یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


یک کار مفید


یک کار مفید
«مفیدآقا» آخرین رمان مرتضی کربلایی لو، برخلاف رمان قبلی اش «خیالات»، طرح منسجمی دارد که اجزا و جوانب آن به خوبی به همدیگر جواب می دهند و همین مساله باعث شده در گام بعدی ایراد ساختاری مهمی در اثر به چشم نیاید. با این حساب مفیدآقا را از همین حالا می توان یک «رمان سالم» برشمرد. اما آنچه «مفیدآقا» را رنج می دهد، دو چیز عمده است؛ نخست خرده داستان ها و صحنه هایی که در کلیت رمان جای ثابتی پیدا نکرده اند و از این رو وصله نچسبی به نظر می رسند. فصل چهارم رمان از این دست است. در این فصل اگرچه سعی می شود دریچه یی به شناخت و پرداخت شخصیت راوی و پدرش باز شود - و از این نظر تا اندازه یی موفق هم بوده است - اما این خرده داستان در بافت کلی اثر جای خود را نمی یابد و در نهایت تکه یی مجزا به حساب
می آید. از این دست در رمان مفیدآقا اگرچه زیاد نیست اما به یقین ضربه زننده و مضر است چرا که به زیاده گویی و اطناب می رسد و فایده یی هم نه به حال مخاطب دارد و نه به حال اثر.
شخصیت پردازی کربلایی لو در رمان مفیدآقا نیز اگرچه از نقاط قوت اثر به شمار می آید، اما یکی دو مشکل عمده هم دارد.
اکثر شخصیت ها به طور کلی در اثر جا افتاده و پرداخت خوبی پیدا کرده اند، برادر کوچک تر خانواده و پدر از این دست اند. اما شخصیت های فرعی هم داریم که تعریف نمی شوند. این مشکل از آنجا است که تعداد شخصیت ها در رمان کربلایی لو بسیار زیادتر از نیاز و حجم رمان است. آیا با چهار، پنج شخصیت نمی شد این رمان را بست؟ نمی خواهم بگویم که در رمان به تمام شخصیت ها باید یکسان پرداخت که البته حرف نادرستی است و هر شخصیت بنا به میزان دخالتش در داستان باید پرداخت شود اما وجود شخصیت هایی مثل عمه و سروان به راستی چه گرهی از داستان باز می کند یا اگر باز می کند، چه تناسبی دارد با بسامد تکرار نام شان در کتاب؟ از طرف دیگر بعضی شخصیت ها هم هستند که به نظر می رسد لایق توجه و پرداخت بیشتری بوده اند. ظاهراً قرار است «مظفر» در رمان کربلایی لو نقش مهمی داشته باشد و نوک پیکان بسیاری از چراها و اما و اگرها متوجه او باشد، به خصوص وقتی ارتباط او را با دنیز درمی یابیم.
اما مظفر از آنجای رمان که پایش به ماجرا باز می شود، شخصیتی گنگ و نارسا است. از پیشینه ارتباط او با دنیز به خوبی آگاه نمی شویم و از ارتباط فعلی اش با او نیز چیز چندانی به دست نمی آوریم. زندگی عجیب و غریبی که او در پیله تنهایی اش برای خود تدارک دیده، هیچ پشتوانه ذهنی و تاریخی دقیقی ندارد یا لااقل برای خواننده مشخص نمی شود و از آن مهم تر شخصیت خود «مفیدآقا» است که به رغم اینکه نامش را به رمان داده، اما آنقدر در حاشیه است و عملاً بی اثر، که می مانی چرا اصلاً وجود دارد.
حضور مفیدآقا از سه، چهار صحنه تجاوز نمی کند و این شخصیت هیچ گاه در رمان بسط نمی یابد، خواننده نمی شناسدش و این ناشناختگی هم به گونه یی نیست که از او شخصیتی مثلاً مرموز یا مبهم به نفع رمان بسازد، بلکه برعکس او را گنگ و ابتر باقی می گذارد تا خواننده بپرسد که چرا نام رمان باید «مفید آقا» باشد و نه مثلاً «مجیدآقا» یا «دنیز خانوم» که هم سهم بیشتری در رمان دارند و هم شناخت بیشتری از آنها ارائه شده است،
بد نیست بر زبان رمان مفید آقا هم اندکی تامل کنیم. کربلایی لو در آثار قبلی اش هم نشان داده بود که بر نثر داستانی اش حساسیت فوق العاده یی دارد و سعی می کند نثری نشان دار داشته باشد؛ «مفیدآقا» هم به دنبال سه کتاب سابق نویسنده اش، ظاهراً ادامه همان مسیر را در زبان پی می گیرد. اما محل بحث در دوگانگی و بعضاً چندگانگی زبان این رمان است که به عقیده نویسنده این سطور، مفیدآقا را از یکدستی و روایت آن را از حرکت یکنواخت انداخته است. دو نمونه از نثر کربلایی لو را محض روشن تر شدن بحث مثال می آورم که هر دو از یک فصل هم برگرفته شده اند.
۱) «نسیم روی آب هم به صورت من لپر می زد. من نمی دیدمش ولی می زد. بهار بود و اردیبهشت بود و آب پرزور بود و شاخه های نرم درختان ساحلی واژ شده بود روی آب و شلاقیده بود روی موج ها. شاخه خیسی دراز می شد روی آب و بعد مثل فنر برمی خاست و دوباره دراز می شد روی آب. رفتار آب بود دیگر. این طوری بازی می کرد با شاخه ها.» (ص ۴۱)
۲) «ماشین گرفتیم و تا نزدیکی رودخانه رفتیم، به راننده گفتیم منتظرمان بمان. راننده خاموش نکرد. ماشین را رو به رودخانه ایستاند و چراغ های نوربالا را روشن کرد و ما توی دوشاخه روشنایی که از چراغ های ماشین شروع می شد تا درخت های نزدیک رودخانه و شهرک ساحلش دویدیم.» (ص ۴۴)
هر دو قطعه عیناً مانند هم اند. هر دو از زاویه دید اول شخص صحنه یی را توصیف می کنند و هر دو در مکانی واحد اتفاق می افتند، گو اینکه در دو زمان مجزا و البته در فاصله سه صفحه، اما از لحاظ نثر، زمین تا آسمان فرق دارند. چه چیز باعث می شود این هر دو قطعه مثل هم نوشته نشوند؟ و آیا این را بی توجهی باید قلمداد کرد یا سبک؟
محسن حکیم معانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید