یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


توسعه اقتصادی و فرهنگی


توسعه اقتصادی و فرهنگی
▪ گفتگو با فرشاد مؤمنی
ویژگی های توسعه اقتصادی و نسبت آن با فرهنگ عنوان گفتگویی است كه با دكتر فرشاد مؤمنی عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی طی آن بحث بررسی شده است .
● در هر دوره ما شاهد هستیم كه ادبیات توسعه ما تحت تأثیر ترجمه كتابها، جهت خاصی می یابند. مثلاً در دوره ای كتاب مایكل تردارو مطرح می شود و در دوره ای دیگر ما به نظریه پردازان آمریكای جنوبی روی می آوریم و در دوره ای تحت تأثیر ادبیات توسعه كشورهای جهان سوم كه تجربه های خوبی داشته اند می پردازیم . آیا این فرایند جهانی است كه ما را به دنبال خویش می‌كشاند، یا اصلاً چنین ظرفیتی وجود دارد كه به نظریه پردازان داخلی جهتی بدهیم كه در خارج از آن حیطه، نگاه مستقلی با در نظر گرفتن ملزوماتی كه برای توسعه می بایست وجود داشته باشند، داشته باشند؟ و به نوعی باشد كه نظریه پردازان ما تا حدودی رنگ و بوی محلی داشته باشند؟ و از بین نظریه پردازان داخلی یك نظریه كاملاً بومی با درنظرگرفتن مؤلفه هایی كه در فرآیند جهانی مطرح هست تنظیم شده است. چنین مسأله ای اصلاً امكان پذیر است یا خیر؟
▪ بسم الله الرحمن الرحیم ـ فكر می كنم كه این سؤال بسیار بنیادی است و از جنبه‌های متعددی شایسه تأمل می باشد زیرا از یك طرف به ساخت سیاسی ، اجتماعی كشور و پیشینه تاریخی آن باز می گردد و از یك طرف به طور مشخص در دوران معاصر به وضعیت نظام تولید اندیشه علمی در كشور مربوط می شود . با وجود اینكه علائم بسیار زیادی وجود دارد كه نشان دهنده این واقعیت است كه ما در زمینه تولید، اندیشه عالمانه، در حوزه های تخصصی گوناگون به خصوص در آن عرصه‌هایی كه نظریه پردازی بسیار حائز اهمیت است و نقش بسیار مهمی را در سرنوشت آتی جامعه بازی می كند با مشكل جدی روبرو هستیم و بهرحال دیر یا زود می بایست بطور جدی تری به این مسأله توجه كنیم. بواسطه اینكه شرایط فعلی ما از جهات متعددی استثنایی است. از یك طرف با توجه به پیشرفت های علمی ـ فنی در سطح جهان جایگاه و نقش دست آوردهای نوین علمی و فنی در سرنوشت آتی این جامعه بالاترین سطوح تاریخی منزلت خود را داراست، و هیچ گاه تا این حد سرنوشت ما منوط به سطح تولید اندیشه علمی نبوده، و از طرف دیگر نیز درست در شرایطی كه دانایی محور پیشرفت و بالندگی در سطح دنیا به حساب می آید، ما دورانی را تجربه می كنیم كه بیش از ۳۰% كل جمعیت كشور مستقیماً درگیر نظام رسمی آموزشی است و پوشش مجموعه رسانه هایی هم كه به روی ادراك، تصور و سطح بصیرت ما تأثیر می‌گذارند به لحاظ تاریخی در بالاترین سطح خود قرار دارد . یعنی هیچگاه در دوره های تاریخی گذشته جامعه شهری و روستایی ما تا این اندازه تحت تأثیر آگاهی بخشی رسانه‌ای قرار نداشته است . بنابراین می بایست بسیار جدی به این مقوله بپردازیم. كه این هم به اعتبار داعیه های ایدئولوژ یكی كه نظام ما دارد، كه این داعیه ها از یك سو به نظام هویت بومی و نظام ارزشی خاص ما تأكید دارد و از سوی دیگر به اعتبار پیچیده شدن فرآیندهای رقابت در عرصه بین المللی. اما بطور مشخص در قبال این سؤالی كه فرمودید، نكته ای كه من می توانم عرض كنم این است كه این تأثیرپذیری شدید، بیش از آنكه ناشی از یك نیرو و یك اراده ویژه‌ای در بیرون باشد ، ناشی از شدت خلاء و محدودیتی است كه ما این طرف داریم و در واقع منعكس كننده این واقعیت است كه اولاً این جامعه همانگونه كه به لحاظ تاریخی نشان داده است، آمادگی پذیرفتن ایده های جدید را دارد. و تعصب‌ورزی‌های جاهلانه همچنان در فرهنگ ایران مذموم بوده و راهی ندارد . و ما بر اساس سنت های ایرانی و آموزه های دینی، برای شنیدن ایده های جدید گوش شنوایی داریم. اما بواسطه اینكه تمرین كافی در زمینه اندیشه ورزی در سطح عمومی نداشته ایم ، تأثیرپذیری ما به بطور نسبی بسیار بالاست . و از طرف دیگر به لحاظ اینكه جز در شرایط استثنایی و خاصی در طول تاریخ، ساخت سیاسی اجتماعی ما ساختی است كه در آن برخورد انتقادی، برخورد مسموع و مورد تشویق نبوده و تمرین چندانی نیز در برخورد فعال و انتقادی با یافته های جدیدی كه در معرض آن قرار می گیریم نداشته ایم نتوانسته ایم دستاوردهایی متناسب با نیازهای خود ارائه نمائیم، بنابراین در اصول، پاسخ به سؤال جنابعالی مثبت است . یعنی ما می‌توانیم با این ظرفیت هایی كه داریم به گونه ای بیندیشیم كه معطوف به مسائل و متناسب با شرایط خاص ما بوده و راه حل های بومی را نیز به همراه داشته باشند، اما در درجه اول در سطح ملی، این مسأله در حد اهمیتی كه دارد مطرح نشده. در وجه بعدی، بواسطه آن تنگناهایی كه عرض شد هنوز بطور جدی در دستور كار قرار نگرفته و نظام تصمیم گیری و ترتیبات نهادی ما برای مواجهه با این مسأله محدودیت هایی دارد.
● نظریه پردازان در داخل به این نكته وقوف كامل دارند كه این جریان جهانی توسعه، و این یورشی كه از نظریه های بیرونی انجام می شود، ادبیات ما را فرا گرفته است . وقتی كه ما در كلاسهای درسی پای صحبت اساتید نشسته ایم می بینیم كه عمده زمان یك ترم صرف این می شود كه نظریه، این نظریه پردازان x و y چنین است . اما در تحلیل مسائل داخلی ما یك نظریه تركیبی بدون نفی نظریه سایرین، بوجود نمی آید. شما فكر نمی كنید كه خود اساتیدی كه در این زمینه، نظریه پرداز هستند، تا حدودی پا كنار كشیده اند؟ و به نوعی چشم به نظر دیگران و نكات تازه طرح شده در ‌آنسوی دنیا دارند؟ كه این نكات به چه نحوی در كشور ما قابلیت فرمولایز شدن دارد؟ تا همان را مورد استفاده قرار دهیم؟ شما چه پیشنهاد و چه برون شدن برای قضیه می توانید داشته باشید؟
▪ در وجه اول می بایست، قائل به وجود چنین مسأله ای باشیم . حقیقت این است كه نظام تولید اندیشه علمی در ایران با وجود آنكه سابقه درگیری با علوم مدرن در كشور ما بصورت نهادی شده متجاوز از ۱۵۰ سال است با همه پیشرفت ها و دست آوردهای جدیدی كه وجود دارد، ادبیاتی كه بخصوص در قلمرو علوم انسانی و اجتماعی در نظام رسمی آموزشی كشور تدریس می شود هنوز سخت متكی به سنت‌ها، تلقی ها و باورهای مربوط به پارادایم نیوتونی است و در برابر دستاوردهای جدیدتر مقاومت می كند . به همین خاطر با كمال تأسف در این نظام ملاك تفكیك گزاره های علمی از غیر علمی را عمدتاً بیطرف انگاری و جهان شمول انگاری گزاره‌ها می دانند و آموزش می دهند . در حالی كه مدتهای بسیار طولانی می گذرد كه در میان فیلسوفان علم و روش شناسان این مسأله روشن شده كه كوشش های فكری بشری بنا به ویژگی ها و شرایط خاصی كه دارد نه می تواند بیطرف و نه می‌تواند جهان شمول باشد و بی طرف نبودن و جهان شمول نبودن نیز ضرورتاً نمی‌تواند، كوچك ترین خدشه ای به ارزش علمی آن گزاره ها، وارد نماید . ولی ما همچنان بر اساس آن طرز تلقی های سنتی، نظام تولید اندیشه های علمی و آموزش‌های علمی خود را سامان داده ایم . در واقع به این اعتبار نیز در كنار عوامل دیگر فرهنگی ـ اجتماعی به عقیم شدن تولید فرآورده های علمی كشور كمك نموده‌ایم . و مسأله بسیار مهمی كه در این زمینه وجود دارد ،‌این است كه این طرز تلقی روش‌های آموزشی خاصی را با خود بدنبال آورده است كه در باز تولید این نازایی و ناتوانی نقش تعیین كننده ای دارد . برای مثال در ادبیات مربوط به جامعه شناسی آموزش و پرورش و آموزش و توسعه مدت هاست كه بحث بر سر این موضوع است كه سیستم های آموزشی متكی به حافظه در زمره خلاقیت كش ترین و ضد توسعه ترین روشهای آموزشی شناخته شده اند . اما چون ما آن طرز تلقی های سنتی درباره علم را داریم ناگریز سیستم آموزشی خود را یك سیستم متكی به حافظه قرار داده ایم . به همین خاطر نیز تمام عوارض این قضیه را در نظام رسمی آموزش خود مشاهده می كنیم از یك طرف آموزش ها نامربوط هستند ، یعنی انس و رابطه بسیار محدودی با نیازها، مسائل و شرایط جامعه دارند و از طرفی دیگر روشی كه این دانسته ها آموزش داده می شوند روشی است كه بیش از آنكه میل و اشتیاقی به دانستن ایجاد كند موجب بیزاری می شود و با كمال تأسف هنوز هم با وجود آنكه این مسأله مدتهاست در سطح نخبگان وسیاست‌گذاران نظام رسمی كشور مطرح است . به عنوان یك مسأله مهم و جدی برای آن چاره اندیشی نشده است و فرایند توسعه ملی و توسعه فرهنگی ما نمی تواند تا قبل از اینكه ما چنین تحولی در محتوا و مضمون و روشهای آموزشی ایجاد نمائیم، قدمهای جدی به جلو بردارد.
● آیا تاكنون تئوری اقتصادی در شرایط فعلی برای خود تدوین كرده ایم؟ آن شكل جاری چیزی كه در حال حاضر در گذر است به توسعه و مفهوم آن چیست؟ و به عبارتی با توجه به تخصص حضرتعالی و توسعه اقتصادی در رابطه با فرهنگ چیست؟ و واقعاً توسعه اقتصادی ما در نسبت با قرار گرفتن فرهنگ چه ویژگی هایی می‌بایست داشته باشد؟
▪ در واقع پاسخ به این سؤال را می بایست در ادبیات تغییر و تحولات اجتماعی جستجو كرد . ما رویكردهای نظری متفاوتی داریم كه نوع رابطه و تعامل میان زیر سیستم‌ها را بیان كرده اند، آنچه كه دركشورهای در حال توسعه از جمله ایران مدتها به آزمون در آمده، این بوده است كه در سالهای اولیه، بعد از جنگ جهانی دوم بر اساس این تصور كه هر نوع تغییری در كلیت اجتماع می بایست نقطه عزیمت آن اقتصاد قرار گیرد، آزمون شده است . این آزمون به شكست انجامید و نتیجه این شد كه رویكردهایی كه چنین تصور می‌كردند كه ابتداء می بایست تحولاتی در زیر سیستم اقتصادی اتفاق بیفتد و سپس آثار و پیامدهای متناسب خود را در حوزه های فرهنگ و سیاسی ظاهر نماید، در سطح كل كشورهای در حال توسعه و در مدت زمان قابل توجهی به آزمون گذاشته و مردود شناخته شد و شاید بهترین دست آوردی كه این تجربه پرهزینه برای كل كشورهای در حال توسعه داشت، این بود كه در عرصه هیچ یك از زیر سیستم های نظام اجتماعی تحولات مطلوب و با مضمون توسعه ای بصورت خود به خودی و به تبع تحولاتی در سایر حوزه ها اتفاق نمی افتد و بنابراین ما در هر حوزه ای كه بخواهیم قدمی به جلو برداشته باشیم ، ضرورتاً می‌بایست ظرفیت های نظری، تحلیلی ،‌تاریخی و برنامه ای متناسب با آن را ایجاد كنیم . به لحاظ تاریخی، اندیشه توسعه فرهنگی متأخر است نسبت به اندیشه توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ، یعنی گام به گام بصورت آزمون و خطا در كل كشورهای جهان قدمهایی برداشته شد و در نهایت به این جمع بندی رسیدند كه چه در حوزه سیاست و چه در حوزه جامعه و چه در حوزه اقتصاد ما نمی توانیم مستقل از شرایط و ویژگی های فرهنگی خاص جامعه برنامه‌ای برای توسعه داشته باشیم . این به یك معنا ما را به سمت زیربنا و محور دانستن فرهنگ هدایت می كند، اما وقتی كه به پیچیدگی‌های خود مفهوم فرهنگ توجه می‌كنیم در واقع معنای دیگری كه به ذهن خطور می كند، این است كه ما در عالم واقع بازیر سیستم های متنوع از یكدیگر روبرو نیستیم . بلكه با الهام از تعبیر بسیار زیبای جناب ابن خلدون می توان گفت كه بین زیر سیستم های نظام اجتماعی قانون ظروف مرتبطه حاكم است و ایشان دائماً از یكدیگر تأثیر گرفته و بر یكدیگر تأثیر می گذارند . و آنچه كه در نهایت بعنوان رفتار یك جامعه ظاهر می‌شود در واقع برآیندی است از تعاملها و داد و ستدهای میان زیر سیستم های نظام اجتماعی. به این نكته می رسیم كه در عرصه زیر سیستم فرهنگ و در كلیت نظام اجتماعی می بایست ایده های بسیار روشنی در زمینه توسعه فرهنگی داشته باشیم، در عین حال كه می بایست توجه داشته باشیم كه این ایده ها به همان اندازه كه به وجوه اختصاصی فرهنگ ناظر و معطوف هستند می بایست به وجوه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز معطوف گردد تا به این ترتیب بتوانیم یك برنامه راه‌گشای توسعه ملی را تدوین نمائیم.● امروز اگر ما این موضوع را مبنا قرار دهیم كه در خود موزه فرهنگ ، توسعه علمی باید در صدر قرار بگیرد ، این توسعه علمی چیست؟ این توسعه علمی غیر از رایانه و cd و پیشرفته ترین تكنولوژی است كه به اقتصاد گره می خورد؟ به نظر شما راهگشای این حلقه مفقوده یا گره كور چیست؟
▪ در واقع این نوع مفهوم سازی، مشكل ما را حل نمی كند . به این معنا كه اگر توجه كنیم توسعه علمی منوط به چه تحولاتی در چه عرصه هایی است . باز در آنجا ملاحظه می شود كه ساخت سیاسی یا به عبارتی شرایط یا بستر سیاسی به طرز بسیار موثری در توسعه علمی نقش ایفا می كند همانطور نیز در این زمینه نقش دارد. مثلاً فرض بفرمائید در توسعه علمی شاید یكی از مهمترین پیش نیازها وجود شرایطی است كه تولید اندیشه علمی از امنیت كافی برخوردار می شود . به عبارت دیگر، یكی از مهمترین موانع مهم موجود توسعه فرهنگی در ایران كه توسعه علمی در ذیل آن نیز قابل توضیح است این است كه فرهنگ مسلط در این جامعه همچنان فرهنگی شفاهی