سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


بازگشت به گذشته


بازگشت به گذشته
در این مجال اندک زمان برای تجزیه و تحلیل کافی نیست و در حد ضرورت به برخی موارد یادشده و نوع اجراء اشاره خواهیم داشت. شیوه نگارش برتولدبرشت یا تکنیک فاصله گذاری که به آن در اصطلاح ساختار اپیک (حماسی) گفته می شود، برآن است تا به جای بازگفت داستان، حقیقتی را بر مخاطب مکشوف نماید. او از ابتدا می داند چه اتفاقی قرار است بیفتد و در نهایت چه خواهد شد، پس نیازی به دانستن ماجرا ندارد و اندیشه ای که باید منتقل شود حائز اهمیت است تا بیننده براساس آن به استنتاج منطقی برسد و اما آنچه ما برصحنه می بینیم روایتی است از نمایشنامه برشت که فرشچی تلاش می کند با دستمایه قراردادن اجتماع پیرامون و به روز در آوردن آن در کنار حفظ ساختار به اقتباس وفادارانه دست پیدا کند و صدالبته که نام این کار بازنویسی نیست، چرا که این لفظ بسیار در متون غیر دراماتیک کاربرد دارد و لذا در تئاترها قاعده ای داریم به نام «درماتولوژی» که متأسفانه هنوز به شکل علمی در حیطه هنر نمایش راه پیدا نکرده و غالب نویسندگان ما با تلفیق دیدگاه های خود به مجموعه داستان و حتی در برخی نمایشنامه ها، بدون تغییر نقطه شروع، مبادرت به چنین کاری می کنند و البته در همین حد اشاره کنم که در این متد، ساختار برهم می ریزد و نقطه شروع تغییر پیدا می کند، آیا «یک زن، یک مرد» اینچنین است؟
شیوه اجرای نمایش «امپرسیونیستی» است و فضای انتزاع به شدت حس می شود. برهمین مبنا، تمهیدات صحنه ای از جمله دکور، نور و آکسسوار از همین قاعده متابعت می کنند و حتی حرکات بازیگران را می توان پیرو همین مسأله برشمرد.
هرچند نام برشت قاعده رایج تکنیک فاصله گذاری را به ذهن متبادر می سازد، اما از آنجا که کارگران در برداشت خود آزاد است و می تواند در روش اجراء تغییر بدهد، به نظر می رسد آزیتا حاجیان رغبت بیشتری به این کار نشان داده و ایده های خود را در اجراء به کار گرفته است.
از نکات جالب و قابل توجه در تکنیک کارگردانی، به دست گرفتن تمام اجزاء فضای نمایش است به گونه ای که بازیگران حتی در بالکن هم حضور پیدا می کنند- ارتباط و صمیمیت هنرمند با بیننده که از پایه های اساسی نمایش به شمار می آید، در این کار شکل بارزی دارد و باعث شراکت تماشاگر در تمامی لحظه ها می شود. در طراحی صحنه به علاوه بر در نظر گرفتن حجم برای ساختن فضای مطلوب حرکتی و نیز تبعیت از روش بازگفت داستان، ایجاد عمق که با استفاده مناسب از نورپردازی توام است، مساعدت لازم را در پیشبرد ماجرا می نماید. حضور همسرایان در غالب راوی و کر در کنار تغییر آرایش صحنه، با روند کار تطبیق دارد. با وجود تعدد شخصیت ها، به دلیل تعیین دقیق وضعیت و پرداخت مناسب، کارگردان در معرفی آدم های بازی موفق ظاهر می شود- استفاده از تعادل غیرقرینه در چینش صحنه و میزانسن صحیح از عوامل موفقیت کارگردان است. در مجموع با بهره گیری از تمهیدات لازم در طرح و اجرا، حاجیان توانسته در طول مدت یکصد و پنجاه دقیقه نمایش درست عمل کند، هرچند مدت زمان اجرا می توانست اندکی کوتاه تر باشد. تمامی بازیگران با استفاده از تجربیات حرفه ای، از عهده ایفای نقش به خوبی برآمده اند .
در این میان، باید به بازی دلچسب و گیرای «مریلا زارعی» که بیشتر او را در نقش های سینمایی دیده ایم اشاره کرد که شیوه نقش آفرینی اش بسیار متمایز و مطلوب و ماناست و در عرصه نمایش هم نشان داد که می تواند و به حقیقت هم تواناست.
«یک زن، یک مرد» سعی دارد تا اوقات مفرحی برای بیننده فراهم سازد و این جنبه برپیام تفوق دارد. به نظر می رسد کارگردان تمایل زیادی برای همراه کردن مخاطب با خود دارد و در عین ایجاد باورپذیری، درصدد است تا قالبی برای هم طرازی بین دو جنس از انسان و یا حتی برتری یکی بر دیگری ارایه دهد.
تهران زیر بال فرشتگان
انسان عصر حاضر بیش از هر زمان دیگر نیازمند آرامش است- تکنولوژی از یک سو به کمک او شتافته و از طرف دیگر اضطراب را برایش به ارمغان آورده، بنابر این یافتن راهی برای رسیدن به خود و خویشتن را دیدن، کمکی است که بی گمان هنر نمایش توانمندانه و با شیوه های کاربردی عناصر ذاتی اش می تواند به آدمیان داشته باشد، لذا تئاتری موفق است که ضمن داشتن پیام، بیشترین همذات پنداری را با مخاطب فراهم آورد. در زمانی که چگونه زیستن نیاز به توجه جدی به شناخت بیشتر انسان از خود دارد، صحبت از استعاره های ناکارآمد فلسفی بیهوده است- ما امروز نیازمند آئینه ای هستیم تا حقایق را در آن مشاهده کنیم؛ این تکلیفی است که برعهده هنر نمایش است.
زیربال فرشتگان روایت آدم های امروزی است با دغدغه هایشان، همان هایی که در کنار ما هستند و هر روز از کنارشان می گذریم: دلال ساختمانی با همسر و فرزند بیمارش، و دخترش که در خانه مانده، پسری که به جبهه رفته و یادگار روزهای جنگ است، دختری دیگر که آشیانه اش بر باد رفته و پیرمرد سرایدار که در رؤیاهای پسر بیمار نقش بازی می کند. ساختار نمایش «روایتی» است و از ابتدا تا انتها قالب خود را حفظ می کند- در شروع، محیط معرفی و آدم ها نقششان را بیان می کنند، میانه نقطه ای است برای تلاقی اتفاق ها و بروز حادثه که با کنش و واکنش توأم است- داستان ادامه پیدا می کند و در نهایت با ورود فرشته به پایان می رسد؛ سرانجامی که چندان دلچسب نیست- شیوه کار کارگردان در طی روند اجراء «رئال» است و شخصیت ها واقعی اند و حتی اعمالشان حقیقی است و اگر در هنگام غذا خوردن، در بشقاب چیزی قرار داده می شد، همه چیز طبق روال بود، اما انتهای کار از ساختار تبعیت نمی کند و آمدن فرشته بدون آن که الزامی داشته باشد ذهنیت مخاطب را به هم می ریزد و می ماند که بعدش چه؟ ولی خبری نمی شود- به نظر می رسد به دلیل استفاده نمایش از نام «فرشته» کارگردان الزاماً او را وارد صحنه می کند تا تمامی اتفاقات را ببیند به ویژه آدمیانی که در تهرانند؛ «تهران زیربال فرشتگان.»
ماجرا به شیوه دانای کل روایت می شود و انسجام در تک تک اجزاء نمایان است. برهانی برآن است تا مثل همیشه جنگ را دستمایه اش قرار دهد و این بار حاشیه ای از این حماسه، به عنوان موضوع اصلی به آن استناد می کند با بن مایه «تقدیر»، سرنوشتی که گریز از آن مقدور نیست. چینش صحنه ها موجز و درخور تحسین است به گونه ای که از قواعد دراماتیک در تطبیق فضای صحنه ای با ساختار ارسطویی داستان متابعت می کند- شخصیت پردازی نمود عینی دارد و همین باعث می شود تا بازی ها براساس چنین قاعده ای روال عادی خود را طی کند و لذا نوع حرکات آدم های بازی به پیشبرد خط سیر ماجرا کمک می کند.
کارگردان می کوشد تا با تعویض به موقع نور و فراهم آوردن شرایط مناسب از جمله تلفیق ذهنیات به شکل بازگشت به گذشته، از کسالت بار شدن فضا جلوگیری کند، لیکن بیشتر به نوعی گفتمان رادیویی نزدیک می شویم و حتی حرکت بسیار اندک است و در کل بازی ها می توانست حساب شده تر باشد تا به تئاتر صحنه ای نزدیک شود. موسیقی تأثیر چندانی در ریتم کار ندارد و هیچ حسی را به بیننده منتقل نمی کند. چهره پردازی در حد متعارف و برای تعیین شخصیت ها به کار گرفته شده و مناسب به نظر می رسد.
اگر چه نگاه برهانی به آدم های اجتماع خویش، «انسانی» و آرمان گرایانه» است، اما در کلیت، «تهران زیر بال فرشتگان» می تواند در قالب رادیویی موفق تر باشد، انتظاری که به خواسته های مخاطب پاسخ دهد.


پژمان پروازی
منبع : روزنامه همشهری