پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


لطفاً عینک نزدیک بین خود را به چشم بزنید


لطفاً عینک نزدیک بین خود را به چشم بزنید
● یادداشتی بر مجموعه داستان «شازده ناقص» نوشته طلا نژادحسن
مجموعه داستان «شازده ناقص» نوشته «طلا نژادحسن» که به تازگی توسط انتشارات «نیک فرجام» به چاپ رسیده است شامل نه داستان کوتاه است که در یک ویژگی اشتراک دارند و آن همانا دغدغه های اجتماعی و طبقاتی داستان ها است.
هر چند بررسی یک مجموعه داستان براساس وجود موتیفی محتوایی یا نگاهی به مضامین به نظر می رسد که در نقد امروزه منسوخ شده ولی بی تفاوتی نسبت به این دغدغه جهان شناسانه در راهبرد به ساختار این داستان ها اختلال ایجاد می کند.کاراکترها یا آدم های داستانی این کتاب بیشتر برآمده از دل انسان هایی هستند که به شکلی به چشم نمی آیند یا حداقل ما از دیدن آنها ناتوانیم.
وقتی فی المثل او از مردی با قامتی کوتاه که در شیفت شب بیمارستان خاتم در بخش تلفنخانه کار می کند، می گوید توجه ما را به آدمی جلب می کند که در عین خاص بودن اما به زحمت به شکلی جدی دیده می شود. اویی که در داستان «باز هم منتظر است» می خواهد سر قراری عاشقانه برود؛ قراری که هر چند هسته شکل گیری اش شکل کلیشه ای دارد ولی بداعت موقعیت قرار صرفاً به دلیل نوع آدمی که نویسنده می سازد، حفظ می شود.
او در شرایطی به دختر مورد علاقه خود می رسد که گویی به خودش، به خود واقعی اش رسیده است. سطح دگرگونی درونی راوی اول شخص در این موقعیت رخ نموده و اسباب همدلی مخاطب با او فراهم می شود. ما در کنار این مرد از خود می پرسیم که آیا اساساً رفتن به چنین قراری از ابتدا فعل درستی محسوب می شده است؟
البته هر چند لحن زنانه راوی و دقت او در جزئیات فیزیکی و محیطی می تواند برخاسته از زن بودن نویسنده باشد که به جای مرد یا همان راوی اول شخص خط روایی را به سمت جلو رهنمون می کند. در واقع زبان در این داستان با نگاهی زنانه ارائه می شود. ما از ویژگی و نشانه های خاص جهان مردانه در این اثر کمتر می توانیم چیزی سراغ کنیم.
شبیه چنین موقعیتی در داستان «بوی گرمک» هم تکرار می شود. آنجا که مرد راننده دل به دختری می دهد که به نظر می رسد از لحاظ طبقاتی یا تحصیلی نسبت به او متفاوت است. او رویای ساختن ارتباط عاطفی با دختری که احتمالاً دانشجوی پزشکی یا پرستاری است را در سر می پروراند. از پس زمینه های ذهن این آدم چیز زیادی نمی دانیم اما او را در هیئت یک راننده که با ماشین شخصی اش کار می کند، باور می کنیم.
حال اگر نویسنده او را به شکلی عمیق تر و جدی تر با در نظر گرفتن زیرساخت های فکری اش برای ما می ساخت، حتماً به صورتی ژرف تر با موقعیت استیصال آمیز برای داشتن یک رابطه عاطفی درک می کردیم. این در حالی است که نویسنده به طور ضمنی به علاقه نهانی دختر هم به پسر در پایان بندی داستان اشاره می کند.
اشاره ای که می توانست باورپذیرتر باشد وقتی بر روی چرایی آن بیشتر تکیه و تاکید می شد.در داستان «شازده ناقص» که عنوان کتاب هم برگرفته از این داستان است، باز ما با واقعیت زنی مستاصل روبه رو می شویم. در چند سطر ابتدایی داستان راوی سوم شخص از زنی می گوید که نمی تواند خودش را در قالب یک دزد تصور کند. او زنی است که دوره جوانی خود را پشت سر گذاشته و می خواهد برای کتاب های چاپ سال ۸۳ در جلسه نقد و بررسی، مطالبی را تهیه کند ولی اینکه چرا او کتاب شازده احتجاب را برای این کار برمی دارد، عجیب است و قصه از آنجا به گره افکنی خود نزدیک می شود که نسخه ای از این کتاب را می خرد که دو صفحه اولش سفید است. همان قسمتی که بیشتر به کارش می آید.
ولی چرا او به این دو صفحه نیاز دارد باز مشخص نمی شود. او در شرایطی به کتابفروشی می رود که دغدغه اش عوض کردن کتاب ناقص با نسخه ای کامل است. مسوولین کتابفروشی که از تعویض سرباز می زنند او ناخودآگاه در اندیشه دزدی فرو می رود.
به موازات این جریان که زمان حال داستانی را می سازد نویسنده با ارجاع ذهن زن به روزهای انقلاب فلاش بکی نوستالژیک برای ما می سازد. اما عنوان خاطره و عوض شدن نوع فعل ها به لحاظ زمانی زاید به نظر می رسد به خصوص که در بعضی از قسمت های فلاش بک دوباره افعال شکل زمان حال به خود می گیرند.
در این شرایط شخصیت رسول به شکلی موثر در ساختار فلاش بک ظاهر می شود. رسولی که بوی حرف ها و سیگار و عرقش هنوز در ذهن راوی اول شخص این بخش از روایت پررنگ است. پرداختن به این فضای نوستالژیک بستر مناسبی می شود برای تراش خوردن شخصیت زن. او هنگامی که به همراه نسخه کامل شازده احتجاب که از کتابفروشی برداشته است، وارد اتوبوس می شود، ذهنی انباشته از زمان از دست رفته دارد و درست هنگامی کتاب از کمرش جدا می شود که ما انتظار آن را نداریم.
وقتی دختر جوان کتاب را در اتوبوس به او برمی گرداند زن گویی با زوال جوانی اش مواجه می شود. مواجهه ای که از آن نه گزیری دارد نه گریزی.از این دست فضاها در مجموعه داستان «شازده ناقص» نوشته «طلا نژادحسن» فراوانند و نمونه هایش را می توان در روایت های دیگر هم پی گرفت، روایت آدم هایی که بریده از جغرافیایی زمانی سرگردان میان دیروز و فردا به تجربه هایی ولو کوچک و پیش پا افتاده ولی عمیق و انسانی روی می آورند. ما در حالی کتاب را می بندیم که به روزگار انسان هایی می اندیشیم که برای دیدن شان باید به قول شاعر کاشان، چشم ها را بشوییم و جور دیگر ببینیم.
منبع : روزنامه شرق