شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
نهضت ترجمه، گفتگویی میان تمدن یونانی و تمدن اسلامی
مقاله حاضر، مقدمهی فرانتس روزنتال خاورشناس بزرگ آلمانی، بر كتابی است كه وی در آن، تلاش نموده با جمع آوری قسمتهایی از آثار كلاسیك اسلامی، كه در واقع ترجمه یا اخذ و اقتباسی از آثار متقدّم یونانی بودند، تأثیرات تمدن یونانی را بر فرهنگ اسلامی نشان د هد. هدف اصلی این اثر، توضیح كمیّت و كیفیت آشنایی مسلمانان با میراث كلاسیك یونان و مجراهای متنوعی است كه از طریق آنها این میراث بر تفكر غنی اسلامی در اعصار بعد مؤثر واقع شد. روزنتال در مقدمهای تحلیلی - ترجمه حاضر - به بحث دربارهی اهمیت كلی مواجههی اسلا م با میراث كلاسیك یونان میپردازد و اصرار دارد كه این مواجهه را باید آغاز تحولّی شگرف و ثمربخش در تاریخ تمدن بشر دانست. او از این رهگذر، بخش غربی عربستانِ مركزی را پارهای - هر چند بسیار دور افتاده - از جهان هلنیستی باستان تلقی میكند و با عطف توجه به تح ول فرهنگی شبه جزیره پس از ظهور اسلام و مروری بر نهضت ترجمه در قرون اولیهی اسلامی، بر اهمیت تاریخی اقتباس مسلمانان از میراث كلاسیك یونان تأكید میكند.
●مقدمه
▪ انگیزههای تاریخی و عقیدتی
مكه و مدینه در دوران زندگی پیامبر اسلام (۵۷۰ - ۶۳۲م) - علیرغم آنچه تاكنون به طور گستردهای مقبول واقع شده است - یكسره از جهان خارج بركنار و منتزع نبودند. [گویا] این دو شهر، خلاف آنچه امروزه به طور مكرر، اظهار یا (حداقل) تلویحاً بدان اشاره میشود، مراكز حیات فرهنگیِ مترقّی و شكوفا نیز محسوب نمیشدند. این حقیقت كه عربستانِ مركزی [در آن دوران] با تمدّن برتر همعصرِ خود تماس بسیار اندكی داشته است، در خالی بودنِ قرآن از اشاراتی به علم طب و طبابت جلوهگر میشود، چرا كه از دیدگاه سنت دینی، چنین اموری م یبایست مُستظهر به حكم و فرمانی از جانب خداوند میبودند. میتوان پذیرفت درمانگرانی بومی، كه به طور علمی آموزش ندیده بودند، در آن عصر میزیستهاند و [گاهی هم] ممكن بود تصادفاً گذار یك پزشك واقعی به عربستان مركزی افتاده باشد (نظیر موردی كه در سر حد شمال غ ربی بیابان عربستان بدان برمیخوریم). البته چنین پزشكی نمیتوانست دانشمند برجستهای باشد. نه او و نه هیچ كس دیگر نمیتوانستهاند انبوهی از آموختهها را از جهان خارج به شهرهایی كه به زودی مكانهای مقدس اسلامی میشدند، منتقل كرده باشند. از سوی دیگر، ساكنان این شهرها به واسطهی تجارت كاروانی، این امكان را داشتند كه با حیات فرهنگی همعصر خود در جوامع بزرگتری چون فلسطین و سوریه آشنایی پیدا كنند. استفادهی آنها از این فرصت در منابع ناچیزی كه در دست داریم تأیید شده است.
همهی پیوستگیهای فرهنگی از این دست، به مناطقی معطوف میشود كه تمدن عصر باستان كلاسیك (در قالب هلنیسم و آنچه از آن در كسوت یونانی و تمدن رومی به شرق رسیده است) اثر خود را در آنها بر جا نهاده بود. در واقع میتوان ادعا كرد كه در یك گفتمان فرهنگی، بخش غربی عربستانِ مركزی، پارهای از جهان هلنیستی باستان بود؛ اما پارهای بسیار دورافتاده كه در حقیقت بهرهای از دستاوردهای عالی عقلانی جهان هلنیستی نصیب آن نشده بود. میراث معنوی و فكری آسیای جنوب غربی باستانی دوران قبل از هلنیسم، با پیشرفت موفقیتآمیز مسیحیت، گن وستیسیسم و یهودیت از جهات مختلف تداوم پیدا كرد و تجدید حیات و استحكام یافت. هلنیسم مترقی عربستانِ جنوبی و امپراتوری ساسانی در ایران نیز به شدت از هلنیسم متأثر شدند. پیروزی و غلبهی هلنیسم، همچنان كه شائدر توصیف كرده، حقیقتی است كه كشفیات جدید بارها و ب ارها آن را تصدیق كرده است.
با وجود این، در آغاز قرن هفتم میلادی، روند هلنیسم به گونهای بود كه به طور گستردهای ارتباط خود را با زبان یونانی از دست داد؛ چرا كه مبشران مسیحی و در زمان فترت آنان، مبلغان فرقههای گنوسی، از همان ابتدای دعوت خود به ناآموختگان و تودههای عظیم عوام روی آوردند و [از این رو ]اصرار داشتند. كه در ادبیات [تبشیری ]خود از زبانهای بومی استفاده كنند. گذشته از این، هلنیسم در این دوران به گونهای فعال نبود كه سراسرِ فرهنگ عصر باستان كلاسیك را در بر بگیرد، بلكه عمدتاً به واسطهی نظریات و عقاید جدید دینی به یك انت خابِ نسبتاً محدود، تقلیل پیدا كرد. موج اول فتوحات اسلامی (۶۳۲ - ۶۴۱م) سلطهی كامل اعراب را بر سوریه و مصر و - به همین قیاس - بخش امپراتوری ساسانی كه به شدت تحت تأثیر هلنیسم بودند، فراهم ساخت. شاید اقبالی كه این فرصت را برای اعراب فراهم آورد كه گوی سبقت ر ا از فرهنگ عصر باستان كلاسیك - كه همواره در حاشیهی آن زیسته بودند - بربایند، به دور از خصومتورزیشان هم نبود و در ابتدای امر نیز، آن را به طور مشخص درك و تصدیق نكردند. دین و زبان، اعراب مسلمان را از همسایگانشان ممتاز ساخت. نخستین وظیفهی آنان كسب توفیق در این دو خصوصیت متمایز عصر جدید بود. وابستگی فرهنگیای كه از گذشته برای اعراب مسلمان به میراث مانده بود، موجب شكلگیری یك مانع و حتی یك تهدید بر سر راه تحقق این وظیفه شد. با وجود این، تفوق دستاوردها و عناصری از تمدّن هلنیستی در همهی سطوح، مشهود بود و دائماً این نیاز وجود داشت كه حاكمان جدید آنها را برای خود حاصل كنند.
هنگامی كه سلسلهی بنیامیه (۶۶۰ - ۷۵۰م) به قدرت رسید و دمشق به جای مدینه پایتخت امپراتوری اسلامی شد، این تمایلات كشمكشآمیز به طور فزایندهای خود را آشكار ساختند. اعراب به گونهی مساعد و مطلوب به سمت فرهنگ مسلط آن زمان گرایش یافتند و از آنچه عرضه میداش ت، استفاده میكردند، اما هنوز جرئت نمیكردند كه بدان وابسته شوند. (به همین علت است كه ادبیات عربی، كاخهایی نظیر قُصیر عمره را نادیده میگیرد و آنها را به رسمیت نمیشناسد.) بیش از نیم قرن پس از درگذشت پیامبر اسلام، پیش از آنكه زبان عربی زبان رسمی دیوانی شود و حتی پس از این هم، بیتردید تفوّق فرهنگی اعراب هنوز به حصول نپیوسته بود، حكام اموی در خلال دومین موج فتوحات اسلامی (۶۷۰ - ۷۱۱م) كه در فتح اسپانیا به حد اعلای خود رسید، درگیر خصومتی سخت با بیزانس بودند (كه بعداً در دورهی اوج كامیابی و ایام خوش امپ راتوری اسلامی، دیگر به همان اندازهی سابق خطرناك به شمار نمیآمد)؛ از این رو كاملاً طبیعی بود كه امویان نه میتوانستند كار مهم مطالعات رسمی فرهنگ یونانی را به عهده بگیرند و نه قادر بودند نسبت به آن تسامح ورزند؛ و شگفتانگیز نیست كه در زمان حاكمیت آنان فع الیّتهای ترجمه در مقیاسی وسیع صورت نگرفت.
موضع عباسیان زمانی كه در سال ۷۵۰ میلادی به قدرت رسیدند و مركزیت امپراتوری اسلامی را با گرایش به شرق به عراق منتقل ساختند، از این لحاظ به كلی متفاوت بود. دیگر لزومی نداشت كه پذیرش ارزشهای فرهنگی بیگانه را به طور رسمی تقبیح و تخطئه كنند.
آنچه بر اساس روایت عربی میتوان دربارهی نخستین فعالیتهای ترجمه گفت اصولاً مؤیّد همین دیدگاه است. طبق این روایات، نوشتههای یونانی مربوط به علم كیمیا به درخواست خالد بن یزید (۶۸۰ - ۶۸۳م)، شاهزادهی اموی، كه در دههی اول قرن هشتم درگذشت، به دست شخصی به نام اصطفان (استپان) به عربی ترجمه شد. وضعیت كلی را در این خصوص ظاهراً باید بر اساس همین گزارش ارزیابی كرد. كیمیا نیز همچون طبابت، دانشی بود كه استفادهی عملی مستقیم داشت و بر همین مبنا یكی از نخستین دستاوردهای فرهنگ هلنیستی بود كه علاقهمندی اعراب را بر انگیخت. (در حوزهی دانش پزشكی این ادعای قابل مناقشه مطرح شده است كه ماسرجویه - كه در اواخر قرن هشتم همه جا ابونواسِ شاعر را همراهی میكرد؛ احتمالاً در آغاز این قرن، دایرهٔ المعارف پزشكی اهرن )ahran( را از سریانی به عربی برگردانده بود.)
هر كه میخواست دست به ترجمهی اثری بزند نیازمند پشتیبانی و تشویق كسی - همچون عضوی از خاندان حاكم - بود؛ چرا كه به دلایل سیاسی، خود خلیفه نمیتوانست از چنان اقدامی حمایت و آن را تأیید كند؛ از این رو صحت روایت مربوط به خالد بن یزید بعید به نظر نمیرسد. با وجود این، ما اكنون از شاخهای از علم سخن میگوییم كه در آن دستكاریها و تحریفها بیشتر یك هنجار تلقی میشود و [آنچنان] مورد اعتراض قرار نمیگیرد. به این ترتیب شاید بتوان داستان معضل فعالیتهای ترجمهای خالد را در زمینهی كیمیا در شمار افسانهها قلمدا د كرد. به احتمال زیاد، زمانی كه واقعاً ترجمههایی به طور پراكنده در دوران امویان به زبان عربی صورت گرفت مردم به صرافت افتادند كه اطلاعات مفیدی را كه [شاید] برای مقاصد شخصی بدان نیازمند بودند، مستقیماً، به صورت شفاهی یا كتبی، از طریق متخصصان ادبیات یونانی (یا ادبیات دیگر كشورهای بیگانه) كه تعدادی از آن هنوز در آن عصر یافت میشدند، به دست آورند. ملاحظهی اصلی آن بود كه چنین آثاری استفادهی عملی داشته باشند، صرفنظر از آنكه این استفاده به دانش پزشكی یا علم كیمیا مربوط میشد، یا شاید مفید اطلاعاتی دربارهی یهودیت یا مسیحیت بود كه میتوانست برای فهم و دریافت بهتر قرآن به كار گرفته شود. در سالهای اخیر بر آرا و نظریاتی كه وجود فعالیت ترجمهای بسیار وسیع در دورهی اموی را یك واقعیت تاریخی میدانند، اصرار و تأكید شده است. در این باره بحث شده است كه بیشتر - ا گر نه همهی - ادعاهایی كه در نوشتهها و اسناد ادبی، عصر ما قبل عباسی را تاریخ شروع فعالیتهای ترجمهای قلمداد میكنند، باید بر حسب ارزش ظاهریشان مدّنظر قرار بگیرند.
عباسیان از شرق ایرانی برآمدند این حقیقت، عطف به هماهنگی و همخوانی بیش از پیش فرهنگی بانیمهی شرقی امپراتوری - علیرغم تأثیراتِ یونانی - نشان میدهد كه چرا ترجمههایی كه از زبان فارسی یا از برخی مطالب علمیِ هندی صورت گرفته است در میان نخستین آثاری قرار دارند كه ما از آنها آگاهیم. در واقع میتوان نخستین آشنایی مسلمانان را با ارسطو به علاقه مندی ساسانیان (قرن ششم م.) به تعالیم یونانی منتسب كرد. گذشته از این، همانطور كه پیشتر ذكر شد، عباسیان دیگر در مقام مخالفت سیاسی - فرهنگی با هلنیسم متوقف نماندند، در حالی كه این امر برای بنی امیه میسر نبود. این هم عامل دیگری است كه به طور قطع در اینجا محقق شد. جنبشهای سیاسی در قرن پیشتر بر اختلاف آرا و نظریات عقیدتی مبتنی بود كه برای توجیه این اصول و فراهم ساختن یك هدایت عقیدتی برای پیروانشان تلاش میكردند. فرایندهای مشابهی پیشتر در مسیحیت نیز پدیدار شد كه در آن زمین هی رشد الهیاتی سخت پربار با پیچیدگیهای فلسفی و غالباً درگیر با پرسشهای بنیادین را فراهم آورده بود. بدین لحاظ، مسلمانان [نیز] پس از گذشت مدت كوتاهی، بر بحثهایی عمیق در باب مسائل كلامی - نظیر ماهیت خداوند یا اختیار انسان كه قرآن بی آنكه آنها را تا آخر پی بگیرد، بدانها اشارتی كرده بود - شایق شدند. به علاوه مسلمانان برای اینكه بتوانند در برابر استدلالات متكلّمان مسیحی به دفاع از دین خود بپردازند، باید با الهیات مسیحی آشنا میشدند و تلاش میكردند تا آن را بر اساس عقاید اسلامی دگرگون سازند؛ بنابراین، ظ اهراً عباسیان دیدگاه عقیدتی را بر آرای معتزله استوار ساختند (منظور از معتزله در اینجا یك گروه سازمانیافته نیست، بلكه شماری از متفكران منفرد و اصحابشان بودند كه باب بحثهای فلسفی را دربارهی مسائل كلامی - كه مبتنی بر عقاید و روشهایی بود كه اصولاً در فل سفهی یونان یافت میشد - در قلمرو فرهنگ اسلامی میگشودند) شاید چندان اتفاقی و تصادفی نیست كه معتزله در خلال سالهای حساس و سرنوشتساز دهههای آخر قرن هشتم تا زمان حكومت مأمون [۸۱۳ - ۸۳۳م ]فعالیتهای ترجمهای یونانی - عربی را گسترش دادند. البته تأثیر و نف وذ معتزله را بر حكام عباسی باید علت واقعی برای گرایش رسمی به میراث باستان كلاسیك در نظر گرفت كه برای پذیرفته شدن این میراث در اسلام، زمینههای مؤثری فراهم آورد.
نه منفعتگرایی عملی - با آنكه موجب آشنایی مسلمانان با دانشهایی نظیر پزشكی، كیمیا و علوم دقیقه شد كه برایشان مطلوب بود - و نه منفعتگرایی نظری - كه آنها را برانگیخت تا به مسائل كلامی و فلسفی اشتغال یابند - نمیتوانست برای تقویت و تأیید یك فعالیت ترجمه ای گسترده كفایت كند. در مفهوم قرآنی، علم به طور قطع بر شناخت و تصدیق گزارهها و مفروضات مربوط به موجودیت دینی و آشنایی با وظایف و تكالیف دینی یك مسلمان، اشعار داشت و دیری نگذشت كه از این واژه اختصاصاً برای اشاره به دانش عقاید و واجبات دینی اسلام استفاده شد؛ با این حال واژهی علم، دلالت وسیع و كلی خود را از دست نداد؛ بنابراین علاقه به دانش به صرف دانشجویی، در تعالیم نظاممند، فی نفسه و در علوم به مثابهی ترجمان عطش آدمی به دانشاندوزی، به طور گسترده و مؤثری برانگیخته شد. اگر جایگاه محوریِ علم در اسلام و ستایش و تمجید دین نسبت به علم نمیبود به احتمال زیاد، نهضت ترجمه با تتبعی كمتر و در مقیاسی محدودتر صورت میگرفت.▪ مترجمان
قوای تاریخی به حضور انسانهایی نیازمندند كه بتوانند در هماهنگی و تطابق با آنها عمل كنند. یكی از مشكلات بزرگ تاریخ، جایی است كه در هر مورد و در زنجیرهی علّی مرتبط، اولویت با عوامل شخصی و غیر شخصی است. در سدههای آغازین دورهی اسلامی، قوای حركت آفر ین موجود بودند و بدین روی، منابع مادی در دسترس قرار داشتند. تنها افراد مناسبی باید پیدا میشدند كه وظیفهی واقعی ترجمه را برعهده گیرند. اتفاقاً چنین كسانی در میان اقلیتهای ساكن در قلمرو امپراتوری اسلامی یافت میشدند و در رأس همهی آنها مسیحیانِ آرامی (سریانی) زبان قرار داشتند كه اجدادشان خود، ادبیات یونانی را جذب زبانشان ساخته بودند. با این حال فرهیختگان، پزشكان و روحانیانی كه در میان اقلیتها بودند، زمانی كه احساس كردند قادر به مقاومت در برابر فشار فضای فرهنگی متغیر پیرامون خود نیستند و به ناچار بای د خود را با زبان عربی سازگار كنند، به زبان بومی خود تمسّك جستند. تقریباً همهی مترجمان، مسیحیان كلیساهای مختلف بودند. یك مورد استثنای قابل تردید، ماسرجویه است كه بنا به روایات، اصلاً یهودی بود و در شمار نخستین كسانی است كه از زبان سریانی به عربی ترجمه می كردند. در میان مشركان صابیِ شهر حران میتوان از ثابتبن قره (۸۳۴ - ۹۰۱م) یاد كرد. مسلمانزادگان فقط حامیان و پشتیبانانی بودند كه كار را سفارش میدادند و مزدش را میپرداختند؛ ترجمه را مترجمانِ كمابیش حرفهای یا حتی در برخی موارد، مترجمان قراردادی انجام م یدادند كه در ازای خدمتشان مواجب و مقرریهای منظم دریافت میكردند. نمایندگان مشهور دانش یونانی در میان مسلمانان قرنهای نهم و دهم: الكندی (د. پس از ۸۷۰م)، شاگردش السرخسی (د. ۸۹۹م)، الفارابی (د. ۹۵۰م)، ابوسلیمان المنطقی السجستانی (د. ۹۸۵م). العامری (د. ۹۹ ۲م) و البته همهی آن دیگرانی بودند كه در ادوار بعد آمدند، زبان سریانی یا یونانی نمیدانستند. در اغلب موارد تمام اطلاعاتی كه ما دربارهی این مترجمان داریم، منحصر به نامی از آنان است و ما ناچاریم كه بر همین اساس گاه به گونهی نامطمئنی چنین استنباط كنیم كه اینان ریشهای مسیحی داشتهاند. آن [دسته از ]مسلمانان كه به طور كلی مخالف سرسخت فرهنگ یونانی بودند، به این حقیقت كه مترجمان فرهنگ یونانی از كفار بودند، تمسك میجستند. با این حال حامیان مترجمان درگیر این نكته نبودند، چرا كه به نقل العامری، مترجمان برای اسل ام و در فضایی متأثر از آن فعالیت كردند و از این طریق به حقوق شهروندی در قلمرو اسلام دست یافتند.
ظاهراً جریانِ مستقیمی برای انتقال فلسفهی یونان به جهان اسلام وجود داشته است كه از اسكندریه نشأت میگرفت. به نظر میرسد كه این امر در فعالیت واقعی ترجمه، حداقل در دورهی اولیهی آن، سهمی داشته است. از سوی دیگر، در خوزستان، جنوب بغداد، جایی كه خاندان بخت یشوع در میانِ سایر پزشكان متبحر و حاذق، نقش برجستهای ایفا كردند، آكادمی پزشكی نسطوریان در جندیشاپور اهمیت بسزایی داشت. بدین لحاظ، پزشكان دربار خلفا از زمان منصور، دومین حاكم عباسی (۷۵۴ - ۷۵۵م) به ویژه، برای پرداختن به ترجمه و حتی تأثیر بر جریان كلی فعا لیتهای ترجمهای موقعیّت مساعدی داشتند. از میان دو حرفهی پزشكی و كشیشی (مشاغلی كه مترجمان [بیشتر ]از میان آنان بر میخاستند) به پزشكان توجه بیشتری میشد و این گروه به وضوح از جنبهی مالی و اجتماعی در وضعیت بهتری به سر میبردند. با وجود این، به نظر می رسد كه تكیهی پزشكان جندیشاپور در ترجمهی آثار پزشكی یونانی تنها به نسخههای موجود سریانی بود. برخلاف روندِ رایج، حنین بن اسحاق بزرگ (۸۰۸ - ۸۷۳م) اهل حیره از نواحی فرات كسی بود كه قاطعانه زمینهی اضمحلال سلطهی زبان سریانی را بر ادبیات پزشكی یونان فراهم ساخت، گو این كه شاید پیش از وی نیز، حداقل در رشتههای دیگر، برخی متون قبلاً به طور مستقیم از زبان یونانی به عربی ترجمه شده باشد. در مجموع نمیتوان گفت كه تمركز فعالیت ترجمه در بغداد و نواحی شرقی نسطورینشین منجر بدین شد كه شماری از مترجمان سریانیدان به طور عمده بر آنانی كه یونانی میدانستند، یا دو زبانه بودند، پیشی بگیرند. سریانی، زبان مادری مترجمان بود. آنها باید زبان یونانی را فرا میگرفتند و در آن عصر، فهمیدن زبان نویسندگان كلاسیك، نیازمند آموزشی جدّی و ویژه بود. از زمان حنین بن اسحاق به بعد، این مسئله كاملاً مفهوم بود كه مترجمان موظفاند برای انجام كارشان از همهی چیزهایی كه در دسترس آنان بود و میتوانست كمكی برای آنان باشد استفاده كنند. آنها میكوشیدند تا جایی كه ممكن بود شمار زیادی از متون یونانی را فراچنگ آورند؛ همچنین آنها این متون را با ترجمههای سریانی، كه در همه جا یافت میشد، مطابقت دادند تا متن بهتری فراهم آورند و اصل یونانی را بهتر بفهمند. شرایط همیشه آرمانی نبود؛ گاهی متن یونانی یافت نمیشد یا مترجم، یونانی نمیدانست و از اینرو متون یونانی برای وی قابل استفاده نبود. در چنین مواردی بدیهی است كه همگان ترجمه از زبان سریانی را ترجیح میدادند. مواردی هست كه خود مترجمان دربارهی پسزمینهی ترجمههایشان به ما اطلاع میدهند. در فقدان چنان اطلاعاتی، ما باید همیشه امكان وجود یك مرحلهی واسطهی ترجمهای به ز بان سریانی را در نظر داشته باشیم؛ اما جایی كه زبان ترجمه بر وجود یك مرحلهی واسطهی ترجمهای به زبان سریانی گواهی نمیدهد، دلیلی وجود نخواهد داشت كه ما قایل به یك ترجمهی مستقیم از زبان یونانی نشویم.
مسائل زبانشناختی، مشكلات ویژهای برای مترجمان به بار آورد. زبانهای یونانی و عربی، ساختارهای لغوی و دستوری كاملاً متفاوتی دارند. نظام هند و اروپایی از نظر ساختار تركیبی اساساً با زبان عربی - از خانوادهی زبانهای سامی - بیگانه است و نحو یونانی نیز به س بب موقعیت نسبتاً آزاد واژگان و پیروسازی جمله، به همین ترتیب، با عربی، بسیار متفاوت است. گذشته از این، ایدههایی كه برای عربیزبانان تازگی داشت، ابداعِ یك اصطلاحشناسی مناسب عربی را ایجاد میكرد. مترجمان یونانی به سریانی چنین مشكلی را به سادهترین شكل برا ی خود حل كرده بودند. آنان شماری از واژهها را از زبان یونانی اخذ كردند، یا بسیاری از واژههای جدید را از پیش خود اختراع كردند؛ همچنین آنان به تقلیدی كوركورانه و ناسنجیده از نحو یونانی گرایش پیدا كردند كه زبان سریانی از مدّتها قبل تحت تأثیر آن قرار گرفت ه بود و نسبت به عربی با سهولت بیشتری به كار میآمد. این روند تا زمانی كه دانشمندان برای دانشمندان ترجمه میكردند، پذیرفتنی بود؛ با این حال، بیشتر ترجمهها به زبان عربی نهایتاً برای خلفا، مقامات حكومتی، متكلمان فرهیخته و تحصیل كردگان عامه صورت میگرفت؛ ا ز اینرو، زبان عربی و سبك ترجمهها تا حد امكان میبایست، خواستههای این طبقه از جامعه را بر میآورد. تحت چنین شرایطی زبان عربی برای مترجمان غالباً زبان دوم محسوب میشد و میتوانست برای آنان امتیاز ویژهای تلقّی شود؛ چرا كه خود آنها در زبان عربی ادبی، داع یهی مشخصی نداشتند و بدین سبب، توجه خود را به گونهای نسبتاً غیرمتعصبانه به مسئلهی واژهگزینی و سبك، معطوف ساختند. بیشتر مترجمان اولیه [در كار خود] سخت سهلانگار بودند و همواره پیش میآمد كه مترجمی بنا به رأی و عقیدهی شخصی، ذوق و سلیقهی خود را دنبال كند؛ با این حال حُنین و مكتبش، كه پسرش، اسحق بن حنین (د. ۹۱۰م)؛ و نوهاش در آن برجسته بودند به كیفیت بالا و موثّقی در اصلاحات زبانشناختی دست یافتند. از آنجا كه خوانندگان عرب قرون وسطی به طور اختصاصی زبانِ ادبیاتِ ترجمهای یونانی - عربی را فرا نگرفته بو دند، با چیزهای غریبی در آن برمیخوردند كه فهمشان دشوار بود (برای دانشپژوهان پیشرفته نیز وضع به همین قرار بود)، با این حال با حنین و مكتبش به سبب وفور ایدههای بیگانه و زبان عربی، بستری حقیقی فراهم ساختند و با تلاشهای خود
موفق شدند تا به گونهای مقدماتی یك ترمینولوژی علمی مناسب در زبان عربی ابداع كنند، گویا این تنها تلاشی نبود كه در این مورد صورت گرفت.
اوجگیری فعالیت ترجمهای در قرن نهم، به طور طبیعی، كاهش بارزی را در قرن دهم به دنبال داشت. مهمترین آثار پیش از این ترجمه شده بودند و تنها آثار معدودی برای ادامهی كار ترجمه یافت میشد. اگر چه در اسپانیا، یافتنِ یونانیدانان، به دشواریِ این امر در بخش ش رقی جهان اسلام نبود، فرصتهایی كه با اعمال فشارهای سیاسی بر بیزانس برای تسلیم كردن نوشتههای كمیاب یونانی فراهم میآمد (چرا كه بیزانس منبع بسیار مناسبی برای این آثار شده بود) كاهش پیدا كرد. مسیحیانی كه تحت استیلای حكومت اسلامی میزیستند، خود را با محیط ف رهنگیشان سازگار كردند. سنت فرهنگی خاص این مسیحیان عمدتاً روی در نشیب داشت. با این حال، در همان دوره هم جریان شدید و پرثمری از تبادل عقاید و اندیشهها میان مسیحیان و فیلسوفان مسلمان رو به رشد نهاد كه در طرف مسیحی آن، كسانی از قبیل ابوشرمتی (نسطوری، د. ۹۴ ۰م)، یحیی بن عدی (یعقوبی، ۸۹۳ - ۹۷۴م)، ابن زرعه (یعقوبی، ۹۴۳ - ۱۰۰۸م) و ابن سوار (نسطوری ۹۴۲ - پس از ۱۰۱۷م) قرار داشتند.
این دسته سوای ترجمههایی كه انجام دادند، بیش از هر چیز سعی خود را مصروف اقتباس و استفاده از مطالب اولیهای كردند كه ترجمه شده بود. آنها معمولاً دانشمندان، فیلسوفان و متكلّمان حایز اهمیتی بودند، خلاف مترجمان قرن نهم كه تنها به ندرت [هم چون حنین و قسطا بن لوقا (۸۲۰ - ۹۱۲م) ]دانشمندان خلّاقی به شمار میآمدند. پس از قرن دهم، دیگر مترجمان آثار كلاسیكی كه تمدّن اسلامی را تحت تأثیر قرار دهند، وجود نداشتند. در میان جوامعِ مسیحی، ترجمهی تعدادی از آثاری كه برای آنان جالب توجه بود، هم چنان استمرار یافت.
▪ آنچه ترجمه شد
در سال ۱۸۸۶ میلادی اشتاین اشنایدر (۱۸۱۶ - ۱۹۰۷م) اثر خود (ترجمههای عربی از یونانی) را كه برندهی جایزهای هم شد، به آكادمی نسخههای خطی تقدیم كرد. در دورهی ده سالهی بعدی، این اثر در جاهای مختلف منتشر شد و تجدید چاپی از همهی بخشهای آن در سال ۱۹ ۶۰ در گرانس صورت گرفت. این اثر، با آنكه مدّت زیادی از چاپش گذشته است، هم چنان به دلیل كتابشناسیای كه دربارهی آثار پدید آمده در زمینهی ادبیات ترجمه، تقریباً تا آخر قرن گذشته ارائه میدهد، ارزشمند است. میتوان گفت كه در مجموع همهی آنچه [در این باره ج زو موارد] اساسی و بنیادی تلقی میشود، در این اثر وجود دارد. تا زمانی كه اثر تازهای جایگزین این مأخذ شود، میتوان كار اشنایدر را تحقیقی ارزشمند دربارهی ادبیات ترجمهای یونانی - عربی و منبعی كاملاً در خور و مناسب به شمار آورد. برای كسب اطلاعات مقدماتی د ربارهی كارهایی كه در سالهای اخیر انجام شده است، میتوان به تحقیقات ف. گبریلی و ج. كرامر یا مثلاً به مجموعهی مقالات ر.والزِر با عنوان یونانی در عربی (آكسفورد، ۱۹۶۲) مراجعه كرد. در اینجا لازم است كه به پارهای ملاحظات كلی بسنده كنیم. از مؤلفان دیگری در بحث متون ترجمه شده یاد میشود كه در آنجا ارجاعات بیشتری را به ادبیات مَدرسی میتوان یافت.فعالیت ترجمه اساساً برنامهی رایج در مدرسههای وابسته شد كه به نحوی پس از غلبهی اسلام همچنان به حیات خود ادامه دادند. این فعالیتها با آموزشهای پزشكی، فلسفی و عرفانی (رهبانی) مرتبط بودند. آنها دیگر توجه و اقبالی به دانشِ بیان نداشتند كه مستقیماً به ك ار اهداف سیاسی میآمد و تنها در میان مشركان ناوابسته و سرزمینهای مسیحی جایگاهی رفیع داشت. از شعر، تراژدی، كمدی یا ادبیات تاریخی یونان، هیچ ترجمهای به عربی صورت نگرفت. همهی این موارد بخشی از آموزش بیان بودند كه جزو برنامههای تحصیلی مدرسهها قرار گرفته بود. از سوی دیگر، اشعار تعلیمی و پندآموز، نظیر كلمات زرینِ فیثاغورث، ضربالمثلهای مناندرِ، فنومنا [پدیدهها ] یِ آراتوس، یا آثار ستارهشناختی دوروتئوس، بخشی از سنّت مدرسهای بودند كه به زبان عربی راه یافتند و مترجمان با آن انس داشتند.
آثار مربوط به فلسفه، طب و علوم دقیقهی باستانی، تقریباً در تمامیت خود به عربی نقل شدند و آثاری از این دست كه به دورهی هلنیستی متأخر رسیده است، نشان میدهد كه دانش كنونی ما در این زمینهها دربارهی آثار یونانی، اساساً با آنچه اعراب در این باب میدانستند ، تفاوتی ندارد. علوم خفیه، مانند كیمیا، در شمار یكی از شاخههای تخصصی علوم دقیقه قرار داشت. علوم خفیه را همان گروه از دانشمندان [كه به علوم دیگر نیز اشتغال داشتند] رواج و توسعه میدادند، اما این كار به گونهای بسیار محرمانه صورت میگرفت و در حدّ و اندازه های رسمی نبود.
كارهایی كه در شمار آثار كلاسیك قرارگرفتند، جزو آثاری بودند كه باید در مدرسهها آموخته میشدند؛ از اینرو، لازم بود این آثار با نیازهای آموزشی و دوران متغیری كه تحولات ویژهای را موكّداً ایجاب میكرد، انطباق حاصل كنند. چه بسا پیش میآمد كه یكی از مؤلفان بزرگ چنان در اثر خود اِطناب و تطویل به خرج میداد كه استفاده از خلاصهها و شرحهای اجمالی آن برای انتقال مطالب و مندرجات اثر، مناسبتر پنداشته میشد. این اتفاق در مورد افلاطون روی داد كه اعراب با نظریات وی ترجیحاً به واسطهی اقتباسهایی از آثارش، كه تاری خ آن به دورهی افلاطونگرایی میانه برمیگشت، آشنا شدند. در مورد برخی از نویسندگان، تفاسیری كه دربارهی آثارشان نوشته میشد، اطلاعات بیشتری فراهم میساخت و به صورت تحت اللفظی ترجمه شده و به همین سبب صورت لفظیِ آن برای ما محفوظ مانده است؛ اما ترجیحاً این اثر از روی تفاسیرش آموخته میشد. دربارهی كلیّت نوشتههای ارسطویی اعتقاد بر آن بود كه همهی این آثار، به غیر از سیاست و بخشهایی از منطق، علی الظاهر در میان اعراب تا حدّ مشخصی شناخته شده بودند. اندوختهی نسبتاً عظیمی از عقاید و اندیشههای حایز اهمیت یونا ن از طریق نگارش سرودها و نیایشهای مذهبی (نظیر پلاسیتافیلوسوفورم اثر پلو تارخ) و اندرزنامه نویسی (دو صورت مطرحِ فعالیتهای ادبی كه به ویژه با روح روزگار باستان كلاسیك در دوران افول و نزولش قرابت و سازگاری داشتند) به جهان عرب منتقل شد. غالباً متون اصلیِ م ؤلفان برجسته به دشواری فهمیده میشدند و فراگرفتن تفسیر و تأویلها و ترجمههای آزاد و شروح مبسوطی كه از این متون به عمل میآمد، آسانتر بود. مصداق این امر، آثار نوافلاطونیان مشهور، فلوطین و پروكلس بود. با این حال در طب و علوم دقیقه، تبعیتِ كامل و جزء به ج زء از متون اصلی، ضروری بود و از این رو در این زمینهها، ترجمههای صحیحتر و دقیقتری رواج داشت (كه خود اعراب بعدها این متون را به صورت آزاد ترجمه و آنها را شرح و تفسیر كردند). حنین اگر چه مقدمتاً به آثار پزشكی جالینوس متكی بود، به معرفی كامل مجموعهی آثا ر پزشكان بزرگ اهتمام ورزید؛ در نتیجه، پارهای از نوشتههای فلسفی و اخلاقی جالینوس كه متن اصلی آنها اكنون در دست نیست، به واسطهی ترجمههای عربی محفوظ ماندند. از سوی دیگر نوشتههای اخلاقی پلوتارخ كه سخت برای اعراب جالب توجه بود، به گونهای بسیار پراكنده از طریق ترجمههای واسطهی سریانی در غرب به دست آنان رسید؛ بیشك به این سبب كه دستیابی اعراب به نسخههای این آثار، كه بنا به پارهای علل تاریخی یا سنّتی جزو برنامهی رایج مدارس نبودند، دشوار بود. مسلمانان، جستوجوی نظمیافت هی آثار كمیاب یونانی را در واقع در روزگار حنین بن اسحاق بر عهده گرفتند، اما این امر به غایت دشوار و پرزحمت بود، چرا كه انسانهای قرون وسطایی، به علت دیدگاه و طرز فكر ناب و تامّ و تمامی كه نسبت به موضوعات عقل و روح داشتند، قاعدتاً برای انجام چنین وظیفه ای مناسب نبودند.
چنانكه ذكر شد، مترجمان عرب همان مایه و اندوختهی هلنیسم متأخر را - كه بیشترِ اطلاع و آگاهیِ ما از عصر باستان كلاسیك نیز از آن نشأت میگیرد - گردآوری و تنظیم كردند؛ با این حال، اعراب از لحاظ زمانی با آن قرابت قابل ملاحظهای داشتند. طبیعتاً ترجمههای عر بی، كه اغلب نسخههای یونانی را معرفی میكنند، از نسخههایی كه محفوظ مانده و به دست ما رسیدهاند قدیمتر و از اینرو سزاوار توجه ویژهی لغت شناساناند، حتی اگر بپذیریم كه به لحاظ نقد متن، همیشه نسخهی اَقدم، نسخهی اَرجح نیست. این حقیقت، حایز اهمیت بسزایی است كه آثار یا خلاصههای آثاری كه اصلشان مفقود است به واسطهی ترجمههای عربی محفوظ ماندهاند و البته امكان اكتشافات تازه هنوز هم هست. فهرست افتخارآمیز نویسندگانی كه بخشی از آثارشان فقط در زبان عربی به جا مانده است شامل این اسامی است: تئوفراستوس، اقلیدس، هِروی اسكندرانی، پاپوس اسكندرانی، روفوسِ افسوسی، دروثئوس سیدونی، جالینوس، اسكندر افرودیسی، نیكولاوس دمشقی، پورفیری و پروكلس. نام پزشكان متأخرتری چون فیلاگریوس و پالادیوس، مگنس امسایی، و دامپزشك جرّاح ثئومنستوسِ مگنِزیایی، و نیز فلاسفهی گمنامی كه ما اقت باس و تنظیم آثار فلوطین و پروكلس را بدیشان مدیونیم و همچنین نام مؤلفان ناشناختهی روایتهای اصلیِ مجموعههای اندرزنامهای یونانی - عربی را نیز باید بدان فهرست افزود. پارهای از نوشته های مشكوك و مجعول، از جمله تبادل آرا میان ارسطو و اسكندر نیز باید در ش مار متون بازیافتهی مربوط به عصر باستان كلاسیك قرار گیرد. حجم انبوهی از مطالبِ مربوط به ادبیات مجعول - سوای آثار نویسندگان برجستهای كه این نوشتهها بدانان منسوب شده است - به هر روی، آثار هلنیستی را منعكس میسازند و برای تاریخِ فرهنگی، شایان اهمیتاند. ب ا همهی این اوصاف، این فرآوردهی گرانبها برای لغتشناسان كلاسیك، كه ما آن را مدیونِ سعی و تلاشِ مترجمان عرب هستیم، با در نظر گرفتن كلیّتِ امر و به رغم جذّابیتی كه برای ما دارد، به مثابهی پیامدِ فرعیِ یك رویداد عظیم در تاریخِ جهان است و تنها از اهمیتی ج زئی برخوردار است.
●اهمیت تاریخی اقتباس مسلمانان از میراث كلاسیك
چنانكه پیشتر گفتیم، محیط عربیای كه اسلام در آن ریشه داشت، با تمدن هلنیستی در تماس بود و به این جهت، قرابت و همبستگی خاصی با فرهنگ كلاسیك در اسلام پدید آمد. چندی بعد، رخداد نهضت ترجمه، اسلام و یونان را در یك كنشِ خلاق آگاهانه با یكدیگر قرار داد. میراث عصر باستانِ كلاسیك در پرتوِ تحقیقات و تتبعاتِ عالمان، احیا شد. حاصلِ این امر، پیدایش دیدگاه تازهای نسبت به حیات بود كه به اسلام، گرایشی عقلانی میبخشید و این جهتگیری عقلانی [هم البته]، به سبب فراهم نیامدن زمینهها و بسترهای لازم، نمیتوانست به خ ودی خود در اسلام بروز یابد. به این ترتیب بود كه آنچه ما تمدن اسلامیاش میخوانیم، متولد شد. در حقیقت مترجمان و استفاده كنندگان از كار آنان، به صراحت در پی بازیابی و تجدید حیات روح و جوهر تمدن كلاسیك (یا آنچه میتواند روح یا جوهر این تمدن انگاشته شود) نبو دند و تلاش آنان تحت تأثیرِ انگیزههای منفی برای سست كردن پایههای اسلام و رویآوردن به نحوهی حیات غیر اسلامی نبود؛ به عكس، هدف اصلی همهی مسلمانانی كه با میراث یونانی ارتباط داشتند (به جز تعداد قلیلی) آن بود كه به دینشان حیاتی تازه بِدَمند. با این حال، فرایندهایی كه بین قرنهای هشتم تا دهم در امپراتوری اسلامی پدید آمدند، بسیار بیشتر از هر یك از جنبشهایی كه طی دهههای اخیر مُد شده است كه به آنان عنوان رنسانس داده میشود به روح و خصوصیّت رنسانس اروپا نزدیكاند. اگر لازم باشد كه فرایندها را در یك واژه ت وصیف كنیم، میتوانیم آن را به معنای كامل كلمه (و با آگاهیِ كامل نسبت به اهمیتی كه برای این واژه قایلیم) رنسانس اسلامی بخوانیم.
اندیشیدن دربارهی این كه اگر برخی حوادث در جریان تاریخ جهان روی نداده بودند یا از جهات دیگر حادث میشدند چه میشد، به طور كلّی ضایع كردن و هدر دادن وقت است؛ با این وصف، میتوان گفت با توجه به برخی حوادث، نسبتاً به راحتی قابل تصور است كه اگر این حوادث رخ نداده بودند یا به گونهای متفاوت به وقوع میپیوستند (هر چند با توجه به دیگر اتفاقات، این امر به كلی محال و ممتنع است) پیامدِ كار چه میتوانست باشد؟ اقتباس اسلام از میراث كلاسیك در شمار این دستهی دوم است. تصور این نكته ممكن نیست كه چگونه تمدن اسلامی و ت اریخ جهانی میتوانست بدون این میراث، ترقی حاصل كند؛ شاید قدرت معنوی اسلام اصیل، توأم با شرایط سیاسی و اقتصادی غالب، فی حد ذاته، برای ثبات و دوام بخشیدن به امپراتوری فاتحان عرب كافی بوده و آن را به قدرتی در عرصهی تاریخ بدل كرده باشد، كه واقعاً بود. مورخ ناچار است این امرِ نامحتمل و بعید را در نظر بگیرد. تتبعاتِ عقلانی اسلامی، كه ما به هنگام سخن گفتن از عظمت تمدن مسلمانان، عمدتاً همان را در نظر میگیریم، به طور كلی به عصر باستان كلاسیك، به ویژه از لحاظ عوامل بنیادی، نظیر اصول اولیهی بررسیهای محققانه و علمی وابسته است. از این گذشته، حیات عقلانی اسلام در اساسیترین جلوههایش با روح و تعقل یونانی به دیالوگ و گفتوگو پرداخت. گوته در دیوان شرقی - غربی میگوید:
«آیا قرآن، ازلی است؟ من نمیپرسم.
آیا قرآن، مخلوق بود؟ من نمیدانم.
میگسار در هر حال نظر تازهتری به وجهالله دارد».
یك مسلمان متعهد (امیدواریم كه میگسار نبوده باشد!) پیش از آشنا شدن با اندیشهی یونانی، نمیتوانست بحث و مناقشه را دربارهی خلق یا قِدم قرآن، یا هر یك از عقاید دینی بنیادین اسلامی كه بدل به مسئله شده بود، بپذیرد؛ تنها پس از به اهتزاز درآمدن ذهن و روح مسلم انان در اثر رنسانس یونانی - عربی بود كه عارف مسلمان تحت تأثیرات هلنیستی، گنوسیستی، ایرانی و هندی توانست خداوند را به گونهای رویاروی ببیند، همچنان كه او نیز بارها چنان بدو نگریسته بود. با این حال، در اسلام نیز مانند هر تمدن دیگری آنچه واقعاً اهمیت دارد، عناصر فردی نیست، بلكه مهم تركیبی است كه این عناصر را در سازوارهی زندهی خود فراهم میآورد. مطالعات اسلامی باید پرسشهای بنیادینی را بر میانگیخت و برای پاسخ دادن بدانها تلاش میكرد كه ایدههای خلاقانهی موجود در آنها، برای اسلام، اساسی تلقی میشدند: ای نكه مسلمانان با میراث یونانی چگونه رفتار میكردند؟ اینكه چگونه مسلمانان این میراث را با سایر عناصر فرهنگی و استعداد ذاتی و سنتِ خود هماهنگ ساختند؟ و نهایتاً این پرسشِ بسیار مهم كه چیز جدید و اصیلی كه خارج از تلاشهای خلاقانهی مسلمانان ظهور و گسترش یاف ت، چه بود؟
این نكته كه ظهور اسلام گُسستِ غرب را با عصر باستان كلاسیك پایان بخشید، برای پیشرفت و ترقیِ اروپای مدرن، درخور اهمیت بود. در قرون بعدی، اروپا با شكوفایی و رونق مادی تمدن اسلامی مواجه شد و آن را، چه به مثابهی سرمشقی برای تقلید و چه به مثابهی موضوعی برای ستیز و رقابت، یك ارزش آرمانی در نظر گرفت. اما بیشتر از هر چیز دیگری، این حیات عقلانی اروپای قرون وسطا بود كه به واسطهی ترجمهی متون از زبان عربی، از دستاوردهای مسلمانان در قلمرو علم و تحقیق، منتفع گردید. آثار اندكی برای آشنا ساختن مسیحیان با خصایص و و یژگیهای واقعی دشمن دینشان ترجمه شد. بیشتر آثاری كه به غرب راه یافتند و در آنجا پیوندهای بسیار سستِ غرب را با عصر باستان كلاسیك استحكام بخشیدند، نتایج فعالیتهای ترجمهای از یونانی به عربی بودند، نتیجهی فرایندی كه بقا و ماندگاری عمر باستان كلاسیك را د ر اسلام متقبل شده بود.
نویسنده:فرانتس روزنتال
مترجم: نگار ذیلابی
منبع:فصلنامه تاریخ اسلام
پینوشت:
*) عضو هیأت علمی دانشنامهی جهان اسلام.
۱. این مقاله برگردانی است از مقدمهی كتاب ذیل:
- the classical heritage in islam by franz rosental; translted from the german by emile and jenny marmorstein; london, routledge kegan paul, ۵۷۹۱. pp. ۱ - ۴۱.
مترجم: نگار ذیلابی
منبع:فصلنامه تاریخ اسلام
پینوشت:
*) عضو هیأت علمی دانشنامهی جهان اسلام.
۱. این مقاله برگردانی است از مقدمهی كتاب ذیل:
- the classical heritage in islam by franz rosental; translted from the german by emile and jenny marmorstein; london, routledge kegan paul, ۵۷۹۱. pp. ۱ - ۴۱.
منبع : خبرگزاری فارس
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
حماس دولت سیستان و بلوچستان انتخابات مجلس شورای اسلامی عراق چین دولت سیزدهم حسن روحانی روز معلم رهبر انقلاب معلمان
سیل هواشناسی ایران تهران آتش سوزی باران هلال احمر اصفهان سازمان هواشناسی شهرداری تهران معلم پلیس
قیمت خودرو خودرو ترکیه تورم مسکن قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو سهام عدالت دلار حقوق بازنشستگان ایران خودرو
مهران غفوریان تلویزیون ساواک سریال صداوسیما موسیقی مسعود اسکویی رضا عطاران تئاتر
موبایل
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه اوکراین انگلیس نوار غزه ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر سپاهان باشگاه پرسپولیس علی خطیر باشگاه استقلال بازی تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید
اپل هوش مصنوعی ناسا گوگل صاعقه تماس تصویری تلفن همراه مدیران خودرو
کبد چرب فشار خون طول عمر