جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


کارگزاران از جان تهران چه می خواهند؟


کارگزاران از جان تهران چه می خواهند؟
گذر زمان و مرور ایام، بهترین وسیله برای نقد عیار و ارزش اشخاص و افراد است. نشانه صحت این سخن آن ‌كه، بنا بر تجربه و شواهد تاریخی، غامض‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل و مشكلات، با گذر ایام، پرده انسداد از رخ انداخته و قبول راه چاره كرده است.
ایران نیز مانند تمامی نقاط و كشورهای دنیا از این موضوع استثنا نبوده، و این را باید ناشی از خاصیت كیمیاگری زمان دانست. حتی درحال حاضر نیز جامعه ایران از تدبر در تعالیم تاریخ، این معلم بزرگ روش ها و شیوه های زندگی غافل شده و غفلت از تبدل ایام و تحول اوقات، گریبان بسیاری از گروه‌ها و شخصیت‌ها را فرا گرفته است.
سخن اصلی این مقال، مروری اجمالی بر احوالات و عملكرد حزب كارگزاران سازندگی و چرخش ۱۸۰ درجه ای این حزب، در پیش آمد حوادث و خصوصا انتخابات اخیر است. حزبی كه در حقیقت با آغاز به كار دولت هاشمی رفسنجانی، عملا موضوعیت خود را در عرصه تصمیم‌گیری كشور به منصه ظهور رساند. ولی به خاطر برخی ملاحظات، در سال ۷۴ اعلام موجودیت كرد. محمد هاشمی، مرتضی الویری، محسن نوربخش، عطاءالله مهاجرانی، غلامحسین كرباسچی و تعدادی دیگر، از جمله مدیران و شخصیت‌هایی بودند كه پایه‌های موجودیت این حزب را استوار كرده و آن را بنا نهادند.
مدیریت کلان شهر تهران، از سال ۶۸ تا ۸۱ یعنی نزدیك به سیزده سال، تماما در اختیار كارگزاران بوده است. یعنی هر آنچه از نقاط ضعف و قوت در نمای ظاهری و باطنی شهر تهران امروز مشاهده می‌شود، برآمده یا متأثر از اعمال مدیریت این گروه می‌باشد. با توجه به طولانی بودن سال‌های مدیریت این گروه، و افتتاح بسیاری از طرح های بر زمین مانده و مورد نیاز، باید اذعان به بسیاری از دستاوردها و نكات شایسته تقدیر مدیریت این حزب در شهر تهران كرد. اما از این نکته نیز نباید غافل بود كه، لكه تاریک عدم جامعیت و غیر علمی بودن اقدامات انجام شده، بسیاری از نقاط مثبت موجود را نیز زیر سؤال برده است.
با دقت در شیوه های مدیریت اجرایی شهر تهران، جامع نبودن طرح‌های در دست انجام و كارهای صورت گرفته، به روشنی و وضوح پیداست. ‌اگر در طول مدیریت كارگزاران، مشكلات زیربنایی و اصولی شهر تهران، مدنظر می بود و به جای طرح‌های زودبازده و محدود، برنامه‌های كلان شهری در دست اقدام قرار می‌گرفت، بسیاری از مشكلات امروز شهر تهران، هرگز به وجود نمی‌آمد.
غلامحسین كرباسچی به عنوان مشهورترین و جنجالی ترین شهردار تهران، زیربنای سیاستی را بنا نهاد كه طی آن رفع معضل ترافیك و ازدحام حمل و نقل شهری، صرفا با مقوله خیابان‌كشی و احداث بزرگراه عجین شده و پروژه‌‌های مدرن و روز دنیا، جای زیادی را در فضای فكری آقای شهردار به خود اختصاص نداده بود. البته باز هم باید تأكید كرد كه این نگرش، بیشتر ناشی از نگاه خاص و غیركلان كارگزاران بود كه به عنوان نقطه مشترك عملکرد بسیاری از مدیران این حزب در سازمان‌های متبوع آنها دیده می‌شود.
سیاست‌های سطحی نگرانه و محدود كارگزاران، سبب گردید كه سرمایه زیربنایی و رونق اقتصادی شهر، در املاك و مستقلات خلاصه و جمع شود. در حالی كه طراحان اقتصادی موفق دنیا بر این باورند كه، كشوری پیشرفته و اقتصادش رو به راه است كه عمده سرمایه و هزینه خود را در امور تولیدی بگذارد، نه این‌كه رونقی چند برابر به كار آپارتمان‌فروشی و برج‌سازی بدهد.
شیوه مدیریتی و طرز تفكر غلامحسین كرباسچی به عنوان مدیر شاخص این حزب، نشان می‌دهد كه او اعتقاد چندانی به سیستم‌های نوین حمل‌و نقل شهری و وسایل مدرن رفع ترافیك مانند تراموا، مترو و LRT نداشته است و شاید اگر نصف هزینه‌هایی را كه صرف اتوبان و خیابان‌های تهران كرده، صرف ساخت و اتمام مترو می‌كرد، تا به حال این پرو‍‍ژه عظیم و به صرفه حمل‌ونقل عمومی، به پایان رسیده بود. ولی در عوض، برای توسعه و ساماندهی ناوگان حمل‌ونقل شهری، اقدام به واردات اتوبوس‌های برقی كهنه و دست دوم از اروپای شرقی كرد، كه خود آنها هم ‌اكنون، تبدیل به معضل بزرگی برای مدیریت شهر تهران شده است.
كارهای زیادی را در دوران مدیریت كارگزاران شاهد بودیم و همانطور كه گفته شد، بسیاری از آنها نیز مثبت، و شجاعانه بوده است، اما اصل سخن اینجاست كه به موازات این كارهای زیاد، صفت دیگری نیز باید ضمیمه كرد و آن غیركارشناسی بودن بسیاری طرح‌ها و برنامه‌های اجراشده توسط آنهاست. به تعبیر بهتر باید گفت كارگزاران به كمیت و رفع مقطعی معضل، بیشتر از كیفیت و ریشه‌كن كردن دایمی آن توجه می کردند. پروژه نواب یكی از ده‌ها نمونه همین گونه طرح‌های غیركارشناسی است كه در عین بزرگی و عظمت پروژه، به خاطر عدم اتخاذ تدابیر جامع و مناسب، هم‌اكنون بسیاری از مردم، از حضور و سكونت در آنجا پرهیز دارند.
وجه دیگری كه می‌توان آن را از نقایص مدیریتی كارگزاران و حتی از علل اصلی نافرجامی برنامه های آنان برشمرد این است كه، در برنامه‌های آنها كه عمدتا كپی‌برداری و تقلید از كشورهای غربی و اروپایی بوده، توجه جدی به مبانی و سنت‌های ملی و مذهبی ساکنان تهران نشد. فرهنگ ایرانی یعنی فرهنگ محله‌نشینی و گردشگری و از سویی فرهنگ اسلامی نیز، مماس با آرامش و خونگرمی است و با چنین بایسته هایی، به ناگاه شهر تغییر شكل ظاهری داده، به جای محلات باریك و مرتبط، برج های چندین طبقه‌، با خیابان‌های منقطع و بن‌بست درست می‌شود.
اگر كارگزاران و خصوصا كرباسچی، كارها و اقدامات خود را با راهبرد از پیش تنظیم شده‌ای از پیش می‌بردند، در حال حاضر حتی اگر ۲۰ درصد پروژه ها و برنامه هایشان به پیش رفته بود، ادامه آن راحت و مثمر ثمر بود. ولی هم‌اكنون شاهد افتتاح پروژه‌های برجای مانده از آن سال‌ها هستیم، كه گاه چندان مشكل‌گشای وضعیت كنونی نیستند.
حال با توجه به كارنامه ذكر شده و تجربه سیزده ساله مدیریت كارگزاران كه نشان از نقایص آنها در اداره كلان‌شهر تهران دارد، پرسش این است كه حمایت آنان از قالیباف و معرفی وی به عنوان نامزد مورد نظر خود برای شهرداری، چیست؟
بر كسی پوشیده نیست كه برنامه‌های كارگزاران و طرح‌های قالیباف، اختلافات جدی با یكدیگر دارند. پس جای این پرسش جدی باقی است كه آیا حمایت كارگزاران از قالیباف صادقانه و نشان دلسوزی آنها برای شهر تهران است؟ اگر این صحت داشته باشد، به این معناست كه كارگزاران، استراتژی، رویكرد و معیارهای خود را تغییر داده و آموخته‌اند كه باید جور دیگری بیندیشند. كه این نوع تغییر نگرش و تحول صددرصدی عملکرد، در عالم سیاست، محال و غیرممكن است.
یا این‌كه کارگزاران می‌خواهند، در لوای حمایت از قالیباف، رأی‌های خود را از صندوق ها بیرون آورده و پس از انتخاب شدن،‌شهردار دیگری را به سر كار بیاورند؟
دلیل و نیت آنها هرچه هست، امیدوارم این دوستان به این مطلب رسیده باشند كه لازمه پیشرفت، فرصت مناسب، تحول نو و رویكردی جدید است و شواهد تاریخ نشان از نبود چنین موضوعی در میان اعضا و طیف فكری حاكم بر این حزب دارد، پس چه بهتر كه یا عرصه را به دیگران، با فكرهای نو و زیربنایی بسپارند و مشورت‌ها و اظهارنظرهای كارشناسی خود را، از مدیران جوان و خوش فکر آینده تهران، دریغ نكنند و یا دست‌کم با صداقت و اصلاح نقاط ضعف خود، پا به عرصه جدید بگذارند.
م.سلیمی