است . اما این فرهنگ شفاهی بصورت اتفاقی و تصادفی در این جامعه ریشه پیدا نكرده و بازتولید نمی شود . بلكه در واقع یكی از مهمترین وجوه توضیح دهنده این قضیه ساختار غیر قانون گرا و خودكامه سیاسی در طول تاریخ ایران بوده كه به تعبیر اقتصاد دانان موجب شده است كه در درجه اول هزینه فرصت اندیشیدن بسیار بالا برود . و در درجه بعدی كسانی كه می اندیشیده اند ترجیح می‌دادند كه یافته‌های خود را مكتوب ننمایند زیرا مكتوب سازی یافته ها می توانسته موجب دردسر ایشان شود. بنابراین زمانیكه بیان می داریم كه توسعه علمی مستقل از شرایط مساعد سیاسی اجتماعی امكان اتفاق افتادن ندارد . منظور، توجه به این ابعاد است . برای مثال یكی از مسائلی كه در جامعه شناسی توسعه مطرح است این است كه در جامعه ای كه نظام پاداش اقتصادی و نظام پاداش اجتماعی در جهت تشویق تولید اندیشه علمی ساماندهی نشده باشد این جامعه حتی وقتی به سمت علم اندوزی نیز برود الگوهای رفتارهای خاصی را از خود ظاهر می كند، كه ضرورتاً از درون آن بصورت نظام وار دست آورده های توسعه ای ظاهر نمی‌شود. بنابراین گرچه ما با اقتضای قواعد علمی ناگریز هستیم كه در بعضی از زمینه ها مسایل پیچیده را ساده در نظر گرفته، تقلیل گرایی هایی صورت دهیم و ساده سازی هایی را در پیش بگیریم اما باید مرتباً به خود تذكر دهیم كه این ساده كردنها با هدف تعمیق معرفت و شناخت ما صورت می گیرد، و نمی بایست موجب غفلت از پیوندهای میان جنبه های گوناگون مسأله شود . كما اینكه در اغلب تقلیل گرایی هایی كه ما صورت داده ایم چون به این جنبه توجه نداشته ایم، عملاً به نوعی ساده اندیشی در مورد این مسائل دچار شده ایم . بنابراین هر عنوانی كه قصد داریم برای آن بگذاریم باید بدانیم كه مسأله، مسأله ای بسیار پیچیده و دارای وجوه متعددی است كه این وجوه نیز خصلت انتزاعی ندارند، بلكه در كادر قواعد و قانونمندی های كم و بیش شناخته شده تأثیرات متقابلی بر یكدیگر گذاشته و از یكدیگر متقابلاً تأثیر می پذیرند.
● اگر بخواهیم بگوییم كه توسعه اقتصادی می بایست چه ویژگی هایی نسبت با فرهنگ داشته باشد شما چند آیتم اساسی مهم را در نظر می‌گیرید؟
▪ یعنی چه شرایط اقتصادی می بایست وجود داشته باشد؟ من عرض كردم كه از جمله تولید اندیشه علمی در جامعه ای رشد پیدا می كند كه نظام پاداش اقتصادی نظام معقولی باشد . یعنی دست آوردهای افراد با میزان تجربه، مهارت، سواد، استعداد و تلاشی كه انجام می دهند رابطه معقول و معناداری برقرار كرده باشد . مثلاً در ایران اگر كسی ۱۰ سال تلاش نماید و حاصل این مجاهدت علمی بصورت یك كتاب در آید، شما ملاحظه كنید كه با پاداشی كه بعنوان حق تألیف به آن نویسنده داده می شود چند روز از آن ده سال را می تواند یك گذران شرافتمندانه داشته باشد؟ در حالی كه اگر به جای آن ده سال بدون كسب هیچ مهارتی صلاحیت های دیگری در خود ایجاد و به یكی از كانونهای توزیع رانت در ایران خود را در نزدیك كرده باشد، ببینید چه برخورداری هایی بهم خواهد زد . بنابراین عقلانی كردن نظام پاداش اقتصادی یكی از مهمترین پیش نیازها و پیش زمینه های شكل گیری گرایش به سمت تولید اندیشه های علمی محسوب می گردد.
● با در نظر داشتن این نكته كه فرهنگ بعنوان زیربنایی ترین متغیر كندترین حركت را دارد، عده ای از عزیزان اشاره می كردند به اینكه اگر ما مدارس را تعطیل نمائیم شاید زودتر به توسعه دست پیدا كنیم . اگر ما به این نكته قائل باشیم كه فرهنگ زیربنایی ترین و كندترین حركت را دارد، تا چه حدی بایست سرمایه گذاری كنیم؟
▪ من فكر می كنم یكی از مهمترین، و مغفول ترین عرصه های اندیشه در ایران، اندیشه توسعه است. و ما در این زمینه با یك پارادوكس روبرو هستیم . از یك طرف همه كسانی كه به شكلی با مسائل توسعه دست به گریبان هستند به صورت طوطی وار تصریح می كنند كه توسعه را می بایست از رشد كمی تفكیك نمود و توسعه ناظر بر ایجاد مجموعه ای از تحولات كیفی در جامعه است . اما شما در تجربه ۵۰ سال كشور در برنامه ریزی توسعه بندرت مشاهده می كنید كه مواردی كه می بایست تحولات كیفی در آن اتفاق افتاده باشد را مشخص نموده باشد . بسیاری از این موارد اگر مشخص شوند و نظام سیاست گذاری كشور به این جنبه حساس شود دست یابی به تحولات كیفی بیش از آنكه به سرمایه های فیزیكی احتیاج داشته باشد به سرمایه بصیرت، تدبیر و ترتیبات نهادی احتیاج دارد و با توجه به اینكه زمینه ها و بسترهای كافی در این خصوص در ایران وجود دارد، ‌در بسیاری از موارد ساماندهی و برنامه‌ریزی برای آن مجموعه‌ای از تحولات كیفی كه می‌توانند جهش‌های توسعه‌ای را در این كشور ایجاد نماید شاید نیاز زیادی نیز به منابع مادی ، فیزیكی یا ارز یا ریال نداشته باشد . مهم درك و تشخیص درست آن عرصه هایی است كه نیازمند تحول هستند و یافتن ساز و كارهایی كه این تحولات را امكان پذیر می نمایند . من فكر می‌كنم یكی از آن عرصه هایی كه به هیچ عنوان به اندازه اهمیتی كه دارد مورد توجه قرار نمی گیرد، همین عرصه محتواهای آموزشی در نظام رسمی آموزشی كشور است . با وجود اینكه نوعی اتفاق نظر عمومی در این زمینه وجود دارد كه دانش‌آموختگان ما متناسب با انرژی و عمر و سرمایه ای كه صرف آنها می شود در طی فرایندهایی كه آموزش های رسمی را می گذرانند به قابلیت های مورد انتظار دست پیدا نمی كنند و باز یك اتفاق نظر وجود دارد كه مهمترین منشاء این قضیه نیز این است كه میان محتواهای آموزشی ، مسائل ، نیازها و شرایط خاص جامعه ما رابطه بسیار محدودی وجود دارد . اما در همه برنامه های توسعه ما سیطره كمیت و تداوم روندها و ایجاد رشد در روندهای پیشین همواره در دستور كار قرار داشته و هرگز به این نكته بظاهر بدیهی و ساده توجه نشده كه تداوم روندها و برنامه ریزی برای آن در یك ساخت توسعه نیافته به معنای تخصیص منابع و برنامه ریزی برای تداوم توسعه‌نیافتگی است و اگر ما قبول داریم كه در حوزه فرهنگ، سیاست ، یا اقتصاد توسعه نیافته هستم، برنامه ها ی ما می بایست برنامه های ایجاد تحولات كیفی باشد . در حالیكه عموماً برنامه های ما برنامه تداوم روند هستند و عملاً مشاهده شده كه اگر بطور نسبی سرانه سرمایه مادی و انسانی را كه در بیش از ۵۰ ساله گذشته صرف توسعه كرده ایم، با مقیاس های جهانی مورد توجه قرار دهیم ملاحظه خواهیم كرد كه ما بیشتر از میانگین جهانی منابع مادی و انسانی صرف كرده ایم . اما دست آوردهایمان به مراتب پائین تر و یكی از مهمترین وجوه آن همین بوده كه تصور ما در خصوص توسعه می بایست بطور بنیادی اصلاح شود و ما پیگیری شناسایی عرصه هایی كه نیازمند تحول كیفی هستند و دست یابی به ساز و كارهای عالمانه كه این تحولات را امكان پذیر می كند را می بایست در دستور كار قرار دهیم .
