پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ضرورت تأسیس فلسفه دین، منطق اکتشاف دین و فلسفه معرفت دینی، و ترابط و تمایز آن‌ها با همدیگر


ضرورت تأسیس فلسفه دین، منطق اکتشاف دین و فلسفه معرفت دینی، و ترابط و تمایز آن‌ها با همدیگر
● چكیده
در روزگار ما، پرسش‌های جدید بسیاری، در باب امهات مسائل دین، اكتشاف قضایای دین، و نیز دربارهٔ معرفت دینی، پدید آمده است. پاسخ‌‌گویی به این پرسش‌ها، نیازمند بسط نوفهمی و نوآوری در ساحات چهارگانهٔ "تفهّم"، "مفاهیم"، "تفهیم" و "تحقق" دین است. تأسیس و تنسیق "فلسفهٔ دین"، "منطق كشف دین"، و "فلسفهٔ معرفت دینی"، از مبرم‌ترین مصادیق نوآوری علمی در حوزهٔ دین‌پژوهی و دینداری است.
محقق محترم، در پی شش سال تلاش و تأمل علمی، برای كشف/ فهم دین، به دستگاه روشگانی جامعی دست یافته است كه آن را "منطق اكتشاف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی" نامیده است؛ همچنین با تفطن به ضرورت مطالعهٔ فرانگر/ عقلانی معرفت دینی؛ وی دانش دیگری را با عنوان "فلسفهٔ معرفت دینی"، پیشنهاد می‌كند. از آن‌جا كه مؤلف مقاله، معتقد است: به دلیل این كه فیلسوفان دین، نوعاً ادیان محقَّق ـ و نه منزَّل ـ را موضوع فلسفهٔ دین می‌انگارند، فلسفهٔ دین مطلق، ممكن نیست، لهذا بر ضرورت تأسیس فلسفهٔ دینِ (اسلامی) انگشت تأكید می‌نهد. مؤلف، در این مقاله، سعی كرده است ضمن شرح ضرورت تأسیس و ذكر تعاریف و غایت و رسالت دانش‌های پیشگفته، ترابط و تمایز، و نسبت و مناسبات آنها را با یكدیگر تبیین نماید.قبسات، از نقد و نظرات علمی ارباب فضل، در باب مدعیات مقاله، استقبال می‌كند.
واژگان كلیدی: نوفهمی دینی، دانش دینی، فهم دین، مبانی كشف دین، دین‌پژوهی، فلسفهٔ دین، منطق اكتشاف دین، فلسفهٔ معرفت دینی.
● مقدمه:
امروز پرسش‌های تازهٔ بسیاری در باب امهات مسائل دین، اكتشاف قضایای دین، دین، و نیز معرفت دینی، پیش روی ما قرار گرفته است؛ از جمله این كه: دین چیست؟، قلمرو دین كجاست؟، غایت دین كدام است؟ منابع دین چیست؟ آیا دین كشف‌پذیر است؟ اگر كشف/ فهم دین ممكن است، آیا اكتشاف دین از قواعد و ضوابط شناخته‌ای پیروی می‌كند؟ اگر كشف/ فهم دین روشمند است، راز تنوع و تطور معرفت‌ دینی چیست؟ مبادی و عوامل موثر در ظهور تفاوت‌ها و وقوع تحول‌ها كدام است؟ و نیز آیا برداشت‌های مختلف از دین، از ارزش معرفتی یكسانی برخوردارند یا قابل رتبه‌بندی‌اند؟ اگر ارزش دریافت‌های مختلف، یكسان نیست، تفكیك سره از ناسره در معرفت دینی چگونه ممكن است؟ در صورت وقوع خطا، روش‌های شناخت رخنه‌گاه‌های معرفت دینی چیست؟ و به تعبیر دیگر: چه عوامل و آفاتی موجب خطا در كشف صائب دین می‌شوند؟ و چگونه می‌توانیم از دخالت عواملی كه ذهن و فهم ما را از دین به‌ خطا می‌برند، جلوگیری كنیم؟
همچنین پرسیده می‌شود: دین به عنوان مجموعه‌ای از گزاره‌ها و آموزه‌هایی كه در مقطع تاریخی خاصی، از ناحیهٔ مبدائی قدسی فرود آمده است، چگونه می‌تواند با تطورات زمان و تحولات حیات انسان ـ كه صورت تكاملی هم دارد ـ همساز شود و همواره پاسخگوی نیازها، پرسش‌ها و مسائل جدید بشری باشد؟ آیا متطوّر و انطباق‌پذیر بودن و نیز وجود تعارض میان برداشت‌های بشر از دین در ادوار مختلف، مستلزم سیالیت و نسبیت دین یا معرفت دینی نخواهد بود؟
برای پاسخ‌گویی به پرسش‌های پیش‌گفته و نیازهای نوپدید دیگر، نیازمند نوفهمی و نوآوری در همهٔ ساحات دین‌پژوهی و دینداری هستیم؛ به هر گونه ابداع علمی (بنیادی، راهبردی یا كاربردیِ) روشمند در عرصهٔ "تفهّم"، "مفاهیم"، "تفهیم" و "تحقق" دین، نوآوری دینی اطلاق می‌كنیم؛ نوآوری، شامل تأسیس، تنسیق، تنقیح، تقریر و تنقید جدید، و اعم از نوفهمی و نوپردازی، و غیر از نوگرایی (= اصاله التجدد) و بدعت‌گزاری و اصلاح دینی است؛ با احیاگری دینی نیز نسبت عام من وجه دارد.
در زیر، فهرست سطوح نوآوری‌ در ساحات چهارگانهٔ دینی را می‌آوریم؛ (روشن است هر یك از این موارد، حاجتمند شرح و بسط كافی است كه به لحاظ رعایت جانب ‌اختصار، به فرصتی فراخ و فراخور احالت می‌كنیم.)
نوآوری دینی می‌تواند در ساحات و سطوح زیر صورت گیرد:
۱. در ساحت تفهّم (منطق اكتشاف دین):
۱/۱. ارائهٔ تقریری تازه از دلیلی كهن (در باب ادراك و اثبات گزاره‌ها و آموزه‌های دینی)
۲/۱. ابتكار دلیلی جدید برای ادراك و اثبات آموزه‌های دینی،
۳/۱. پردازش قاعده‌ یا ضابطه‌ای نو، یا ابداع اصلی جدید، در قلمرو منطق اكتشاف دین،
۴/۱. تبیین رهیافتی تازه برای اكتشاف دین،
۵/۱. تأسیس روشی جدید برای اكتشاف دین و منابع (مدارك/ دوال) دینی،
۶/۱. كشف و كاربرد دال و مدركی نو برای اكتشاف دین،
۷/۱. پدیدآوری دستگاه معرفتی بدیع برای اكتشاف دین،
۸/۱. طراحی دانشی تازه برای ادراك دین.
۹/۱. نقد كارساز میراث روشگانی موجود.
۱۰/۱. پرداخت سنجه‌های كارآمد جدید برای درستی‌آزمایی یافته‌های دینی در سطوح و ساحات گوناگون.
۲. در ساحت كشف مفاهیم و معارف دین (مفهوم‌سازی دینی):
۱/۲. كشف گزاره یا آموزه‌ای جدید از مدارك/ دوال معتبر دینی،
۲/۲. استنباط نظریه‌ا‌ی بدیع، در یكی از حوزه‌های معرفتی دین، از مدارك/ دوالّ معتبر،
۳/۲. تأسیس علم دینی تازه، (با استنباط سامان‌بخشی پاره‌ای از مفاهیم و داده‌های دینی در رشتهٔ مربوط)،
۴/۲. تبیین و تنسیق حوزهٔ معرفتی‌ای نو در دین (با استنباط و سامان‌دهی بخشی از معارف دینی)۵/۲. ارائهٔ نقد كارساز جدید در مفاهیم اكتشافی از دین از سوی سلف.
۳. در ساحت تفهیم دین (انتقال دین به غیر):
۱/۳. استخدام نثر نو در بازگفت معارف دینی،
۲/۳. ابداع و استخدام زبان تازه برای سخن گفتن از دین،
۳/۳. تأسیس روشی جدید برای تفهم دین،
۴/۳. طراحی چیدمانی بدیع برای تفهیم در یك حوزهٔ معرفتی دین یا یك بخش از معارف یك حوزه، یا در یكی از علوم دینی،
۵/۳. ایجاد تحول در ساختار كلان معارف دینی و ارائهٔ چینشی جدید و جامع برای تبیین تمام معارف،
۶/۳. نقد كارآمد ابزارها و روش‌ها و ساختارهای تفهیمی موجود.
۴. در ساحت تحقق دین (اجراء):
۱/۴. استنباط و تنسیق نهاد اجرایی جدید در یك "بخش" خاص از یك "حوزهٔ ‌معرفتی" در "حكمت عملی" دین، (مانند نهاد قرض‌الحسنه در حوزهٔ اقتصاد)،
۲/۴. استنباط و طراحی سامانهٔ اجرایی تازه برای تحقق یك بخش از یك حوزهٔ معرفتی (مانند بخش اقتصاد) یا برای اجرای مجموع یك حوزهٔ معرفتی از حكمت عملی دین (مانند حوزهٔ احكام یا اخلاق‌دینی)،
۳/۴. استنباط و پردازش نظامی جامع برای كل حوزه‌های حكمت عملی دین (احكام، اخلاق و تربیت‌دینی)،
۴/۴. نقد موثر سامانه‌ها و نظام‌های اجرائی دینی موجود.
به نظر ما، از جملهٔ ضروری‌ترین نوآوری‌ها، تأسیس و تنسیق برخی دانش‌های دینی جدید است، سه دانش "فلسفهٔ دین" (مشتمل بر مبانی همهٔ حوزه‌های هندسهٔ معرفتی دین)، "منطق اكتشاق گزاره‌ها و آموزه‌های دینی" و "فلسفهٔ معرفت دینی" و از مهم‌ترین آن‌ها است كه در این مقاله به اختصار به بیان تعاریف، ساختار، غایت و رسالت هر یك و نسبت و مناسبات آن‌ها با همدیگر می پردازیم.
تكون یك علم، گاه حاصل قرن‌ها تأمل و تحقیق مولد دانشمندان و دغدغه‌داران یك حوزهٔ معرفتی است. سرآغاز پیدایش یك دانش، تولد پاره‌ای پرسش‌های جدید و تلاش برای پاسخ‌گویی بدان‌ها است، كه تدریجاً توسعه و تكامل می‌یابد و با انضمام به بخشی از میراث علمی موجود، سرانجام در هیأت یك علم مستقل سامان می‌پذیرد. امروز با علوم بی‌شماری مواجه هستیم كه از رهگذر ظهور پرسش‌ها و پاسخ‌های نو، و تركیب شدن با معارف موجود، انسجام گرفته و به صورت سامانهٔ معرفتی جدیدی بر منصهٔ ظهور نشسته‌اند، چنان‌كه گاه می‌توانیم برای صد علم، ریشهٔ واحدی سراغ كنیم. این ویژگی (فرآیند ظهور و توسعهٔ مسائل و معارف، و بسط و تجزیهٔ دانش‌های موجود و تولد علم جدید) در همهٔ رشته‌ها و علوم رخ می‌دهد و امری كاملاً طبیعی است.
اینك، نگاهی گذرا می‌افكنیم به سه دانش ضروری‌التأسیس: فلسفهٔ دین [اسلامی]، منطق اكتشاف دین، و فلسفهٔ معرفت دینی.
● فلسفهٔ دین
هر چند، فلسفهٔ دین، به مثابه یك دانش یا گرایش مطالعاتی در حوزهٔ دین‌پژوهی، هم اكنون موجود است، اما به نظر ما علاوه بر آن كه فیلسوفان دین، ادیان محقَّق ـ و نه منزَّل را، كه تا مرز تناقض از همدیگر دواند، موضوع این دانش انگاشته‌اند، (رك: ه?ك، ۱۳۷۸: مقدمهٔ مؤلف) امكان "فلسفهٔ دین" واحد و مطلق قابل تأمل است؛ به دلیل آفت اعمی و حداكثری اندیشی، یا اخصی و مصداقی‌نگری (آلنابی، ۱۳۸۲، ص۲۲) بانیان و باحثان این رشته دربارهٔ، تلقی از دین، كه نوعاً بر مصداق اسلام انطابق ندارد، "فلسفهٔ دینِ" موجود، ـ كما هو حقه ـ پاسخ‌گوی مسائل سئوالات دربارهٔ دین اسلام نیست. از این‌رو ما نیازمند تنسیق فلسفهٔ دین [اسلامی] هستیم. در فصل نخست كتاب فلسفهٔ دین، این انگاره را به اجمال توضیح داده‌ام (رشاد، ۱۳۸۳: فصل اول).
فلسفهٔ دین، با علم كلام و كلام جدید تفاوت دارد. هرچند مباحث و مسائل مشترك بسیاری میان آن دو وجود دارد اما حیث ورود و روش و رویكرد دو دانش در مسائل، متفاوت است. كلام، دانشی است كه دین را از درون ـ یا توأماً از درون و برون ـ مورد مطالعه قرار می‌دهد. مهندسی گزاره‌های لاهوتی و دفاع از دین برعهدهٔ این علم است. فلسفهٔ دین عهده‌دار مطالعهٔ فرانگر و عقلانی امهات مسائل دین است.
دانش‌های فرانگر دیگری نیز در قلمرو دین‌پژوهی وجود دارند كه به دین و دینداری، از بالا می‌نگرند و آن‌ها را از بیرون مطالعه می‌كنند، مانند جامعه‌شناسی دین كه تحركات و كنش و واكنش‌های جامعهٔ دینداران و رفتار جمعی متدینان را از آن جهت كه جمع دیندارند، از بالا و از بیرون آن جامعه مورد مطالعه قرار می‌دهد. همچنین مانند روانشناسی دین كه یك دانش فرانگر است و رفتار فرد دیندار را از آن حیث كه دیندار است مطالعه و توصیف می‌كند. اما رویكرد مطالعاتی آن‌ها لزوماً عقلانی نیست؛ زیرا جامعه‌شناسی دین در مطالعات خود از قواعد جامعه‌شناختی، و روانشناسی دین از قواعد روان‌شناختی، ـ كه عمدتا تجربی‌اند ـ بهره می‌گیرند؛ نیز موضوع مطالعهٔ این دانش‌ها نفس دین و امهات مسائل آن نیست، و فقط این فلسفهٔ دین است كه به روش، رویكرد و با قواعد عقلانی، و نفس دین را مورد مطالعه قرار می‌دهد.
هرچند فلسفهٔ دین در جامهٔ جدید خود، در مغرب زمین تكون و توسعه یافته است و فیلسوفان دین غرب، نوعاً هشت تا ده مسأله را به ‌عنوان مسائل فلسفهٔ دین برمی‌رسند (رك: ه?ك،۱۳۷۲). اما به اعتقاد ما و براساس تعریفی كه ارائه شد، محدود كردن مباحث این دانش به مسائل مزبور، توجیهی ندارد؛ و به رغم نقش تأسیسگر فرنگیان در این رشته، تأیید همهٔ دیدگاه‌ها و مدعیات آنان الزامی نیست.
دین‌پژوه برای كشف قضایای دین و فهم متون دینی، نخست باید تلقی روشنی از مبادی پایه و متغیرهای تأثیرگذار بر تكون معرفت دین كسب كرده باشد سپس به كشف و فهم بپردازد؛ مسائلی همچون مصدر و منشاء، ماهیت و گوهر، غایت و قلمرو، مدارك و منابع، زبان، معناداری و عقلانیت دین و . . .، عمدهٔ مباحثی‌اند كه مبادی عزیمت برای اكتشاف دین و گزاره‌ها و آموزه‌های دینی را تشكیل می‌دهند. اگر تلقی از این مبادی غلط باشد، لاجرم معرفت دینی به خطا خواهد رفت، مباحث فلسفهٔ دین، بخش قابل توجهی از مبادی اكتشاف را تشكیل می‌دهد؛
به نظر ما مباحث درخور بررسی در فلسفهٔ دین به شرح زیر است:
● مباحث فلسفهٔ دین
۱. چیستی دین (= دربارهٔ دین)
در این فصل مباحثی مانند عنوان‌های زیر قابل درج است:
۱-۱. تعاریف دین.
۲-۱. گوهر و صدف یا حاق و حاشیهٔ دین.
۳-۱. هدف یا اهداف دین.
۴-۱. قلمرو دین.
۵-۱. كاركردهای دین.
۶-۱. پلورالیزم دینی (= مسألهٔ وحدت و تنوع ادیان).
۷-۱. كمال، جامعیت و جاودانگی دین.
۸-۱. ایمان.
۹-۱. تجربهٔ دینی.
۱۰-۱. عبادت.
۲. منشأ دینس
زیر این عنوان، انگاره‌های: روان‌شناختی، زبان‌شناختی، تاریخی، جامعه‌شناختی و . . .، در باب ظهور دین در بوتهٔ پژوهش قرار می‌گیرد.
۳. معرفت دین
در این بخش مسائلی همچون:
۱-۳. فهم‌پذیری دین.
۲-۳. منابع و مدارك شناخت دین.
۳-۳. زبان دین (= وحی)
۴-۳. تطور فهم دین و هرمنوتیك متون.
مختصات "منطق كشف" مطلوب.
۴. نسبت و مناسبات دین با: فلسفه، علم، عرفان، اخلاق، فرهنگ، هنر و . . .در این مبحث نخست "توجیه‌پذیری باورداشت‌های دینی" و "معناداری گزاره‌های دینی" سپس عنوان‌های زیر باید مورد ژرفكاوی قرار گیرد:
۱-۵. خدا (مفهوم و ادلهٔ اثبات و انكار)؛ این موضوع مهم‌ترین و گسترده‌ترین مسألهٔ فلسفهٔ دین قلمداد می‌شود و تفصیل شایان زیر مجموعه‌ای این عنوان، فراتر از حوصلهٔ این فهرست است.
۲-۵. صفات.
۳-۵. شرور و كاستی‌ها (مسألهٔ عدل، رحمت، حكمت خدا و هدفداری حیات).
۴-۵. خلقت و نحوهٔ پیدایش وجود (و مسألهٔ آغاز).
۵-۵. مجرد و مادی.
۶-۵. وحی و نبوت.
۷-۵. اعجاز.
۸-۵. معنای زندگی.
۹-۵. اختیار.
۱۰-۵. شعائر، آداب و مناسك دینی.
۱۱-۵. تكلیف و نظام اخلاقی جهان (و مسألهٔ فرجام تاریخ).
۱۲-۵. سعادت.
۱۳-۵. خلود نفس.
۱۴-۵. معاد (سعادت و شقاوت ابدی).
درخورد گفت است كه:
الف. برخی از عناوین به طور استطردادی یا از باب تتمیم مباحث اصلی فلسفهٔ دین (با توجه به تعریف مختار) و برخی دیگر از سرهماوایی با سنت‌گزاران این دانش، در فهرست گنجانده شده است.
ب. هر چند مسائلی همچون: نیاز انسان به دین، انتظار آدمی از دین، علل اقبال و ادبار به و از دین، و . . .، به گونهٔ تطفلی قابل طرح در فلسفهٔ دین هستند، اما قرابت این بحث‌ها با انسان‌شناسی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و تاریخ ادیان افزون‌تر است.
ج. بسیاری از مسائل یاد شده، به اعتباری مسألهٔ فلسفهٔ دین و به اعتباری دیگر از مسائل دانش‌های خویشاوند با آن، به شمار می‌روند، بدین‌رو لاجرم، به نوعی در آمیختگی صوری در مسائل علوم ذوی‌القربی باید تن در داد.
د. جای طرح مسائل اختصاصی ادیان مانند: "تثلیث و تجسد خدا"، دین‌شناسی تطبیقی (مقایسه‌ای) یا كلام خاص هر دین است.
● منطق اكتشاف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی
دانشی كه اكنون آن را تحت عنوان اصول فقه می‌شناسیم، روزگاری به مجموعه‌ای كم‌شمار از اصول، قواعد و ضوابط كشف و فهم احكام، اطلاق می‌شد. این مجموعه در آغاز در خلال فصول فقه، مورد بحث قرار می‌گرفت، و فق?هان در مقام استنباط احكام الهی به آن‌ها تمسك می‌جستند، اما به ‌تدریج این اصول، قواعد و ضوابط از سوی مولفان كتاب‌های فقهی به ‌صورت مستقل و به‌عنوان مقدمهٔ فقه سامان گرفتند تا اینكه با تولد پرسش‌های جدید و تولید پاسخ‌های آن، این بخش تدریجاً فربه و فربه‌تر گشت و سرانجام از فقه جدا شد و تحت عنوان یك علم مستقل با نام علم اصول فقه تشخص یافت.
به نظر ما علم اصول فقه موجود، حاجتمند تنسیق و توسعه، تكمیل و تجزیه است؟ این علم در صورت فعلی ـ به رغم عمق و غنای شگرف و شگفت خود ـ برای پاسخ‌گویی به برخی پرسش‌ها و نیازهای جدید كه امروزه پیش روی مقولهٔ كشف و فهم دین قرار گرفته‌اند كافی نیست؛ و این به رغم آن است كه علم اصول فقه كنونی، خود حاوی مایه‌ها و مواد اصلی چند علم مستقل است، و بدین جهت استطاعت لازم را برای تجزیه و توسعه دارد، و از این‌رو ضروری است كه این علم، ضمن تنقیح و تكمیل، به علوم بالقوه نهفته در خود تجزیه و تفصیل یابد و در این میان، سامانهٔ علمی جامع و مانعی با عنوان منطق اكتشاف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی كه مشتمل بر علم عام كشف دین و روشگان‌های اختصاصی حوزه‌های دینی خواهد بود، صورت بندد. طرح چنین ادعایی امروز ـ با نظر به آنچه در خصوص توسعهٔ علوم گفته شد ـ امری كاملا طبیعی است، البته شانس قبول و كامیابی این اقتراح و ادعا، در گرو عوامل بسیاری است؛ و ازجمله این عوامل ـ و بلكه مهم‌ترین آن‌ها ـ آن است كه این پیشنهاد به‌گونه‌ای كاملا علمی و دقیق، طرح و تبیین گردد تا در جامعهٔ علمی مربوط، كاری درخور، تلقی گردد؛ این بدان ‌معنا است كه دانش جدید و مدل پیشنهادی باید از چنان عمق، وسعت، غنا و دقتی برخوردار گردد كه بتواند در محضر ارباب فن از صلاحیت خود دفاع كند، چندان كه یك فقیه، اصولی، مفسر، متكلم زبردست، در مواجههٔ با ماحصل این تلاش علمی، و مشاهدهٔ مبنا و منطق مدعا، به كاركرد خاص و كارآمدی بدیل‌ناپذیر و متفاوتش با دیگر دانش‌ها، اذعان كند و بپذیرد كه وجود آن، خلاء روش‌شناسی برای اجتهاد روزآمد و كارآمد را پر می‌كند. طبعاً چنین دانشی مبانی، مفاهیم و مهندسی خاص خویش را می‌خواهد و اصطلاحات و ادبیات مخصوص به خود را می‌سازد.
از جمله بارزترین كاستی‌های علم اصول رایج، غفلت از نقش و سهم همهٔ عوامل و متغیرهای دخیل در تكون و تحول معرفت دینی، و قهراً نپرداختن به ضبط و قاعده‌مند كردن تأثیر آن‌ها در اكتشاف دین است.
شناخت و طرز كاربست عوامل و متغیرهای "حقاً" و "بحق" دخیل در تكون و تحول معرفت دینی، مسألهٔ كانونیِ كشف قضایای دینی و فهم متون مقدس است. عوامل موثر در تكون درك آدمی از دین، و تحول معرفت دینی، در مجموع، به سه گروه فرضی، تقسیم می‌شوند:
۱ـ مبادی و عوامل حقاً و بحق موثر در تكون معرفت دینی؛ یعنی متغیرهایی كه واقعاً در شكل‌گیری فهم ما از دین تاثیر می‌‌گذارند و دخالت آن‌ها نیز بجا می‌باشد (یعنی دین را باید براساس همین مبادی و متغیرها فهمید)؛ به‌عنوان‌مثال عقل از جهاتی گوناگون در كشف دین و دینداری، قابلیت مبدئیت دارد؛ عقل اساس توجیه ابلاغ وحی به آدمی و ضرورت نبوت به‌ شمار می‌رود؛ انسان چون عاقل است، مختار است، و چون آزاد است مكلف و مسئول است؛ حیوانات چون فاقد علم و اختیاراند مخاطب دین تشریعی و مكلف و مسئول نیز نیستند. انسان نیز اگر عاقل نبود، مجبور می‌بود و خداوند او را نیز ـ همچون دیگر حیوانات ـ فقط به هدایت تكوینی راهنمایی می‌فرمود. "باید و نباید"، شایستهٔ موجودی است كه قادر به تشخیص "بد و خوب" است و می‌تواند هر كدام از آن‌ها را ترك كند و به سمت دیگری میل نماید. به‌ عبارتی، فهم دین، در مورد انسان برابر با كشف تكالیف جوانحی و جوارحی است؛ هم فهم، دین هم فعل دینی، وظیفهٔ آدمی است؛ چون آدمی از نعمت خرد برخورددار است؛ هم باید و هم می‌تواند، به كشف و كاربرد مرادات الهی اهتمام و قیام كند؛ خواه ناخواه آدمی با عقل پاره‌ای گزاره‌ها و آموزه‌های لاهوتی را در می‌یابد؛ به مدد خرد متون وحیانی و مقدس را تفهم می‌كند، درك خود و دیگران از متون را می‌سنجد و ...؛ از این‌رو، دخالت عقل در كشف دین قهری است و هرچه بهرهٔ عقلی یك فرد افزون‌تر، فهم او از دین صائب‌تر و عمیق‌تر و وسیع‌تر. وقتی گفته می‌شود عقل به‌عنوان یك مبدا و عامل، حقاً و بحق در فهم دین دخیل است، یعنی قهراً و نیز ضرورتاً، عقل در كشف و كاربرد دین دخالت می‌كند و خداوند به عقل اجازه، بلكه وظیفه چنین دخالتی را داده است و این عامل (مبدأ) را در ابلاغ دین خود منظور داشته است.
۲ـ مبادی حقاً اما نابحق دخیل؛ یعنی عواملی كه واقعاً در شكل‌گیری فهم ما از دین دخیل‌اند اما این دخالت بی‌جا و به ناحق است، و اگر راهی برای خنثی‌كردن تاثیر این نوع از عوامل پیدا نشود، فهم ما از دین به خطا خواهد رفت. مانند تأثیر پیش‌فرض‌های نادرست در درك دین و فهم متون مقدس.
مثلاً‌ اگر كسی برداشتی درست از خدا و اوصاف او، به مثابه "مصدر دین" به كف نیاوره باشد، فهم كلام او هرگزش ممكن نخواهد شد. چنانچه كسی معتقد باشد مثلاً عدل‌ از خدا الزامی نیست و خداوند می‌تواند ظالم باشد، از نسبت دادن گزاره‌ها و آموزه‌های ظالمانه به دین نخواهد پرهیخت؛ یعنی با این پیش‌انگارهٔ غلط، خواه ناخواه، در فقه و اخلاق ظلم توجیه و تجویز خواهد شد.
۳ـ گروه سوم، عواملی هستند كه در فهم دین "دخیل انگاشته می‌شوند" ولی واقعاً دخیل نیستند تا چه رسد كه دخالت آن‌ها بحق ارزیابی شود یا نابحق. با این حال، عده‌ای بر دخیل‌ بودن این عوامل اصرار می‌ورزند. به‌ عنوان ‌مثال، برخی افراد به‌ گونه‌ای ‌مبالغه‌آمیز اعتقاد دارند اگر در آن سوی كیهان ذره‌ای بجنبد، چون همهٔ عوالم با یكدیگر در پیوند هستند، عالم ما، از جمله فهم ما از دین نیز متاثر می‌شود (سروش، ۱۳۷۵). همچنین ممكن است عواملی تاثیر جزئی بر فهم آدمی بگذارند اما عده‌ای با مغالطهٔ تعمیم جزئی، نقش و سهم كلان و كلی در پیدایی و سامان‌یابی معرفت دینی برای آن عوامل قائلند! مثلاً می‌گویند: كه تمام فهم ما را از دین پیش‌گمانه‌ها، پیش‌انگاره‌ها و پیش‌دانسته‌های ما شكل می‌دهند چندان كه مفسِّر با مفسَّر جابه‌جا می‌شوند!(شبستر?، ۱۳۷۵: ص۲۴۷) بسته‌ به ‌این‌كه چه انتظاری از دین، و چه انگاره در باب دین و مسائل آن داشته باشیم و یا چه پیش‌دانسته‌‌ای فراچنگ ما باشد، فهم ما از دین آنسان تعیّن خواهد پذیرفت! به‌ عنوان ‌مثال اگر انتظار ما از دین به این صورت باشد كه دین، علاوه بر حیات اخروی، حیات دنیوی ما را هم اداره می‌كند، آن‌گاه ناخودآگاه در متن دینی، شواهد و دستورهایی را سراغ خواهیم گرفت كه این نگاه را تأیید ‌كنند و عملاً نیز چنین آموزه‌هایی را به چنگ خواهیم آورد؛ همین‌طور، اگر كسی به عدم ارتباط میان دین و زندگی دنیوی، و محدود بودن دین به تنظیم رابطهٔ شخصی و معنوی عبد با رب معتقد باشد، و همهٔ باید و نبایدها، شاید و نشایدهای دین را صرفا با هدف سعادت اخروی ـ و نه دنیوی ـ و منحصر در حوزهٔ حیات شخصی تلقی كند، وقتی به سراغ آیات و روایات برود، توجیه همین انگاره را در آن‌ها خواهد دید و متوجه خواهد شد كه دین همان‌طور است كه او فرض نموده و همهٔ مسائل دین در محدودهٔ توصیه‌های اخروی می‌گنجند و كاری به امور دنیوی آدمی ندارند؛ لذا از دیدگاه او حكومت دینی و اقتصاد، سیاست و حقوق دینی و اسلامی نیز وجود نخواهند داشت. اما اگر پیش‌فرض مفسر، جز این باشد، دریافت او از دین نیز جز این خواهد شد!!
البته روشن است كه هرگز چنین نیست؛ زیرا بسیاری از مواقع، ما با انتظار دریافت جواب خاصی به سراغ قرآن یا حدیث می‌رویم اما با خلاف آن مواجه می‌شویم و به اشتباه خود پی می‌بریم. كما آنكه ممكن است گاه نیز خالی‌الذهن به سراغ متون برویم و با ذهنی مایه‌ور و بارور از متن خارج شویم! نیز چنان كه گاه با انتظار و توقع، سراغ متن می‌رویم و تهیدست بیرون می‌آییم! پس پیش‌فرض‌ها و توقعات پیشینی ما، عامل تام شكل‌دهندهٔ ذهن و فهم ما از دین نیستند، البته مقصود ما انكار مطلق هرگونه تاثیرگذاری گمانه‌ها و انگاره‌ها و نگره‌های پیشینی فهمنده در فهم دین، نیست، بلكه این تاثیرگذاری تنها در حد اجمال و به صورت قضیهٔ موجبهٔ جزئیه، پذیرفتنی است، و این میزان تأثیرگذاری این متغیرها، در زمرهٔ تقسیم مبادی و‌ عوامل بحق و نابحق دخیل و دخیل‌انگاشته، قابل درج است.
پس، مبادی یا عوامل و متغیرهای نقش‌‌آفرین و سهمگذار در تكون و تحول معرفت دینی، سه دسته‌اند: ۱ـ مبادی و عوامل حقاً و بحق دخیل، ۲ـ مبادی و عوامل حقاً اما نابحق دخیل و ۳ـ مبادی و عوامل دخیل‌ انگاشته ‌شده. وظیفهٔ ما ـ به عنوان مفسر دین ـ این است كه مبادی و عوامل حقاً و بحق دخیل در فهم دین را ساماندهی و قاعده‌مند كنیم و حاصل این كار، شكل‌گیری منطق كشف دین خواهد بود.
جلوگیری از دخالت عوامل نابحق دخیل در فهم دین كه موجب بروز خطا در معرفت دینی می‌شود نیز وظیفهٔ منطق كشف دین است؛ منطق كشف دین، با تبیین عوامل موثر و غیرموثر منظورداشت ضوابط مربوط به كاربرد عوامل حقاً و بحق دخیل، و بازداشت عوامل مخرب، ما را از خطا در كشف و فهم، صیانت خواهد كرد.
بدون برخورداری از پاره‌ای آگاهی‌ها و پیش‌دیدها، ما نمی‌توانیم با دین مواجه شویم؛ از این‌رو برخورداری از پاره‌ای دیدگاه‌های كلی دربارهٔ دین، پیش از مواجهه با متون مقدس، امری الزامی است. مثلاً ما باید بدانیم بپذیریم كه این عالم، نظامی و ناظمی دارد و بشر نیز جزئی از منظومهٔ هستی است و حاجتمند قانون و نظمی است كه باید از سوی ناظم این منظومه، به او ابلاغ گردد؛ سپس این پیش‌دیدها به صورت نهادها و مبادی پایه، مبنای اصول و آگاهی‌های دیگری قرار ‌گیرند، آن‌گاه برآیند مبانی در قالب قواعد و ضوابط صورت‌بندی شود و از تنسیق‌ سازمند آن‌ها دستگاه روشگانی شكل گیرد كه نامش منطق اكتشاف دین است. وقتی می‌گوییم این عالم از نظم و نظامی برخوردار است، نتیجه می‌شود ناظم آن باید حكیم باشد؛ زیرا موجود فاقد حكمت نمی‌تواند پدیدآورندهٔ نظم باشد، و وقتی او فردی را برای هدایت خلق می‌فرستد، ضرورتاً باید براساس حكمت دستور دهد و تعالیم او حكیمانه باشد؛ همچنین وقتی دین و دستور حكیمانه باشد، پس باید آن را به كمك عقل بتوان فهمید؛ حكیمانه‌بودن حكم، اقتضاء می‌كند كه به واسطهٔ خرد، قابل درك باشد. برای درك عقلانی، نیازمند كشف قواعد و ضوابط عقلی هستیم؛ این استنتاجاتِ متتالی، به تدریج ذهن ما را شكل می‌دهند تا زمینه‌ و ابزار ورود ما به عرصهٔ كشف و فهم دین مهیا گردد، و از این پس خواهد بود كه ما به متون برای كشف تفصیلی دین مراجعه خواهیم كرد.همچنین (پیش از مواجههٔ با متن دین) باید در باب مختصات هویتی دین ـ مانند این‌كه آیا دین یك پدیدهٔ بشری است یا حقیقتی وحیانی و ماورائی ـ آگاهی داشته باشیم. توجه به خصلت قدسی و ماورایی دین، در مقام كشف قضایا و فهم متون دینی دستاوردهای بسیاری خواهد داشت. همچنین لازم است در خصوص قلمرو دین ـ كه آیا دین تنها عهده‌دار تنظیم رابطهٔ شخصی و فردی عبد با خدا در امر آخرت است یا دین دنیاساز و دنیاگر هرچند آخرت‌مآل است (همین فرق فارق دین با مكاتب بشری نظیر ماركسیسم است) ـ اطلاعات و آگاهی‌هایی در اختیار داشته باشیم. بدون در دست داشتن چنین آگاهی‌هایی نمی‌توانیم به حریم معنایی دین نزدیك شویم.
مخاطبان دین‌ دارای خصائل و خصائصی هستند: از جمله اینكه آدمی كه مخاطب دین است، در مقام "تفهم دین" به عنوان مفسر و نیز در مقام "تحقق دین" به عنوان مكلَّف، از توانایی‌هایی برخوردار است و از ناتوانایی‌هایی رنج می‌برد. خدای "حكیم" در ابلاغ و تفسیر دین و نیز در اجرا و تكلیف دینی، باید این توانایی‌ها و ناتوانی‌ها را منظور داشته باشد. همچنین انسان دوگونه نیازمندی دارد: نیازهای ثابت و نیازهای متغیر. پس شارع حكیم باید دستورهای دوگانه‌ای كه بتواند نیازهای دوگانه بشر را پاسخ دهد، به او ابلاغ فرموده است. پس شناخت ما از انسان و مخاطب دین نیز در فهم ما از دین تاثیر می‌گذارد.
به‌ تبع مبادی مصدرشناختی، مخاطب‌شناختی و انسان‌شناختی، اصول معرفت‌شناختی نیز پا به دائرهٔ "مبادی كشف دین" می‌گذارند. میزان امكان دسترسی به شناخت حقایق، ابزارهای دستیابی به معرفت، نحوهٔ دستیابی به معرفت و ... از مسائلی‌اند كه پیشاپیش باید با تكلیف خود را ـ به عنوان فهمنده و مفسر ـ با آن‌ها مشخص كرده باشیم تا بتوانیم به حوزهٔ فهم دین وارد شویم؛ زیرا به تناسب آن‌كه مثلا عقل را حجت بدانیم یا ندانیم، مسلما تلقی ما از دین فرق خواهد كرد و درك ما از متون دینی تفاوت خواهد داشت. در صورت اعتقاد به عدم حجیت عقل، بدون اعتنا معقولیت و عدم معقولیت، به عقائد و احكام خلاف عقل تن در خواهیم داد اما اگر عقل را حجت و معرفت‌زا انگاشتیم، فهم ما از دین و مسائل اساسی مربوط به آن، خردورزانه و احكام استخراجی از آن خردمندانه خواهد بود، پس معرفت‌شناسی ما نیز در فهم ما از دین تاثیر می‌گذارد.
شناخت خصائل و خصائص حوزه‌های دین (عقائد، اخلاق، احكام و ...) در مقام استنباط، نقش‌آفرین است؛ هر حوزه‌ای اقتضائاتی دارد و این اقتضائات در روش‌شناسی كشف دین، تأثیرگذار است؛ كما اینكه موضوع‌شناسی نیز در درك حكم موضوعات دخیل است؛ و وقتی موضوع حكمی تغییر می‌كند، حكم نیز به‌تبع آن تغییر می‌یابد. مثلاً تنباكو یك موضوع است، فقیه می‌گوید: چون در لسان ادلهٔ نقلی، از مصرف تنباكو نهی نشده است پس مباح است. اما در شرائطی تنباكو به ابزار استعمار برای تخریب اقتصاد و غارت ثروت یك كشور اسلامی تبدیل می‌شود، موضوع عوض می‌‌شود و لذا حكم نیز تغییر می‌كند. و لذا فقیه به تحریم آن حكم می‌كند. وقتی تنباكو به موضوع جدیدی تبدیل می‌شود كه استقلال كشور را مخدوش می‌كند، مصرف آن معنی دیگری پیدا می‌كند. براساس قاعدهٔ فقهی "نفی سبیل" گرفته از آیهٔ "لَن یَجْعَلَ ‌اللهُ لِلكافرینَ عَلی‌ المُومنینَ سَبیلاً" سلطهٔ كفار بر مسلمانان ممنوع است، پس هر چیزی كه سبب این سلطه گردد نیز حرام خواهد بود. این‌چنین، حكم، به‌ تبع تغییر موضوع، عوض می‌شود، و فقیه فتوی به حرمت مصرف تنباكو می‌دهد.
منطق اكتشاف دین، سامانهٔ كلانی است كه عهده‌دار طرح و شرح اصول و امهات و مشتركات روش‌‌شناسی كشف دین است، اما برای هر كدام از حوزه‌های معرفتی دین (علم، عقاید، اخلاق، احكام و تربیت و ...) و در مرحلهٔ بعد برای هركدام از شاخه‌های هر حوزهٔ معرفتی (مثل اقتصاد‌، حقوق، سیاست و ... در حوزهٔ احكام) روش‌شناسی‌های تخصصی خاصی تدوین گردد. یعنی پس از آن‌كه كلیات و امهات منطق كشف دین را تبیین كردیم، در مرحلهٔ دوم برای استنباط حكمت نظری و حكمت عملی دینی، سپس برای حوزه‌های معرفتی دین، روشگان‌ها و روش‌شناسی‌های جداگانه‌ای سامان دهیم. این روش‌شناسی‌ها نیز از همان كلیات و امهات منطق كشف دین اخذ خواهد شد.
● رسالت اصلی دانش منطق اكتشاف دین
منطق اكتشاف دین، دارای رسالت‌ها و كاركردهای بسیاری است، از جمله:
یك. مضبوط‌ساختن برآیند مبادی پایه در فهم دین، نخستین رسالت منطق اكتشاف دین است. چنان‌ كه گفتیم: اكثر این مبادی از فلسفهٔ دین و پاره‌ای از آن‌ها نیز از مطلق فلسفه و یا معرفت‌شناسی و امثال این علوم به دست می‌آیند. منطق كشف دین، قواعد و ضوابطی را براساس این مبادی، استنباط و تنسیق ‌می‌كند؛
اگر فرض شود كه خدا، حكیم، عادل و رحیم است ـ كه چنین است ـ آن‌گاه قاعده‌‌ای با ‌عنوان قاعدهٔ لطف به ‌دست خواهد آمد؛ یعنی خدا براساس اوصاف پیشگفته، همیشه توفیق هدایت را برای بشر فراهم می‌كند و هرگز نعمت هدایت را از بشر سلب نمی‌كند؛ قاعدهٔ‌ لطف در مقام فهم عقاید دینی، در علم كلام، و در مقام استنباط احكام دینی، در علم فقه كاربرد دارد. پس یكی از كارهای منطق فهم دین این خواهد بود كه كاركردها، برون‌دادها و دستاوردهای روش‌شناختی مبادی فهم دین را مضبوط سازد؛ ساختن و پرداختن كاركردهای روش‌شناختی مبادی به‌ صورت قواعد و ضوابط، كار این دانش است. به‌كار بستن قواعد و ضوابطی كه منطق كشف دین سامان داده است. وظیفهٔ دانش‌های كلام، فقه، اخلاق و ... است.
دو. چنان‌كه پیشتر گفته شد، عوامل موثر و محتمل‌التأثیر در تكون كشف/ فهم دین، و ذی‌سهم در شكل‌گیری معرفت دینی، سه گروه هستند: ۱ـ عوامل و متغیرهای حقاً و بحق موثر در تكون فهم دین و تحول معرفت دینی، ۲ـ عوامل حقاً اما نابحق دخیل. ۳ـ عوامل دخیل ‌انگاشته ‌شده. دومین وظیفهٔ منطق كشف دین (علاوه بر مضبوط‌‌كردن عوامل حقاً و بحق موثر)، جلوگیری از دخالت عوامل نابحق دخیل در فهم دین است.
با این توضیحات، منطق اكتشاف دین عبارت خواهد بود از دستگاه روشگانی جامع كشف ارادهٔ‌ متحقق و تكوینی، و مشیت متوقع و تكلیفی الهی. یعنی این دانش، امكان كشف ارادهٔ تحقق یافتهٔ الهی در قلمرو تكوین، و مشیت ابلاغ ‌شدهٔ الهی در قلمرو تكلیف را، فراهم می‌سازد.
● روشگان‌های تخصصی
دین دستگاه معرفتی ‌معیشتی، متشكل از آموزه‌ها و گزاره‌های همسازی است كه از سوی مبدأ هستی برای تامین كمال و سعادت انسان به او الهام یا ابلاغ شده است. به‌ تعبیر دیگر: نیمی از دین، مشیت تكوینی و تحقق‌پیداكردهٔ الهی، و نیم دیگر آن، مشیت تشریعی او است، كه هنوز به بشر ابلاغ شده است؛ ‌بسا مشیت‌های متحقق الهی، و مطلو‌ب‌های متوقع او كه به بشر ابلاغ نشده‌اند و بشر نیز به آن‌ها دست نیافته است. كمااین‌كه دین نفس‌الأمری در قالب شرایع، تدریجاً به بشر ابلاغ گردید؛ شرایع، تكمیل تدریجی ابلاغ الهی هستند. در برخی روایات آمده است كه وقتی حضرت حجتu ظهور می‌فرمایند، تعالیم و آموزه‌های جدیدی را نیز ارائه می‌كنند. یعنی آن بزرگوار برخی تعالیم را متناسب با عقلانیت و موقعیت بشرِ تكامل‌یافتهٔ عهد فرج (كه بسا به توسط رسول ‌اكرم… از سوی خداوند نازل شده بوده اما تاكنون به ما ابلاغ نشده‌اند) اعلام خواهد فرمود.
گزاره‌های دینی، از مشیت متحقق حكایت می‌كنند، یعنی‌ از "هست‌ها" و "نیست‌ها" گزارش می‌كند. به‌ عنوان ‌مثال، دین می‌گویند: خدا هست، ملك هست، بهشت هست، نظام احسن بر جهان حاكم است، دوزخ هست، و ...؛ نیز می‌گویند: خدا شریك ندارد، شر مطلق و فتور و تفاوت در خلقت نیست. مجموع این گزاره‌ها، گزاره‌های لاهوتی و مقدس‌ هستند و طبعاً متعلق ایمانند. گزاره‌های دیگری نیز یافت می‌شوند كه از آن‌ها باید به گزاره‌های غیرلاهوتی تعبیر كرد. گزاره‌های علمی‌ای كه در متون دین مذكور است؛ مثلاً در قرآن از كیهان و زمین و دریا و ... سخن به میان آمده، یا پیامبر اكرم… مانند یك طبیب و زیست‌شناس از عارضهٔ جسمانی، اثر یك دارو و خاصیت یك ماده‌ و یا از وضعیت یك جاندار، خبر می‌دهند، این گزاره‌ها غیرلاهوتی هستند.
پس بخشی از دین كه مجموعهٔ از گزاره‌های واقع‌نماست، خود به دو گروه گزاره‌های لاهوتی و غیرلاهوتی، قابل تقسیم است، كما این‌كه بخش دیگر دین نیز كه آموزه‌های دینی‌ را تشكل می‌دهند، خود دو گروهند: ۱. دستوری و بایدی (احكام) ۲. ارزشی و شایدی (اخلاق). گروه اول موارد و مصادیق بایدها و نبایدهای محكمی و به ‌تعبیر دینی حلال‌ها و حرام‌ها را مشخص می‌كنند اما گروه دوم (آموزه‌های ارزشی) شایدها و نشایدهای خُلقی را تشكیل می‌دهند.
هر گروه از گزاره‌های دوگانه (لاهوتی و غیرلاهوتی) و نیز هر گروه از آموزه‌های دوگانه (احكام و اخلاق)، حوزهٔ خاصی را تشكیل می‌دهند و نیازمند روشگان اكتشاف اختصاصی و مستقلی‌اند. و ما به مجموع دستگاه و سامانه‌ها‌ی روشگانی، منطق اكتشاف دین اطلاق می‌كنیم.
چنان كه گفتیم: متعلق هر كدام از این حوزه‌های معرفتی دین، خصائل و خصائصی دارند كه در كشف گزاره‌ها و آموزه‌های آن حوزه و در فهم متون معطوف به هریك از حوزه‌ها باید منظور باشند. بنابراین ضروری است كه منطق اكتشاف دین پاره‌ای روش‌های تخصصی و اختصاصی در اختیار بگذارد كه اختصاصات متعلق‌ها و موضوعات در آن ملحوظ شده باشد تا با هركدام از آن‌ها حوزهٔ خاصی كشف و فهم تواند شد.البته روش‌گان‌های تخصصی، گاه به اعتبار اختصاص به حوزهٔ موضوعی مشخص، تخصصی قلمداد می‌شوند؛ (مثلاً استنباط حوزهٔ عقاید، روشگان خاص می‌طلبد) گاه از آن جهت كه اختصاص به فهم و كاربست هریك از مدارك و دوال (عقل، فطرت، وحی تشریعی، سنت قولی، سنت فعلی) به اقسام تخصصی مختلف تقسیم می‌شوند. روشگان‌های تخصصی كاربرد مدارك و دوال، به دو گروه قابل تقسیم‌اند:
۱ـ سامانه‌های روش‌شناختی تفسیر متون مقدس و مدارك برونی؛ كه مشخص می‌كنند چگونه باید قرآن و سنت را بفهمیم.
۲ـ سامانه‌های روش‌شناختی كاربرد دوال درونی، یعنی روش‌شناسی كاربرد عقل، فطرت و ... در كشف دین.
پس منطق كشف دین، علاوه بر كلیات و مشتركات، شامل روشگان‌های تخصصی موضوعی، مدركی و ... تشكیل می‌شود، آن‌چنان كه می‌توان برخی از آن‌ها را به مثابهٔ دانشی مستقل قلمداد كرد و منطق كشف دین را رشته‌ای علمی در نظر گرفت كه همهٔ این دانش‌ها را دربر می‌گیرد، اما فعلاً ما كل این مجموعه را یك دانش تلقی می‌كنیم.
اینك در پایان این بخش، فشردهٔ محورهای مبانی منطق اكتشاف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی را می‌آوریم.
● سامانه‌ و ساختار مبانی منطق اكتشاف دین:
درآمد) فرآیند اكتشاف و تفهم دین:
فهم دین، با عزیمت از "مبادی‌پایه" و با كاربست متعامل ـ متناوبِ (دیالكتیك ـ دینامیك) "مدارك و دوال" معتبر، به قصد كشف و تنسیق "نظام‌های معرفتی ـ معیشتی" دینی برای تحقق "غایات دین"، فراچنگ می‌آید؛ "فرآیند تفهم دین" را به شكل زیر می‌توان نمودار كرد:
●● تذكار:
شكل‌های هندسی (دائرهٔ مركزی، پنج‌ضلعی‌ها، مثلث) همچنین جهت هر یك از اشكال و نیز محل هر یك از عناصر در اضلاع و زوایا، جملگی معنی‌دار است.
۱. برآیند خصائص مبادی پایهٔ كشف دین:
۱/۱. تعریف و تقسیم مبادی اكتشاف دین: ۱/۱/۱ـ مبادی مصدرشناختی (اوصاف مصدر دین)،
۲/۱/۱ـ مبادی ماهیت‌شناختی (مختصات اساسی دین)، ۳/۱/۱ـ مبادی مخاطب‌شناختی (خصائص مخاطـب/ مفسـر)، ۴/۱/۱ـ مبادی معرفت‌شناختی (دوالّ حجت)، ۵/۱/۱ـ مبادی متعلق/ موضوع‌شناختـی (هویت‌شناسی حوزه‌های معرفتی ـ معیشتی دین و متعلق آن‌ها).
۲/۲. شرح برآیند روش‌شناختی منظورداشت خصائل و خصائص هر یك از مبادی، در كشف دین (و فلسفهٔ معرفت دینی).
۲. مدارك و دوالّ عام و اصلی دریافت و درك دین:
۱/۲. تعریف‌ و تقسیم ‌مدارك ‌و دوال (۱. فطرت، ۲. عقل، ۳. كتاب، ۴. سنت قولی، ۵. سنت‌فعلی)
۲/۲. شرح ساختار مباحث و مسائل مدارك دین،
۳. حوزه‌‌ها و نظام‌های معرفتی/ معیشتی دین:
۱/۳. تعریف‌ و تقسیم‌ حوزه‌ها (و نظام‌‌ها)ی معرفتی دین (۱. بینش دینی، ۲. منش دینی، ۳. كنش دینی، ۴. دانش دینی، ۵. پرورش دینی).
۲/۳. برآیند و برونداد خصائل و خصائص "متعلق" هر یك از حوزه‌های معرفتی، در روشگان‌های تخصصی تفهم و تنسیق نظام‌های معرفتی/ معیشتی دین.
ویژگی‌های منطق جامع اكتشاف دین (مدل پیشنهادی)
۱. واقع‌گرایی در منظورداشت تأثیر مبادی و متغیرهای حقا دخیل،
۲. مبناگروی در مدرك‌گزینی و احتجاج (دلیلیت و استدلال)،
۳. كاربست متعامل/ متناوب حلقوی مدارك (= دیالكتیك دوالّ)،
۴. تأمین پویایی و معنازایی در مفهوم‌سازی دینی (خصلت دینامیكی معرفت دینی = فرگشت یابندگی و انطباق‌پذیری نظام‌های معرفتی ـ معیشتی دین).
۵. جامع‌نگری در گسترهٔ كاربرد.
فلسفهٔ معرفت دینی
وقتی ما معرفتی از دین به ‌دست می‌آوریم، برای تشخیص ماهیت آن، و نیز انواع و علل تطور معرفت دینی، خطاهای ممكن و علل وقوع خطاها، رهیافت‌های گوناگون به معرفت دین، و نیز آسیب‌شناسی معرفت حاصل شده، به یك سلسله مطالعات كلان، فرانگر و عقلانی نیازمندیم، كه باید در هیأت یك دانش مستقل سامان یابد، ما چنین دانشی را فلسفهٔ معرفت دینی می‌نامیم.
فلسفهٔ معرفت دینی را می‌توان این‌گونه تعریف كرد: فلسفهٔ معرفت دینی، مطالعهٔ فرانگر عقلانی محصَّلِ كاوش موجه برای كشف دین است. فلسفهٔ معرفت دینی فرانگر، و مشرفانه، موضوع خود را تحلیل می‌كند. از آن‌جا كه فلسفهٔ معرفت دینی باید به‌ گونه‌ای ‌عینی و براساس ارائهٔ شواهد در موضوع خود جستجو كند به تحلیل عقلانی آن بپردازد؛ در تعریف آن می‌توان استقرا را نیز درج كرد و چون معرفت دینیِ به ‌دست‌ آمده از كاربرد منطق كشف دین را مورد بررسی قرار می‌دهد، "محصَّل كاوش موجه برای كشف دین" موضوع فلسفهٔ معرفت دینی خواهد بود.
وقتی با هر نوع منطق كشف، به سراغ مدارك و متون دین می‌رویم و معرفتی دینی شكل می‌گیرد، به‌ خودی ‌خود این سوال مطرح می‌شود كه آیا این معرفت صائب است یا غیرصائب؟ (درست است یا غلط) و ‌گاه در اثر توجه خود مفسّر یا توجه‌دادن دیگران، متفطن می‌شود كه در مقام كشف دین و فهم متون، خطا كرده است. درخصوص ماهیت معرفت دینی سه دیدگاه وجود دارد:
۱ـ دیدگاه افراطی، كه معتقد است همهٔ آنچه به صورت معارف در اختیار ماست، بی‌كم و كاست، مقدس و منطبق با نفس‌الامر دین است.
۲ـ دیدگاه تفریطی، كه‌ می‌گوید: اصولاً معرفتی كه ما از مدارك دین به‌دست می‌آوریم، هرگز نمی‌تواند با واقع دین انطباق داشته باشد. این دیدگاه معرفت دینی و دین را دو چیز مطلقاً مجزا از یكدیگر می‌داند (سروش، همان).
۳ـ دیدگاه سوم بر آن است كه اگر با روشگان صحیح و منطق موجه و مدارك و دوال معتبر، عزم اكتشاف دین كنیم، معرفتی به‌دست می‌آوریم كه احتمال دارد یكسره صائب باشد و احتمال دارد برخی از گزاره‌ها و آموزه‌های آن، با واقع دین مطابقت نكند، اما علم اجمالی داریم كه اكثر آن‌چه فراچنگ آورده‌ایم، به واقع اصابت كرده است و قضایای خطا نیز چون اگر به روش معتبر، كسب شده باشد موجه است (صاحب این مقاله، از این مقال جانبداری می‌كند).
به نظر ما، اگر آدمی با منطق صحیح به اكتشاف دین بپردازد، چون خداوند علام، علم به استعداد و استطاعت ذهنی و عملی انسان و واقعیت‌های مرتبط داشته است، رهاورد سعی آدمی را برای كشف دین، موجه و حجت انگاشته، زیرا با فرض خطا در برخی موارد: اولاً این‌گونه خطای آدمی جرم نیست، چون انسان در این خطا، نه مقصر بلكه قاصر است و ثانیاً از آنجا كه انطباق یا عدم انطباق معرفت به‌دست‌آمده با واقعِ دین، معلوم نیست، فرد موظف به اعتقاد و التزام به همان معرفت حاصل است. امكان اصابت نظر فرد خبره و متخصص، صدچندان بیش از خطا در نظر عامی و جاهل است، و التزام به نظر ظنی‌ی محتمل‌الخطا از توقف مختل‌كنندهٔ حیات اجتماعی و فردی و یا عمل به نظر فرد غیرمتخصص، بسی معقول‌تر و به صواب نزدیك‌تر است؛ به ‌همین ‌دلیل عقلاء نیز عامل به دستور خطای متخصص را ملامت و یا متخصص خاطی را كیفر نمی‌كنند، خداوند دو حكم ظاهری و واقعی دارد و هر یك از دو حكم، در جای خود موجه و معتبر است.
