سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

وایستا دنیا، وایستا، دنیا من می‌خوام پیاده شم


وایستا دنیا، وایستا، دنیا من می‌خوام پیاده شم
«همه خیال می‌کنند من تصادف کرده‌ام. اما نه، واقعیت این است که زمانی که بچه بودم، یک آقای دکتر محترم به من آمپول عوضی زد و من از پا فلج شدم.»
خواننده نسبتا معروفی است و به نظر می‌رسد با صدای گرمی‌ که دارد، از این هم معروف‌تر شود. این جملات را در یک برنامه تلویزیونی با میلیون‌ها بیننده اظهار می‌دارد!
داستان «آمپول عوضی» در میان پزشکان، داستان و ضرب‌المثل معروفی است. در گذشته که فلج‌اطفال در کشور ما هنوز ریشه‌کن نشده بود و واکسیناسیون علیه فلج رایگان، عمومی ‌و اجباری نبود، موارد زیادی از این بیماری وجود داشت و هنوز هم در میان افراد بیش از بیست سال عوارض آن دیده می‌شود. سیر بیماری فلج‌اطفال به این ترتیب است که ابتدا بیمار (کودک) برای چند روز دچار تب شدید می‌شود و این مرحله که درواقع یک مننژیت غیرچرکی است، به سرعت به پایان می‌رسد و وقتی که تب قطع شد، کودک به ناگهان از یک پا یا دو پا یا حتی از چهار اندام فلج می‌شود.
کاملا قابل درک است که در اوج تب، والدینی که به پیشگیری دسترسی نداشته‌اند یا بی‌اطلاع یا غافل بوده‌اند، ناگهان به صرافت و وحشت افتاده و سراسیمه به پزشک مراجعه می‌کنند. کاملا قابل درک و منظقی است که پزشکان در اوج تب آن هم در کودکی که هنوز آثار فلج در او آشکار نشده، آنتی‌بیوتیکی تزریق کنند و این تقارن فلج و تزریق آن‌قدر به وفور مشاهده می‌شد که شرح حال رایج و مثال‌زدنی‌ای به شمار می‌رفت. برخی از پزشکان حتی به این فکر افتادند که شاید پنی‌سیلین به نوعی موجب تشدید بیماری می‌شود.
اما باید پرسید بر چه اساسی با این وسعت داستان «آمپول عوضی» به عنوان نوعی خطای فاحش پزشکی در اذهان ساخته می‌شود؟! باید پرسید که چرا با این سرعت و با این اطمینان در اذهان ثابت شده فرض گردیده، دهان به دهان نقل می‌شود و پس از دهه‌ها همچنان گوش‌هایی پذیرا دارد؟ به نظر می‌رسد که این نوع نگرش فراتر از داستان «آمپول عوضی» و به نوعی مربوط به تصورات پزشکی ما باشد. باید پرسید و پرسید که چرا در بسیاری از تصورات پزشکی خود، به جای خیره نگریستن در واقعیتی که بخشی از آن روشن و بخشی ناروشن است، به دنبال جواب ساده یک «از چیه؟....» ساده هستیم و چرا در بسیاری از موارد سوال «از چیه؟» ما با یافتن یک خطای پزشکی به قانع‌کننده‌ترین و آرامش‌بخش‌ترین پاسخ می‌رسد؟
چرا در بسیاری از مراجعات، همه (از پزشک و بیمار) در ابتدا یا به دنبال خطاهای پزشکی قبلی هستیم؟ وقتی به پزشکی برای اولین بار مراجعه می‌کنیم، او فرشته‌ای است که قرار است ما را از شیاطینی که تا به حال راه خطا رفته‌اند، نجات دهد. وقتی بیماری را برای اولین بار ویزیت می‌کنیم حتی پیش از آنکه به تشخیص خود بیندیشیم، در فکر کشف خطاهای قبلی هستیم؟
راستی چرا در حالی که اشکالات فراوانی در دسترسی به واکسن در کشور ما وجود داشته، اشکالاتی که برخی قابل حل و برخی در آن زمان غیرقابل حل بوده‌اند؛ اشکالاتی که در حیطه اختیارات دولت‌ها بوده‌اند در حالی که اشکالات فرهنگی بسیار در مراجعه به پزشک وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. این به خودی خود موجب قصور در واکسیناسیون می‌شده؛ اشکالاتی که به رسانه‌ها و زعمای فرهنگی مربوط می‌شود در حالی که بی‌فکری و سبک‌سری‌های زیادی در واکسن نزدن به فرزندان با وجود در دسترس بودن و اطلاع داشتن از آن وجود داشته است.
● دیوار کوتاه پزشکی
به راستی چگونه است که ننگ و نفرین ابدی در ذهن جوانی که شبانه‌روز به معلولیت خود می‌اندیشد برای پزشکی می‌ماند که نیمه شب فقط به قصد درمان و کمک از خواب خود زده و آمپولی غیر عوضی، دارویی درست تجویز کرده، دارویی که در همان شرایط و بدون امکانات آزمایشگاهی کامل، عفونت‌های گوناگون کودکان به خصوص لوزه‌های بسیاری از کودکان را درمان کرده است. شاهد آن هم کاهش چشم‌گیر بیماری‌های روماتیسمی ‌قلب که عارضه دیررس عفونت لوزه‌ها هستند. چگونه است که در شرایطی که علل گوناگونی موجب یک نتیجه دردآور شده‌اند، هیچ‌کدام از آن عوامل به چشم نمی‌آیند، اما طبیبی که هیچ تقصیری نداشته مقصر شناخته می‌شود؟ کم نیستند طبیبانی که به همین جرم نکرده در شهرها و روستاها تا آخر عمر آماج نگاه نادرست برخی خانواده‌ها می‌مانند!
● گره فرهنگ و خطای پزشکی
بی‌تردید پاسخ به این سوالات و این چراها نیز جواب ساده یک «از چیه» ساده نیست. به راحتی نمی‌توان این سوالات را که مربوط به تصورات پزشکی ما هستند، از زمینه فرهنگی ما جدا کرد و جواب‌های راحت و یکسره‌ای داد. بلکه بهتر آن است که سوالات را باز هم ادامه دهیم و به خارج از چارچوب پزشکی بکشانیم. باید پرسید چرا ما بیش از آنکه به فکر اصلاح باشیم، به فکر یافتن مقصریم؟ چرا به جای مقصر شناختن شرایط، همیشه به دنبال مقصر شناختن افرادیم. چرا محکمه را بر بیمارستان، پاسگاه را بر تعمیرگاه و احساس را برعقل ترجیح می‌دهیم؟ چرا در زندگی روزمره ما، در زندگی خانوادگی و اجتماعی و حتی سیاسی ما، «آمپول‌های عوضی» بیشترین نقش را دارند. افراد و عواملی که اگرچه به بی‌تقصیری «آمپول پنی‌سیلین» نیستند. اما خود محصول شرایط و اوضاعی هستند که شاید راه‌حل دیگری برای آنها باقی نگذاشته است. آمپول عوضی تنها گونه رسوا و آشکار نگرشی است که در بسیاری زمینه‌های دیگر همچنان با ظاهری بسیار حق به جانب و معقول به حیات خود ادامه می‌دهد. تنها در موضوع فلج اطفال است که به دلیل شناخت دقیق از ماهیت بیماری می‌توان این‌گونه راحت واقعیت را دید و پوچی نظرگاه «آمپول عوضی» را در نظر آورد.
● خواص دیگر آمپول عوضی
البته در این زمینه به خصوص، «آمپول عوضی» خواص دیگری هم دارد. از یک سو تقصیری است که جنگ تقصیرها در خانواده را خاتمه می‌دهد، همه با هم در یک تفاهم دوستانه فقط از «دکتر» بدجنس صحبت می‌کنند! که اگر نبود شاید دعوای تقصیر به این زودی‌ها خاتمه نمی‌یافت. از سوی دیگر، اجازه تبدیل اندوه به خشم را می‌دهد و از این رو امکان تخلیه را برای آن فراهم می‌آورد. به علاوه ریشه معلولیت را از وجود آدمی ‌دور و به مظلومیتی تاریخی و به شدت معقول حواله می‌کند.
اما واقعیت این است که از آنجا که تربیت نشده‌ایم تا بستری از علل و زنجیره‌ای از عوامل را ببینیم و از آنجا که به جای رفع مشکلات به دنبال مقصر و مجازات او می‌گردیم، در بسیاری از موارد دیگر نیز نگاه ساده‌انگار و در نتیجه خشن‌مان، ما را به «آمپول عوضی» می‌رساند و نتایج این نگرش «عوضی» در خانواده و اجتماع بسیار زیان‌بارتر از پزشکی است.
سال‌ها است که با حمایت سازمان بهداشت جهانی و به همت اداره مبارزه با بیماری‌ها و روسای بسیار نازنین‌اش «دکتر وزیریان و سپس دکتر گویا» فلج‌اطفال در کشور ما ریشه‌کن شده و دیگر کسی از این بیماری ناتوان نخواهد شد، ولی آیا ممکن است نگاه «عوضی» و یک‌سویه ما به رویدادها هم نه ریشه‌کن بلکه فقط مختصری! تغییر کند؟
دکتر بابک زمانی
عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران
منبع : هفته نامه سپید