چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
چیستی فلسفه از دیدگاه محمد لگن هاوزن
● واژه فلسفه، یونانی است
واژه «فلسفه» از یونان باستان ریشه گرفته، به خصوص افلاطون بحثی خاص درباره فلسفه در مقابل خطابه دارد. افلاطون دربارهی اثبات و برهانسازی میگوید: كاری كه ما به عنوان فیلسوف میكنیم، تفاوت دارد با كار دیگران كه از همان نوع روش استفاده میكنند. تفاوتش در این است كه ما در فلسفه دنبال حقیقت هستیم، اما آنها كه در رشتهی خطابه هستند، فقط میخواهند با الفاظ بازی كنند. اگر ما به فلسفه اینگونه نگاه كنیم كه سنتی است در تاریخ فكر انسان كه در یونان باستان ظهور پیدا كرد، میتوانیم با این دیدگاه تاریخی، به فلسفه اسلامی و فلسفه غرب نگاه كنیم. ولی فلسفهی چین و فلسفه هند را چگونه میتوان از این منظر نگریست؟ فلسفههایی كه ارتباط مستقیمی با فلسفه غرب نداشتند. به نظر بنده، در اینجا براساس شباهت چیزهایی كه در آثار كنفوسیوس و مائو تسهتونگ و دیگران پیدا میكنیم، بحث تا اندازهای شبیه است به چیزی كه در غرب تحت عنوان «فلسفه» پیدا شد، آن را هم با همین عنوان اطلاق میكنند. ولی شاخههای فلسفه بهطور دائم در حال تحول بودهاند و هنوز اینگونه است؛ مثلاً، در آثار قدیم، كه تحت عنوان «فلسفه» چاپ میشدند، بحثهایی دربارهی منطق، متافیزیك و اخلاق پیدا میشود، ولی در آنها چیزی به عنوان معرفت شناسی پیدا نمیشود. این شاخه در فلسفهی قدیم نبوده، به تدریج پیدا شده است.
در حالی كه منطق همیشه یكی از شاخههای مهم در فلسفه بوده، اما اكنون میبینیم بیشتر مقالاتی كه در این رشته چاپ میشوند، از دانشكدهی ریاضی بیرون میآیند و به تدریج منطق از دست فیلسوفان بیرون میرود. احساس میكنم ما در زمانی هستیم كه میبینیم چطور یك شاخه فلسفه جایش عوض میشود.
در فلسفه مضاف، بعضی رشتهها بسیار جدید هستند؛ مثلاً، بعضی در فلسفه حقوق بحث میكنند، یا فلسفهی تاریخ -كه البته پیشینهی طولانیتری دارد- یا فلسفهی فیزیك، فلسفهی ریاضی و مانند آنكه در آثار باستانی پیدا نمیشوند، حتی فلسفه منطق هم پیدا شده است. بنابراین، گاهی در فلسفهی مضاف بحث میكنند در اینكه در فلسفه معرفت (معرفت پیشین) لازم هست یا نه، بعد وارد سایر مباحث میشوند. البته دلیل این آن است كه گاهی در این رشتهها مسائلی پیش میآید كه با روش این علوم خاص قابل حل نیستند؛ مثلاً، وقتی دربارهی ریاضی بحث میكنیم، گاهی میبینیم كه ریاضیدانان در كارهای خود پیش فرضهایی دارند كه خود این پیشفرضها مورد بحث ریاضی نیستند، ولی بعد به عنوان فیلسوف كه نگاه میكنیم كه چه نوع استدلالی میتوانیم بیاوریم، برای تأیید این پیش فرضها و یا رد كردن این پیش فرضها، اینها لازم هستند؛ مثلاً، اینكه عدد جه نوع موجودی است، ذهنی است یا غیر ذهنی. این نوع سؤالها در فلسفهی ریاضی پیش میآیند؛ چون این نوع سؤالها با ریاضی پاسخ داده نمیشوند. بنابراین، باید در فلسفه روشی پیدا كنیم برای حل این نوع مسائل.
● تفاوت خطابه و فلسفه
بنده فكر نمیكنم كه منظور افلاطون این بود كه تفاوت بین فلسفه و خطابه در انگیزه است. آنجا كه افلاطون این بحث را دارد، ایشان به خصوص میخواهد دیالكتیك را از سفسطه جدا كند. آنجا ایشان میگوید: ظاهراً خیلی شبیه هم هستند، ولی با روشی كه سفسطه دارد، به جایی نمیرسد؛ یعنی با دیالكتیك میتوانیم حقیقت را پیدا كنیم. اما دیالكتیك برهان قیاسی هم نیست، صرفاً برای قانع كردن طرف مقابل نیست. ایشان میگوید: با روش دیالكتیك ما حقیقت را درك میكنیم و این بیش از تفاوت در انگیزه است. باید هم مؤثر باشد و با آن به حقایق برسیم.
به نامههای افلاطون نگاه كنیم، به خصوص نامهی هفتم، كه در میان مفسران آثار او بحثانگیز شده، در آنجا افلاطون درباره ملكه «سیسیون» بحث میكند كه جزوهای دربارهی فلسفه نوشته و افلاطون از او ناراحت شده بود. به او میگوید: این اصلاً فلسفه نیست.
اگر او میخواست فیلسوف بشود، باید شاگرد من میشد، با من صحبت میكرد تا روزی جرقهای در درون او شعلهور شود، آن موقع میتوانست فیلسوف شود. افلاطون در این باره به شكل عرفانی صحبت میكند و ارتباط مراد و مرید را در فلسفه هم شرط میداند. مفسران آثار افلاطون در اینكه این نامه از افلاطون باشد، شك دارند و میگویند: این با دیگر آثار او سازگار نیست. به هر حال، این فكر هم در یونان باستان مطرح بود؛ مرز فلسفه چندان مشخص نبود. بنابراین - همانگونه كه استاد فرمودند- بنده هم فكر میكنم ما نمیتوانیم بگوییم فلسفه یك تلاش فكری است تا حقیقت روشن شود. روش خاصی ندارد، به خصوص وقتی نگاه كنیم كه حتی دیالكتیك سقراط و افلاطون و ارسطو، با هم تفاوت دارند.
همچنین من فكر نمیكنم بتوانیم بگوییم از دكارت تا امروز یك دیدگاها درباره فلسفه در مقابل علوم تجربی قرار دارد، به خصوص اگر بخواهیم فلسفهی مضاف را هم جزو فلسفه به حساب آوریم؛ چون -مثلاً- در فلسفهی فیزیك میگویند، فیزیك كاملاً مبتنی است بر تجربه و پیش فرض این است كه كسی نمیتواند بدون دانستن فیزیك به فلسفهی فیزیك برسد. من فكر میكنم فقط یك روش فلسفی را كه كاملاً از علوم تجربی جداست، میتوانیم در یك مدت محدود برای تاریخ فلسفه پیدا كنیم.
چیزهایی كه امروزه تحت عنوان فلسفه مطرح میشود، بیشترشان اصلاً یقینآور نیستند، از روشهای عقلی هم استفاده نمیكنند یا فقط تكیه میكنند بر روشهای نقلی. نمیتوانیم یك عنصر مشترك بین همه اینها پیدا كنیم: در این كتابها و مقالاتی كه تحت عنوان فلسفه چاپ میشوند، صرفاً با استفاده از روش نقلی و تجربی نمیتوانیم به نتیجه برسیم. به نظر بنده، این تفاوت بین روشهای سایر علوم و فلسفه هست كه در آن علوم فقط روش تجربی برای رسیدن به نتیجه ملاك است، ولی وقتی علاوه بر این، چیز دیگری لازم است تا نوعی ارزشیابی براساس عقل داشته باشیم، حتی اگر با علم تجربی آمیخته باشد و حتی اگر به یقین نرسیم، این روش، روش فلسفه است.
منبع:كانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حكمت http://www.iptra.ir
منبع : خبرگزاری فارس
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی مجلس مجلس شورای اسلامی چین دولت سیزدهم خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
روز معلم تهران آموزش و پرورش هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران فضای مجازی سلامت پلیس دستگیری شورای شهر تهران شورای شهر
بانک مرکزی خودرو بابک زنجانی قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا ایران خودرو سایپا دلار مالیات بازار خودرو تورم
تلویزیون سریال سعید آقاخانی سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه ترکیه افغانستان بنیامین نتانیاهو
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا تسلا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه خواب دیابت مسمومیت کاهش وزن چاقی سلامت روان بارداری آلزایمر