یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

جـورج استیفنسن مختـرع لــوکــومـوتیـو بخــار


جـورج استیفنسن مختـرع لــوکــومـوتیـو بخــار
امروزه قطارهای سریع‌السیر در جهان یكی از اصلی‌ترین وسایل نقلیه به شمار می‌رود. در كشورهای اروپایی قطارهای مجهز و پیشرفته حرف اول را در انتقال مسافرین می‌زنند. ژاپن نیز از قطارهای فوق سریع‌السیر استفاده می‌كند و مردم قطار را برای سفرهای برون و درون شهری ترجیح می‌دهند.
قطار یكی از مهمترین ابزارهای مسافرتی به شمار می‌رود، كه وجود این وسیله نقلیه مفید و مردمی را مدیون مخترعش، جورج استیفنسن هستیم. این مرد معدنچی با قوه ابتكار خود توانست نخستین سیستم لوكوموتیو را ابداع كند و برای راحتی مردم قدم بردارد. در این مقاله به شرح زندگی این مخترع بزرگ می‌پردازیم.
● تولد در حومه نیوكاسل
جورج استیفنسن در ۹ ژوئن ۱۷۸۱ در یك خانه فقیر‌نشین واقع در نزدیكی شهر نیوكاسل انگلیس چشم به جهان گشود...
پدر جورج یعنی رابرت استیفنسن مرد فقیری بود و در معدن زغال‌سنگ كار می‌كرد و با مزد كمش زندگی خود و همسر و چهار فرزند قد و نیم قدش را می‌گرداند.
خانه جورج در نزدیكی معدن زغال‌سنگ واقع بود و همه مردم آن روستا علاوه بر كار در مزرعه به كارگری در معدن ویلم در نزدیكی نیوكاسل نیز مشغول بودند و با فقر دست و پنجه نرم می‌كردند و اكثرشان به بیماری‌های ریوی مبتلا بودند زیرا بیش از ۹ ساعت در طول شبانه روز را در معادن تاریك و بدون هوا كار می‌كردند. پدر جورج نیز از این مسئله مستثنی نبود. او شب تا صبح سرفه می‌كرد و تنگی نفس داشت.جورج علی‌رغم سن و سال كمش غصه پدر را می‌خورد و برای این كه باركاری پدرش را كاهش دهد و پدر اوقات استراحت بیشتری داشته باشد در ۶ سالگی مشغول كار در معدن شد؛ از این رو نتوانست مانند بچه‌های هم سن و سال خودش به مدرسه برود. او روزها قبل از طلوع خورشید از جای برمی‌خواست و با توشه مختصری كه مادرش برای او می‌پیچید پیاده راهی معدن می‌شد و مسافت ۷ كیلومتری را با پای پیاده و كفش‌های بزرگ‌تر از اندازه كه متعلق به برادرش بود، تا معدن طی می‌كرد. شب‌ها نیز خسته به خانه باز می‌گشت و دستمزد ناچیزش را به مادر می‌داد تا برای خانواده موادغذایی تهیه كند. جورج با این حال كه كم سن و سال بود اما مانند بزرگترها فكر می‌كرد.
در معدن به حمل زغال‌سنگ می‌پرداخت و در اوقات استراحت برای ناهار كفش‌های معدنچیان را تعمیر می‌كرد تا در‌آمد بیشتری داشته باشد. حتی گاهی اوقات نان و پنیری را كه مادرش برای وی گذاشته بود به معدنچیان می‌فروخت. زندگی به همین روال گذشت تا به سن ۱۷ سالگی رسید. او تا آن زمان وقتی برای یادگیری و سواد‌آموزی و تحصیل علم نیافته بود.برای این كه دركار خود پیشرفت كند و بتواند به درجه سركارگری برسد باید با سواد می‌شد. در ۱۷ سالگی بود كه شروع به تحصیل كرد. البته مدرسه نمی‌رفت بلكه با كتاب‌های برادر كوچكترش سواد‌آموزی را آغاز كرد و اشكالاتش را از برادر كوچكتر خود ویلیام می‌پرسید و رفع می‌كرد. پیشرفتش در تحصیل علم و یادگیری الفبا شگفت‌انگیز بود. شب‌ها كه از سركار می‌آمد در گوشه‌ای از خانه می‌نشست و كتاب می‌خواند. بالاخره در مدت ۶ ماه توانست باسواد شود و در مدرسه روستای خود امتحان دهد و مدرك دوران ابتدایی را بگیرد. از این رو به درجه سركارگری معدن درآمد. وقتی حقوقش به ۱ پوند رسید فكر كرد كه باید زن بگیرد. او از كودكی دلباخته دختر همسایه‌شان بود. فانی ایزا بلا دختر هندرس مزرعه‌دار بود .آنان از لحاظ مالی رو به راه‌تر از خانواده استیفنسن بودند لذا پدر فانی ایزا بلا با این وصلت مخالفت كرد اما با مشاهده پشتكار جورج تصمیم گرفت دخترش را به این كارگر فقیر معدن بدهد. گویی جورج نباید روی خوشی را ببیند، چندی بعد از ازدواج، همسرش بر اثر بیماری تب حصبه از دنیا رفت و جورج با زنی دیگر به نام الیزابت هیدمارش كه در دوران نوجوانی در راه معدن با او آشنا شده بود ازدواج كرد.
● جرقه یك اختراع
استیفنسن به زندگی ساده كارگری و كار درمعدن ادامه داد اما از عهده خرج خانوا‌ده‌اش بر نمی‌آمد. پس تصمیم گرفت به فكر كار دیگری باشد.او همیشه به این مسئله فكر می‌كرد كه ای كاش روشی ساده برای حمل و نقل زغال‌سنگ از معدن پیدا كند. او كه خودش روزی بار سنگین زغال‌سنگ را از معدن به بیرون حمل می‌كرد طعم سختی آن را چشیده بود و دلش به حال پیرمرد‌هایی كه برای امرار معاش مجبور به حمل گونی‌های سنگین زغال‌سنگ از معدن بودند می‌سوخت.
او فكرش را به كار انداخت تا وسیله‌ای ابداع كند كه به راحتی زغال‌سنگ را از معدن به بیرون حمل كند. او بطور جدی به فكر ساختن لوكوموتیو افتاد. البته قبل از او یك مرد فرانسوی لوكوموتیوی بر اساس ماشین بخار جیمزوات ساخته بود اما متاسفانه در موقع به كار انداختن آن منفجر شد وابداعش عملی نشد. یك مرد اسكاتلندی به نام ایشاركرووی نیك هم لوكوموتیوی ساخت ولی چون از او حمایت نشد نتوانست اختراع خود را به اتمام برساند. جورج استیفنسن جوان تصمیم گرفت با استفاده از تجارب مخترعان پیشین خود یك لوكوموتیو بدون عیب و ایراد بسازد.جورج در سال ۱۸۱۴ برای تهیه
وسایل لازم مجبور به فروش همه جهیزیه همسرش شد و به شهر رفت و چند وسیله مورد نیاز دست دوم و زنگ‌زده خریداری كرد. در ابتدا لوكوموتیو مورد نظرش را طراحی ‌كرد. او می‌خواست وسیله‌ای بسازد كه توانایی حمل بیش از ۲۵ تن زغال‌سنگ را داشته باشد. او ریل آهنی را تعبیه كرد و بر روی آن واگن‌هایی سوار كرد كه به راحتی بر روی ریل‌ها حركت كنند. سرانجام بعد از تلاش‌های پیگیر و شبانه روزی توانست لوكوموتیو خود را بسازد و به نظاره همگان بگذارد.او در ۲۷ سپتامبر ۱۸۲۵ نخستین قطار از استوكتون تا دارلینگتون كه حدود ۱۵ كیلومتر بود را به راه انداخت. روزی كه قرار بود این قطار به راه بیافتد هزاران نفر در محل اجتماع كرده بودند ولی نه برای این كه موفقیت عظیم استیفنسن را تشویق كنند و به او آفرین بگویند بلكه اجتماع كردند تا انفجار لوكوموتیو را تماشا كرده و به كار این مرد جوان بخندند.
استیفنسن خود به شخصه پشت این لوكوموتیو نشست تا اگر هر اتفاقی می‌افتد برای خود او باشد. این قطار می‌توانست ۶ واگن پر از زغال سنگ را به وزن ۸۰ تن حمل كند. قطار استیفنسن بدون مشكل به راه افتاد و تا پایان ریل حركت كرد. او ازقطار پیاده شد و به مردم نوید داد كه به زودی قطارش را گسترش خواهد داد و این لوكوموتیو به یك وسیله نقلیه برای مسافرین تبدیل خواهد شد.شهرت استیفنسن بر سر زبان‌ها افتاد. او بعد از دست‌یابی به این موفقیت یك خط راه‌آهن بین لیورپول و منچستر ساخت. البته قطارهای آن دوران در مدت زمان طولانی به مقصد می‌رسید اما همین وسیله حلزون‌وار یك پدیده شگفت‌انگیز به شمار می‌رفت. در سال ۱۸۲۹ یك شركت حمل و نقل ارابه‌سازی سرمایه هنگفتی را در اختیار استیفتسن گذاشت تا خط راه‌آهن را گسترش دهد. از آن به بعد به سرعت ساخت راه‌آهن‌های دیگر آغاز شد. حالا شهرت و معروفیت استیفنسن فقیر عالمگیر شده بود و از هر سو به او سفارشات زیادی ارائه می‌شد.استیفنسن فقیر به یك باره مردی ثروتمند شد. البته این ثروت را به راحتی به دست نیاورده بود بلكه با كار و تلاش و فكر ابداعش را جامه عمل پوشاند.
پسرش روبرت استیفنسن به دنیا آمد و شادی زندگی او را دو برابر كرد. استیفنسن از این كه توانسته بود وسیله‌ای راحت برای حمل زغال‌سنگ از معدن ابداع كند و برای كارگران فقیر و زحمتكش كاری انجام دهد بسیار خوشحال بود.
او هیچ‌گاه فقرا و كارگران گرسنه را فراموش نكرد و هر ماه به خانواده كارگران روستایش مقرری می‌داد تا آنان با مشقت زندگی نكنند.وی در سال ۱۸۴۸ در سن ۶۷ سالگی بر اثر حمله قلبی در چسترفیلد انگلیس چشم از جهان فرو بست و مبلغ ۴ میلیون پوند را از خود به جای گذاشت.
منبع : خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید