جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

کارل رانر(Karl Rahner)


کارل رانر(Karl Rahner)
كارل رانر را بسیاری یكی از برجسته‌ترین الهیات‌دانان كاتولیك در قرن بیستم به شمار می‌آورند. رانر در ۵ مارس ۱۹۰۴ در فرایبورگ آلمان زاده شد. در دانشگاه فرایبورگ ضمن تحصیل در رشته الهیات، در كلاس‌های مارتین هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی نیز شركت می‌كرد و از او تأثیر می‌پذیرفت. رساله دكترای خود را كه تفسیر جدیدی بر اندیشه‌های توماس اكوئیناس، الهیات‌دان بزرگ مسیحی در قرون وسطای متأخر بود، در سال ۱۹۳۹ با عنوان روح در جهان منتشر كرد. رانر دكترایش را در سال ۱۹۳۶ در دانشگاه اینسبورك گرفت. بخش اعظم زندگی و فعالیت علمی‌اش را تا سال ۱۹۷۱ به تدریس الهیات سیستماتیك یا نظام‌مند در دانشگاه‌های اینسبورك، پلاخ، مونیخ و مونستر سپری كرد. مهم‌ترین كسانی كه از لحاظ فلسفی بر او تأثیر گذاشتند، عبارتند از امانوئل كانت، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم، هایدگر و ژوزف مارشال، بنیانگذار مكتب تومیسم استعلایی كه اندیشه‌های توماس اكوئیناس را در پرتو فلسفه نقادی كانت مورد تحلیل و بررسی قرار می‌داد. قصد رانر این بود كه اندیشه الهیاتی را در مواجهه با مسائلی كه فلسفه و علم جدید پدید آورده‌اند، در خدمت ایمان و زندگی دینی قرار دهد.
● آثار اصلی كارل رانر :
▪ تحقیقات الهیاتی (۱۴ جلد، ترجمه به انگلیسی ۷۶ ـ ۱۹۶۱)،
▪ مستمعان كلام ( خداوند) (،۱۹۴۱ ترجمه انگلیسی ۱۹۶۹)،
▪ بنیادهای ایمان مسیحی (۱۹۷۸)
▪ كلمات ایمان (۱۹۸۷) كه پس از مرگش انتشار یافت. تاكنون هیچ اثری از كارل رانر یا درباره او به فارسی منتشر نشده است.
نگرش رانر در مورد الهیات ناظر به ارائه پاسخی دینی به فقدان بعد متعالی در تفكر سكولار است. در حالی كه نسل‌های پیشین به واسطه لیبرالیسم و مدرنیسم با این چالش و تهدید و ترغیب روبه‌رو شدند، رانر و پیروان و همفكران او استدلال می‌كردند كه كشف مجدد حس تعالی در غرب فقط از طریق توجه ویژه و مجدد به منابع كلاسیك و كهن الهیات مسیحی، مخصوصاً اگوستین و اكوئیناس امكان‌پذیر است. او در نگرش خود ایده‌آلیسم آلمانی و اگزیستانسیالیسم را با تومیسم (یا مكتب توماس اكوئیناس) به هم آمیخت.
رانر معتقد بود كه دوگانگی میان تعالی یا استعلا (trans Cendence) و حلول و درون بودی (immanence) نادرست است و از سوی دیدگاه‌های سكولار بر مسیحیت بار شده است. تجربه انسانی نامعقول خواهد بود، مگر آن‌كه در پرتو راز متعالی خداوند و با «تأمل استعلایی» مورد تفسیر و تأویل قرار گیرد. انسان‌ها در هر فعل پرسیدن و اندیشیدن از وجود خویش تعالی می‌یابند و بدین ترتیب نشان می‌دهند كه هم به دنیای طبیعت تعلق دارند و هم می‌توانند به سوی افق رمز و رازآمیز وجود، افق بی‌كران امید و عشق او كنند.
در مورد خداوند باید هر دو جنبه تعالی و درون بودی یا تنزیه و تشبیه را بدون قربانی كردن هیچ یك حفظ كرد. از آنجا كه انسان‌ها قادرند امر متعالی یا استعلا را در موقعیت‌های خویش تشخیص دهند، معرفتی ضمنی و غیرصریح از خدا در نهاد بشر نهفته است. رانر از این حس رابطه با خدا و معرفتی طبیعی از او داشتن به وحی یا مكاشفه استعلایی تعبیر می‌كند و می‌افزاید این معرفت فی‌نفسه نارساست و باید با معرفت فوق‌طبیعی راجع به خدا یا وحی و مكاشفه مقوله‌ای (یا تاریخی) تكمیل شود.
رانر در كتاب تحقیقات الهیاتی نظرش را درباره رابطه میان مسیحیت و سایر ادیان بیان می‌كند. رهیافت او به این موضوع بر تمایز میان وحی و مكاشفه استعلایی و وحی مقوله‌ای یا تاریخی، یعنی میان معرفت طبیعی خدا و معرفت خاص دینی از خدا اتكا دارد. او این نظر را مطرح می‌كند كه افراد غیرمسیحی هم می‌توانند رستگار شوند و ادیان غیرمسیحی نیز مشمول فضل و رحمت نجات‌بخش خداوند می‌شوند. او از پیروان مؤمن سنت‌های دینی غیرمسیحی به «مسیحیان بی‌نام و نشان و گمنام» نام می‌برد.
در واقع رانر تعدد و كثرت ادیان را وجهی از وجود انسان می‌داند. او البته همه ادیان را برابر نمی‌شمارد و آن‌ها را جلوه‌های خاصی از مواجهه مشترك با خدا محسوب نمی‌كند. اما تأكید او بر وجوه اخلاقی و عملی است. فی‌المثل زندگی آمیخته به عشق و نوع‌دوستی و همدردی با انسان‌های دیگر در هر سنت دینی می‌تواند برخورداری از لطف و عنایت پروردگار را در پی داشته باشد و محدود به سنت مسیحی نیست.
● انسان
به اعتقاد رانر هر انسانی در عمق نهاد خویش تجربه‌ای از فیض و عنایت الهی دارد. بودن در دنیا مستلزم گشوده بودن در برابر ظهور و تجلی خداوند است.
رانر می‌كوشد وجود انسان را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد تا تعیین كند كه چگونه یك شخص قادر است وحی و مكاشفه را به تجربه دریابد. برخورداری از وحی و مكاشفه الهی میسر است، زیرا انسان در برابر جهان و خداوند گشودگی دارد و می‌تواند به افق‌های متعالی فرارود. در این نقطه است كه انسان‌شناسی و الهیات تلفیق می‌شوند. رانر این شیوه نگریستن به وجود را استعلایی (transcendental) می‌نامد، زیرا می‌كوشد شرایط پیشینی یا ماتقدمی را كه در پشت امر عینی و بالفعل قرار دارد، مشخص كند. همان گونه كه كانت در پی آن بود كه شرایط اولیه و ماتقدم معرفت را مشخص سازد، رانر هم می‌كوشید شرایطی را كه معرفت به خدا را امكان‌پذیر می‌كند، معلوم سازد. از همین روست كه روش او را پدیدارشناسی استعلایی نامیده‌اند.
انسان موجودی تعالی‌جوست و آنچه در پس این تعالی و استعلا قرار دارد، آگاهی از واقعیتی نامحدود است، انسان در این حس استعلایی پیوسته از پاسخ‌های ساده و محدود به وجود خویش ناخرسند است. مع‌الوصف این آگاهی به طور كامل شرح و بیان نشده و به تمامی نیز انعكاس نیافته است. این آگاهی بی‌واسطه و غیرمفهومی است، به همین جهت رانر آن را «تجربه غیرموضوعی یا تجربه‌ای كه مضمون بنیاد نیست» (Unthematic experience) می‌نامد چون هنوز در قالب زبان شرح و تفصیل نیافته است. در واقع این تجربه، تجربه‌ای اصیل و اولیه از وجود الهی است؛ یك جهت‌گیری اساسی و اولیه به سوی خدا.
با این همه، در عین حال كه شرایط تجربه، ماتقدم و پیشین هستند، خود تجربه پسین یا متأخر است به این معنی كه در جهان و در شرایط عینی رخ می‌دهد. این تجربه غیرمضمونی را نباید با تجربه مفهومی یا مضمون بنیاد (Thematic) كه در آن شخص مفهومی از استعلا یا تعالی در اختیار دارد و به نحوی عینی بر آن تأمل می‌كند، یكی پنداشت. چه بسا انسان از این تجربه بی‌واسطه دور شود و كار و امور معمولی و فعالیت‌های دیگر را كه توجه او را از تجربه امر استلایی منحرف می‌كنند، محور اندیشه و عمل خود سازد.
● آزادی
آزادی در بن وجود انسان قرار دارد. انسان‌ها آزادند و این آزادی انسانی از كیفیت استعلایی یا تعالی‌جویانه وجود انسان نشأت می‌گیرد. این آزادی رو به سوی خدا دارد. آزادی فی‌نفسه تصدیق استعلاست و بله یا خیر گفتن به امكانات نامحدودی كه پیش روی آدمی است. رانر این آزادی را جدا از معرفت بی‌واسطه خدا نمی‌داند. از نظر او اساساً فعل آزادی عبارت است از انتخاب بین ارتباط دوستانه و محبت‌آمیز با «دیگری» یا خودپرستی و خودمداری كه مانع از اعتماد و محبت به دیگران می‌گردد.
به واسطه آزادی است كه ما خودمان را می‌یابیم و به زندگی‌مان معنا می‌بخشیم. رانر در این‌جا از امكان یا حق انتخاب بنیادین (Fundamental Option) سخن به میان می‌آورد، یعنی آگاهی از این امر كه آنچه مردم با زندگی‌شان می‌كنند و انتخاب‌های آنان به نحوی با راز مقدس خداوند تعیین می‌شود. این موهبت آزادی و اختیار جزیی از هستی انسان است.
● وقت معنوی
چنانكه اشاره شد، از دید رانر تجلی خدا و ارتباط او با مخلوقاتش یكی از عناصر بنیادین وجود آدمی است. او در این‌جا متأثر از ایگناتیوس لویولایی (۱۴۹۱ ـ ،۱۵۵۶ مؤسس اسپانیایی یسوعییت) است كه هسته نگرشش در این عبارت بیان شده است: «یافتن خدا در همه چیز». ایگناتیوس كه اثر اصلی‌اش اعمال و ریاضت‌های روحانی (Spiritual Exercises) مجموعه‌ای از تأملات درباره زندگی و مرگ است، معتقد بود كه انسان به واسطه ممارست و ریاضت بی‌واسطگی تجلی خدا را به تجربه درمی‌یابد. هم برای ایگناتیوس و هم برای رانر نقطه آغاز فعالیت الهیات تجربه اصیل و اولیه خداوند است. به تعبیر یكی از شارحان اندیشه‌های رانر كل الهیات او را می‌توان به نحوی یك نوع تأمل و مفهوم سازی در باب چیزی كه در آغاز به عنوان تجلی و وحی الهی تجربه شده است به شمار آورد.
رانر با استفاده از اندیشه‌های معنوی ایگناتیوس از چیزی كه آن را «وقت یا لحظه عرفانی» نام می‌نهد، سخن می‌گوید. لحظه عرفانی عبارت است از تجربه تماس یافتن با خداوند پیش از آن‌كه شخص آن تجربه را مفهوم‌سازی كند و بدین ترتیب به آن عینیت و جلوه بیرونی ببخشد (objectifying). این لحظه یا آن عرفانی و معنوی در طول زندگی جریان دارد و به واسطه بصیرت‌های حاصل از كلام پروردگار و زندگی بزرگان معنوی و دینی شدت و گسترش می‌یابد و جلوه‌های گوناگون پیدا می‌كند. رانر در این‌جا از مفهومی به نام عرفان زندگی یومیه نام می‌برد. مقصود او از عرفانی علم حضوری و بی‌واسطه به خدا داشتن از طریق تجربه‌ای است كه از گستره نامحدود آگاهی‌مان داریم. ظهور و تجلی خدا همیشگی است، لذا می‌توان خدا را در همه حوزه‌های زندگی از مادی تا معنوی نظاره كرد. از این رو عرفان را می‌توان شور و اشتیاق شدیدی دانست كه از نهاد تعالی‌طلب انسان برمی‌خیزد و او را به افق‌های بیكران وجود سوق می‌دهد و آدمی آن را در درك این واقعیت می‌یابد كه هیچ امر محدودی قادر نیست حقیقتاً وی را از عمق جان راضی و خرسند سازد.
● از ماده تا روح
رانر این اعتقاد دینی را بیان می‌كند كه همه چیز در جهان از منشأیی واحد، یعنی خداوند نشأت می‌گیرد. این بدین معنی است كه در میان موجودات به‌رغم تفاوت‌های‌شان نوعی مشابهت و اشتراك وجود دارد كه به جهان واحدی شكل می‌دهد. این اشتراك و همانندی، در انسان به شكل وحدت روح و ماده جلوه‌گر می‌شود. به عبارت دیگر فقط در انسان است كه روح و ماده را می‌توان در ذات واقعی‌شان و در وحدت‌شان تجربه كرد. رانر تصریح می‌كند كه تفاوتی اساسی بین روح و ماده وجود دارد، اما نه تقابلی ذاتی. او در این‌جا می‌گوید در طبیعت ماده است كه به سوی روح بسط و تحول پیدا كند. این نوع تغییر و صیرورت از ماده به روح را می‌توان نوعی تعالی ذاتی (Self-transcendence) دانست كه خاستگاه آن قدرت و تمامیت مطلق وجود است. به عقیده رانر این دیدگاه تحولی و تعالی‌گرایانه این امكان را برای‌مان فراهم می‌كند كه دریابیم انسان آخرین مرحله تعالی ذاتی و درونی ماده است. انسان مخلوق خداوند است. اما مخلوقیت (Creatureliness) او تنها در این نیست كه خدا او را در زمانی آفریده است. مخلوقیت فعل و تجربه‌ای صرفاً در زمانی خاص نیست، بلكه خصلت وجود انسان است؛ انسانی كه خویش را پیوسته در ارتباط با راز مطلق هستی می‌یابد. این راز به هر انسان فرصت و زمان و تاریخ خاص وی می‌بخشد و او می‌تواند پاسخ مثبت یا منفی به آن دهد.
منبع : موسسه گفتگوی ادیان