چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


«وحشت» به خانه می‌آید


«وحشت» به خانه می‌آید
تمام آن چمنزارها و هتل‌های دور افتاده را فراموش كنید، فیلم‌های ترسناك به ریشه‌های اروپایی خود برمی‌گردند.
این اواخر نسبت به دیدن فیلم‌های ترسناك، خیلی حساس شده‌ام. به یك خانه نگاه می‌كردم، یك خانه معمولی در حومه شهر، با پنجره‌های بی‌روح و مات، پوشیده از پیچك سرخ ویرجینیایی كه انگار از شكاف دیوارهای اطراف پنجره بیرون زده بود.
همان‌طور كه نگاه می‌كردم، امكان نداشت به نتیجه نرسم كه این تنها یك گیاه نیست. از خانه خون بود كه بیرون می‌زد. مانند سكانس آغازین فیلم ترسناك فرانسوی «رومانس چاقوی ضامن‌دار»(۲۰۰۳، الكساندر آژا) بود كه قهرمان زن داستان در یك دنیای عادی و هر روزی از خواب بیدار می‌شود اما به سبك فیلم‌های «اسلشر» كلاسیك سلاخی شده و از پای درمی‌آید.
اما وقتی در یك گالری هنری به تابلوی نقاشی «پیچك سرخ ویرجینیایی» اثر ادوارد مانش نگاه می‌كردم، در امان بودم. مانش كه ضمنا تابلوهایی از خون‌آشام‌ها و غول‌ها كشیده، نروژی بود اما بیشترین تماشاگر خود را در برلین قرن نوزدهمی پیدا كرد. او كه پدر اكسپرسیونیسم آلمان بود، منبع الهام هنرمندانی شد كه از آثار جنون‌آمیز وی با عناوینی نظیر «قاتل» و «امید زنان» پیروی می‌كردند.
در واقع منشا فیلم‌های ترسناك مدرن اروپایی همین‌جاست. این ماه فیلم «به آنها» به نمایش درآمد. یك تولید مشترك فرانسه و رومانی درباره زوج جوانی كه در خانه جدید خود در بیرون بخارست با حوادث وحشتناك روبه‌رو می‌شوند، ماه آینده هم «شیطان» با بازی ونسان كسل در نقش یك شبان پریشان به نمایش درمی‌آید. هر دو فیلم بیش از آنكه متاثر از نمونه‌های بنجل ریشه گرفته از سینمای آمریكا در دهه ۱۹۷۰ باشند، ریشه در رسم و رسوم كهن اروپایی دارند. وقتی «به آنها» ـ ساخته دیوید مورو و خاویر پالود ـ را می‌دیدم، در بیشتر لحظه‌ها به این فكر می‌كردم كه شاید مهاجمان نامرئی فیلم همان دوستان ترانسیلوانیایی قدیمی و دندان نیشی خودمان باشند، چیزی كه هست فیلم‌های ترسناك به خانه باز می‌گردد.
پس از جنگ جهانی اول، در آلمان استودیوهای فیلمسازی بیرون برلین، هنر مدرن را به شكل نخستین نمونه‌های فیلم‌های ترسناك ارزشمند متجلی كردند: «مطلب دكتر كالیاری» و «نوسفراتو». این فیلم‌های اكسپرسیونیستی آلمانی، سایه‌های خود را به فیلم‌های ترسناك «یونیورسال» كه در هالیوود سال‌های ۱۹۳۰ ساخته می‌شد، قرض دادند. كار به جایی رسید كه حتی عوامل فیلمسازی هم یكی بودند: كارل فروند، فیلمبردار فیلم كلاسیك و آلمانی «گولم» رفت و «مومیایی در هالیوود» را كارگردانی كرد.
می‌توانید اینطور بحث كنید كه از اینجا تاثیر هنر اروپایی بر سینمای وحشت به پایان رسید. نمونه‌های جدید فیلم‌های ترسناك در دهه ۱۹۷۰ به شكلی ستیزه‌جویانه، آمریكایی بودند كه آگاهانه فضا و مكان اروپایی را حذف كرده بودند. قصرها و بیشه‌زارهای ترانسیلوانیا جای خود را به فضای باز چمنزارها و بیابان‌ها داد. دلیل اصلی موفقیت «كشتار با اره برقی در تگزاس» (۱۹۷۴) این بود كه عملا تمام نشانه‌های فرهنگی آشنا را حذف و تماشاگر را در یك ناكجا‌آباد آمریكایی پر از موجودات عجیب و غریب ـ كه حتی اسم اروپای كهن را هم نشنیده بودند ـ به حال خود رها كرد اما الگوی فیلم‌های «اسلشر» مدرن را یك فیلمساز بریتانیایی طراحی كرد كه غرقه در سینمای اكسپرسیونیستی بود. آلفرد هیچكاك در اوایل دوران كاری خود در استودیوهای برلین كار می‌كرد و به‌خصوص شیفته فریدریش ویلهلم مورنو، كارگردان «نوسفراتو» بود. وقتی هیچكاك در ۱۹۶۰ «روانی» را ساخت، برگشت به سینمای ترسناك آلمان در عصر فیلم‌های صامت و برداشت خود در آن سال‌ها ـ «مستاجر» ـ تا جدیت و خطر این ژانر را از نو كشف كند. «روانی» از پوچی و مرگ ـ كه هیچكاك به‌عنوان یك غریبه اروپایی در چشم‌انداز آمریكایی دیده بود ـ استفاده می‌كند تا هراس سیاه و سفید فیلم‌های هنری آلمان را كه خودش در جوانی دیده بود، از نو خلق كند. ترس، یك مقوله جهانی است و این حقیقت احساسی كه ما را وامی‌دارد حتی بنجل‌ترین فیلم‌های ترسناك را هم به سطحی‌ترین درام‌های برنده اسكار ترجیح دهیم، ناشی از اذعان ما به وحشت مرگ است. در فیلم بلژیكی «عذاب» (۲۰۰۴، فابریس دوولز) همه چیز دقیقا به ریشه‌های اروپایی قرون وسطایی بازمی‌گردد. فیلم با یك خط داستانی شبیه به «روانی» آغاز می‌شود. یك مرد كه به تنهایی می‌راند، در باران از جاده اصلی خارج می‌شود و از یك مهمانخانه دور‌افتاده سر درمی‌آورد، نه در بیابان، بلكه در جنگلی در بلژیك. هراس می‌تواند در یك زمان هم زیركانه و هم ابلهانه باشد. بامزگی موج جدید فیلم‌های ترسناك اروپایی این است كه آنچه به‌صورت نمونه یك ژانر آمریكایی است، می‌گیرد و آن را در یك فضا و مكان جدید به تصویر درمی‌آورد. در این فیلم‌ها جاده‌های فرانسوی به اندازه بزرگراه‌های آمریكایی خالی هستند و محلی‌های رومانیایی، دارند عجیب و غریب‌تر از همتایان آمریكایی خود می‌شوند. پی‌بردن به معانی عمیق‌تر این تحولات، وسوسه‌انگیز است. اینكه آیا مهاجرت هراس بی‌ذوق آمریكایی به فرانسه متمدن می‌تواند این تصور را از ذهن بیرون كند كه اروپا روزبه‌روز بیشتر شبیه آمریكا می‌شود؟ در واقع اروپایی‌ها مدت‌ها پیش از آنكه خود آمریكایی به توان بالقوه ژانر «اسلشر» پی ببرند، این ژانر را مورد توجه قرار دادند. در نظر داشته باشید این موج نو سینمای فرانسه بود كه اولین بار از نبوغ هیچكاك حمایت كرد و هیچكدام از فیلم‌های امروزی، ترسناك‌تر از «قصاب»، شاهكار ۱۹۷۰ كلودشابرول نیستند. چشم‌انداز ظاهراً مدرن فیلم‌های ترسناك آمریكایی همیشه انعكاسی از قصر‌های گوتیك اروپاست و نام اروپا برای همیشه به‌عنوان خالق سینمای هراس خلق شده است. پسر خوشگذران همیشه در یك شب توفانی برمی‌گردد و در می‌زند، هرچند پشت آن نقاب هاكی كه به چهره دارد، همچنان می‌توان تشخیص داد كه او فرزند مانش و مورنوست.
جاناتان جونز
گاردین ،۳۰ ژانویه
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید