شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


پیدایش خط در حجاز


بلاذری در آخر فتوح البلدان آغاز پیدایش خط را در میان اعراب حجاز چنین ذكر می‏كند: «اولین بار سه نفر از قبیله «طی‏» (كه در مجاورت شام بودند)خط(خط عربی)را وضع كردند و هجاء عربی را به هجاء سریانی قیاس كردند.بعد عده‏ای از اهل انبار این خط را از آن سه نفر آموختند و اهل حیره از اهل انبار فرا گرفتند.بشر بن عبد الملك كندی برادر اكیدر بن عبد الملك كندی امیر دومهٔ الجندل كه نصرانی بود، در رفت و آمدهای خود به حیره خط عربی را از اهل حیره یاد گرفت.همین بشر برای كاری به مكه رفت و سفیان بن امیه(عموی ابو سفیان)و ابو قیس بن عبد مناف بن زهره او را دیدند كه می‏نوشت، از او خواستند كه نوشتن را به آنها تعلیم كند و او به آنها تعلیم كرد.بعد خود بشر با این دو نفر در یك سفر تجارتی به طائف رفتند، غیلان بن سلمه ثقفی در طائف خط نوشتن را از آنها آموخت.بعد بشر از آن دو نفر جدا شد و به دیار مصر رفت.عمرو بن زرارهٔ كه بعد به عمرو كاتب معروف شد نوشتن را از او آموخت.سپس بشر به شام رفت و در آنجا عده زیادی از او فرا گرفتند.» ابن الندیم در الفهرست، فن اول از مقاله اولی، به قسمتی از گفته‏های بلاذری اشاره می‏كند.
ابن الندیم از ابن عباس روایت می‏كند كه اول كسی كه خط عربی نوشت‏سه نفر از مردان قبیله بولان بودند كه قبیله‏ای است در انبار، و اهل حیره از مردم انبار فرا گرفتند.
ابن خلدون نیز در مقدمه خویش فصل «فی ان الخط و الكتابهٔ من عداد الصنائع الانسانیهٔ‏» قسمتی از گفته‏های بلاذری را ذكر و تایید می‏كند .
بلاذری با سند روایت می‏كند كه هنگام ظهور اسلام در همه مكه چند نفر باسواد بودند.می‏گوید: «اسلام ظهور كرد و در قریش فقط هفده نفر صنعت نوشتن را می‏دانستند: عمر بن الخطاب، علی بن ابی طالب(ع)، عثمان بن عفان، ابو عبیده جراح، طلحه، یزید بن ابی سفیان، ابو حذیفهٔ بن ربیعه، حاطب بن عمرو عامری، ابو سلمه مخزومی، ابان بن سعید اموی، خالد بن سعید اموی، عبد الله بن سعد بن ابی سرح، حویطب بن عبد العزی، ابو سفیان بن حرب، معاویهٔ بن ابی سفیان، جهیم بن الصلت، علاء بن الحضرمی كه از هم پیمانان قریش بود نه از خود قریش‏» . بلاذری فقط یك زن قرشی را نام می‏برد كه در دوره جاهلیت مقارن ظهور اسلام، خواندن و نوشتن می‏دانست و او «شفاء» دختر عبد الله عدوی بود.این زن مسلمان شد و از مهاجران اولیه به شمار می‏رود.بلاذری می‏گوید: «این زن همان است كه حفصه همسر پیغمبر را نوشتن آموخت و روزی پیغمبر اكرم به او فرمود: «الا تعلمین حفصهٔ رقیهٔ النملهٔ كما علمتها الكتابهٔ‏» یعنی همچنانكه نوشتن را به حفصه آموزانیدی خوب است «رقیهٔ النملهٔ‏» .را نیز به وی بیاموزانی. »
در فتوح البلدان(مطبوع در مطبعهٔ السعادهٔ مصر در سال ۱۹۵۹)این كلمه را «رقنه النملهٔ‏» ضبط كرده كه البته اشتباه نسخه است و صحیح آن همان طور كه در النهایه ابن اثیر ماده «نمل‏» ضبط شده است «رقیهٔ النملهٔ‏» است. «رقیهٔ‏» جمله‏هایی بوده ورد مانند كه می‏خوانده‏اند و آن را برای دفع بلا یا بیماری مفید می‏دانسته‏اند.ابن اثیر در ماده «رقی‏» می‏گوید بعضی از اخبار منقول از پیغمبر اكرم «رقی‏» را منع و بعضی تجویز كرده است، و خود مدعی می‏شود كه احادیث منع، ناظر است به تعویذ به غیر نام خدا و به اینكه انسان توكلش را از خدا بر گیرد و به این تعویذها اعتماد كند، و احادیث تجویز ناظر به این است كه كسی متوسل به اسماء الهی شود و از خداوند اثر بخواهد. ابن اثیر در ماده «نمل‏» می‏گوید: آنچه به نام «رقیهٔ النملهٔ‏» معروف است، در واقع از نوع «رقی‏» نبوده است، جمله‏هایی بوده معروف و همه می‏دانستند نفع و ضرری نمی‏رساند.رسول خدا به صورت شوخی و ضمنا نوعی كنایه به همسرش حفصه آن سخن را به شفاء فرمود. جمله‏ها این بوده است: «العروس تحتفل، و تختضب، و تكتحل، و كل شی‏ء تفتعل غیر ان لا تعصی الرجل‏» یعنی عروس در میان جمع می‏نشیند، رنگ می‏بندد، سرمه می‏كشد، عروس همه كار می‏كند جز اینكه شوهرش را نافرمانی نمی‏كند.این جمله‏ها را «رقیهٔ النملهٔ‏» می‏نامیدند و ظاهرا در این نامگذاری نیز نوعی شوخی و طنز به كار رفته است. ابن اثیر می‏گوید: رسول اكرم از روی شوخی و طنز به شفاء فرمود همان طوری كه نوشتن را به حفصه یاد دادی خوب بود «رقیهٔ النملهٔ‏» را نیز یاد می‏دادی.اشاره به اینكه این خانم فرمان مرا اطاعت نكرد و رازی را كه به او گفته بودم(در تاریخ معروف است و آیه اول سوره تحریم ناظر به آن است)افشا نمود. بلاذری آنگاه چند زن از زنان مسلمان را نام می‏برد كه در دوره اسلام، هم می‏خواندند و هم می‏نوشتند، و یا تنها می‏خواندند. می‏گوید: «حفصه همسر پیغمبر می‏نوشت.ام كلثوم دختر عقبهٔ بن ابی معیط(از زنان مهاجر اولیه)نیز می‏نوشت.عایشه دختر سعد گفت پدرم به من نوشتن آموخت.كریمه دختر مقداد نیز می‏نوشت.عایشه(همسر پیغمبر)می‏خواند ولی نمی‏نوشت، همچنین ام سلمه.» بلاذری سپس نام كسانی را كه در مدینه سمت دبیری رسول خدا را داشتند ذكر می‏كند، آنگاه می‏گوید مقارن ظهور اسلام فقط یازده نفر از مردم اوس و خزرج(دو قبیله معروف ساكن مدینه)صنعت‏خط، را می‏دانستند، و نام آنها را هم ذكر می‏كند. معلوم می‏شود صنعت‏خط، تازه وارد محیط حجاز شده بوده است و اوضاع و احوال محیط آن روز حجاز چنان بوده كه اگر كسی خواندن یا نوشتن می‏دانست معروف خاص و عام می‏شد.افرادی كه مقارن ظهور اسلام این صنعت را می‏دانستند، چه در مكه و چه در مدینه، معروف و انگشت‏نما، و معدود و انگشت‏شمار بودند، لهذا نامشان در تاریخ ثبت‏شد، و اگر رسول خدا در زمره آنان می‏بود قطعا به این صنعت‏شناخته می‏شد و نامش در زمره آنان برده می‏شد، و چون اسمی از آن حضرت در زمره آنان نیست معلوم می‏شود به طور قطع او با خواندن و نوشتن سر و كار نداشته است.
دوره رسالت و مخصوصا دوره مدینه
از مجموع قرائن به دست می‏آید كه رسول اكرم در دوره رسالت نیز نه خواند و نه نوشت، ولی علمای اسلامی - چه شیعه و چه سنی - در این جهت وحدت نظر ندارند، بعضی استبعاد كرده‏اند كه چگونه ممكن است وحی - كه همه چیز را می‏آموخته است - خواندن و نوشتن را به او نیاموخته باشد ؟ در چندین روایت از روایات شیعه وارد شده كه آن حضرت در دوران رسالت می‏خوانده ولی نمی‏نوشته است .از آن جمله روایتی است كه صدوق در علل الشرایع آورده است: «از منتهای خدا بر پیامبرش این بود كه می‏خواند ولی نمی‏نوشت.هنگامی كه ابو سفیان متوجه احد شد، عباس عموی پیغمبر نامه‏ای به آن حضرت نوشت.وقتی نامه رسید كه او در یكی از باغهای اطراف مدینه بود.پیغمبر نامه را خواند ولی اصحابش را به مضمون نامه آگاه نكرد، امر كرد همه به شهر بروند.همینكه به شهر رفتند موضوع را به اطلاع آنها رسانید.» .
ولی در سیره زینی دحلان جریان نامه عباس را بر خلاف روایت علل الشرایع نقل می‏كند، می‏گوید: «همینكه.نامه عباس به رسول خدا رسید، مهرش را باز كرد، به ابی بن كعب داد بخواند.كعب خواند و پیغمبر دستور داد كتمان كند.پس از آن رسول خدا بر سعد بن الربیع صحابی معروف وارد شد و موضوع نامه عباس را با او در میان گذاشت و از او نیز خواست فعلا موضوع را پنهان نگهدارد.». بعضی معتقدند كه آن حضرت در دوره رسالت، هم می‏خوانده و هم می‏نوشته است.سید مرتضی - به نقل بحار الانوار - می‏گوید: «عقیده شعبی و جماعتی از اهل علم این است كه رسول اكرم از دنیا نرفت مگر اینكه هم خواند و هم نوشت.» سید مرتضی خود به حدیث معروف دوات و قلم(یا دوات و شانه)استناد می‏كند، می‏گوید: «در اخبار معتبر و در تواریخ وارد شده كه آن حضرت در حین وفات فرمود دوات و شانه بیاورید تا برای شما دستوری بنویسم كه بعد از من گمراه نشوید» . استناد به حدیث دوات و قلم استناد صحیحی نیست.این حدیث صراحت ندارد كه رسول خدا می‏خواسته است با دست‏خود بنویسد.اگر فرض كنیم می‏خواسته است در حضور جمع فرمان بدهد بنویسند و آنها را شاهد بگیرد و به عنوان شهادت از آنها امضاء بگیرد باز تعبیر اینكه «می‏خواهم برای شما چیزی بنویسم كه گمراه نشوید» صحیح است.به اصطلاح ادبی، این گونه تعبیرات «اسناد مجازی‏» است.
اسناد مجازی از وجوه فصاحت است و در زبان عربی و غیر عربی شایع است.
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید