دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

کشف "بزرگ" لیبرالهای وطنی


کشف "بزرگ" لیبرالهای وطنی
دیو بحران که، از شیشه آمریکا خارج شد، ابتدا اروپا و سپس همه جهان را بکام خود برد. علیرغم برنامه "نجات" ٧۰۰ میلیارد دلاری دولت آمریکا، کمکها و تدابیر مختلف دولتهای عضو اتحادیه اروپا و دیگر دولتها، تا کنون، این دیو مهار نشده است و افق چنین چشم اندازی هنوز هم پیدا نیست.
سنگین ترین ضربات بحرانها بر سر مردم عادی فرود می آید. زالوهای اقتصادی جامعه فقط بخاطر هراس از خیزش توده هاست که از بروز بحرانها نگران می شوند. وگرنه، چندین نسل پیاپی آنها، بدون بدست آوردن حداقل سود، می توانند به زندگی تجملی خود ادامه دهند. این کارگران و زحمتکشان هستند که اگر یک روز نیروی کار خویش را نفروشند، گرسنه می مانند.
بحران کنونی چنان عمیق و جدی است که، اتحادیه اروپا به رهبری سارکوزی، در نظر دارد با همکاری آمریکا، سرمایه داری را از نو بسازد و مقررات تازه ای برای اقتصاد جهان تنظیم کند. از هم اکنون می توان حدس زد که، بازسازی سرمایه داری و تدوین مقررات جدید نیز، مشکل بتواند کاری از پیش ببرد. زیرا، بحران اقتصادی- مالی همزاد نظام سرمایه داری مبتنی بر بهره کشی انسان از انسان است و تا زمانی که، بهره کشان با توسل ابزارهای پیچیده بازار "آزاد"، بویژه، بازارهای بورس و بانکها، باعث تغییر دائمی قیمتها و به تبع آن باعث تشدید و گسترش هر چه بیشتر فقر، بیکاری، بی مسکنی و گرسنگی عمومی می شوند، بحرانها ادامه خواهند داشت. این واقعیتی است که بحران های مالی- اقتصادی، در بساط مردم آهی برای چاپیدن باقی نمی گذارد با این همه، خود این، خطری است که حاکمیت سرمایه را تهدید می کند.
در حالیکه، اوضاع به شدت بحرانی کنونی، حاکمیت سرمایه را مورد تهدید قرار داده است، و مقامات، نهادها و تئوری پردازان سرمایه داری، جلسه، پشت جلسه، دیدار در پی دیدار، طرح نجات بدنبال طرح نجات دیگر، ارائه می دهند تا راه برون رفت از وضعیت فعلی را بیابند، لیبرالهای وطنی ما، "علت" بحران را براحتی کشف کرده اند. طبیعاً، وقتی که علت یافت شود، معلول براحتی قابل حل است.
اخیرا، یکی از لیبرالهای وطنی طی مقاله ای تحت عنوان «مقصر بحران مالی ایالات متحده؛ بازاریا دولت؟» علت بحران را "کشف" کرده است. البته بنده، پیشتر جواب یکی از اینگونه نوشته های غیرجدی بدون پایه علمی و مؤلف آن را با نقل داستان نامجوئی برادر حاتم طائی داده بودم: «وی، چون بر شهرت برادر حسد برد، تصمیم گرفت به هر طریقی که شده، خود را در تاریخ ماندگار سازد. وقتی که از یافتن راه درست عاجز ماند، رفت و به چشمه زمزم ...». اما، با توجه به اینکه، مطلب مورد ذکر را «مشتی نمونه از خروار» لیبرالیسم یافتم، لازم دیدم مطالب چندی را به اطلاع نئولیبرایهای وطنی عرض کنم.
مقاله مورد نظر، علت بحران را بنگاههای مالی آمریکائی معرفی کرده است که حتما از روی انسان دوستی، «وامهای آسان نا‌متناسب با درآمد» برای «صاحب خانه شدن» به مردم اعطا کردند. «بنگاههای مالی با کم توجهی به توان بازپرداخت وام گیرندگان...، با کسی به داد وستد پرداختند که توان مالی کافی ندارند...». بله، این است آن کشف: «اعطای «وامهای آسان نا متناسب با درآمد و کم توجهی بنگاههای مالی آمریکا» باعث بروز بحران مالی جهان شد!
آقای کاشف به این مسئله فکر نکرده است که اگر، «وامهای آسان نا متناسب با درآمد و کم توجهی بنگاههای مالی آمریکا نسبت به طرفهای معامله» خود، باعث بحران مالی در آمریکا شد، پس چرا بنگاههای مالی اروپا و آسیا هم به باتلاق بحران فرو رفتند؟ بنگاههای مالی ایرلند، کره جنوبی، هلند، بلژِیک، آلمان، روسیه و دیگران که از این اتهام مبرا هستند، چرا در گل نشستند؟
لازم است این کاشف بزرگ که، طی مقاله کوتاه خود، مارکس، سوسیالیسم دوره جنگ سرد و رفقای سوسیالیست و دولت گرای خود را به مسخره گرفته است بداند که،
اولا) بحران مالی سرمایه داری محصول غارتگری بی امان صاحبان سرمایه های هنگفت و فقیرتر شدن عامه مردم است
ثانیا) مشکل مسکن با «اعطای وامهای آسان»، همانطور که تا کنون حل نشده است، در آینده نیز قابل حل نیست. مسئله مسکن را همان سوسیالیسم دوره جنگ سرد که مورد تقبیح نئولیبرالهاست، اتحاد شوروی بجای اعطای ٧۰۰ میلیارد دلار از بودجه دولتی به بانکهای خصوصی، با احداث سالانه پنج میلیون واحد مسکونی و اعطای رایگان آنها به مردم، حل کرده بود نه با «وامهای آسان نا متناسب با درآمد».