● اشاره فرمودید كه یكی از مشكلات اساسی این است كه عرصه هایی كه نیازمند به تحول بوده اند هنوز، كشف نشده اند . حالا من فكر می كنم ما از این عرصه ها بسیار زیاد داریم از جوانان گرفته، تا اوقات فراغت جوانان تا درون مایه كتابهای درسی كه در دیدگاه شما به آن اهمیت بسزایی داده می‌شود و كمی جلوتر در عرصه وسیعتری مثل فرهنگ، آن مشتركات ذهنی مردم آن چیزی كه از آن بعنوان فرهنگ عمومی یاد می كنیم . این كوله بار توسعه را چگونه می تواند بهتر حل نماید؟ و چكار كنیم كه فرهنگ عمومی مثل چتری رسانه ها، مدارس و مردم كوچه بازارها را در میان گیرد؟ در اینجا خواهش می كنم برای ما كاربردی صحبت بفرمایید؟▪ نكته ای كه من قصد دارم مطرح كنم این است كه در تمام تجربه های موفق توسعه كه در حال حاضر تجربیات عملی و یافته های نظری آنها در دسترس قرار دارند یك نكته مشترك وجود دارد و آن نكته مشترك نیز این است كه ما پشت سر همه این تحولات یك فلسفه اخلاق مشخصی را مشاهده می كنیم . كه این فلسفه اخلاق مشخص ، نوع نگاه ویژه ای به انسان، جهان و به فعالیت انسان به كار شرافتمندانه و رسالت انسان در روی زمین دارد . من فكر می كنم تمام مؤلفه ها و عناصری كه در آن تجربه های موفق در فلسفه های اخلاق مشاهده می شود بصورت بالقوه در فرهنگ عمومی جامعه ما نیز وجود دارند . منتها نكته بسیار مهمی كه نظام سیاست‌گذاری ما می بایست آنرا مورد توجه قرار دهد ، این است كه اولاً ارزش های اجتماعی و فرهنگ عمومی یك پدیده ایستا نیستند و دائماً در معرض تغییر قرار دارند. این تغییراتی كه در عرصه عمومی فرهنگ اتفاق می افتد بطور كلی به دو گروه قابل تقسیم است . تغییراتی كه به صورت آگاهانه و برنامه ریزی شده اتفاق می‌افتد و تغییراتی كه بصورت غافلانه و غیربرنامه ریزی شده اتفاق می‌افتد. اما نهادی شدن هر دو گروه آنها ساز و كارهای مشخصی دارند كه در جامعه شناسی توسعه بصورت مفصل و مبسوط در خصوص آن بحث می شود. نكته دوم این است كه در هیچ جامعه ای فرهنگ عمومی یك جامعه، یك پارچه نبوده و انسجام كامل و كافی نیز میان عناصر و اجزای فرهنگ عمومی وجود ندارد . بنابراین، این عدم یكپارچگی وقتی در كنار آن تغییر پذیری قرار می گیرد نشان دهنده یك واقعیتی است كه اگر ما آن عرصه های تحول را در آن طرز تلقی ها و باورهای كلی دقیقاً شناسایی نمائیم و بعد هم همانگونه كه وظیفه و رسالت جامعه شناسان توسعه هست از روشها و ابزارهای علمی برای ایجاد آن تغییرات و تحولاتی كه بسترسازی می كنند برای انباشت سرمایه های انسانی و سرمایه ای فیزیكی بهره بگیریم . ضرورتاً آینده بسیار خوب و روشنی در مقابل ما خواهد بود . منتها این مسأله به همان اندازه كه در بیان ساده هست و ظرفیت ها و توانایی ها و تجربیات آنها در دسترس هست، وقتی كه می خواهد در مقام عمل در سطح فردی و نهاد سازیهای اجتماعی و ترتیبات نهادی كه آن را باز تولید می نماید درآید، احتیاج به ژرف كاوی های بسیار عمیق و تلاشهای جدی دارد. اما بطور كلی می توان گفت كه هم ممكن است و هم جوامع متعددی این كار را انجام داده اند . و یافته های آنها بصورت مكتوب در اختیار ما قرار دارد و ما می توانیم از آنها بهره بگیریم .
● بنظر می رسد كه این ایده مهندسی اجتماعی مفهومی ندارد به جز اینكه ما تا آنجایی كه امكان دارد فرهنگ عمومی را بسوی تعادل پیش ببریم . علیرغم آن تعارضات و عدم انسجامی كه در فرهنگ عمومی به خاطر طبیعت عناصری كه در آن هست وجود دارد این سؤال مطرح است كه برنامه ریزان فرهنگی و اجتماعی جامعه ما آیا یك حالت قفانگری به فرهنگ عمومی دارند و منتظر هستند ببینند كه چه اتفاقی رخ می دهد و بعد بنویسند كه ما در این دهه مشاهده كرده ایم كه مثلاً فرهنگ عمومی گواهی می دهد كه جوانان در انتخاب همسران خود به نظرات اولیاء خود بهای كمتری می دهند! یا واقعاً درگیر شده ایم و برای آن در چارچوب مهندسی اجتماعی مشغول چاره اندیشی هستیم؟ اگر تاكنون این كار را نكرده ایم شما چه پیشنهادی دارید و متولیان رسمی و غیر رسمی، سازمانها و نهادهای اجتماعی كه در این مسائل دخیل هستند چه وظایفی دارند؟
▪ من فكر می كنم كه برنامه ریزی توسعه فرهنگی در ایران با دو عارضه و دو آسیب بسیار بزرگ همراه بوده كه اسم آنها را به ترتیب انتزاعی نگری و سیطره كمیت می‌گذارند. یعنی در واقع، ما وقتی كه مسائل فرهنگ را مستقل از مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مورد توجه قرار می دهیم و به تعاملهای آنها توجه مبذول نمی‌داریم و گویی كه ناخودآگاه به فرستادن ساخت فرهنگی به كنج انزوا رای داده ایم . وجه بسیار مهم دیگر قضیه همانگونه كه عرض شد سیطره كمیت است و این مسأله باعث شده است كه ما بطور جدی برای توسعه فرهنگی به معنای دقیق و علمی آن برنامه ریزی نكرده ایم . یعنی با وجود اینكه در حال حاضر چند دهه هست كه در سند رسمی برنامه های توسعه كشور مشاهده می كنیم كه در عنوان و لفظ برنامه با عنوان توسعه اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی لحاظ می شود ولی عملاً آنچه ما با آن روبرو هستیم، برنامه های رشد كمی عناصر و اجزای فرهنگ بوده است و ما بر روی آن مضمون توسعه ای قضیه و شناخت آن عرصه های تحول هنوز آن كار جدی صورت نداده ایم .
یكی از آن جنبه های مهم انتزاعی نگری این است كه ما در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی منابع مادی و انسانی كه مثلاً صرف ریشه كن نمودن بیسوادی كرده‌ایم واقعاً در تاریخ اقتصادی ایرانی بی نظیر است . اما ما هیچ گاه تلاش نكرده‌ایم كه یك نسبتی بین این توانمندی در جامعه با مثلاً كاركردهای چنین تخصیص منابعی برقرار نمائیم . فرض بفرمائید كه در تمام دنیا گفته می شود كه نظام آموزشی می‌بایست كاركردهایی مثل افزایش وفاق اجتماعی، افزایش تولید توان ملی، افزایش ابداعات و نوآوری و ظرفیت های علمی و فنی و از این قبیل بوجود بیاوریم . وقتی شما به این كاركردها توجه كنید می بینید كه آن رشد كمی هیچ رابطه معقول و معنی داری با این كاركردهای انتظاری ندارد . ولی تاكنون در هیچ یك از برنامه های توسعه ما بطور مشخص این سؤال را مطرح نكرده اند كه در كدام قسمت كار مشكل وجود دارد . كه ما آموزش می دهیم اما به افزایش بهره وری در سطح ملی و فرایند تولید ملی نمی انجامد . یا توزیع اجتماعی آن به وفاق و انسجام اجتماعی كمكی نمی‌نماید . نكته بعدی كه به عنوان مثالی برای آن سیطره كمیت مطرح است این است كه چون ما روی آن عرصه های نیازمند تحول كار جدی صورت نداده ایم در یك ساخت رانتی توزیع منابع دغدغه متولیان بخش همیشه این بوده است كه منابع ارزی و ریالی بیشتری جذب نمایند و گستره كمی مسؤولیت های خود را بدون اینكه هیچ نسبتی بین این فزایندگی كمی كه تداوم آن در یك ساخت توسعه نیافته به معنای توسعه نیافتگی است، افزایش دهند. و ما باید با اندیشه توسعه رابطه معقول و معناداری برقرار نمائیم و از آن بعنوان اهرم‌های كنترلی برای سیاست گذاری استفاده ببریم . من فكر می كنم اگر به این دو جنبه به اندازه اهمیتی كه دارا هستند توجه شود و ما از انتظارات بسیار بزرگ و انتظار دست یابی یكباره به همه خواسته های خود دست برداریم كه با ذات مسائل فرهنگی در تعارض می باشند می توانیم بتدریج قدم‌های مستحكمی را رو به جلو برداریم‌.
منبع:فصلنامه شورای فرهنگ عمومی
منبع : خبرگزاری فارس