یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

لیبرل های ما


لیبرل های ما
با آغاز فروپاشی همه جانبه نظام سرمایه داری و با آشکار شدن پوشالی بودن نظمی که بر اساس غارت وجنایت شکل یافته بود اینک پاره ای از لیبرال های وطنی به فکر نجات آن چه نجات دادنی است افتاده اند.
طرفداران سرمایه که در سال های پس از دهه ۶۰ به مدد نابودی مبارزان چپ توانستند زیرکانه پست‌های کلیدی بسیاری را قبضه کنند اینک بر حیلت های عبث خویش حیرانند. چرا که به چشمان خویش می بینند که آنچه را که سخت واستوارش می پنداشتند دود می شود و به هوا می رود. آنان که با فروپاشی شوروی دست بر دست می مالیدند "که دیگر تمام شد؛ دنیا بکام شد" اینک "تاریک طالعان بیداند" دراین گفتار می کوشیم که دست وپا زدن‌های رقت بار پاره ای ازآنان را بنمایانیم.
وقتی که صحبت از لیبرال های ایرانی می شود معمولن اولین کسی که به ذهن همگا ن می‌رسد؛ آقای غنی نژاد است. ایشان طی سال های اخیر آنچنان سر سختانه!؟ از لیبرالیسم و بازار به اصطلاح آزاد (یا بهتر است از قول آقای رییس دانا بگوییم بازار ولنگار) دفاع کرده است که انگشت نمای خاص وعام شده است. ایشان که با سنگر گرفتن درپشت کرسی استادی دانشگاه وروزنامه "دنیای اقتصاد" دن‌کیشوت‌وار به حمله به نیروهای برابری خواه پرداخته و به خیال خود آنان را منکوب واز میدان بدر برده بود اینک که کعبه امال خویش را چون پر کاهی بر آب می بیند آنچنان سخنانی بر زبان می راند که به نظر می رسد که رابطه خود؛ با واقعیات بیرون از ذهن خود را از دست داده است. اجازه دهیم استاد خود سخن بگویند.:
● آیا راهی که دولت بوش برای نجات اقتصاد درنظر گرفته با اقتصاد آزاد منطبق است.
▪ به هیچ وجه این روش یعنی پرداخت بدهی شرکت‌های خصوصی از مالیات کاملا در تضاد با اقتصاد آزاد است. (توجه داشته باشید که اولا این راه حل از سوی دوحزب آمریکایی پدیرفته شده است وثانیا مخالفت آقای دکتر صرفا به خاطر تضاد آن با بازار آزاد است یعنی تئوری‌هایی که ایشان آن‌ها را چون آیه هایی مقدس به شمار می آورند و نه به دلیل فربه تر شدن مولتی میلیونرها وبیخانمانی هزاران انسان)
● اما این بحث مطرح شده است که این بحران ناشی ازاقتصاد آزاد است.
▪ درست است که ممکن است بعضی بگویند این مشکل به اقتصاد آزاد مربوط می شود ولی من اعتقاد دارم که این بحران دلیلی درست برعکس دارد. به خاطر این که نظام بانکی در دنیا از جمله در آمریکا به یک نظام دولتی تبدیل شده است. چون بانک مرکزی است که نشر اسکناس می کند وحاکم بر بازار پول است...
(واین یعنی این که نظام مورد نظر آقای دکتر در این کره خاکی یافت نمی شود)
● شرایط تحقق یک نظام اقتصاد آزاد واقعی چیست؟
▪ یک نظام اقتصاد آزاد واقعی زمانی تحقق پذیر است که اقتصاد به پول پایه کالایی یعنی پول پایه طلا باز گردد. به این معنی که پول دولتی نباشد. برای آن که بتوان مانع از دخالت دولت در اقتصاد شد باید پول را خصوصی کرده و اختیار آن را از دست دولت خارج کرد. این شعار فون هایک بوده است. پول اکنون در اختیار دولت است . بانک مرکزی درست است که در آمریکا استقلال دارد ولی در شرایطی می تواند این استقلال را از بین برد. معمولا در تصمیم گیری های سیاسی یا اجتماعی ناشی از عوامل اقتصادی این گونه می شود . در بحران کنونی اقتصاد آمریکا نیز از این روش استفاده شده و در حقیقت یک راه حل دولتی برای مهار بحران است. در خود آمریکا نیز اکنون این سوال پیش آمده است که به چه دلیلی با هزینه عموم مردم ومالیات دهنده ها باید برای جبران مشکل یک بخش از اقتصاد اقدام شود تا آن بخش از بحران خارج شود یعنی این که این سیاست دولت بوش یک سیاست کاملا ریاکارانه است. وبا اصول تئوریک خودشان هم همخوانی ندارد. (شهروند امروز یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۷)
از دیگر مدافعان تازه بدوران رسیده و قلم بدستان "دنیای اقتصاد" سرمایه داری فردی است به نام پویا جبل عاملی و برای این که خوانندگان ما با این نابغه اقتصادی بیشتر آشنا شوند توجه آنان را به گوشه هایی از تفسیراقتصادی ایشان جلب می کنیم تا همگان بدانند که در کشور ما چه نوابغ گمنامی زندگی می کنند:
"وضعیت آنچنان هولناک شد که دولت آمریکا با وجود تجربه دهه ۱۹۳۰ این بار سریعا وارد عمل شد و «طرح نجات» را برای نجات خود و اقتصاد جهانی به رای و عمل گذارد. این که آیا راه ‌حل دیگری نیز وجود دارد یا خیر، یا اصولا با وجود خرید وام‌های پر خطر از جیب مردم آمریکا، این راه مشروع است یا نه و یا این که در بلندمدت این واکنش سریع دولت و حمایت وی از بنگاه‌هایی که در بازار شکست خورده‌اند، خود انگیزه‌ای نمی‌شود برای بنگاه‌ها برای سرمایه‌گذاری‌های پر ریسک، که اگر موفق باشند سود بسیار می‌برند و اگر نه دولت هست تا نجات‌شان دهد، همه پرسش‌هایی است که بسیاری از اقتصاددانان امروز در سراسر جهان بدان‌ها مشغول هستند و بدون‌تردید تحول اخیر چون موارد مشابه‌اش در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ می‌تواند تاثیرات شگرفی بر اندیشه اقتصادی داشته باشد. "
تا این‌جای مطالب ایشان که اقرار به وضعیت وخیم رویای سرمایه داری است چیزی نیست جز کپی کم رنگ نشریات همان کشورها اما اعجاز این استاد "دنیای افتصاد" :
ـ با این وجود آنچه در این مجال به آن می‌پردازیم و کمتر کسی در ایران بدان اشاره کرده است، عملکرد نه چندان مناسب فدرال رزرو در دوره گرین اسپن پس از حوادث ۱۱ سپتامبر است که می‌تواند بخشی از علل وقایع امروز باشد، و این بخشی است که منتقدان اقتصاد آزاد از آن چشم‌پوشی می‌کنند و تنها بدین اشاره می‌کنند که عدم نظارت دولت بر فعالیت موسسات اعتباری باعث چنین بحرانی شده است. گروهی ریسک وام‌ها را اشتباه تخمین زده‌اند و گروهی دیگر این وام‌های پر ریسک را به فروش رسانده‌اند و عدم نظارت بر آن‌ها، همان بلایی است که امروز گریبانگیر اقتصاد ایالات متحده است.
این ادعا قابل رد نیست، اما همه علت نیز نیست. رکودی که پس از حوادث ۱۱ سپتامبر به اقتصاد ایالات متحده چشمک می‌زد، باعث شد تا بانک مرکزی آمریکا سیاست انبساط پولی را در پیش بگیرد واز سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ نرخ بهره Federal-Funds rate را از ۶ ‌درصد به یک ‌درصد برساند. نتیجه چنین سیاست انبساطی همانا افزایش قیمت مسکن و مستغلات به صورت حبابی بود. بقیه داستان را همه می‌دانیم؛ افزایش قیمت مسکن، ارائه دهندگان وام‌های مسکن را بر آن می‌داشت که به مشتری‌های بد حساب نیز وام دهند، زیرا اگر آنان نمی‌توانستند وام خود را بپردازند، بنگاه مالی می‌انگاشت که قادر است با مصادره مسکن، پول خود را به دست آورد. ‌ترکیدن حباب همه معادلات را به هم زد (در این‌جا نیز جناب پویا در وقایع دستکاری کوچکی انجام می دهد؛ آغاز بحران سال ۲۰۰۰ بود و در سپتامبر۲۰۰۱ بحران اوج گیری بیشتری یافت.)
اقتصاددانان اتریشی معتقدند یکی از عوامل بروز رکود بزرگ، سیاست‌های انبساط پولی فدرال رزرو در دهه ۱۹۲۰ بود. به زبان ساده، کاهش نرخ بهره با مداخله بانک مرکزی (حتی با وجود سیاست‌های متعارف و ابزار پولی) موجب ایجاد اعتباراتی می‌شود که از سوی‌ ترجیحات کارگزاران حمایت نشده و در بلند مدت اقتصاد در جهت معکوس عمل می‌کند.
‌هایک در مقاله «اشتغال کامل در هر قیمت» در سال ۱۹۷۵ بیان می‌دارد که رونق‌های مصنوعی از طریق اعتبارات، در درون خود بذرهای عکس‌العمل غیر قابل اجتنابی را به همراه دارند، زیرا نیروهایی را ایجاد می‌کنند که منجر به حرکت معکوس خواهند شد.
به عبارت بهتر هر رونق مصنوعی، به حتم رکودی را در دل خود دارد و هرچه این رونق گسترده ‌تر باشد، رکود همراه آن بزرگ‌ تر خواهد بود.
در واقع تغییر نرخ بهره به دست مقامات پولی با بر هم زدن قیمت‌های نسبی، علائم غلط به عاملان اقتصادی می‌دهد و همچنان که باز‌ هایک اشاره کرده است، کارفرمایان به صورت گروهی به طور همزمان و در یک جهت اشتباه می‌کنند. فرآیندی که اقتصاددانان اتریشی بدان اشاره کرده‌اند، همانی است که از سال ۲۰۰۱ اتفاق افتاده است.
فدرال رزرو از ‌ترس رکودی ناچیز، (چرا کوچک؟! ) دست به رونق مصنوعی می‌زند و پس از چندی اقتصاد به چنین وضعی می‌رسد. از همین لحاظ است که اقتصاددانان اتریشی بر سیاست‌ های پولی خنثی تاکید داشته اند. با این وجود و با این دید، آیا می‌توان اقتصاد آزاد را متهم ردیف اول وضع کنونی دانست؟
راقم ابدا بر آن نیست تا طرح نجات را نفی کند، زیرا ابعاد معضل به حدی است که تو گویی راه‌حل دیگری وجود ندارد، حتی به قیمت چنین رونق مصنوعی که شاید آثارش بعدها بروز کند، اما مساله آن است که می‌توان مدعی بود که اگر فدرال رزرو رکود سال ۲۰۰۱ را می‌پذیرفت و در جهت رفع آن نمی‌کوشید، بازار آن‌چنان خود را می‌یافت که دیگر شاهد حوادث امروز با چنین شدتی نبودیم." ) دنیای اقتصاد شنبه ۱۳مهر۱۳۸۷)
به این ترتیب این عالی جناب برعکس آقای غنی نژاد از دخالت دولت در اقتصاد به شرط آن که به نفع سرمایه داران وسرمایه داری باشد دفاع می کند.
سیامک طاهری
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه