یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


تقلب مدار و آبرومحور


تقلب مدار و آبرومحور
جامعه مجموعهٔ تك تك افراد نیست، اما اگر هر فرد مطالبی در اعماق ذهن دارد كه نمی خواهد یا نمی تواند به یاد بیاورد، و اگر قبول داشته باشیم كه مردم به اتفاق فكر می كنند و عقیده را به اتفاق به دست می آورند، می توان گفت جامعه نیز ناخودآگاهی جمعی دارد.
اصل داستان شاید در این دنیای شلوغ چندان قابل توجه نباشد: جوانی انگلیسی اعلام می كند كامپیوتری دستی برای فروش دارد. كسی ۳۷۵ پوند برای او می فرستد اما پس از مدتها تأخیر كامپیوتری دریافت می كند كه خراب است. و قربانی كمر به انتقام می بندد: كامپیوتر را تعمیر می كند، اعماق آن را می كاود و بخشی از عكسها و مطالبی را كه موفق به استخراج آنها شده است روی سایت می گذارد. حیثیت فروشندهٔ كامپیوتر (و یحتمل خانواده اش) سخت لطمه می بیند و شاید مسیر زندگی او در نتیجهٔ این نادرستی عوض شده باشد.
▪ ماجرا دست كم سه عنصر اساسی دارد:
۱) تقلب در دادوستد در جامعه ای كه راستگویی اصل به حساب می آید و دروغ نه تنها گناه است بلكه می تواند جرم هم باشد
۲) بخشی پنهانی ِ ذهن كامپیوتر
۳) ایرانی تباربودن ِ فروشندهٔ مسئولیت نشناس. شاید اگر به سبب نكتهٔ‌ سوم نمی بود موضوع دعوای حقوقی كوچكی میان دو نفر چنان اهمیتی نمی یافت كه آن را بر سر كوچه بازارهای اینترنتی در پنج قارهٔ عالم جار بزنند.
كامپیوترها صندوقچهٔ اسراری اند كه با فراموش كردن بیگانه اند. فروید می گفت فراموشی كامل وجود ندارد و وقتی خاطره ای فورا به یاد نمی آید نباید نتیجه گرفت كه از ذهن پاك شده است: خاطرات به اعماق رانده می شوند و در نهانخانه ای دور از دسترس صاحب مغز چنان جا خوش می كنند كه گویی به او تعلق ندارند و از سلولهای مغزش فقط به عنوان انباری كه كلیدش در دست او نیست استفاده می كنند. تنها راه برای فراموشی كامل این است كه شخص بمیرد و مغز به طور فیزیكی متلاشی شود. به همین سان،‌ تنها راه كسب اطمینان از اینكه كامپیوتر لعنتی چیزی یادش نمی آید و اسرار را لو نخواهد داد این است كه هارد دیسك آن را زیر تبر بگذارند و خرد و خاكشیر كنند.
جامعه مجموعهٔ تك تك افراد نیست، اما اگر هر فرد مطالبی در اعماق ذهن دارد كه نمی خواهد یا نمی‌تواند به یاد بیاورد، و اگر قبول داشته باشیم كه مردم به اتفاق فكر می كنند و عقیده را به اتفاق به دست می آورند، می توان گفت جامعه نیز ناخودآگاهی جمعی دارد. اگر تسلسل این مفروضات قابل اتكاباشد، «فقدان حافظهٔ تاریخی» را هم كه در جامعهٔ ما تبدیل به جملهٔ قصار شیكی شده است می توان فرضی سست یا حتی بی پایه دانست.
در كنار این مباحث بغرنج، نكاتی بدیهی تر هم وجود دارد: به ادعای خریدار معترض، فروشندهٔ كامپیوتر
۱) مختصات دستگاه را غلط اعلام كرده؛
۲) در ارسال آن دو ماه تعلل كرده؛
۳) در پاسخ به نامه های خریدار، اعلام می كند كه به دوبی نقل مكان كرده است )و به اصطلاح رایج در ایران، «در دسترس نمی باشد»(؛
۴) وقتی خریدار ادعای غبن می كند، حاضر نمی شود پول طرف را پس بدهد و قال قضیه را بكند، آن هم در جامعه ای كه حتی لباس زیر را می توان با این عذر كه رنگ آن آرامش بخش نیست، ‌یا بی هیچ توضیحی، پس داد و وجه پرداختی را بی ذره ای اخم و تــَخم از جانب فروشنده دریافت داشت.
فروشندهٔ مذكر كامپیوتر ۱۹ سال دارد و متولد و تبعهٔ بریانیاست. با این همه،‌ ایرانی تباربودن او از چشم قربانی خشمگین (یعنی خریدار اغفال شدهٔ كامپیوتر خراب) دور نمانده چون تصاویر گذرنامهٔ او و مادرش را در اعماق كامپیوتر پیدا كرده است. سایتی كه خریدار برای دربوق كردن همین قضیه تدارك دیده با انگلیسی ِ شكسته بسته و با اغلاط املایی و انشایی شروع می شود تا خارجی بودن كامپیوترفروش نابكار را به رخ بكشد. و كنایه هایی كه در توضیح عكسهای نیمه برهنهٔ مردی عضلانی افزوده است ـــــ‌ ‌گرچه چنین اشارات زهرآگینی در جوامع غرب رایج نیست ــ برای خراب كردن پسر ایرانی تبار كفایت می كند: در جامعهٔ آباء و اجدادی ات اعدامت می كردند.
فروشندهٔ كامپیوتر به روزنامه ها گفته ‌كه می خواهد، یا می خواست، به دانشكدهٔ حقوق برود. با چنین ضربه ای شاید ناچار شود در نقشه هایش تجدید نظر كند. و نیز ادعا كرده كه عكسهای انتشار یافته در سایت كذایی در كامپیوتر او وجود نداشته و صرفا افترایی است از سوی خریدار. ظاهراًًً پلیس به او توصیه كرده اگر واقعا چنین است شكایت كند. اما بعید است هیچ یك از دو مرد جوان ِ گنجشك روزی بضاعت كشاندن این اختلاف را به دادگاه داشته باشد.
بیست و اندی سال پیش كتابی در آمریكا انتشار یافت به نام بدون دخترم هرگز و به سرعت به بسیاری زبانها ترجمه شد و از آن فیلم ساختند. این كتاب داستان مشقــّات زنی آمریكایی است كه همسر ایرانی اش اوایل اشغال سفارت آمریكا در تهران ابتدا به او اجازهٔ خروج از ایران نمی دهد و بعد دختر كوچكشان را به عنوان مایملك خانوادهٔ پدری گروگان می گیرد. ضربه ای كه این كتاب به تصویر ایرانیان در جهان زد از حساب بیرون بود. اختلافی خانوادگی وقتی ابعادی در چهارچوب روابط دو دولت یافت دیگر صرفاًًً دعوای عروس و مادرشوهر نبود، برخورد فرهنگها بود: اینها گروگانگیری در ذاتشان است.
در ماجرای اخیر هم اگر فروشندهٔ خاطی اهل كشوری می‌بود كه به عنوان داعیه دار پرسر و صدای اخلاق متعالی و كرامت انسانی مدام در سرخط خبرها جای نداشت كمتر كسی به اختلافی پیش پاافتاده اهمیت می داد و شاید كار به سایت راه انداختن نمی كشید. اینكه جوانی چشم چران با دوربین تلفن همراهش در مترو صدها عكس از پای زنان بگیرد و در كامپیوترش بگذارد سرگرمی بی ضرری است كه ارزش نقل هم ندارد، تا چه رسد كه شرح و تـفصیل آن میلیونها بیننده بیابد. نكته این است كه گرچه متهم زائیده و پروردهٔ جامعهٔ بریتانیاست، پدر و مادر این بچه در ایران به دنیا آمده اند و ایران حالیا در جهان علمدار اخلاق حسنه است. آنك گواه تعالی ِ اخلاقی ِ ملتی پرمدعا كه می پندارد باید به همه درس بدهد.
كاسه كوزه ها را فوراًًً سر دشمنان واقعی یا خیالی نشكنیم. نه شخصیتهای آن كتاب بیگناه بودند و نه كامپیوترفروش ایرانی تبار. خوب می دانیم كه ستم به زیردست، لگدمال كردن ضعیف،‌ نادرستی در كسب و كلاه گذاشتن سر غریبه ها،‌ كه اصطلاحاًًًًً به آن «انداختن»‌ می گویند، تا چه اندازهٔ صفاتی ایرانی اند. جوان متهم به تقلب می گوید آبروی خانواده اش را برده اند و پدرش بسیار عصبانی است.
طرز فكری بسیار آشنا: قانون شكنی و فقدان مروت و انصاف و وظیفه شناسی مهم نیست؛ مهم آبروی نوامیس مان و آسوده خاطری ِ خانوادهٔ خودمان است. درستی و شرف اهمیتی ندارد چون همه همین طورند و دزد ِ نگرفته پادشاه است، اما آبرو ـ نچ نچ نچ. بیش از یك نسل طول می كشد تا طرز فكر تقلب مدار اما آبرومحور ِ ایرونی فراموش شود.
چنین وقایعی، هر اندازه كم اهمیت، در خاطرهٔ جمعی ملتها رسوب می كند و گناه مجرمان از حد اختلافی خانوادگی یا پس ندادن مبلغی پول تبدیل به شاهدی بر دنائت كل ملتی می شود كه خود را از تمام خلایق جهان بالاتر می داند. ایرانیان بهتر است بپذیرند كه نظر یونانیان باستان دربارهٔ آنها در خاطرهٔ جمعی ملتها باقی مانده است؛‌ كه تصویری مثبت از آنها در ذهن مردم جهان،‌ و نه فقط غربیان، وجود ندارد، و هر خطایی كارنامهٔ نه چندان درخشان درستكاری و راستگویی شان را سیاه تر می كند. فهم این نكته خواهد كرد تا شاید روزی روزگاری دریابیم ارزشهای ما تا چه حد نیاز به تغییر و خودمان تا چه حد نیاز به اصلاح داریم.
محمد قائد

mGhaed@lawhmag.com
منبع : ماهنامه سفر