پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

قرن ۲۱ جهان بدون جنگ


قرن ۲۱ جهان بدون جنگ
در مطلبی كه می خوانید، از نشریه آمریكایی نیوریپابلیك گرفته شده است، نویسنده با استدلالهای متعدد نشان می دهد درخلال یك دهه گذشته از میزان درگیری در جامعه بشری كاسته شده است. وی این تحول را ناشی از عواملی همچون گسترش دموكراسی، افت بودجه های جهان، پایان جنگ سرد و اهمیت یافتن اقتصاد می داند. وی می نویسد آمار نشان می دهد اكنون تعداد افرادی كه بر اثر حوادث رانندگی می میرند، بیش از كسانی است كه در جنگ جان خود را از دست می دهند.پنج سال پیش دو پژوهشگر آمریكایی به نامهای مانتی مارشال از دانشگاه جورج میسن و تدرابرت گر از دانشگاه مریلند تحقیق گسترده ای را در مورد تكرر و تلفات جنگ در قرن بیستم به انجام رساندند. آنان دریافتند پس از سالهای وحشتناك جنگ جهانی اول و دوم، در سال های دهه ۱۹۶۰ تا اواسط دهه ،۱۹۸۰ در سراسر جهان میزان جنگها افزایش یافت. اما از سال ،۱۹۹۱ شمار جنگها روبه
كاهش گذاشت. آنان متوجه شدند از اواسط دهه ،۱۹۸۰ عوامل كاهش درگیریهای مسلحانه، رفاه اقتصادی، انتخابات آزاد، دولتهای باثبات مركزی، ارتباطات بهتر، نهادهای صلح ساز بیشتر و دخالت بیشتر بین المللی بوده است.نتایج این تحقیق در سال ۲۰۰۱ با عنوان «مناقشه و صلح» منتشر شد. ۲۰۰۱ سال واقعه ۱۱ سپتامبر بود. اما به رغم جنگ در افغانستان، فیلیپین و نقاط دیگر، دومین چاپ این گزارش در سال ۲۰۰۳ نشان داد كاهش جنگها ادامه دارد. چاپ سوم گزارش كه چند ماه پیش منتشر شد، حاكی از تداوم روند كلی كاهش جنگها است.جان مولر استاد علوم سیاسی دانشگاه دولتی اوهایو در كتاب «بازگشت از آخر الزمان» كه در سال ۱۹۸۹ منتشر شد، اعلام كرد جنگ بزرگ بین ملتها منسوخ شده و شاید دیگر هرگز رخ ندهد. وی به علاوه پیش بینی كرد اتحاد شوروی در آستانه فروپاشی است چون رهبران آن جامعه شوروی را حول محور تصور قرن هجدهمی جنگ بی پایان بین قدرتهای بزرگ گردآورده بودند، در حالی كه جنگ بین قدرتهای بزرگ قدیمی شده و جامعه ای كه جنگ اصل سازمان دهنده آن بود، نمی توانست دوام آورد. یادآور می شود كه چین، نخستین قدرت نوظهور قرن جدید، به رغم ایراد اظهارات تهدید آمیز علیه تایوان، بودجه نسبتاً اندكی را صرف ارتش خود می كند. سال پیش نویسنده، كتاب دیگری به نام «بقایای جنگ» منتشر كرد كه می گوید جنگهایی شامل جنگهای بین كشورهای كوچك، جنگهای داخلی، مناقشات قومی و جنگ بین گروه های مسلح خصوصی نیز رو به كاهش است. به اعتقاد مولر، جنگ نتیجه اجتناب ناپذیر ناهماهنگی بین المللی و خلاف كاری انسان نیست، بلكه یك تفكر بد است مانند دوئل یا بردگی. این تفكر در وجود انسان تنیده و می توان آن را خارج كرد. اچ جی ولز نویسنده در سال ۱۹۱۵ پایان جنگ را پیش بینی كرد اما خونریزی تمام نشد. آیا این بار پیش بینی ها درست از آب در می آید؟
جنگ به روایت آمار
براساس مطالعات دانشگاه مریلند، شمار جنگها و مناقشات مسلحانه در سال ۱۹۹۱ به ۵۱ مورد رسید كه بالاترین رقم بود. شاید این جنگها بیش از جنگهای همزمان دیگر در هر مقطع از تاریخ بشر بود. از آن سال به بعد، این رقم روبه كاهش بوده است. در سال ،۲۰۰۰ ۲۶ مورد جنگ و در سال ،۲۰۰۲ ۲۵ مورد جنگ رخ داد.در سال ،۲۰۰۴ این رقم به ۲۰ مورد كاهش یافت. روی هم رفته، سال ۲۰۰۴ شاهد نیمی از جنگهای سال ۱۹۹۱ بود.براساس مطالعات یاد شده سال ۱۹۹۱ در مقیاسی كه ابعاد و ویرانی جنگها را اندازه می گرفت، این میزان ۱۷۹ بود. در سال ،۲۰۰۰ به رغم جنگ بالكان و نسل كشی در رواندا این رقم به ۹۷ و تا سال ۲۰۰۲ به ۸۱ رسید. در پایان سال ،۲۰۰۴ این رقم ۶۵ بود. به عبارت دیگر اكنون شدت و ابعاد درگیریهای جهانی كمتر از نصف ۱۵ سال پیش است.چطور ممكن است در حالی كه تصاویر جهانی پر از خونریزی را نشان می دهد، جنگ در حال افول باشد؟ یك دلیل آنكه به نظر می رسد همه جا جنگ است، این است كه با ایجاد شبكه های اخبار ۲۴ ساعته و اینترنت، بیش از گذشته تصاویر جنگ پخش می شود. یك دهه قبل، شورشی در اریتره رخ داد كه جهان متوجه آن نشد. اما امروز گزارشهای فراوانی از جنگ در عراق و سودان و جاهای دیگر با تصاویر وگفت وگوهای تلفنی پخش می شود. البته رسانه ها باید جنگ را گزارش كنند. اما دیدن این همه تصاویر جنگ این تصور را ایجاد می كند كه این درگیریها روبه فزونی است. بخصوص تلویزیون علاقه دارد برجنگ تأكید كند چون تصاویر جنگ، سرباز و سخت افزار نظامی ذاتاً جذابیت بیشتری برای بینندگان دارد تا مثلاً تصاویر طرحهای تصفیه آب و گزارش از جنگ و ویرانی به ندرت با گزارش از دیگر مردم جهان همخوانی دارد كه در آنجا حوادثی سوای جنگ بروز می كند.
مولر محاسبه كرده است كه حدود ۲۰۰ میلیون نفر در قرن بیستم در جنگ و درگیریهای خشونت بار دیگر كشته شدند. در این قرن، ۱۲ میلیارد نفر زندگی كردند یعنی برای یك نفر در قرن بیستم یك تا دو درصد احتمال داشت در جنگ بمیرد. این درصد برابر با احتمال مرگ هر آمریكایی براثر حادثه اتومبیل است. مولر گفت این خطر با توجه به محل زندگی شخصی فرق می كرد و ملیت هایی مانند ارمنی ها، كامبوجی ها و یهودیان احتمال مرگ بیشتری در جنگ و آزار دولتی داشتند.اما حالا كه جنگ روبه افول است، احتمال مرگ آدمها براثر حوادث رانندگی بیشتر از جنگ است. آمار سازمان بهداشت جهانی نیز موید این موضوع است: مثلاً در سال ۲۰۰۰ ، ۳۰۰۰۰۰ نفر در جنگ یا به علل مربوط به جنگ (مانند بیماری یا سوءتغذیه ناشی از جنگ) جان خود را از دست دادند، در حالی كه در این مدت ۲/۱ میلیون نفر در سراسر جهان براثر حوادث رانندگی كشته شدند.این احتمال اندك مرگ در جنگ فرق زیادی با تاریخ گذشته جهان دارد. در دوران پیش از تاریخ، جنگ رایج بود. در دوران جدید هم وضع همین گونه بود. جنگهای بی پایان ویژگی قسمت اعظم تاریخ خاورمیانه، اروپا و سایر مناطق است. شاید در حدود یك پنجم جمعیت آلمان در خلال جنگ ۳۰ ساله كشته شدند. حالا جهان در دوره ای قرار دارد كه كمتر از یك ده هزارم جمعیت آن بر اثر جنگ در یك سال می میرد. تعداد افرادی كه از جنگ گزندی نمی بینند نیز بی سابقه است.یك واقعیت دیگر را در نظر بگیرید: بودجه نظامی جهان نیز روبه كاهش است. هزینه نظامی سالیانه جهان در سال ۱۹۸۵با رقم ۳/۱ تریلیون دلار ركورد به جا گذاشت.این رقم با كاهش ثابت از آن سال به حدود یك تریلیون در سال ۲۰۰۴ رسید. از آنجایی كه در این مدت، جمعیت جهان بیست درصد افزایش یافت، انتظار می رفت بودجه نظامی افزایش یابد. در عوض این بودجه ۳۰ درصد كاهش یافت. در سال ،۱۹۸۵ سرانه بودجه نظامی ۲۶۰ دلار بود و در سال ،۲۰۰۴ ۱۶۷ دلار. در دهه گذشته، فقط چند كشور از جمله آمریكا بودجه نظامی خود را افزایش داده اند. امروز آمریكا ۴۴ درصد بودجه نظامی جهان را به خود اختصاص می دهد. در صورت تداوم روند جاری یعنی كاهش بودجه نظامی بیشتر كشورها و افزایش بودجه نظامی آمریكا بر حسب زیاده خواهی اش بعید نیست روزی برسد كه بودجه نظامی آمریكا از بودجه نظامی بقیه كشورهای جهان بیشتر شود.
آیا بودجه نظامی به علت كاهش جنگها كم شد یا علت كاهش جنگها آن بود كه بودجه نظامی پایین آمد. در هر صورت این تحول مثبتی است و پاسخ به این پرسش سخت است.علت كاهش جنگها چیست؟ نیرومند ترین عامل باید پایان جنگ سرد باشد كه هم از تنش بین المللی كاست و هم حمایت آمریكا و شوروی را از جنگهای عامل در كشورهای در حال توسعه قطع كرد. در كشورهای فقیر عرضه كنندگان خارجی سلاح جنگ را تداوم می دهند. ذخیره قابل توجهی سلاح در كشورهای درحال توسعه وجود دارد بخصوص میلیونها تفنگ با كاهش محموله های سلاح و سخت یافت شدن سلاح های سنگین مانند توپخانه، جناح های درگیر در كشورهای در حال توسعه بیشتر به صلح متمایل می شوند. مثلاً جنگ طولانی در آنگولا ناشی از حمایت تسلیحاتی آمریكا، شوروی، كوبا و آفریقای جنوبی از گروه های مختلف بود. وقتی این كشورها عرضه سلاح را متوقف كردند، رهبران گروه ها با اكراه پای میز مذاكره نشستند.در طول جنگ سرد، در غرب جنگ نبود، اما كشورهای در حال توسعه صحنه جنگهای فزاینده بود. پس از جنگ سرد، بسیاری در غرب از احتمال بی نظمی و دشمنی های قومی صحبت كردند، اما در واقع عكس آن رخ داد و این امر زمانی در غرب احساس شد كه شوروی دیگر موضوعیت نداشت.علت دیگر كاهش جنگها، گسترش صلح بانی است. جهان هر سال سرمایه گذاری بیشتری در صلح بانی می كند. هزاران سرباز سازمان ملل، ناتو و غیره در مناطق بحران زده جهان حضور دارند. هزینه این كار سالیانه دست كم ۳ میلیارد دلار است. صلح بانی فقط یكی از آثارمهم سازمان ملل بر كاهش جنگ است. مفسران آمریكایی دوست دارند این سازمان را به سخره بگیرند. اما نباید از نظر دور داشت كه نظام امنیتی جهانی براساس منشور سازمان ملل در حال شكل گیری است. تنشهای نظامی بین قدرتهای بزرگ در پایین ترین حد در قرن اخیر است. دیپلماسی بین الملل به سمتی سوق دارد كه كشورهای ثروتمند را از تشویق جنگ توسط كشورهای دیگر بازدارد. به علاوه گسترش مداخله جامعه بین المللی در درگیری ها جایی برای بالا گرفتن درگیریها نمی گذارد. گسترش دموكراسی كمك چشمگیر دیگری به افول جنگ كرده است. در سال ،۱۹۷۵ فقط در یك سوم از كشورهای جهان انتخابات واقعی چند حزبی برگزار می شد. امروز این نسبت به دو سوم افزایش یافته و همچنان در حال افزایش است. در دو دهه گذشته، حدود ۸۰ كشور به جرگه دموكراسی پیوسته اند و كمتر كشوری در جهت مخالف حركت كرده است. به طور فزاینده ای، رهبران كشورهای درحال توسعه به این حقیقت ساده پی می برند كه كشورهای آزاد از سایرین قویتر و ثروتمند تر هستند و این استدلال نیرومندی برای گسترش دموكراسی است. نظریه پردازانی به قدمت امانوئل كانت اظهار داشته اند جوامع دموكراتیك به نسبت سایر كشورها بسیار كمتر دست به جنگ می زنند. تا به حال این امر درست بوده است. جنگ دموكراسی با دموكراسی بسیار نادر بوده است. رفاه و دموكراسی تقویت كننده یكدیگر است. حالا كه رفاه در بیشتر كشورها روبه افزایش است، حركت به سوی آزادی تقویت شده است. با گسترش دموكراسی در كشورها، جنگ كمتر می شود یعنی همان اتفاقی كه اكنون مشاهده می شود.در كتاب بقایای جنگ، مولر می نویسد بخش اعظم جنگها در جهان امروز به این علت رخ می دهد كه برخی ازكشورهای درحال توسعه فاقد دولتهای توانمندی هستند كه بتوانند مانع درگیری قومی یا فعالیت گروه های تروریستی، شبه نظامیان یا تبهكاران شوند. در هنگامه سال ،۱۵۰۰ دولت توانمند در اروپا وجود نداشت؛ گروه های تبهكاری و شبه نظامیان خصوصی بیرون شهرها را در اختیار داشتند. همزمان با آنكه دولتهای اروپایی توان بیشتری یافتند و احترام بیشتری به پلیس و دادگاه ها گذاشته شد، آنها تدریجاً گروه های سركش را از بخش اعظم صحنه حیات اروپا حذف كردند. به اعتقاد مولر، همین روند در بیشتر كشورهای درحال توسعه آغاز شده است. مثلاً نهادهای دولتی و مدنی در هند حرفه ای تر شده و از فساد آنها كاسته شده است. جنگ بین كشورها روبه افول است. اگر جنگهای داخلی، درگیری های قومی و جنگ بین شبه نظامیان خصوصی نیز كاهش یابد، شاید بتوان جنگ را از كل تجربه بشری محو كرد.آیا می توان ادعا كرد گسترش روشنگری نیز در افول جنگ مؤثر بوده است؟ طبیعت انسان بارها در گذشته ما را ناامید كرده است. عده ای گفته اند فلسفه نظامی گری در جنگ جهانی دوم نابود شد، یعنی زمانی كه كشورهای آزاد بر كشورهایی كه فقط هم و غم خود را صرف نظامی گری كرده بودند، پیروز شدند و آنها را به خاك سیاه نشاندند. جنگ جهانی دوم مبین غلبه آزادی بر نظامی گری است. اما حافظه كوتاه مدت است. این تصور كه دیگر كشوری تسلیم وسوسه نظامی گری نمی شود، واقع بینانه نیست.تا زمان جنگ داخلی آمریكا و جنگ جهانی اول در اروپا، تصور می شد جنگ اجتناب ناپذیر است و چاره ای جز پذیرش اختیار دولت برای فرستادن افراد به جنگ وجود ندارد. حتی برخی اندیشمندان جنگ را مطلوب می دانستند. كانت كه به دموكراسی عشق می ورزید، معتقد بود جنگ متعالی است و تداوم صلح به غلبه روحیه تجاری و همراه آن منافع شخصی تحقیر آمیز، بزدلی و نامردی می انجامد. آلكس توكویل نیز نوشت جنگ ذهن مردم را فراخ می كند. اما در آغاز قرن بیستم، دیدگاهی متضاد رایج شد كه معتقد بود معمولاً جنگ بی معناست. در پایان جنگ ویتنام كه خدمت اجباری سربازی در آمریكا ملغی شد، این احساس وجود داشت كه خانواده ها تحمل نمی كنند فرزندانشان به جنگ فرستاده شوند. لذا آمریكائیها از آن پس برای پیشبرد اهداف نظامی خود از ارتش حرفه ای بهره بردند.حتی شاید ارتقای جایگاه اقتصاد در زندگی معاصر هم در كاهش جنگ مؤثر بوده باشد. كشورهایی كه به داد و ستدهای اقتصادی روی می آورند، میل كمتری برای جنگ با هم دارند. اگر روزی چین و آمریكا با هم بجنگند، اقتصاد هر دو كشور احتمالاً از هم می پاشد. همین موضوع جنگ بین این دو را ناممكن می سازد.
مترجم: وحید رضا نعیمی
منبع : روزنامه همشهری