جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تو را در کدامین قسم زندگیم جستجو کنم؟


تو را در کدامین قسم زندگیم جستجو کنم؟
در هیاهوی هیچ و پوچ کوچه‌های عادت، در کَشاکَش بی ثمر برای نایل شدن به هر زیاد و کم، در پیچ و خم نُه توی بی‌پایان سبیل قدرت.
می‌دانم تو را گم کردم. تو در دستانم بودی تا زمانی که به من گفتند تو غایبی. من تو را در طاغچه عادت کنار سجاده عبادت گم کردم. آن چه را که در دستانم بود واپس زدم و آنه را که به من القا کردند به آغوش کشیدم.
تو در دستانم بودی و من در باورم تو را غایب پنداشتم. تو هر لحظه خود را به من شناساندی و من هر لحظه باور نبودنت را در ذهنم پروراندم.
و روزی، روزی که دیگر سجادۀ عبادت، غایت عنایت پروردگارم نبود، روزی که دیگر نمازم عطر بندگی و آزادگی را به من هدیه نمی‌کرد. چیزی از درونم، فطرت خداجویم فریاد سر داد و یادم آورد که من عروه الوثقایم را گم کرده‌ام، من چنگ به ریسمان پوسیدۀ دنیا زده‌ام، من حجتم را گم کرده‌ام. من در تمام این مدت نَفس نفسم را گم کرده‌ام.
تو در تمام این مدت در چشمانم می‌نشستی و من چه راحت برای توجیه طغیانم تو را نمی‌دیدم و مُهر غیبت بر مِهر وجودت می‌زدم و حال همچون مجنون در بیابانِ سرگردانی، لیلایم را می‌جویم. من باید تو را بیابم. تو را از کوچه پس کوچه‌های غفلتم بیابم. من تو را روزی در گذری از زندگی‌ام، در کوچه‌های هوای نفسانی‌ام جای گذاشتم. ای غایت آمال عارفین، ای حاضرترین غایب زندگی‌ام. باری دیگر مرا دریاب.
من از رحمت بی‌نهایت خاتم خلق شدم. من بی‌نهایت خلق شدم. پس تنها تویی که این میل به بی‌نهایت طلبی را در من ارضا می‌کنی، چون تنها تویی که بی‌نهایتی.
مگذار خود را به این دنیای پوچ و آمال هیچ راضی کنم، از رحمت بی‌کرامت مرا ببخش و بگذار دوباره سجده‌هایم را کنار سجده‌هایت احساس کنم.

فاطمه محسنی
منبع : نشریه الکترونیک ساعت صفر