فلسفهٔ معرفت دینی مشخص می‌كند كه چه عواملی در تحقق معرفت دینی دخیل هستند و چه عواملی دخیل نیستند. علاوه ‌بر این، آسیب‌شناسی و خطاشناسی در معرفت دینی نیز به عهدهٔ فلسفهٔ معرفت دینی خواهد بود. یعنی این دانش مشخص می‌دارد كه آیا معرفت به دست آمده از دین، سره و صحیح است یا ناسره و خطا؟؛
لازم به ذكر است كه بین "معرفت دین" با "معرفت دینی" باید تفاوت گذاشت. معرفت دینی معرفتی است منسوب به دین و شاید كاملاً با متن واقع دین منطبق نباشد، لذا تركیب را به صورت "وصفی" به‌كار می‌بریم و نه به صورت مضاف و مضاف‌الیه، اما معرفت دین، تركیب اضافی است و در تركیب اضافی، دین، موضوع فهم و معرفت است و آنچه فهمیده می‌شود عین دین است. در تركیب وصفی معرفت، موصوف به صف دینی است؛ یعنی معرفت از حیثی و به اعتباری دینی است. این حیث می‌تواند همان حیث اصابت و انطباق معرفت با واقع دین باشد، و می‌تواند حیث دیگری مانند دینی‌ و معتبر بودن منطق استنباط باشد. از همین‌رو است كه برحسب مورد، ما گاه اصطلاح معرفت دینی را به‌كار می‌بریم، و گاه از اصطلاح فهم یا معرفت دین استفاده می‌كنیم.
غایت منطق اكتشاف دین و ثمرهٔ كاربست قواعد آن، تحصیل معرفت صائب از دین و كشف گزاره‌ها و آموزه‌های آن است، و اگر دستگاه منطق، دقیق و درست، طراحی شده باشد، دست‌آورد آن باید معرفت دین باشد، اما احتمال هرگونه خطایی، ناشی از فقدان صلاحیت در مفسر یا خطا در كاربرد منطق، وجود دارد؛ علت این كه تعبیر "معرفت دینی" را در عبارت فلسفهٔ معرفت دینی به‌كار می‌بریم، همین است كه فلسفهٔ معرفت دینی بعد از كاربست منطق اكتشاف دین، شكل می‌گیرد و محصول كاربرد منطق كشف دین را باز می‌رسد.
به‌‌رغم گستردگی حوزهٔ موضوعی فلسفهٔ معرفت دینی، هنوز این مبحث در جهان اسلام به‌صورت یك دانش مستقل سامان‌ نیافته است؛ اما مسائل مربوط به آن را كم‌وبیش می‌توان در خلال آثار و علوم یافت؛ البته نه با این تفصیل و دقت و سازمان‌یافتگی كه اكنون مطرح می‌كنیم.با توجه به مباحثی كه باز گفتیم، ساختار دانش فلسفهٔ معرفت دینی، چنین خواهد شد:
● ساختار مباحث فلسفهٔ معرفت دینی
فصل اول) ماهیت معرفت دینی: سرشت و صفات پدیدهٔ معرفت دینی علی‌الاطلاق، و خصائص معرفت دینـی، براساس تعریـف مختـار (مانند ۱. ‌روشمنـدی، ۲. مبناگروی مداركـی و احتجاجی، ۳. عینیت (انطبـاق حداكثری با واقع دین)، ۴. انسجام، ۵. انعطاف و تحول‌پذیری، ۶. تكامل یا بندگی و . . .)
تذكار: میان صفات معرفت دینی به معنی مختار با معرفت دینی به معنی "مطلق برداشت‌های منسوب به دین"، نسبت عام و خاص من‌وجه برقرار است.
فصل دوم. تكون معرفت دینی: بررسی فرآیند، و تحلیل و تفكیك انواع مبادی ذی‌نقش و ذی‌سهم در تكون معرفت دینی
فصل سوم. گونه‌شناسی تطبیقی روشگان‌ها و رهیافت‌های مهم موجود در باب تحصیل معرفت دینی: بررسی تاریخی استقرائی و گروهبندی طولی (= در زمان) و عرضی (= همزمان) مشارب و مناهج معرفت دینی.
فصل چهارم. تحول معرفت دینی: بررسی استقرائی عینی علل و انواع تحول در معرفت دینی و ارزیابی نظریه‌های تحول و ارائهٔ نظریهٔ مختار.
فصل پنجم. تخطی معرفت دینی: شناسایی موانع كشف دین و فهم مدارك دین و نیز عوامل نابحق دخیل در تكون و تحول معرفت دینی، و بررسی روش‌ها و قواعد و معاییر بازشناسی سره از ناسره.
فصل ششم. ارزش معرفتی معرفت دینی: بررسی نسبت معرفت دینی با نفس‌الأمر دین و فهم صائب آن.
فصل هفتم. ساختار معرفت دینی: تقسیم ثلاثی یا رباعی یا خماسی قلمرو دین و مبنا و منطق طبقه‌بندی گزاره‌ها و آموزه‌های دینی در حوزه‌ها و نظام‌های معرفتی مستقل.
فصل هشتم. بروز و برآیند داده‌های فلسفهٔ معرفت دینی در منطق كشف/ فهم دین و نظریه‌پردازی دینی.
تذكر: بازپژوهی فرانگرانه ـ عقلانی دانش‌های مستَنبَط از كتاب و سنت نیز (با لحاظ اقتضائات مربوط) می‌تواند به‌عهدهٔ فلسفهٔ معرفت دینی باشد.
چنان كه ملاحظه می‌شود، فصول فلسفهٔ دینی را ما در هشت محور طراحی كرده‌ایم اما از این میان، دو محور از آن‌ها به دو مسأله‌ای كه مهم‌ترین و اصلی‌ترین رسالت فلسفهٔ معرفت دینی قلمداد می‌شوند، می‌پردازند:
۱ـ "تكون معرفت دینی"، كه به بررسی فرآیند و تحلیل و تفكیك انواع مبادی ذی‌نقش و ذی‌سهم در تكون معرفت دینی می‌پردازد.
۲ـ "تحول معرفت دینی"، كه به بررسی استقرایی، عینی و پسینی علل و انواع تحول در معرفت دینی و ارزیابی نظریه‌های تحول و ارائهٔ ‌نظریهٔ تحول خواهد پرداخت.
این دو مسأله، اصلی‌ترین و مهم‌ترین مباحثی هستند كه ذیل عنوان فلسفهٔ معرفت دینی قابل طرح و بررسی‌اند و اصولاً حتی مسألهٔ "ماهیت معرفت دینی"، یعنی بررسی سرشت و صفات معرفت دینی، قابل اتخاذ و اصطیاد از دو محور فوق است. مسأله آسیب‌شناسی و "تخطی معرفت دینی" نیز به‌‌نحوی به همین دو مسأله باز می‌گردد. ارزش معرفتی معرفت دینی، مبتنی بر این دو مسأله است. تقریباً مسأله كانونی فلسفهٔ معرفت دینی، یكی تكون معرفت دینی است و دیگری تحول آن است و عمدهٔ چالش‌هایی كه طی یكی دو دههٔ اخیر در ایران، و پیش از آن در سایر نقاط جهان اسلام و پیشتر از آن نیز در غرب مطرح بوده و هست، همین دو مسأله است و سایر مسائل به‌نحوی از انحاء ماخوذ و یا مترتب به این دو مسأله و نوع پاسخی كه از آن‌ها به‌دست می‌آید، هستند. لازم به ذكر است كه از این دو مسأله، تكون معرفت دینی بر تحول معرفت دینی مقدم است.
مسألهٔ تكون معرفت دینی، از حیثی با مسألهٔ كشف گزاره‌ها و آموزه‌های دین و از حیث دیگر تكوین معرفت دینی پیوند دارد. از این‌رو، این‌جا میان منطق كشف دین و فلسفهٔ معرفت دینی نقطهٔ تلاقی پدید می‌آید كه لازم می‌دارد فرق‌های بین این دو دانش پیشنهادی (فلسفهٔ معرفت دینی و منطق كشف دین) را روشن كنیم. زیرا آن سامانه‌ای كه به عنوان مبانی منطق كشف دین و فهم متون دین پیشنهاد می‌شود، به‌نوعی پایه‌های فلسفهٔ معرفت دینی را نیز تشكیل می‌دهد. یعنی هر دو دانش در چارچوب مبادی پنج‌گانه "مدل پیام‌انگاری" دین (پیام‌دهنده، هویت پیام، پیام‌گیرنده، ابزار پیام، متعلق پیام) توجیه می‌شوند اما حیث ابتنای دو دانش بر آن مبادی تفاوت می‌كند؛ به این معنا كه در منطق كشف دین، برای تكوین فهم دین (به‌دست‌آوردن فهم متون دین و اكتشاف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی) از یك‌ سلسله نقطه‌های عزیمت مشخص حركت می‌كنیم كه در كل آن‌ها را "مبادی كشف و فهم دین" می‌نامیم و چنان‌كه گفته شد، پنج گروه هستند. در فلسفهٔ معرفت دینی و به‌ویژه در مسأله اصلی آن، یعنی تكون معرفت دینی همان مبادی مورد بررسی قرار گیرند تا دریابیم معرفت دینی چگونه تكون پیدا می‌كند؛ زیرا تكون معرفت دینی خواه‌ناخواه تحت تاثیر همان مبادی‌ پنج‌گانه صورت می‌بندد و تحولی كه در معرفت دینی اتفاق می‌افتد، نیز طبعا تحت تاثیر و در چارچوب همان مبادی پنج‌گانه خواهد بود؛ كمااین‌كه منطق فهم متون و اكتشاف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی نیز حاصل مضبوط‌سازی تاثیر آن مبادی پنج‌گانه در فهم و كشف دین است؛ یعنی وقتی آن مبادی پنجگانه را مضبوط می‌كنیم و قواعد و ضوابطی را از آن‌ها استخراج می‌كنیم، منطق فهم دین به ‌وجود می‌آید. بنابراین هر دو دانش با مسأله مبادی تكوین فهم و یا تكون معرفت دینی كاملا درگیر هستند. در واقع از این رو است كه اگر پرسش شود معرفت به دین چگونه تكوین می‌یابد؟ می‌گوییم با تنسیق و مضبوط‌كردن كاربست آن مبادی. وقتی راجع به معرفت دینی (نه معرفت دین) هم كه بحث می‌‌كنیم، می‌خواهیم بگوییم كه معرفت دینی تا چه میزان از آن مبادی تاثیر می‌پذیرد و آن مبادی چه تاثیری بر معرفت دینی می‌گذارند؟ لذا هر دو دانش ـ ولی با تفاوت حیثی و تفاوت زاویهٔ‌ ارتباط ـ به این پنج گروه از مبادی كاملاً مرتبط می‌شوند.
تمایز‌های منطق اكتشاف دین و فلسفهٔ معرفت دینی
تفاوت‌هایی میان منطق فهم متون و اكتشاف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی با فلسفهٔ معرفت دینی وجود دارد و می‌توان تفاوت بین این دو دانش را در قالب همان شیوه‌های سنتی و متعارف تبیین كرد. معمولاً در مقام مقایسه بین دانش‌ها، تفاوت و تشابه آن‌ها را در ماهیت، روش‌شناسی، موضوع، قلمرو و غایت، منابع و ... بررسی می‌كنند. ما اینجا چنین نمی‌كنیم و این كار را به وقتی دیگر محول می‌كنیم. عجالهًًْ تفاوت‌های میان دو دانش را در برخی موارد، توضیح می‌دهیم:
۱. فلسفهٔ معرفت دینی به نحو پسینی از مبادی و مكانیسم تكون معرفت دینی سخن می‌گوید؛‌ به تعبیر دیگر، این دانش، فرایند و عوامل دخیل در شكل‌گیری معرفت دینی را "توصیف می‌كند"، اما منطق كشف گزاره‌ها و آموزه‌‌های دین، عوامل حقاً و بحق دخیل در اكتشاف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی را "اصطیاد، تنسیق و توصیه می‌كند".
كار فلسفهٔ معرفت دینی توصیف "وضع محقَّق" است، چون این دانش دربارهٔ "معرفت دینی موجود" بحث می‌كند. پس فلسفهٔ‌ معرفت دینی از "هست‌ها" سخن می‌گوید، اما كار منطق كشف گزاره‌ها و آموزه‌های دین، تنسیق و توصیهٔ "وضع مطلوب" است؛ منطق كشف، ممكن است روش‌شناسی منسَّق محقَّق موجود را نقد كند. پس در منطق اكتشاف، سخن از "بایدها"ست. بدین جهت است كه آن را فلسفه می‌دانیم اما این را منطق. بنابراین نگاه فلسفی به آن مبادی پنجگانه، فلسفهٔ معرفت دینی را شكل می‌بخشد اما رویكرد منطقی به این مبادی، منطق كشف/ فهم گزاره‌ها و آموزه‌ها را به سامان می‌دهد، این تفاوت، مهم تفاوت‌ها میان این دو دانش است.
۲. فلسفهٔ معرفت دینی در مقام توصیف فرآیند و عواملی است كه حقاً (بحق یا نابحق) در شكل‌گیری و تكون آنچه كه معرفت دینی به‌معنای عام نامیده می‌شود، دخالت دارد. پس موضوع آن، تكوین و تكون معرفت دینی است و دائرهٔ آن، مطلقِ عوامل دخیل، اعم از بحق یا نابحق. اما در منطق كشف دین و فهم متون دینی، تنها از عوامل بحق سخن می‌رود؛ و اگر روش‌شناسی‌ها و منطق‌های متفاوتی وجود داشته باشد ـ كه دارد ـ هر صاحب منطق و طراح هر روشگانی ـ به تصور خود ـ می‌خواهد عوامل حقاً و تنها بحق دخیل را تعیین و تنسیق كند.
۳. محصَّل كاربرد منطق اكتشاف (یعنی معرفت دینی)، موضوع فلسفهٔ معرفت دینی را تشكیل می‌دهد؛ یعنی ما باید به یك روشگان مشخصی برای درك دین دست یافته باشیم و آن را به‌كار بسته باشیم و معرفتی تولید شده باشد تا در مورد آن معرفت در فلسفهٔ معرفت دینی نتوانیم بحث كنیم. پس فلسفهٔ معرفت دینی متأخر از مطلق منطق فهم دین است (نه از منطق فهم دین پیشنهادی ما) زیرا ما از دستاوردهای فلسفهٔ معرفت دینی در تكمیل و ترمیم منطق كشف دین پیشنهادی خود، بهره می‌بریم.
۴. بین روش فلسفهٔ معرفت دینی با شیوهٔ منطق كشف/ فهم دین نیز تفاوت وجود دارد. فلسفهٔ معرفت دینی با شیوهٔ فرانگر عقلانی دربارهٔ موضوعش بحث می‌كند و به همین دلیل (به دلیل عقلانی ‌بودن شیوه) فلسفه نامیده شده است؛ اما منطق كشف دین نسبت به موضوعش لزوماً فرانگر نیست، و مهم‌تر اینكه از شیوهٔ واحد و منبع واحدی بهره نمی‌برد از شیوه یا منبع آن به "آمیخت‌ساختگان" تعبیر می‌كنیم؛ زیرا به نحو امتزاجی از مجاری و دوالّ معرفتی استفاده می‌كنیم؛ با این كه در فلسفهٔ معرفت دینی می‌توانیم به نگرش عقلانی بسنده كنیم.
البته ما معتقد نیستیم كه عقلانی‌نگری، با تمسك به متن و مدارك درونی، منافات دارد، بلكه عقل علاوه بر نقش‌آفرینی معرفت‌زایانه، در پاره‌ای از مباحث نیز وساطت می‌كند و مقل را به استخدام طرح مباحث فلسفهٔ معرفت دینی، در می‌آورد. مثلاً گزاره‌های خطا را با سنجش با گزاره‌های مصرَّح و مسجّل دینی و براساس پیش‌فرض لزوم انسجام درونی تعالیم دین، به دلیل عدم سازكاری، طرد می‌كند. در اینجا عقل به شواهد درون ‌دینی تمسك می‌كند و این تمسك در عین حال از پشتوانهٔ فرآیند استدلال عقلی برخوردار است؛ به این صورت كه عقل می‌گوید شما این گزاره را به دین نسبت می‌دهید، در حالی كه خود دین این گزاره را نمی‌پذیرد و معقول نیست كه گزاره‌ای را به منبعی نسبت دهیم كه خود آن منبع آن را طرد می‌كند. یعنی عقل در اینجا استدلال عقلی می‌كند اما در عین حال یك پای مسأله به درون دین مربوط می‌شود و عقل در استدلال خود، به درون ‌دینی استناد می‌كند.
در منطق، یك‌ گونه دادوستد بین دوال اتفاق می‌افتد؛ به‌این‌معنا كه عقل خدماتی به نقل می‌دهد، نقل نیز متقابلاً خدماتی را به عقل، و اینچنین یكدیگر را تدارك می‌كنند تا معرفت پدید می‌آید. از این ‌جهت، یكی ازاوصاف مدل پیشنهادی، "آمیخت‌ساختگان" بودن آن است.
۵. متعلق و موضوع فلسفهٔ معرفت دینی، "معرفت دینی" است، ولی متعلق و موضوع منطق فهم دین، "معرفت دین" است؛ یعنی در منطق فهم دین می‌خواهیم از معرفت دین سخن بگوییم و از این كه چگونه معرفت دین را فراچنگ آوریم. معرفت در اینجا تركیب به معنی مصدری و در نقش مضاف به كار رفته است. اما در فلسفهٔ معرفت دینی، دربارهٔ معرفت دینی سخن می‌گوییم. معرفت دینی در اینجا به معنی مفعولی به كار رفته و تركیب نیز از نوع وصفی است. در منطق فهم دین از معرفت دین، یعنی از فهم دین بحث می‌كنیم، اما در فلسفهٔ معرفت دینی از فهم دینی یا معرفت دینی سخن می‌گوییم. بنابراین موضوع آن دو متفاوت خواهد بود.
۶. فلسفهٔ معرفت دینی، معرفت درجه دو است اما ممكن است منطق كشف دین را معرفت درجه یك قلمداد كنیم.
معرفت دینی می‌تواند مصاب نباشد، در نتیجه در فلسفهٔ معرفت دینی ما می‌توانیم از معرفت‌های دینی، حرف بزنیم، و دربارهٔ رهیافت‌های گوناگون و از حاصل منطق‌های گوناگون سخن بگوییم، می‌توانیم بگوییم این رهیافت صحیح است آن رهیافت غلط؛ این روش چنین نتیجه می‌دهد، آن روش چنان نتیجه می‌دهد. در فلسفهٔ معرفت دینی، گویی یك نوع تكثر را پذیرفته‌ایم، چون وضع واقع را توصیف می‌كنیم، و لذا اگر حتی روشگان و رهیافتی را قبول هم نداشته باشیم، ناچار باید از آن بحث كنیم. اما در منطق كشف دین، بنا بر اصابت فهم و كشف واقع است؛ ولی در فلسفهٔ معرفت دینی ما نمی‌توانیم موضوع را محدود كنیم و بگوییم فقط دست‌آورد روشگان و نیز معرفت دینی باید بحث كنیم كه صحیح و صائب‌اند.●● خلاصه و نتیجهٔ مقال:
تأسیس دانش‌های‌ اسلامی جدید، با توجه به توضیحاتی كه مذكور افتاد، برای پاسخ‌گویی به پرسش‌ها و چالش‌های معاصر (از جمله، دانش‌های زیر) محرز است.
الف. فلسفهٔ دین: دانش مطالعهٔ فرانگر عقلانی دربارهٔ امهات مسائل دین.
(دستاورد: بررسی امهات مبادی فهم دین)
ب. منطق فهم دین: دستگاه روشگانی كشف ارادهٔ متحقَّق (تكوینی) و مشیت متوقَّع (تكلیفی) الهی، از رهگذر مضبوط ساختن برآیند روش‌شناختی مبادی و عوامل حقاً و بحق موثر (ذی‌سهم و ذی‌نقش) در تكون فهم دین و (نیز متغیرهای بحق دخیل در) تحول معرفت دینی، و پیشگیری از تأثیر عوامل نابحق دخیل در تكون و تحول.
(دستاورد: مضبوط‌سازی تكون معرفت دینی)
ج. روشگان‌های تخصصی: سامانـه‌های روش‌شناختی تفسیر متـون مقدس، یا كاربست مدارك دینی، یـا استنباط و تنسیق حوزه‌های معرفتی دین.
(دستاورد: میسر ساختن تكون و تنسیق علوم دینی)
د. فلسفهٔ معرفت دینی: دانش مطالعهٔ فرانگرانهٔ "عقلانی ـ استقرائی" مسائل اساسی معرفت‌دینی و دانش‌های مستنبَط.
(دستاورد: شرح ‌سرشت و صفات معرفت‌ دینی؛ ساختار و فرآیند و تحول آن؛
رهیافت‌‌پژوهی، آسیب‌‌شناسی و ارزش‌‌سنجی معـرفت ‌دینـی و ارائهٔ نظریهٔ‌ تحول.)
تذكار: به پیوست، شرح پاره‌ای از تعابیر و كلمات كلیدی را، می‌آوریم.
ضمیمه (اصطلاح‌شناسی: تعابیر و كلمات كلیدی)
تذكارها:
یك) برای ورود به فضای بحث‌، توجه به ادبیات و اصطلاحات پدیدآمده در بستر ظهور یك مكتب، با نظریه یا علم، ضروری است؛ از این‌رو برای دست‌یابی به وفاق ذهنی و زبانی‌ با مخاطب، شرح مختصر برخی تعبیرها و كلمات كلیدی را، این‌جا می‌آورم؛ البته فهرست اصطلاحاتی كه در مجموعهٔ منطق اكتشاف دین و فلسفهٔ معرفت دینی به كار می‌رود، بسی بیش از مواردی است كه در این‌جا درج شده است؛ ما به شرح تعبیرها و كلماتی كه حائز بیشترین كاربردند، بسنده می‌كنم.
دو) در مورد كلماتی كه دارای تعریفند یا همان تعریف مشهور را درج كرده‌ایم، یا تعبیر مختار یا پیشنهادی را آورده‌ایم و در مورد كلمات و تعابیری كه فاقد تعریف اما واجد تلقی متعارفند، سعی كرده‌ایم شرحی گویا و متلائم با تلقی شایع باشد ذكر كنیم.
سه) كلمات و تعبیراتی كه فاقد تعریف و نیز تلقی شناخته و پذیرفته‌‌ای هستند، عباراتی را ـ به ‌عنوان توصیف آن‌ها، آن‌سان كه خود در منطق كشف دین اراده می‌كنیم و به كار می‌بریم ـ آورده‌ایم.
چهار‌) هرچند در ساخت عبارت برای شرح هر یك از كلمات و تعابیر فاقد تعریف، دقت كافی صورت بسته است اما اكثر آن‌ها به توصیف ماننده‌ترند تا تعریف، و لذا اصراری نیز بر پذیرش آن‌ها به مثابه تعریف نداریم، بلكه از اصحاب ذوق و دقت، فروتنانه برای اصلاح و تكمیل این تعابیر استمداد می‌كنیم.
اینك فهرست كلمات و تعابیر كلیدی:
۱. دین: دستگاه معرفتی ـ معیشتی‌یی كه از سوی مبدأ حیات و هستی، برای تأمین كمال و سعادت آدمی به او الهام و ابلاغ شده است. به تعبیر دیگر: دین عبارت است از مشیت متحقَّق (تكوینی) و متوقَّع (تكلیفی) ابلاغ‌شدهٔ الهی.
۲. اجتهاد: به معنی عام: كوشش برای فهم فطری و خردمندانهٔ متون دینی در ظروف زمانی ـ مكانی (= انسانی) مشخص. در اصطلاح و به معنی خاص: "تحصیل حجت بر احكام شرعی فرعی براساس ملكهٔ بالفعل".
۳. اصطیاد: تلاش برای فهم دین به صورت غیرروشمند یا براساس مبانی و منابع یا روش‌های غیرمعتبر.
۴. كشف دین: درك صائب گزاره‌ها و آموزه‌های دینی.
۵. فهم دین: تفسیر صحیح متون مقدس دین.
۶. معرفت دینی: محصَّل كاوش موجَّه برای كشف گزاره‌ها و آموزه‌های دینی.
۷. مدارك (دوال) دین: حجت‌های برونی و درونی دریافت و درك مشیت تكوینی و تكلیفی الهی.
۸. مدارك برونی: حجج بیرون از وجود مخاطب دین، مانند وحی نبوی، كلام و كردار شرعانی معصوم.
۹. دوال درونی: حجت‌های تعبیه شده در درون آدمی؛ مانند عقل و فطرت.
۱۰. متون دینی (مقدس): نصوصی كه از سوی مبدأ، نازل یا از ناحیهٔ انسان‌های معصوم صادر و به ما واصل شده است.
۱۱. سنت: قول و فعلی كه با شأنیت هدایتگری معصوم(ع) صادر شده است. (كلّ ما صَدَر عَنِ‌الْمَعصومِ دالاً عَلی رأیِهِ بِما هو هادٍ /كل ما صدر عن المعصوم داّلاً علی مشیت الله التشریعیهًْ بالمعنی الاعم)
۱۲. قول یا فعل تشریعی (شرعانی): سنت.
۱۳. قول و فعل تدبیری (عقلانی): كلام و كردار غیرتشریعی صادر از معصوم(ع).
۱۴. فطرت: سرشت ویژهٔ آدمی كه منشأ پاره‌ای شناخت‌ها و گرایش‌های پیشابرهانی و پیشاآموزشی است.
۱۵. عقل: قوهٔ معرفت‌زا و معناگر و سنجندهٔ آدمی.
۱۶. معرفت‌زایی: كاشفیت؛ منبع تولید آگاهی بودن.
۱۷. معناگری: كاركرد تفسیری یك مدرك نسبت به مدرك دیگر.
۱۸. درستی‌آزمایی: واكاوی و سنجش صحت دلالات دوال.
۱۹. پیش‌انگاره‌های فهم‌پذیری: اصول موضوعی كه امكان فهم دین و تعیّن معنایی متون دینی را توجیه می‌كند.
۲۰. مبادی پایهٔ/ مبادی عزیمت: عوامل و متغیرهای "حقاً" و "بحق" ذی‌سهم و ذی‌نقش در تكون معرفت‌دینی.
۲۱. قواعد: واحدهای تشكیل‌دهندهٔ روش‌ها.
۲۲. ضوابط: شروط و شرایط كارآیی و كاربرد روش‌ها و قواعد.
۲۳. سنجه‌ها: ابزارهای ارزیابی و سنجش معرفت دینی و تفسیر متون دینی.
۲۴. آسیب‌شناسی معرفت دینی: بازشناسی علل رخداد خطار در معرفت دینی.
۲۵. ارزش‌سنجی معرفتی: ارزیابی معرفت‌شناسانهٔ یك قضیه یا دستگاه معرفتی از نقطه‌نظر صدق و واقع‌نمایی.
۲۶. رویكرد (اتجاه): زاویهٔ دید فهمنده در مقام كاوش برای فهم دین مانند عقل‌گرایی یا نص‌گرایی.
۲۷. رهیافت (منهج): آن‌گاه كه یك رویكرد (یا چند رویكرد توأماً) یك دستگاه روشگانی تام‌انگاشته‌شده در تحصیل فهم دین به كار می‌رود.
۲۸. روش (اسلوب): سامانهٔ فراهم‌آمده از گروهی از قواعد و ضوابط همگن.
۲۹. تكون معرفت دینی: شكل‌گیری درك موجه از دین.
۳۰. تعامل حلقوی: دیالكتیك ـ دینامیكال / داد و ستد متناوب ـ متقابل معنافزایانه، معناگرانه و معناسنجانهٔ دوال.
۳۱. تعامل درون ‌مبدأی/ درون‌ مدركی/ درون حوزه‌ای: دادوستد حلقوی داخلی فروع و اجزاء یك مبدأ یا یك مدرك یا یك حوزه با یكدیگر.
۳۲. تعامل بینامبادئی/ بینامداركی/ بیناحوزاتی: دادوستد حلقوی برونی هر یك از مبادی با دیگری یا هر یك از مدارك با دیگری یا هر یك از حوزه‌های معرفتی یا دیگری.
۳۳. تعامل بینااركانی: داد و ستد متناوب هر یك از اركان سه‌گانه‌ (مبادی، مدارك و حوزه‌ها) با ركن دیگر.
۳۴. سرشت معرفت دینی: ساخت و صفات ذاتی "محصَّل كاوش موجه برای فهم دین".
۳۵. تحول معرفت دینی: هرگونه تطور ارتقایی یا قهقرایی در معرفت دینی.
۳۶. تحول ارتقایی: تطور تكاملی معرفت دینی.
۳۷. تحول قهقرایی: تطور تنزیلی یا تحریفی معرفت از دین.
۳۸. نظریهٔ تحول: سامانهٔ عقلانی تبیین و توجیه "تطور معرفت دینی".
۳۹. قرائت‌پذیری: برتافتن متن، برداشت‌های متفاوت بلكه متهافت را، آن‌سان كه از متن واحد معرفت‌های دستگاهوارهٔ چندگانه فراهم تواند شد.
۴۰. فهم پذیری: امكان تفسیر عینی و كاشف از مراد ماتن.
۴۱. مطالعهٔ فرانگرانهٔ عقلانی: پژوهش مشرفانهٔ یك معرفت یا مقولهٔ عمده با كاربرد توأمانِ عقل و استقراء برحسب مورد.
۴۲. نوفهمی و نظریه‌پردازی دینی: هرگونه ابداع علمی موجه در زمینه‌های "تفهم"، "مفاهیم"، "تفهیم" و "تحقق" دین.
۴۳. مبانی نوفهمی و نظریه‌پردازی دینی: اصولی كه امكان، جواز یا لزوم ژرفایش و گسترش و پردازش روشمند و روزآمد "منطق"، "ماده" و "صورت" حوزه‌های معرفتی دین را تبیین و توجیه می‌كند.
۴۴. نظام‌پردازی: استنباط و تنسیق كلانْ‌سامانه‌ای كاربردی، برای تحقق تمام دین یا حوزه‌ای خاص از آن.
۴۵. رهیافت‌شناسی: مطالعهٔ مناهج و مشرب‌های درك دین.
۴۶. فلسفهٔ دین: دانش مطالعهٔ فرانگر ـ عقلانی دربارهٔ امهات مسائل و مدعیات دین.
۴۷. فلسفهٔ دینی: دانش هستی‌پژوهی مأخوذ از مدارك دین یا متلائم با دین.
۴۸. منطق اكتشاف دین: دستگاه روشگانی دریافت و درك گزاره‌ها و آموزه‌های دین.
۴۹. فلسفهٔ منطق كشف دین: دانش مطالعهٔ مبادی و مبانی روشگان جامع اكتشاف دین.
۵۰. روشگان‌های تخصصی: سامانه‌های روش‌شناختی تفسیر هر یك از متون دینی، یا كاربرد هر یك از مدارك در فهم دین و یا استنباط و تنسیق حوزه‌ها و نظام‌های معرفتی دین، یا سنجش و آسیب‌شناسی معرفت دینی.
۵۱. معرفت‌شناسی دینی: بنا به تلقی متعارف امروز: مطالعهٔ معرفت‌شناسانهٔ معرفت دینی/ به معنی صحیح‌، از آن جهت كه تركیب وصفی است: نظریهًْ المعرفهٔ مأخوذ از/ یا منسوب به دین.
۵۲. فلسفهٔ معرفت دینی: دانش مطالعهٔ سفرانگرانهٔ "عقلانی ـ استقرائی" معرفت دینی.
۵۳. دین‌پژوهی: هرگونه پژوهش و بررسی در دین و دربارهٔ دین و نیز دینداری و دینداران.
۵۴. ساحت‌های معرفتی: دو قلمرو اصلی معرفت دینی (حكمت نظری دین / حكمت عملی دین).
۵۵. حوزه‌های قلمرو دین: نظام‌‌های معرفتی ـ معیشتی پنجگانهٔ دین (بینش، منش، كنش، دانش و پرورش).
۵۶. بخش‌های حوزهٔ معرفتی: شاخه‌های فرعی هر حوزهٔ معرفتی دین، مانند هر یك از امهات عقائد در حوزهٔ بینشی دین (مثل خداشناسی).
۵۷. گزاره‌های دینی: قضایای اِخباری دینی (لاهوتی و غیرلاهوتی).
۵۸. آموزه‌های دینی: قضایای انشایی دینی (بایدی و شایدی).
۵۹. درون‌دینی: بنا به تلقی متعارف امروز: معرفت یا مسألهٔ مأخوذ از متون مقدس/ نقلی اما بنابر نظر صحیح: هر آنچه از مدارك و دوال دینی معتبر ـ اعم از نقل و غیرنقل ـ به‌دست آید.
۶۰. برون‌دینی: بنا به تلقی متعارف: هر آنچه جز از متن مقدس فراچنگ آمد
نویسنده:علی اكبر رشاد
منابع و مآخذ
۱.آلنابی . اف . سل، تاریخ فلسفه دین (۱۹۸۰-۱۸۷۵)، حمیدرضا آیت‌اللهی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، ۱۳۸۲، ص۲۲.
۲.رشاد علی‌اكبر، فلسفهٔ دین، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندبشه اسلامی، تهران، ۱۳۸۳؛ فصل اول.
۳.سروش، عبدالكریم؛ قبض و بسط تئوریك شریعت، تهران، مؤسسهٔ فرهنگ? صراط، پنجم، ۱۳۷۵ش.
۴.شبستری، محمد؛ هرمنوتیك كتاب و سنت، تهران، طرح نو، ۱۳۷۵ش.
۵.هیك، جان، فلسفهٔ دین، بهرام راد، انتشارات بین‌المللی المهدی، ۱۳۷۲، تهران.
۶.هیك، جان، مباحث پلورالیسم دینی، عبدالرحیم گواهی، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان؛ تهران، ۱۳۷۸، مقدمهٔ مولف.
منبع:فصلنامه قبسات ، شماره ۳۸
منبع : خبرگزاری فارس