چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


به یاد همکلاسی ها


به یاد همکلاسی ها
متأسفانه بسیاری از انسان ها آن چنان به مسایل و مشكلات روزمره خود مشغول هستند كه گذشته و خاطرات و دوستان قدیم خود را كلاً فراموش كرده اند، در حالی كه می توان با كسب خبر و حال و احوالی هرچند كوتاه، شیرینی بعضی از خاطرات را بازگو كرد، ضمن اینكه از احوال یكدیگر هم جویا شد.این نوشتار در پی آن است تا به شما یادآوری كند كه می توانیدبا مرور خاطرات دور ونزدیك خودلحظاتی قشنگ را برای خود خلق كنید و اینكه باید كمی هم به فكر دوستان قدیم و خاطرات خوش گذشته بود، شاید بتوانیم از این طریق سنگینی بار و فشارهای امروز را سبك تر نماییم.اگر اشتباه نكنم سال گذشته همین روزها بود كه بی خیال در اداره روزنامه های یومیه را ورق می زدم، ناگهان چشمم به چند سطر آگهی مجلس ترحیم افتاد و بعد هم نام همكلاسی قدیمی ام را دیدم كه به رحمت خدا پیوسته بود. چند بار متن اطلاعیه را با دقت مرور كردم، خودش بود نشانی ها و نام فرزندانش را كه دورادور شنیده و در حافظه داشتم كاملاً تطبیق می كرد، به نظرم رسید آن چند خط به تدریج كج و معوج شدند و جان گرفتند و تبدیل به حیاط مدرسه با قیل و قال بچه ها گشتند. سال آخر دبستان بودم كه به مدرسه ما آمد، ساكت و كم حرف و خیلی هم درسخوان و مرتب. درست نقطه عكس من، گاهی اوقات چقدر از بی مبالاتی ها و شیطنت های من عذاب می كشید و قرمز می شد. همیشه دفترهای مشق اش مرتب بود و خط كشی شده، قبل از اینكه معلم به میز ما برسد آنها را باز كرده و مقابل چشم وی قرار می داد. در حالی كه من به دنبال ورق های پراكنده دفترم با سر به داخل كیف مدرسه فرو رفته بودم و دنبال مشق های نانوشته ام می گشتم. از شما چه پنهان اغلب هم مورد شماتت و مؤاخذه آموزگاران قرار می گرفتم و باز روز بعد و همان داستان همیشگی و بالاخره در پایان سال نمره های ناپلئونی من و نمره های بسیار عالی او و نصیحت های خواهرانه اش كه «امیدوارم سال آینده جبران كنی» صد البته تا سال آخر دبیرستان این نصیحت ها و موعظه ها ادامه یافتند و تأثیر چندانی هم نداشت. سعی كردم آخرین كلاسی كه با هم داشتیم مد نظر آورم خیلی سخت نبود، وقتی انسان تصمیم بگیرد از انبوه خاطرات تلنبارشده اش قسمتی را بیرون آورده و در ذهن مجسم نماید موفق می شود مهم این است كه برای این یادآوری وقت بگذارد و خود را فارغ از مسایل و درگیری های روزمره به دست گذشته بسپارد، می توان به راحتی چشم ها را بست و با نسیم ملایم خاطرات به كوچه های قدیمی رفت. بوی نم خاك را در سینه حبس نمود و از پیچ های تنگ معابر گذر كرد در اینجاست كه حتی رنگ لباس ها را هم به وضوح می توان تشخیص داد همین طور صدا و زمزمه های آشنا را، تلاش كردم برای چند دقیقه هم كه شده تمركز نمایم و پس از سالها به بازپسین كلاس های مدرسه سری بزنم، تا ردیف دوم اسامی را به خاطر داشتم و بعد هر چه كردم نتوانستم نام همه آنهایی را كه روزی با آنها دمخور بودم به یاد آورم بخصوص همكلاسی هایی كه یكی دو سالی بود وارد مدرسه ما شده بودند. از خودم ناامید شدم و حدودی هم دلخور. كه چرا تا این حد بی تفاوت و بی وفا شده ام. به دنیای واقعی بازگشتم و بالاخره با زحمت زیاد توانستم یكی دو نفر از یاران قدیمی را پیدا نمایم و آن هم از طریق تماس تلفنی و نه حضوری، حال و احوالی بپرسم اتفاقاً این یكی دو نفر هم از بقیه همكلاسی ها خبر زیادی نداشتند. به هر حال خیلی متأسف شدم كه چرا زودتر، یعنی قبل از مشاهده مجلس ترحیم در روزنامه، به این فكر نیفتادم. كاش می توانستم او را در واپسین روزهای زندگی اش حتی روی تخت بیمارستان ملاقات می كردم ولی بنا به فرمایش امیر مؤمنان(ع) «فرصت ها مانند ابرها در گذرند» و پس از پرس و جو دریافتم كه همكلاسی و یار دیرینه ام را به دلیل ابتلا به بیماری صعب العلاج برای همیشه از دست داده ام.
نمی دانم آیا تا به حال دقت كرده اید زمانی كه در بطن حوادث و اتفاقات به سر می بریم همه چیز بزرگ و مهمند و قابل تفسیر و تأویل و هر اندازه از طریق زمان از رویدادها فاصله می گیریم به عكس العمل های آنی خود در قبال آنها با دیده متفاوتی می اندیشیم و گاه به خودمان هم می خندیم كه عجب حال و حوصله ای در گذشته داشتم اینكه مسأله مهمی نبود! روزهای زندگی ما به سرعت طی می شوند و اراده ای از این نظر نداریم اتفاقات بزرگ زندگی ما با گذشت زمان كوچك و كوچكتر می شوند و گاه به صورت یك نقطه در ذهن باقی می مانند. به عنوان مثال اولین روزی كه به مدرسه رفتید چه دلهره و اضطرابی داشتید، ذوق زده بودید و یا هراسان كه سریعاً به خانه برگردید؟ و یا به قدری از خانه تان گریزان بودید كه دوست داشتید شب هم در مدرسه بمانید و به خانه برنگردید! و بعد آموزگاران كه خیلی از اوقات حق داشتند شما را سرزنش نمایند و یا تنبیه كنند، گاهی هم از خانه و مسایل شخصی خود ناراحت بودند و صبحت اول وقت نافرمانی هرقدر كوچك شما تلنگری برای آنها به شمار می رفت و برای یك تقصیر و كوتاهی جزئی مورد غضب قرار می گرفتید و هنوز هم خود را بی گناه می دانید و معتقدید در آن روز بخصوص آموزگارتان پیشداوری كرده و یا عجله به خرج داده بعد هم همكلاسی های مهربان و گهگاه نامهربانتان را مجسم می نمائید، شاید معتقدید اگر حتی پس از سی سال یك روز فلان همكلاسی را در خیابان ببینید یقه اش را می چسبید و یك سیلی جانانه در جواب حركت نامطلوب آن روز نثارش خواهید نمود و دلتان را خنك می كنید و یا اینكه چشم هایتان را به آرامی می بندید و ضمن مرور خاطرات قدیمی، لبخند می زنید و به تلخی ها هم كه می رسید لبخند خود را قطع نمی كنید و به صورت خوش آن توجه می نمائید و با حسرت از اینكه سالهاست دوستان و یاران كودكی و نوجوانی خود را به دست فراموشی سپرده اید غمگین و ملول می شوید؟ آرزو می كنید یك بار دیگر به سالهای گذشته قدم بگذارید و این بار قدر دوستی ها را بیشتر بدانید و احیاناً دشمنی ها و كینه ها را خیلی كوچكتر از آن ببینید كه واقعاً وجود داشته اند. در این صورت است كه روحیه خود را شاداب حس می كنید و یاد خاطرات قدیم به شما انرژی مثبت می بخشد، شاید هم مثل من تلاش نموده و بالاخره یك سر نخ جزیی از یارانتان را كه سالهاست از آنها دور و غافل مانده اید به دست می آورید و ضمن احوالپرسی و یادی از گذشته روحتان را طراوت و جلا می بخشید؟ شما واقعاً كدامیك از این آدمها هستید؟ آیا با یادآوری خاطرات گذشته خود غمگین و عصبی می شوید و به فكر انتقام می افتید؟ و یا ترجیح می دهید اصولاً به خاطراتتان و افرادی كه در این خاطره ها حضور دارند همچنان بی اعتنا بمانید؟ و یا تا امروز فرصت كافی نداشتید كه مروری نموده و نام آنهایی را كه با شما روزی بسیار مأنوس بوده اند در ذهن تكرار و به خاطراتی كه از آنها دارید رجوع مختصری نمائید؟ آنچه مسلم است زندگی همه ما انسانها سرشار از رویدادهای تلخ و شیرین بسیاری است. افراد زیادی آمده اند و پس از مدتی كم یا زیاد از صفحه زندگی ما دور شده اند نمی توان به صورت قطعی و كامل ادعا نمود كه بسیار خوش بوده ایم و یا بالعكس كاملاً با سختی و حداكثر مرارت ها خود را تا امروز رسانده ایم. آنچه مهم است خاطراتی است كه از انسانها و رفتارشان از بدو كودكی تا سنین بالاتر و نوجوانی و حتی جوانی در ذهن خود انباشته ایم. در مرحله و وضعیتی هم نیستیم كه بتوانیم كمترین تغییری در حوادث گذشته خود بدهیم. بد و خوب، تلخ و شیرین، زشت و زیبا و... همه را پشت سر گذاشته ایم .پس تكلیف امروز ما چیست؟ چگونه باید از انبوه خاطراتمان خوشی ها و زیبایی ها و خوبی ها را جدا كنیم و لختی با یادآوری آنها روحیه خود را تلطیف بخشیم؟ نمی توان به این دلیل كه احیاناً در كنار این خاطرات مطلوب، وقایع نامطلوبی وجود داشته نسبت به كل آنها بی تفاوت بود بنابراین بهتر است از همین امروز قدر انسان هایی كه اطرافمان هستند را بیشتر بدانیم و با خوبی های هم زندگی كنیم، هر آنچه را هم كه در گذشته از سر گذرانده ایم به دیده خوش نگاه كنیم حتی موارد ناخوش را هم از نگاه تجربه مد نظر آوریم و سعی كنیم بدی ها و كوتاهی های دیگران را ببخشیم و مورد اغماض قرار دهیم، در این صورت است كه هر آنچه از خاطرات باقی می ماند مملو از لحظات زیبا و فرح بخش است كه می توان با یادآوری آنها مسرور شده و در صورت تمایل به سراغ یاران قدیمی رفت و با تكرار خاطرات خوش مشكلات و سختی های امروز را كاهش داد و در این وانفسای فشارهای روحی حداقل برای مدت زمانی از معضلات روزمره خود را جدا نمود و به دریای خوش خاطرات افكند. دوستان و یارانی كه احتمالاً به وجود ما به هر دلیل بخصوص به دلیل مسایل روحی و عاطفی نیازمندند شاید تا امروز مترصد یك راه ارتباط و وصل بوده اند، پس سعی نمائیم از همه اتفاقات جاری زندگی خود كه هر روز به خاطراتمان می پیوندند تابلویی طراحی نمائیم كه در آن خوشی ها و شادمانی ها و كامیابی ها بسیار پررنگ و واضح، رنج و ملامت ها و سختی ها كه لاجرم وجود دارند، كمرنگ و غیرآشكار و گذرا تصویر شده باشند. در این صورت است كه احساس می نمائیم از همه انسان هایی كه روزی اطرافمان بوده اند خاطراتی خوش در ذهن داریم و به افرادی كه امروز در كنارمان هستند با دیده متفاوتی نسبت به گذشته می نگریم. واقعاً هیچ انسانی در نهایت نامطلوبی نیست همان گونه كه تمامی شرایط مطلوبیت را هم یك فرد نمی تواند داشته باشد و آمیزه ای از خوبی ها و بدی هاست. مهم این مطلب است كه شما كدام وجه انسانها را پررنگتر مشاهده نمائید چنانچه خوبی ها و حسنات دیگران را كشف و نسبت به موارد نامطلوب و احیاناً نادرست دیگران حساسیت نشان ندهید ،پس از مدتی متوجه می شوید كه زندگی بسیار زیباتر از آن است كه قبلاً فكر می كرده اید و اعتراف خواهید كرد كه خودتان هم مجموعه ای از رفتارهای متفاوت هستید كه از جانب دیگران تحمل می شوید لكن تا امروز به آن توجه نداشتید.
معصومه طاهری
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید