سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

بی‌سرو سامان - Sans Toit Loi


بی‌سرو سامان - Sans Toit Loi
سال تولید : ۱۹۸۵
کشور تولیدکننده : فرانسه
محصول : اوری میلشتن
کارگردان : آنیس واردا.
فیلمنامه‌نویس : آنیس واردا.
فیلمبردار : پاتریک بلوسیه.
آهنگساز(موسیقی متن) : ژوآنا بروزدوویچ
هنرپیشگان : ساندرین بونر، ماشا مریل، یولاند مورو، استفان فرس، پاتریک لیچینسکی، یاهیائوئی آسونا و پاتریک اشمیت.
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۶ دقیقه.


جسد زن جوانی را در تاکستانی در جنوب فرانسه پیدا می‌کنند. او برای گشتن تمام منطقه جلوی اتوموبیل‌ها را می‌گرفته و شب‌ها در کیسه خوابش می‌خوابیده است. طی یک‌سری رجعت به گذشته، آدم‌هائی که در چند هفته آخر زندگی‌اش، او را ملاقات کرده‌اند، روبه‌ دوربین حرف می‌زنند و از تأثیری که «مونا برژرون» (بونر) روی آنان گذشته می‌گویند. وقتی راننده یک کامیون (اشمیت) که «مونا» را سوار کرده، با واکنش منفی او روبه‌رو می‌شود، بیرونش می‌اندازد؛ مرد دیگری «مونا» را در کلبه‌ای که در حال تعمیرش است پیدا می‌کند؛ در کافه‌ای «مونا» ساندویچی را که مرد جوانی تعارف کرده، می‌پذیرد؛ در یک گاراژ به کار ماشین‌شوئی مشغول می‌شود و با صاحب آن رابطه برقرار می‌کند؛ با «داوید» (لیچینسکی)، یک یهودی سرگردان، آشنا می‌شود و در قصری که فصل زمستان خالی از سکنه است، می‌ماند. پس از آنکه از قصر دزدی می‌شود، بدون خداحافظی آنجا را ترک می‌کند و سوار یک قطار باری می‌شود؛ در یک صومعه به او غذا و «دل‌گرمی» می‌دهند؛ سپس به مزرعه یک زوج جوان می‌رود. رویای او داشتن قطعه زمینی است تا بتواند در آن سیب‌زمینی بکارد. مرد به او قطعه زمینی می‌دهد و کاراوانی که در ان بخواهد، ولی «مونا» دست روی دست می‌گذارد و هیچ کاری نمی‌کند؛ با کارگری تونسی (آسونا) آشنا می‌شود که قول می‌دهد اگر با او بماند، از او مواظبت خواهد کرد. «مونا» قبول می‌کند ولی وقتی کارگردان دیگر با حضور او مخالفت می‌کنند، آنجا را ترک می‌کند؛ این‌بار «یولاند» (مورو) او را سوار می‌کند که عمویش سرایدار همان قصری است که او قبلاً در آن سر کرده. «یولاند» نزد پیرزن ثروتمند و نابینائی کار می‌کند که به «مونا» اجازه اقامت در خانه‌اش را می‌دهد، اما بعدتر پیرزن بیرونش می‌کند و در ایستگاه قطار با عده‌ای اراذل و اوباش آشنا می‌شود. و با آنان در خانه‌ای رها شده می‌ماند. وقتی خانه آتش می‌گیرد دوباره به طرف کشتزارها برمی‌گردد. در اثر ضعف و سرمای شدید خوابش نمی‌برد. از او که برای خرید نان به دهکده‌ای رفته با گل و لای و شراب استقبال می‌کنند. تا اینکه سرانجام در گودالی می‌افتد و یخ می‌زند.
* تلفیق ماهرانه تمهیدات سینمای مستند با داستان‌گو که واردا آن را به سبک خاص خود پرداخت می‌کند. فیلم نمایان‌گر رهائی سازنده‌اش از سیطره موج نوی سینمای فرانسه و بداعت در روایت‌گری است. اینجا پرداخت بصریِ جسورانه، تصویری پُررنگ از شخصیت اصلی و دنیایش ارائه می‌دهد. محرومیت، تنهائی و استثمار شدن، بهائی است که «مونا» برای آزادی‌اش و او را به یک قهرمان مؤنث غیر رُمانتیک تبدیل می‌کند. واردا قصه او را بدون احساسات‌گرائی بازگو می‌کند. بونر استادانه خود را به قالب آواره‌ای بی‌هدف و مرموز درمی‌آورد و به همان اندازه در موفقیت اثر سهیم است. در راستای سبک فیلم، بازیگران غیرحرفه‌ای نیز در کنار حرفه‌ای‌ها بازی متناسبی دارند.