ثالثاً) تا زمانیکه قیمتها را نه تولید کننده، بلکه بازار، بویژه، بازارهای بورس تعیین می کنند، ارزش اموال منقـول و غیر منقـول، ساعت به ساعت، روز بروز از طریق بازارهای بورس تغییر می یابد، امید رهائی از چنگال بحران، همچون یک خیال واهی باقی خواهد ماند. به اطلاع لیبرالهای وطنی عرض شود که «سوسیالیسم دوره جنگ سرد» با چنین سیستمی بیگانه بود. در نتیجه، قیمت کالاها نه تنها ساعت به ساعت و روز بروز، حتی سال به سال هم افزایش نمی یافت که این خود، علاوه بر آرامش روحی و روانی مصرف کننده، از رواج زبان و روانشناسی دلالی در کل جامعه جلوگیری می کرد.
با توجه به اینکه مطلب یاد شده در «کارآنلاین»، ارگان سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) درج شده است، احتمال دارد که "کاشف" علت بحران سرمایه داری، سابقا در جبهه چپ بوده باشد. بدین جهت، مسئله از زاویه دیگری نیز لازم به بررسی است. اول اینکه، متاسفانه این اولین بار نیست که نشریه معتبر «کارآنلاین»، مطالبی در مخالفت با سوسیالیسم و یا در تأئید مواضع محافل سرمایه داری درج می کند. بارها چنین اتفاق افتاده است. برای نمونه عناوین چند مطالب را که در دوره مختلف درج شده است، در اینجا ذکر می کنم: « ساتر و کامو، از جهنم سرمایه داری تا دوزخ استالینیسم، خاستگاه چپ نو، آشفته‌اندیشی نیست، ناکارآمدی چپ سنتی بود، دادگاه جنائی بین‌المللی لاهه، ...».
رفقای مسئول «کارآنلاین» نباید فراموش کنند که، مجموعه جنبش فدائی، به جنبش چپ ایران تعلق دارند و نشریه چاپی«کار» و جایگزین اینترنتی آن، «کارآنلاین»، یکی از ارثیه های گرامی جنبش چپ می باشد. بنابراین، همانطور که، احزاب و تشکلهای بورژوائی، امکانات و ابزارهای وسیع تبلیغی و ترویجی نا محدود سازمانی خود را اختیار پیروان سوسیالیسم علمی قرار نمی دهند، چپها نیز حق ندارند امکانات محدود خویش را در اختیار مبلغان سرمایه داری قرار دهند. مگر اینکه رفقای «کارآنلاین»، سرمایه داری و لیبرالها را چنان عاجز و درمانده یافته باشند که احساسات دموکراتیک شان تحریک شده و آنها را برای کمک به مبلغان سرمایه داری وادار سازد.
اما در مورد بخش دیگر مسئله:
ـ آنهائی که بویژه بعد از تخریب سوسیالیسم، از جنبش چپ بریدند ویا بقول یکی از رفقای ارجمند، قالب تهی کردند، به تحقیق می توان گفت: نه کمونیست بودند و نه طرفدار عدالت اجتماعی. آنها آرمانگرایان ایده آلیست بودند که تصور می کردند؛ چون مارکس، انگلس و لنین، تئوری و ایدئولوژی سوسیالیسم علمی را تدوین کرده و توضیح داده اند و سوسیالیسم در بخش عظیمی از جهان تحت رهبری استالین، مائو، هوشی مین و دیگران ساخته شده است، پس، طبیعتا باید مشکلات، خطرات و سختی ها از سر راه برداشته شده باشد. از این رو، هیچ کاری برای آنها باقی نمانده است جز اینکه، در "بهشت برین"، در کنار جویبارهای شراب، در زیر درختان میوه نشسته و به عیش و نوش بپردازند. ولی، آنوقت که آوار تخریب خائنانه سوسیالیسم بر سر جنبش چپ فرو ریخت، هم آنها بودند که پیش از همه، در جستجوی "بهشت موعود"، به سوی سرمایه داری روی آوردند.
این موضوع نیز لازم به یادآوری است که، در عالم سیاسی، قانونی نانوشته، ولی پسندیده ای بدن ترتیب عمل می کند که، هر کسی که از جبهه «راست» می برد، ماندن خود را در آن جبهه جایز نمی شمارد و بدون تأمل، آنجا را ترک می کند و بالعکس، در جنبش چپ نیز. ولی، این قانون، بویژه، در دوره های اخیر، در جنبش چپ، بسیار محدود عمل می کند. به این ترتیب که، بسیاری از کسانی که از جبهه چپ بریده اند، حاضر به خروج از جبهه نبوده و از درون همین جبهه، مواضع ضد سوسیالیستی خود را تبلیغ می کنند. خود این مسئله، می تواند دو شقّ داشته باشد: شق اول اینکه؛ احتمالا، در جبهه راست، کسی برای این وازدگان، «تره خرد نمی کند»، بنابراین، جائی برای رفتن نمی یابند. شق دیگر اینکه شاید، مأموریت یافته اند بمانند و آفت را در تار و پود جبهه چپ سرایت دهند. امیدوارم شق دوم، فقط در حد همان احتمال و گمان باقی بماند.
ا. م. شیزلی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه