سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


دو چرخش، از انگلیسی به فرانسه، از رمان به نمایشنامه در آثار"ساموئل بکت"


دو چرخش، از انگلیسی به فرانسه، از رمان به نمایشنامه در آثار"ساموئل بکت"
● بكت ـ جویس‌
آشنایی بكت با جیمز جویس در اواخر سال ۱۹۲۸ نقطه عطفی در زندگی او به شمار می‌آید. بكت یكی از نویسندگان جوانی بود كه جویس در فرانسه گرد خود جمع كرده بود. دوشیزه"گوگنهایم" (یكی از دوستان بكت) او را در آن دوران با شخصیت رمانِ"ابلوموف" (چون دیر از خواب بیدار می‌شد و خود نیز از این وضع ناراضی بود) مقایسه می‌كند.
"آلوارز" نیز رابطه‌یِ بكت و جویس را چنین توصیف می‌نماید:«در آن روزگار جوانی بلند و لاغر، شبح گونه، خاموش و عمیقاً روشنفكر. اما در عین حال بسیار خوش پوش(فرانسوی پوش)... دلبستگی او به جویس در اندازه‌ای بود كه حاضر بود برای جویس سگ دو بزند و به نقل از یكی از شاهدان، مدل‌های اصلی پوتزو و لاكی در نمایشنامه"در انتظار گودو" خود بكت و جویس بوده‌اند.» "ریچارد المن" در مورد آن دو چنین می‌نویسد:«بكت به سكوت عادت داشت، جویس هم همین طور، آن‌ها معمولاً سرگرم مباحثی می‌شدند كه بخش اعظم آن به رد و بدل كردن سكوت می‌گذشت، هر دو غرق در اندوه، بكت عمدتاً برای جهان، جویس عمدتاً برای خود.
جویس، به عادت همیشگی‌اش، روی صندلی لم می‌داد و پاهایش را روی هم می‌انداخت، نوك پای بالایی زیر پاشنه پائینی، بكت نیز كه خود بلند و لاغر بود، از همین حالت جویس تقلید می‌كرد، بعد ناگهان جویس سوال می‌كرد، مثلاً"چطور شد كه هیوم ایده‌آلیست دست به نگارش تاریخ زد؟" و بكت پاسخ می‌داد"تاریخ بازنمودها" جویس خاموش می‌ماند.» آلوارز ادامه می‌دهد:«كل قضیه شبیه گفت‌وگوی ولادیمیر و استراگونی است كه دیگر عقلشان به جایی قد نمی‌دهد، هر چند اكنون گفت‌وگو در اتاقی راحت رخ می‌دهد و طرفین آن نیز مدرك دانشگاهی دارند.» نقطه مشترك جویس و بكت به گفته آلوارز در كلمه‌ای به نام افسردگی خلاصه می‌شد. جویس افسرده از پیری و بكت افسرده از تولد.
بكت تحت تأثیر جویس نوشتن و چاپ داستان(رویای زنان میانه حال، های بیش از هوی...) شعر(هوروسكوپ)، مقاله(دانته... برنو، ریكو... جویس، درباره پروست‌) را شروع كرد اما توفیق چندانی نداشت(ترجمه فرانسوی مالوی در چهار سال اول تنها ۹۵ نسخه فروخت) بسیاری از منتقدان بر این باورند كه آثار بكت در آن دوره اگر چه دغدغه‌های او را به همراه داشت اما تقلید ناقصی از شیوه رمان‌نویسی و ادبیات جویس بود ولی بعد از"در انتظار گودو" آثار او در دوره مذكور نیز دوباره مورد بازخوانی قرار گرفت و تحسین شد.
بكت خود و جویس را چنین مقایسه می‌كند:«تفاوت من با جویس این است كه او در این زمینه جادوگری قهار بود. شاید بزرگترین جادوگر بود، او می‌توانست واژه‌ها را بچلاند و حداكثر معنا را از آن‌ها بكشد. در آثار جویس یك هجای زائد به چشم نمی‌خورد. نوع كاری كه من می‌كنم، كاری است كه من با مصالح آن آشنا نیستم.
گرایش او به عنوان هنرمند، پیشروی به سوی آگاهی تام و توان فوق‌العاده است. من با ناتوانی و نادانی پیش می‌روم.» جویس رشته كلام را در دست دارد، رشته‌ای كه به فرهنگ و زبان پیوند خورده اما رشته كلام بكت به هیچ گره زده شده به فضای تهیِ خود خواسته. چون در تفكر بكتی بازی با واژه‌ها، منِ نویسنده، فرهنگ و همه و همه معنای دروغ و فریب خواننده را به خود می‌گیرد. یا به قول خود بكت«سبك نگارش، این غرور تو خالی چون شال گردنی كه به دور مریض مبتلا به سرطان بسته شده» است.
"ژیل ‌دولوز" در مقاله«ادبیات اقلیت چیست؟» كه بیشتر در مورد كافكا نوشته شده گذری نیز به جویس و بكت می‌زند‌"دولوز" در تعریف ادبیات اقلیت می‌نویسد:«ادبیات اقلیت چیزی است كه یك اقلیت در دل زبان اكثریت می‌سازد. اما نخستین مشخصه‌ی ادبیات اقلیت، به هر رو این است كه زبان در آن عنصری مشترك و بی‌وطن می‌شود» سپس به بررسی سه مشخصه بارز ادبیات اقلیت یعنی: بی‌وطنی زبان، ارتباط فرد و فوریت سیاسی می‌پردازد.
گروهی كه به زبانی دیگر به جز زبانی كه در آن زندگی می‌كنند دست به ساختن زبان ادبی خود می‌زنند. گروهی كه خود به دو دسته تقسیم می‌گردند، عده‌ای در این بی‌وطنی دست به كار ساختن وطن موعود خود در وادی ادبیات می‌شوند و گروهی دیگر به شدت زبان را ویران می‌كنند، «كه هر واژه برگی است. می‌توان چیزی ساخت كه با هر تكان متراكم با شدتی به لرزه درآید. می‌توان كاربرد به گونه‌ای ناب و شدید زبان را در تقابل قرارداد با تمامی كاربردهای نمادین یا دلالت‌گر و یا به سادگی با كاربردهای دالی زبان» دلوز در ادامه جویس و بكت را در این دو گروه جای می‌دهد:«این دو ایرلندی كه در شرایط خوش ادبیات اقلیت زندگی كردند. شكوهمندی این ادبیات در جنبه خاص آن است: اقلیت بودن.
این جنبه می‌تواند نیرویی انقلابی برای كل ادبیات باشد. كاربرد انگلیسی و هر زبان دیگری در آثار جویس، كاربرد انگلیسی و فرانسوی در آثار بكت. اما جویس هرگز از این شادمانی و تعیین بی‌رویه روی نگرداند و شكل‌های متعدد باز وطن یابی در گستره‌ای جهانی را به كار گرفت ولی بكت زبانی خشك و متین به كار بست، با فقری خود خواسته، او بی‌وطنی را تا آن جا پیش برد كه هیچ نماند به غیر از شدت.»
● ‌دو چرخش: از انگلیسی به فرانسه، از رمان به نمایشنامه
در مورد این كه چرا بكت نوشتن به زبان انگلیسی را كنار گذاشت و به فرانسه رو آورد نظرات متفاوتی است. دسته‌ای بر این اعتقادند كه جیمز جویس ـ خودش هم به این موضوع اعتراف داشته ـ زبان انگلیسی را به جایی رساند كه دیگر كسی نتواند بهتر از او از این زبان در ادبیات استفاده كند یعنی زبان انگلیسی را به اصطلاح چلاند و بكت نیز كه به این وضعیت آشنایی داشت رو به زبان فرانسه آورد.
اما با نگاهی به آثار و سبك نگارش آن‌ها و زندگی بكت به دو چیز مهم برمی‌خوریم: بكت با انتخاب زبان فرانسه به گونه‌ای سبك نوشتاری خود را نیز تغییر داد و كم‌كمك از زیر سایه جویس و زبان جویسی كه قبل از"در انتظار گودو" در آثارش به چشم می‌خورد خارج شد و هر چه بیشتر سعی كرد كه به زبان نوشتاری خود دست یابد. از طرفی در زندگی بكت نیز شروع او به فرانسه نوشتن همزمان بود با پایان مسافرت‌های او به دور اروپا یا پایان ولگردی و شروع زندگی یكجا نشینی! شاید بتوان این چرخش آگاهانه بكت را در جمله‌ای خلاصه كرد: هم از نظر سبكی و هم زندگی، بكت مستقر شد.
ولی این تازه شروع بدبختی بود برای شخصی كه در ایرلند بزرگ شده و به زبان انگلیسی قلم زده(شاید دلیل زبان ساده آثار فرانسوی بكت همین باشد) با این چرخش ـ به قول دلوز ـ بكت دست به«گونه‌ای بیگانه بودن درون زبان» زد این نكته را می‌توان به واسطه یكی از توصیفات كافكا در یكی از آثارش به شكل واضح‌تری توضیح داد، او می‌نویسد:«باید بگویم كه من این جا در كشور خودم هستم، اما برخلاف تمام تلاش‌هایم، نمی‌توانم حتی كلمه‌ای از آن چه می‌گویم درك كنم» و بكت با كنار گذاشتن زبان مادری به جایی می‌رسد كه دیگر هرگز خویشتن را به یاد نیاورد و مانند آواری بر سر دیالوگ‌های نمایشنامه‌های خود خراب می‌شود همان گونه كه"رب گریه" در مورد دیالو‌گ‌های"در انتظار گودو" می‌نویسد:«گفت‌ و واگفت‌های ماشین‌وار، بازی كلامی، استدلال‌هایی كه كم و بیش ابترند» استدلال‌هایی كه از زبان"مولی" (یكی از شخصیت‌های داستان‌های بكت) در فركانسی پایین‌تر یا بالاتر از فركانس استدلال منطقی‌اند. دیالوگ‌هایی كه در سكوت و موت‌اند و به ته خط رسیده‌اند...
اما این چرخش بكت در زبان همزمان با تغییر دیگری نیز بود یعنی از داستان به نمایشنامه: بیاید حركت خود را به همین گونه كه شروع كردیم ادامه دهیم یعنی با تحت نظر گرفتن بكتی كه زبان خود را تغییر داده و در فرانسه زندگی می‌كند به چرخش دوم او یعنی از داستان به نمایشنامه نظری بیاندازیم.
دكتر رضا براهنی در یكی از مصاحبه‌های خود(شرق ۶۴۶) در توصیف نویسندگان آذری زبان ایرانی كه در زبانی غیر از زبان مادری می‌زیستند و مجبور به نوشتن در زبان دوم بودند از غلامحسین ساعدی كه علاوه بر رمان، نمایشنامه، فیلمنامه و... می‌نوشت نام می‌برد و دلیل این روی آوردن ساعدی به گونه‌های مختلف ادبی را همین تضاد بین زبان مادری نویسنده و زبانی كه در آن می‌نویسد، می‌داند و می‌گوید، دلیل اصلی این كار(نوشتن در گونه‌های مختلف) همین تضاد درونی زبانی نویسنده است كه نمی‌تواند دغدغه‌های درونی و بی‌قراری‌های فزاینده‌ای كه مخصوص هر هنرمندی است را فقط در یك قالب بریزد و به علت این لكنت ذاتی كه ریشه‌اش در تفاوت زبان است، نویسنده به قالب‌های مختلف روی می‌آورد. شاید با ذره‌ای تفاوت این مقایسه در مورد بكت نیز صادق باشد.
بكتی كه تا پایان زندگی‌اش معترف بود كه علاقه اصلی او نوشتن رمان بوده نه نمایشنامه و از این كه با نمایشنامه‌هایش معروف شد و توجه بیشتری نسبت به رمان‌ها، شعرها و مقالاتش ـ بكت یك فیلم با بازی باستركیتون نیز ساخته ـ در مقایسه با نمایشنامه‌هایش می‌شده، ناراضی بود.
به تعبیر"آلن سرژه" تغییر به سوی تئاتر و زبان تئاتری در داستان‌های آخر بكت قبل از"در انتظار گودو" كم‌كم خود را نشان می‌دهد و شخصیت‌ها كم‌كم حال و هوای تئاتری به خود می‌گیرند. ساموئل بكت در رمان"مالون می‌میرد" از زبان شخصیتی به نام"بكت" چنین می‌گوید:«این بار دیگر می‌دانم به كجا می‌روم، این بار دیگر صحبت از شبی از شب‌ها یا روزی از روزها نیست. این بار دیگر نوبت بازی است و من بازی خواهم كرد.
تا این لحظه هنوز بازی كردن را یاد نگرفته‌ بودم، هوای آن را داشتم ولی از غیر ممكن بودن آن با خبر بودم با این حال اغلب در انجام آن كوشش می‌كردم و با آن چه می‌دیدیم شروع به بازی می‌كردم... اما دیری نمی‌گذشت كه خود را در تاریكی تنها احساس كنم» و در ادامه می‌آورد:«چقدر كسل كننده است و اسمش را گذاشته‌ام بازی كردن. نمی‌دانم آیا به رغم احتیاط‌هایی كه كرده‌ام خود باعث آن نبوده‌ام.
آیا تا پایان كار از گفتن دروغ درباره چیز دیگر ناتوان خواهم بود؟» آلن سرژه درباره این دو چرخش چنین می‌نویسد:«در سال ۱۹۴۷ او با پاگذاری به وادی نمایش و تعویض زبان دو بار دست به تغییر هویت و از خود بی‌ خود شدن زد و با گزینش زبان دیگر نه تنها منابع زبان مادری‌اش را كنار گذاشت بلكه دچار از هم گسیختگی میان واژه‌ها و اشیاء و میان خود و خویشتن شد و به عبارتی دیگر هرگز خویشتن را به جا نیاورد.»
همان گونه كه بكت از زبان كاراكتر داستان خود صحبت از دروغ گفتن می‌كند به تعبیر آلن سرژه لازمه این«دروغ گفتن راجع به چیز دیگر تنها در عوض كردن موضوع نیست بلكه سبك بازنمایی نیز باید دگرگون شود.» با این دگرگونی بكت«به خویشتن خود پشت كرد یا به عبارت دیگر از«منی كه سراسر مسیر داستانی‌اش از مرفی تا وات و تا مرسیه و كامیه بر آن متمایل بود، روی می‌گرداند» و«معنی تئاتر برای بكت كه در سكوت پیوسته نگارش داستانی‌اش عمیقاً فرورفته، همان تجربه بیرونی است. چیزی فراسوی صحنه، نمایش و آن روی دیگر هنرپیشه است.»
در ورا‌ی این چرخش‌ها و دروغ‌ها بكت به معنای عمیق و مشتركی از خود، تئاتر و انسان می‌رسد دركی كه مخصوص بكت و نمایشنامه‌های اوست.
یعنی حاضر بودن صرف در صحنه. او این درك را به زیبایی به سرنوشت آدمی پیوند می‌زند«به گفته هایدگر، سرنوشت آدمی این است كه حاضر باشد. چنین سرنوشتی را احتمالاً در تئاتر بیش از شیو‌ه‌های دیگر فرانماییِ واقعیت، شبیه‌سازی می‌كنند. نكته اصلی درباره بازیگر(صاحب شبیه) این است كه در صحنه است.» انسانی كه"گناه نخستین تولد" را مرتكب شده و بیش از هر چیز از حضور، «حضوری غیرقابل تحمل.
حضوری كه تحمل ناپذیر است زیرا نه می‌توان با خواهش و تمنا رامش كرد نه می‌توان با جمله‌ای بر آن غلبه نمود» رنج می‌برد ـ یاد وصیت پدر بكت در بستر مرگ به او می‌افتم«مبارزه كن، مبارزه كن» و «چه صحبتی!» ـ رنجی كه باید مبارزه كرد نه برای غلبه بر آن بلكه فقط برای بودن در صحنه زمانی كه عذاب‌آور است. و"در انتظار گودو" با همه بی‌سر و ته بودن نمایشنامه به این مهم دست پیدا می‌كند«صرف حاضر بودن در صحنه» كه سرنوشت آدمی جز آن نیست.
احسان مقدسی
منابع مطالعاتی:
ـ آ. آلوارز، بكت، ترجمه مراد فراهادپور، انتشارات طرح نور، ۱۳۸۱
ـ بودریار، ژان چگونه می‌توانی از روی سایه‌ات بپری...، ترجمه افشین جهاندیده، ارغنون، شماره ۲۷
ـ چایلدز، پیتر. بكت و نگارش مدرنیستی، ترجمه رضا رضایی، سمرقند، تابستان ۱۳۸۳
ـ حقیقی، مانی، سرگشتگی نشانه‌ها، نشر مركز‌، ۱۳۸۴
ـ رب گریه، آلن، ساموئل بكت یا"حضور" در تئاتر، ترجمه صالح‌ حسینی، سمرقند، تابستان ۱۳۸۳
ـ سِره، آلن، صحنه نمایش یا تجربه بیرونی از"الئوتریا" تا"در انتظار گودو" ترجمه افشین معاصر، سمرقند، تابستان ۱۳۸۳
ـ غیاثی، محمدتقی، نویسنده و نوشتار در آثار بكت، سمرقند، تابستان ۱۳۸۳
ـ ناظرزاده كرمانی، فرهاد، پیش درآمدی بر نمایشنامه‌شناسی، انتشارات سمت، ۱۳۸۲
ـ هاآر، مارس، بی‌همگی: تصادف، خودآگاهی و معنا، ترجمه منوچهر بدیهی، محمد رضاخانی، سمرقند، تابستان ۱۳۸۳
برونل، پی‌یر. مرگ گودو. ترجمه مازیار مهیمنی. چاپ اول‌. انتشارات نمایش. ۱۳۷۹
منبع : ایران تئاتر