروایت است. اضمحلال ذهنی، تعصبات، ناکامی ها، سوءظن و دروغ ها، محرک اصلی تخیلی هستند که ناروایت را در بطن خود پرورش می دهند. ادبیات رسانه است و البته تنها رسانه نیست. با رسانه های دیگر مثل نقاشی، موسیقی و سینما، منافع مشترک دارد و از این رو مدام در حال نزاع و رقابت با سایر رسانه هاست. آرایش حواس انسانی در هر رسانه متفاوت است. ادبیات در عین اینکه خطوط مشترکی با سایر رسانه ها دارد در زمینه های بسیاری از خطوط متنافر بسیاری نیز برخوردار است. ناروایت گویای ناممکنی روایت رخداد است و نه اینکه مطلبی به طور خودآگاه و خودخواسته گفته شود یا گفتن آن به زمانی دیرتر موکول شود. رمان نویس در مقام سوژه تاریخ ضد ادبیات مدام در تقلای گفتن چیزی است که شایسته است گفته شود اما در زبان و بیان موجود امکان گفتن آن میسر نیست. ذهنیت رمان نویس به گونه یی نیست که بتواند زبان را به صورت عنصری از پیش موجود پذیرد و آن را تقدیس کند. ادبیات از این منظر گفتن چیزی است که مکان هندسی آن بیرون از زبان قرار گرفته و نویسنده به شیوه یی سلبی ناممکنی گفتن از آن را بازنمایی می کند و از این طریق نفس اصل بازنمایی را مورد استیضاح قرار می دهد.
خانه یی دهقانی که به ظاهر با سایر خانه های مجاور تفاوت ندارد، در جنگ و صلح تولستوی تبدیل به مرکز فرماندهی جنگ در مقابل ارتش فرانسه می شود. در این خانه کودکی است که شاهد فراز و نشیب لحظه های نبرد است. او چیزی نمی گوید فقط نظاره گر رفت و آمدهاست. تولستوی با همین تمهید ساده پرهیبی از تاریخ را در نحوه نگاه کردن کودک تعبیه می کند. موجودی فرعی و غیرموثر که حضورش نابجا و بی ربط حس می شود، مرکزیت پیدا می کند و ما در خلال خواندن رمان به هیچ منطق موجهی درباره اهمیت حضور کودک و شخصیت پردازی دقیق آن دست نمی یابیم. به عبارت دیگر به کمک ناروایت مفهومی تلویحی به مفهومی ضمنی تبدیل می شود. یعنی در واقع با تجربه موجودی تخیلی به تحلیلی تازه و متفاوت از رخداد آشنا نایل می آییم.ارزش رخداد در رسانه های مختلف متفاوت است و ادبیات در این معنی، ناممکنی بیان مابه التفاوت هایی است که به شیوه یی سلبی جای خالی آنها برجسته می شود. پرسش اصلی ادبیات این است که رخدادها چگونه دارای ارزش نوشتن می شوند؟ همزاد هر آنچه نوشته می شود نوعی سکوت و ننوشتن است که ارزش یا بی ارزشی خود را در بیان روایی توضیح نمی دهد. رسانه ها از جمله ادبیات نه خود رخداد که تصویری از رخداد را علنی می کنند؛ اما اینکه چگونه رخدادی ارزش به تصویر درآمدن را داراست، محتاج رخدادی از نوعی دیگر و در جایی دیگر است و از این بابت هر روایتی حاصل عدم انطباق میان دست کم دو رخداد متفاوت است.

پویا رفویی
منبع : روزنامه اعتماد