پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


جنسیت


جنسیت
آنچه پیش روی دارید، گزیده‏ای از مهم‏ترین واژگان متداول در حوزه‏ی مباحث جنسیت است. فرهنگنامه جنسیت در دو بخش ارائه می‏گردد. در این شماره با هفت واژه‏ی اصلی آشنا می‏شویم و در شماره‏ی آینده به دیگر اصطلاحات این حوزه خواهیم پرداخت. این موضوعات عمدتاً در دهه‏های اخیر و در رشته‏های مختلف علوم انسانی مطرح شده است و به دلیل تازگی تحقیقات، هنوز از استواری و انجام لازم برخوردار نیست. وظیفه‏ی اصلی یك فرهنگنامه ارائه خلاصه تحقیقات و نظریه‏های مطرح شده در ذیل هر مدخل است. از آنجا كه این مباحث در فضای فرهنگ غرب شكل گرفته و تحقیقات اسلامی در زمینه جنسیت كمتر صورت گرفته است، محتوای مدخل‏های زیر گاه با موازین و اندیشه‏ی دینی همساز نیست. امید است محققان حوزه و دانشگاه در جهت غنابخشی به پژوهش‏های دینی در این عرصه تلاشی افزون‏تر داشته باشند.
● جنس (sex)
جنس در مفهوم عام آن، به مجموعه‏ی ویژگی‏هایی گفته می‏شود كه زن و مرد را از یگدیگر متمایز می‏سازد، اما در اصطلاح كنونی، جنس تنها به تفاوتهای زیست شناختی(بیولوژیك) و پیكرشناختی (فیزیولوژیك) زنان و مردان اطلاق می‏شود. به بیان ساده‏تر و خاص‏تر، منظور از جنس، تمایزهای فیزیكی و بدنی زن و مرد می‏باشد.
چنان كه اشاره شد، این واژه در گذشته به معنای عام و به هر گونه تفاوت میان زن و مرد به كار می‏رفت اما امروزه در مقابل اصطلاح جنسیت(Gender) به كار می‏رود. بدین معنا كه جنس به جنبه‏های طبیعی و نفسانی و جنسیت به ابعاد اجتماعی این تفاوت‏ها اشاره دارد(-> جنسیت) البته در این كه قلمرو ابعاد زیستی و طبیعی تمایزها از یك سو و ابعاد اجتماعی آن از سوی دیگر دقیقاً كدام است، هنوز در بین نظریه پردازان اتفاق نظر وجود ندارد. برای مثال،این كه ویژگی‏های روانشناختی(یا دست كم برخی از آنها) مربوط به جنس است یا جنسیت جای تأمل و بحث‏های گوناگون وجود دارد.
به هر حال، كسانی كه بر جداسازی این دو مفهوم اصرار دارند، غالباً بر این عقیده‏اند كه ویژگی‏های جنسی اساساً به كروموزم‏های مشخصی كه در سلول‏های بدن وجود دارد، باز می‏گردد. بیست و سه جفت كروموزم مربوط به جنس هستند كه با تركیب xx(مونث) و یا تركیب xy(مذكر) سبب تولید و توسعه دو الگوی متفاوت جسمانی می‏شود كه ما آنها را با دو ویژگی «مردی» و «زنی» از یكدیگر باز می‏شناسیم.
البته به نظر می‏رسد در سال‏های اخیر این نگرش كه میان جنس و جنسیت تمایز اساسی گذاشته شود، اندكی تعدیل یافته و محققان عمدتاً از ارتباط نزدیك میان جنبه‏های زیست شناختی و فیزیولوژیك با سایر ابعاد روانی و هویتی زن سخن می‏گویند.
● جنسیت (Gender)
این واژه گاه به معنای جنس(sex)نیز به كار می‏رود ولی امروزه غالب نظریه پردازان غربی - و بویژه فمینیست‏ها - اصرار دارند كه دو مقوله جنس و جنسیت را از یكدیگر جدا سازند.(-> جنس) در برداشت اخیر، جنسیت به مجموعه ویژگی‏های اجتماعی رفتار مردانه و زنانه اطلاق می‏شود. به بیان دیگر، جنسیت یك معنای اجتماعی از جنس است و مجموعه‏ای از ویژگی‏ها و رفتارهای اختصاصی را كه به زن یا مرد نسبت داده می‏شود، در بر می‏گیرد. از این رو، برخی این واژه را به «جنسیت غیر جسمانی» و برخی به «مفهوم اجتماعی جنس» تعبیر كرده‏اند.
جدا سازی میان جنس و جنسیت مشخصاً در كتاب‏های گارت مید جنس و خلق و خو در سه جامعه اولیه (۱۹۶۰)(و عمدتاً در نظریه‏های فمینیستی و علوم سیاسی مطرح شد و به سرعت در مباحث جامعه‏شناختی راه یافت) به طوری كه مطالعه روابط جنسیت در سال‏های اخیر به صورت یكی از مهم‏ترین حوزه‏های جامعه شناختی درآمده است. در حالی كه پیشتر تصور بر این بود كه كلیه تفاوت‏های زنان و مردان به خصوصیت‏های طبیعی و ذاتی آنها باز می‏گردد، فمینیست‏ها عمدتاً بر این عقیده‏اند كه رفتارهای اجتماعی و بسیاری از خصلت‏های روانشناختی زنان و مردان به تربیت خانوادگی و مناسبات اجتماعی باز می‏گردد. از این نظر گاه، انتظارات اجتماعی از زن و مرد بیشترین تأثیر را در شكل‏گیری مفاهیم جنسیتی در هر جامعه و فرهنگ دارد. یكی از وظایف عمده‏ی نظریه فمینیستی معاصر از زمان كِیت میلت تا به امروز، تمایز مفهومی میان جنس و جنسیت است تا انتظارات جامعه از نقش‏های جنسی را در صورت زیست شناختی نبودن بتوان اصلاح كرد. به نظر اُكلی تفاوت‏های جنسی چه بسا «طبیعی» باشند اما تفاوت‏های جنسیتی را در فرهنگ باید جست، نه در طبیعت.
فمینیست‏ها با نظر به تمایز جنس و جنسیت، میان مقوله‏های «زنانگی» و «مردانگی» (Femininity/mascuility) كه به لحاظ اجتماعی ساخته و پرداخته می‏شوند و مفاهیم «زن» و «مرد» كه به جنبه‏های جسمانی - یعنی به جنبه‏های مادینگی و نرینگی - باز می‏گردد، تفكیك می‏كنند. زنانگی و مردانگی ابعادی چون اندیشه‏ها و رفتارها، خواسته‏ها و آرزوها و آرایه‏های ظاهری شخص و مانند آن را شامل می‏شود. اكثر فمینیست‏های معاصر بر این باورند كه خوی‏های مردانگی و زنانگی در بین مردمی كه دارای یك فرهنگ مشترك هستند، تولید و بازتولید می‏شود و تنها راه رهایی برای محو نابرابری میان زنان و مردان، ایجاد دگرگونی در سازماندهی اجتماعی جنسیت است.
هر چند این تلقی هم‏اكنون در بین جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی رسوخ یافته و به طور كلی ادبیات زن پژوهی را در غرب تحت تأثیر قرار داده است ولی پاره‏ای از پژوهش‏های جدید این نگرش افراطی را نادرست می‏دانند و بین جنس و جنسیت رابطه‏ی نزدیك‏تری برقرار می‏كند. این گروه با پذیرش تأثیر جامعه و خانواده در شكل‏گیری نقش‏های جنسیتی، بر این عقیده‏اند كه بسیاری از خصوصیات روانی و اجتماعی با جنبه‏های طبیعی و جنسی پیوندی ناگسستنی دارند. همین نكته در سالهای اخیر، پژوهش‏های جدیدی را درخصوص تبیین رابطه میان جسم، روان و رفتار سبب شده‏
است.
● احساس جنسی(شور جنسی) sexuality
احساس جنسی هر چند در نگاه نخست یك پدیده روان شناختی است كه ریشه در جنبه‏های زیستی دارد اما امروزه جامعه شناسان آن را به عنوان پدیده‏ای اجتماعی تعبیر می‏كنند. از این نگاه، احساس جنسی مجموعه‏ای از كشش‏ها، نگرش‏ها، عادات و كنش‏های موجود زنده است كه پیرامون عمل جماع متمركز شده باشد. یا به تعبیر دیگر، آن فرایند اجتماعی است كه میل را به وجود می‏آورد، نظم می‏دهد، بیان می‏كند و جهت می‏بخشد.
احساس جنسی در روانشناسی به عنوان مجموعه‏ای از گرایش‏ها و رفتارهای برآمده از نیازهای درونی و فعالیت ارگانیسم‏های اندام تناسلی تفسیر می‏شود. برای مثال، نظریه سی.ال.هال به عنوان یك دیدگاه مسلط در روانشناسی بر دو پایه‏ی «سائق» و «نیاز» شكل گرفته است. او می‏گوید كه سائق‏های اولیه گرایش‏های ذاتی یا انعكاسی عمل اند. در میان این‏ها سائقی هست كه به بقای نوع مربوط می‏شود و این خود به هم آغوشی جنسی می‏انجامد. بنابراین سائق جنسی ارثی است. ج مورفی/// تنش جنسی را كه اساساً از بیضه(تخمدان) ناشی می‏شود و سایر تنش‏های ناشی از غدد مترشحه داخلی را جزو دسته «سائق‏های درونی» جای می‏دهد.
از نظر روان كاوی، مفهوم احساس جنسی یك مفهوم عام و جامعی است كه از فعالیت‏های لذت آور مبهم و تعریف‏ناپذیر دوران كودكی تا دوستی‏ها، علاقه بین والدین و كودك، عشق به مجردات، خود دوستی و تمام احساسات لذت بخش جسمانی را شامل می‏شود. هر گاه سائق‏های جنسی فرد سركوفته شوند از راه‏های دیگری به ظهور می‏رسند كه قابل كنترل نیستند. نظریه‏های روان كاوی بیشتر تحت تأثیر نظریه فروید درباره‏ی عقده روانی(اوریپ) قرار دارد.
به همین ترتیب در انسان‏شناسی، مردم‏شناسی و روان‏شناسی اجتماعی نیز دیدگاه‏های متفاوتی در این باره مطرح شده است كه گاه با یكدیگر تفاوت‏های اساسی دارد. از منظر علوم اجتماعی به طور كلی، احساس جنسی را می‏توان به این صورت بیان كرد: الگوبندی پاسخ‏های جنسی انسان از طریق تجاربی كه از لحاظ نمادهای باواسطه در گروه‏های خاص فرا گرفته می‏شوند. هر جامعه‏ای در رسوم، نهادها، زبان و تفاوتهای زیستی بین جنس‏ها تجسم می‏یابد كه نمونه آن را در تفكیك نقش‏های اجتماعی برای هر جنس می‏توان یافت. نظام نقش‏های اجتماعی جنسی با تغییر اقتصادی - فرهنگی تغییر می‏یابد. در این نگرش، جنسیت انسان دارای شش خصوصیت متمایز است كه عبارت است از:
۱ ) در درون فرایند انتخابی كه زیر سیطره‏ی هنجارها است قرار دارد و از طریق همین فرایند كنترل می‏شود.
۲ ) از نظر عاطفی پیوندهایی نیرومند و كم و بیش پایدار پدید می‏آید.
۳ ) رفتار جنسی انسان لزوماً زاینده نیست بلكه ممكن است جنبه تفریحی، عاشقانه، زیبائی شناختی و تجاری پیدا كند.
۴ ) رفتار جنسی انسان تا حدودی عقلائی است و برای داشتن یا نداشتن روابط جنسی تصمیم‏گیری می‏شود.
۵ ) تمایلات جنسی انسان در میان جوامع و زیر گروه‏های جوامع در معرض دگرگونی فرهنگی قرار می‏گیرد.
۶ ) در تمام جوامع انسانی تمایلات جنسی تا حدودی به صورت‏هایی خودنمایی می‏كنند كه با ارزش‏های اجتماعی منافات دارد.
گرایش‏های فمینیستی از دهه ۱۹۶۰ به طور جدی به نقد همه جانبه آن گروه اندیشه‏های مسلط درباره‏ی احساس جنسی است زد كه واقعیت تجربه زنان را نادیده می‏انگاشتند. برخی از نظریه‏های فمینیستی كه احساس جنسی را یكی از ساختارهای سركوب زنان می‏دانند، معتقدند كه كنترل مردان بر تولید مثل و احساس جنسی تن زنان یكی از دلمشغولی‏های عمده‏ی مردسالاری است. به این معنا فمینیسم معتقد است كه اشكال مختلف احساس جنسی فطری نیستند بلكه بازتاب نهادهای فرهنگی و سیاسی هستند كه بر وضع زندگی و آگاهی فردی تأثیر می‏گذارند.
البته در بین فمینیست‏ها دیدگاه‏های معتدل‏تری نیز در این باره وجود دارد. در نظریه فمینیستی بحث درباره‏ی سرشت احساس جنسی زن هم‏چنان ادامه دارد و هنوز یك شكل جدید احساس جنسی فمینیستی به وجود نیامده است. فیلسوفان فمینیست نیز از منظر هستی شناختی، معرفت شناختی و اخلاقی نیز در این باب پرسش‏هایی پراكنده‏اند پرسش‏هایی كه زمینه انجام مطالعات جدیدی را در عرصه مباحث فلسفی و علمی به وجود آورده است ولی هنوز پاسخ‏های روشنی را فراهم نیاورده است.
● هویت جنسی (Sexual Identity)
«هویت» پاسخ انسان به پرسش از كیستی یا چیستی خود است كه به تدریج از كودكی تا سنین بالای رشد ادامه می‏یابد. هویت جنسی نیز گونه‏ای درك از احساسات جنسی خود است و بخشی از فرایند عمومی رشد جنسی به حساب می‏آید. هویت جنسی اساس زیستی دارد و البته ارتباط كودك با والدین (به ویژه والد همجنس)، و همانند سازی و الگوبرداری در همانند شدن با والد همجنس و شكل دادن الگوهای رفتاری در ارتباط با جنس مخالف، در این زمینه نقش اساسی دارد. ارتباطات كودك با برادران و خواهران و سایر اعضای خانواده هم در تشكیل یا تقویت هویت جنسی مؤثر است.
پس از خانواده، محیط مدرسه در شكل‏گیری هویت، نقش شایانی دارد. اولیای مدرسه به طور غیر مستقیم به هر جنس، رفتارهای ویژه همان جنس را می‏آموزند. به طور كلی، خانواده، محیط و فرهنگ در شكل‏گیری هویت نقش دارند.
فرایند شكل‏گیری هویت جنسی به ویژه از سال‏های كودكستانی تا دوران بلوغ ادامه می‏یابد. اریكسون شكل‏گیری هویت را در فاصله سنی ۱۲ تا ۲۰ سال دانسته است ولی پیداست كه زمان و روند شكل‏گیری هویت از یك فرهنگ تا فرهنگ دیگر، متفاوت است. تحقیقات متعدد نشان داده است كه شكل‏گیری هویت دختران و پسران با یكدیگر متفاوت است، هرچند در برخی از مؤلفه‏های هویت زنانه یا هویت مردانه در بین جوامع تفاوت هایی مشاهده شده است. تحقیقات كاردن گیلیگان حاكی است كه شكل‏گیری هویت دختران برای همكاری و صمیمیت و مراقبت از دیگران است، در حالی كه هویت پسران از اساس برای استقلال، رقابت و فردیت است.
امّا بر اساس نظریه فمینیستی، فرهنگ بیش از بیولوژی، هویت جنسی را تعیین می‏كند. برای نمونه، گفته‏اند كه این هویت صرفاً تصویری عمومی از اهداف و مقاصد جنسی را كه با شخصیت انسان یكی شده باز نمایی می‏كند. در فلسفه فمینیستی مسأله هویت از منظر هستی شناختی و معرفت شناختی مورد بحث قرار گرفته است و حقیقت «خود»(Self) در مقابل «دیگری» چنان‏كه در فلسفه‏های دیگر مطرح بوده، مورد پرسش قرار گرفته است. پرسش اساسی فیلسوفان فمینیست این است كه آیا سرشت یا هویت «خود» می‏تواند جدای از واقعیت‏های ممكن در باب شرایط اجتماعی، تاریخی و روانشناختی باشد و یا این واقعیت‏ها از اساس سازنده «خود» هستند. به هر حال، امروزه گرایش عمومی در بین نظریه پردازان فمینیست بدین سو است كه هویت به طور عام و هویت جنسی به طور خاص را زاییده شرایط محیطی و تربیتی بدانند و بازسازی هویت زنان را گامی در جهت احیای حقوق و جایگاه آنان تلقی كنند.
حقیقت آن است كه پژوهش‏های فمینیستی ابعاد ناشناخته‏ای از هویت جاری زنان و فرایند شكل‏گیری آن را به ما معرفی كرده است ولی مطالعات مستقل نشان داده است كه ساخت روانی زن آشكارا از مرد متفاوت است و خطاست كه این تفاوت‏ها را تنها زاییده تربیت و محیط بدانیم.
● نقش‏های جنسی (sex Roles)
«نقش» یك اصطلاح جامعه‏شناختی است. نقش‏های اجتماعی یكی از مباحث مهم در جامعه‏شناسی، انسان‏شناسی و سایر شاخه‏های دانش انسانی به شمار می‏رود. به زبان ساده، نقش‏های اجتماعی تجلی‏گاه شخصیت و روزنه‏ای برای برونی‏سازی محتوای آن است. از نگاه دیگر، نقش‏های اجتماعی رفتارهای مورد انتظار جامعه از یك وضع اجتماعی(Social position) است.
به همین قیاس، نقش‏های جنسی رفتارها و فعالیت‏های مورد انتظار از زن یا مرد به طور جداگانه است. مفهوم نقش به گونه‏ای است كه بر عنصر كنش متقابلی و دو جانبه بودن دلالت دارد. چنان كه نقش آموزگار بدون نقش دانش‏آموز بی‏معناست، در نقش‏های جنسی، شیوه‏های رفتاری زنان و مردان در رابطه با یكدیگر باید مدنظر قرار گیرد. برای مثال، نقش‏های زوجین(Mariotal roles) یا نقش همسر از (conjugal role) از مصادیق نقش‏های جنسی به شمار می‏رود.
بنابراین در جامعه‏شناسی، نقش جنسی یك نقش اجتماعی است كه براساس جنس زیست‏شناختی به مردان و زنان محول می‏شود. نظریه فمینیستی بر این باور است كه جامعه رفتار مرتبط با جنسیت را به شیوه‏ای نادرست و بی‏قاعده به هر یك از دو جنس زیست‏شناختی پیوند می‏دهد. فمینیست‏ها، با تأكید بر این اندیشه سیمون دوبووار كه «انسان زن زاده نمی‏شود، بلكه زن می‏شود» اظهار می‏دارند كه نقش‏های جنسی خصلتی كسب شده، موقعیتی مقرر شده و بخشی از یك ایدئولوژی است كه نقش‏های زنان را ناشی از طبیعت آنها می‏داند. در مقابل، آنها تلاش دارند اثبات كنند كه این گونه نقش‏ها تحت تأثیر تلقین و تقلید، تبلیغات رسانه‏ای یا زندگی خانوادگی كلیشه‏سازی می‏شوند و فطری نیستند، دسته‏ای از این پژوهش‏ها ناظر به حوزه مردم‏شناسی است كه نشان می‏دهد زنان در قبایل مختلف از نقش‏های كاملاً متفاوتی برخوردارند.
فمینیسم رادیكال مدعی است كه تنها راه حل برای پایان دادن به سلطه مردان، امتناع از اطلاق هرگونه ویژگی، رفتار یا نقش به زنان است. نظریه فمینیستی به تدریج واژگان نقش - جنس را با رویگردانی كامل از شرح‏های متكی بر روان‏شناسی رها كرده است.
در مقابل، مخالفان فمینیسم بر این عقیده‏اند كه نظریه‏های فمینیستی تنها با تكیه بر برخی از حالات و رفتارهایی از زنان و مردان كه تحت تأثیر شرایط اجتماعی دگرگون می‏شوند، اثرپذیری نقش‏های جنسی از خصلت‏های فطری را انكار می‏كند. از آن سو، باید گفت كه حتی اگر همه نقش‏های اجتماعی جنبه اكتسابی داشته باشند، امّا این به معنای نفی تناسب میان نقش‏های جنسی با ویژگی‏های ذاتی جنسی نیست. به تعبیر دیگر، درست است كه می‏توان رفتارهای اجتماعی یك جنس خاص را تغییر داد امّا این كلیشه‏پذیری به معنای نفی تناسب برخی از نقش‏ها با ویژگی‏های روانی یا زیست‏شناختی یك جنس و ناهماهنگی برخی از نقش‏های دیگر با آن جنس نیست.
باید افزود كه در سال‏های اخیر، پژوهش‏های متعددی صورت گرفته و نشان داده است كه عوامل اجتماعی به خودی خود طیف وسیعی از رفتارهای متمایز جنسی را كه پسران و دختران نشان می‏دهند، توجیه نمی‏كند.
● تناسب جنسی‏
نظریه‏های فمینیستی غالباً تلاش می‏كنند كه ویژگی‏های ذاتی هر جنس را از نقش‏های اجتماعی او تفكیك كنند و نشان دهند كه رفتار و كاركردهای اجتماعی و حتی گرایشات روانی در هر جنس متأثر از شرایط محیطی و فرهنگی است و به خصوصیات جنسی ارتباطی ندارد(-> هویت جنسی / نقش‏های جنسی) البته برخی از جامعه‏شناسان و مردم شناسان غیرفمینیست نیز این مدعا را مورد تأكید قرار داده‏اند.
در مقابل، گفته شده است كه رفتارهای اجتماعی و نقش‏های جنسی مستقیماً از ویژگی‏های ذاتی جنسی تأثیر می‏پذیرد و شرایط اجتماعی و فرهنگی هرچند در این امور مؤثر هستند ولی به تنهایی نمی‏توانند تفاوت‏های موجود میان زنان و مردان را در جوامع مختلف توجیه كنند. اصطلاح تناسب جنسی به معنای وجود ارتباط بنیادین میان خصلت‏های ذاتی و فطری هر جنس با رفتارها و كاركردهای اجتماعی او است. البته این دیدگاه امكان تغییر پاره‏ای از رفتارها و منش‏های جنسی را انكار نمی‏كند بلكه معتقد است كه هر چند می‏توان با استفاده از فنون تربیتی و تبلیغاتی تا حدودی به شبیه‏سازی رفتار یك جنس با جنس دیگر پرداخت، امّا این تغییرات نه تنها نمی‏تواند تناسب جنسی را به كلی از میان بردارد بلكه ایجاد اختلال در تناسب‏های جنسی به مرور سبب بروز مشكلات و آشفتگی‏های روانی و اجتماعی خواهد شد.
● جدا سازی جنسی (Sex Segregation)
جدا سازی در اصطلاح جامعه‏شناسی به جدائی جغرافیایی و استفاده مجزا از وسایل كه از طریق قانون، رسم یا قول شرف بر طبقات یا گروه‏هایی از اشخاص زیر دست تحمیل شده باشد، گفته می‏شود. این مفهوم نسبت به جدایی طبقات و گروه‏های قومی، مذهبی و نژادی كاربرد دارد. اخیراً این واژه با بسط معنا، به خصوص در ایالات متحده، به كلیه اعمال تبعیض‏آمیز دلالت یافته است كه از آن جمله‏اند نفی بعضی از مشاغل یا حق رأی و ممنوعیت اختلاط نژادی، كه بر اثر ان طبقات و گروه‏های قومی، مذهبی و نژادی از داشتن فرصت مساوی برای تحرك اجتماعی محروم شده‏اند. اصطلاح جداسازی در كاربرد اخیر تقریباً مترادف با یكی از موارد كاربرد تبعیض نژادی است.
اصطلاح «جدا سازی جنسی» ریشه در معنای اخیر از جداسازی دارد و به جداسازی افراد یك گروه، جامعه یا ملت بر پایه جنس اطلاق می‏شود. به این ترتیب، جداسازی جنسی یكی از مصادیق تبعیض جنسی است(تبعیض جنسی).
منابع:
۱ ) ویون بار، جنسیت و روان‏شناسی اجتماعی، ترجمه حبیب احمدی و دیگران، نوید شیراز، ۱۳۸۳.
۲ ) سید هادی حسینی و دیگران، كتاب زن، امیر كبیر، ۱۳۸۱.
۳ ) مگی هام، فرهنگ نظریه‏های فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه، ۱۳۸۲.
۴ ) عبدالمنعم الحضنی، الموسوعه ، النفصیه الجفسیه، مكتبه مدبولی، قاهره، ۱۹۹۷
جنسیت(Gender)
۵ ) stere jackson and sue Scott )ed.(, Gender, rutledge ۲۰۰۲.
۶ ) alison M.jaggar and Eris Marrion young )Ed.( A Companion to feminist philosophy, Blackwell, ۰۰۰۲
۷ ) استفانی گرت، جامعه‏شناسی جنسیت، ترجمه كتایون بقائی، نشر دیگر، ۱۳۸۰.
۸ ) امیلیا نرسیسیانس، مردم‏شناسی جنسیت، نشر افكار، ۱۳۸۳.
سوزان گولومبوك و دیگران، رشد جنسیت، ترجمه مهرناز شهرآرای، ققنوس، ۱۳۷۸
۹ ) مگی‏هام، فرهنگ نظریه‏های فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه، ۱۳۸۲
۱۰ ) جولیوس گوله و ویلیام ل. كولب، فرهنگ علوم اجتماعی، انتشارات مازیار، ۱۳۷۶.
۱۱ ) مگی هام، فرهنگ نظریه‏های فمینیستی، ترجمه‏ی فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه ۱۳۸۲.
۳۰۰۰۲.alison m.jaggar and eiris marion young A companion to feminist philosphy black
well
۱۲ ) استفانی گرت، جامعه‏شناسی جنسیت، ترجمه كتایون بقائی، نشر دیگر، ۱۳۸۰.
۱۳ ) سید هادی حسینی و دیگران، كتاب زن، امیر كبیر، ۱۳۸۱.
۱۳ ) هلن فیشر، جنس اول، ترجمه نغمه صفاریان‏پور، نشر زریاب، ۱۳۸۱.
۱۴ ) مگی هام، فرهنگ نظریه‏ای فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه ۱۳۸۲.
۱۵ ) alison m.jaggar and eiris marion young A companion to feminist philosphy black
۱۶ ) ویون بار، جنسیت و روان‏شناسی اجتماعی، ترجمه حبیب احمدی و دیگران، نوید شیراز، ۱۳۸۳.
۱۷ ) امیلیا نرسیسیانس، مردم‏شناسی جنسیت، نشر افكار، ۱۳۸۳.
۱۸ ) سوزان گولومبوك و دیگران، رشد جنسیت، ترجمه مهرناز شهرآرای، ققنوس، ۱۳۷۸..
۱۹ ) محمدباقر ساروخانی، دائره المعارف علوم اجتماعی، كیهان، ۱۳۷۰
۲۰ ) مگی‏هام، فرهنگ نظریه‏های فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، نشر توسعه، ۱۳۸۲.
۲۱ ) استفانی گرت، جامعه‏شناسی جنسیت، ترجمه كتایون بقائی، نشر دیگر، ۱۳۸۰.
۲۲ ) مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، ۱۳
۲۳ ) محمدرضا زیبایی‏نژاد و محمدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ج ۱، دفتر مطالعات زنان‏
۲۴ ) سید هادی حسینی و دیگران، كتاب زن، امیركبیر، ۱۳۸۱.
۲۵ ) هلن فیشر، جنش اوّل، ترجمه نغمه صفاریان، زریاب، ۱۳۸۲.
۲۶ ) جولیوس گوله و ویلیام ل. كولب، فرهنگ علوم اجتماعی، انتشارات مازیار، ۱۳۷۶.
۲۷ ) محمدباقر ساروخانی، دائره المعارف علوم اجتماعی، كیهان، ۱۳۷۰
منبع : نشریه حورا