سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

قطار را متوقف کن!


قطار را متوقف کن!
دوراهی‌ها (dilmma) مسائلی هستند که می‌توان دو امکان و موقعیت برای آنها تصور کرد که هیچ کدام از این امکان‌ها پذیرفتنی نیستند. فلاسفه سعی می‌کنند با طرح دو راهی‌های مختلف و بررسی نظری‌ آنها به پاسخی منطقی برسند اما از آنجا که همیشه بین میدان عمل و نظر فاصله بسیار است تایید درستی پاسخ فلاسفه برای این دوراهی‌ها غیرممکن است.
پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق زیستی، با طرح یکی از این دوراهی‌ها به چگونگی آن می‌پردازد.
تصور کنید که کنار یک خط راه‌آهن ایستاده‌اید، تراموایی را می‌بینید که با سرعت نزدیک می‌شود. شما می‌دانید روی ریل راه‌آهن پنج نفر نشسته‌اند و با رسیدن تراموا جان آنها در خطر مرگ است. مسیر دیگری در کنار این خط وجود دارد که روی آن مسیر یک نفر نشسته است. شما می‌توانید با تغییر دادن مسیر راه‌آهن تراموا را به مسیر دیگر بفرستید تا به جای پنج نفر، یک نفر کشته شود.
▪ آیا شما مسیر تراموا را عوض می‌کنید؟
ـ موقعیت دیگری را در نظر بگیرید. شما بر بالای ریل راه‌آهن، روی پلی ایستاده‌اید. تراموایی را می‌بینید که با سرعت پیش می‌آید. با فاصله زیادی از تراموا، پنج نفر آدم روی ریل نشسته‌اند. شما می‌توانید با پرتاب کردن خودتان جلوی تراموا از حرکت آن جلوگیری کرده و با قربانی کردن خودتان جان پنج نفر را نجات دهید. ▪ اما می‌بینید شما سبک‌تر و کوچک‌تر از آن هستید که بتوانید جلوی حرکت تراموا را بگیرید لذا مجبورید غریبه هیکل‌مندی را که جلوی شما ایستاده هول دهید تا جلوی قطار افتاده به این ترتیب جان پنج نفر نجات پیدا کند. آیا شما مجازید چنین کاری انجام دهید؟
ـ فلاسفه از دهه ۱۹۶۰ به بعد با چنین دو راهی‌هایی مواجه شدند.
اکثر این فلاسفه مشخصا جودیث جارویس تامسون و فرانسس کام، معتقدند که شما در موقعیت نخست باید جهت قطار را تغییر دهید اما در موقعیت دوم حق هول دادن غریبه را ندارید. در هر دو مورد بین انتخاب مرگ پنج نفر و یک نفر تردید وجود دارد. اما تفاوت‌ رای اخلاقی در این دو مورد در کجا نهفته است؟ این بحث شمار زیادی از تئوری‌های اخلاقی را به چالش می‌کشد اما هیچ پاسخ صددرصد مطمئنی نمی‌دهد.
تا همین اواخر فلاسفه علاقه چندانی نسبت به تحقیقات تجربی برای پاسخ یافتن در چنین دو راهی‌هایی نداشته‌اند اما اخیرا کوان آنتونی آپیا کتابی با نام تجربیاتی در باب اخلاقیات نوشته که پاسخ‌هایی در این وادی آورده است.
روانشناس‌ هاروارد، جوشوا گرین، در دوران دانشجویی‌اش در تلاش بود کارکرد مغز را در هنگام رسیدن به چنین داوری‌های اخلاقی مطالعه کند.
این چنین سوژه‌هایی از اهمیت فعالیت‌های صرفا فیزیکی مغز کاست و اهمیت دو چندانی به داوری‌های اخلاقی داد. او دریافت که وقتی انسان به طور مستقیم و شخصی در یک جنایت سهیم باشد، مثلا مجبور باشد انسانی را به پایین پرتاب کند به نسبت حالتی که به طور غیرمستقیم در جنایتی سهیم می‌شود، مانند تغییر دادن جهت تراموا، بخشی از مغزش که مربوط به احساسات است فعال‌تر می‌شود.
نکته مهم‌تر اینکه طبق یافته‌های گرین آن تعداد اندکی که با هول دادن غریبه موافق بوده‌اند، به نسبت کسانی که این عمل را اشتباه دانسته‌اند آن بخش از مغزشان که مربوط به فعالیت‌های شناختی می‌شود فعالانه‌تر عمل کرده است. آیا این مساله نشان می‌دهد که منع شهودی انسان، در هول دادن غریبه، مانع از فعالیت‌ هوشمندانه مغز می‌شود؟
ـ مارک هوسر، استاد روانشناسی و زیست‌شناسی تکاملی در هاروارد پاسخ‌های مختلف به چنین دو راهی‌هایی را مورد بررسی قرار داده است. او سوالاتی شبیه به موقعیت تراموا را تحت عنوان «آزمایش درک اخلاقی» به زبان‌های مختلف در اینترنت گذاشت و پاسخ‌های مختلفی را از ملیت‌ها، قومیت‌ها، ادیان و سن‌های متفاوت دریافت کرد. او هم‌اکنون این مطالعه را در بین افرادی که به اینترنت دسترسی ندارند ادامه می‌دهد. دکتر هوسر این کار خودش را تلاشی در جهت بالا بردن «درک اخلاقی» می‌بیند.
آنگونه که دکتر آپیا معتقد است با چنین آزمایش‌هایی انسان‌ها دیدگاه های اقلیت را دارای اهمیت بیشتری می بینند و نسبت به مسائلی که سال‌ها به دیدگاه تثبیت شده‌ای رسیده‌اند شک می‌کنند.
در تجربه‌ای دیگر از دانشجویان الهیات خواسته شد که مقاله‌ای در ارتباط با شخص نیکوکاری ارائه دهند. دانشجویان ابتدا باید در ساختمانی خلاصه مقاله خود را ارائه می‌کردند و بعد به ساختمان دیگری می‌رفتند تا مقاله را به طور کامل ارائه دهند. در مسیر دو ساختمان مردی کنار خیابان در حال ناله کردن بود و کمک می‌طلبید. تقریبا تعداد دانشجویانی که برای کمک دادن به مرد ایستادند شش برابر دانشجویانی بود که برای رفتن و ارائه دادن مقاله عجله کردند.
بعضی از فلاسفه چنین تجربه‌هایی را تلاشی نسنجیده از سوی دانشمندان می دانند که به دلیل عدم آگاهی از مباحث فلسفی اخلاقیات را به پرسش می‌کشند. آپیا، البته طرفدار این عقیده نیست. او معتقد است که تلاش انجام شده در قرن بیستم برای جدایی علم و فلسفه تلاش اشتباهی بوده است. در دوره‌های اولیه مطالعه اخلاقیات بخشی از «علوم اخلاقی» محسوب می‌شد که از تمام علوم، از جمله فلسفه، برای درک بهتر اخلاقیات بهره می‌گیرد آپیا نه تنها نسبت به ترس‌های بی‌پایه‌ای که برای به کارگیری تجربیات در حوزه اخلاق وجود دارد هشدار می‌دهد بلکه در مقابل امیدهای اغراق شده‌ای که در این ارتباط وجود دارد مخالفت می‌کند.
یکی از دلایلی که آپیا برای کم‌اهمیت کردن تجربیات مطرح می‌کند ناکارآمدن بودن آنها در ارائه راهکار مناسب است. به عنوان مثال شاید در بررسی مطالعات گرین به داوری‌‌های اخلاقی بسیاری برسیم اما پاسخ قانع کننده شفافی پیدا نخواهیم کرد، چرا که در هر لحظه فاکتورهای بی‌شماری موثر واقع می‌شوند که خیلی از آنها غیرقابل پیش‌‌بینی هستند.
در تمام تاریخ کشتن افراد، در درگیری‌های فیزیکی امری عادی بوده است. اما تغییر جهت حرکت قطار مساله چندان معمولی نبوده است. به همین دلیل پرتاب کردن یک غریبه از بالای یک پل به مراتب عجیب‌تر است شاید به همین جهت است که عکس‌العمل‌ها در مقابل این حرکت شدید بوده و پذیرفتن آن در بین فلاسفه به مراتب دشوارتر دیده شده است.
اما آیا با بررسی کردن این نمونه  ها می‌توان به نتیجه منطقی برای سایر نمونه‌های مشابه رسید؟ طبق آنچه که آپیا می‌گوید این امر غیرممکن است. او در پاسخ به این سوال از فلسفه ارسطو مثال می‌آورد سوالاتی که ارسطو فراوان بدانها پرداخته سوال از کیفیت زندگی خوب و برتر است و در پاسخ‌های خود جوانب بسیاری را سنجیده است اما آیا امروز تمام آنچه که ارسطو بررسی کرده و در زندگی روزمره معقول و پذیرفته هستند توانسته تمام موقعیت‌هایی که با آنها مواجهیم را بررسی کند. در واقع تجربه ثابت کرده که زندگی مملو از تغییر و دگرگونی و مولد موقعیت‌های جدیدی است که فلسفه از بررسی تمام آنها عاجز است.
مترجم: مهدیه مفیدی
پیتر سینگر
فیلسوف اخلاق‌زیستی
دانشگاه پرینستون
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید