پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


احساسهای ویران کننده


احساسهای ویران کننده
دکتر «پیروز اسدی» متخصص روانشناس، چند مورد دیگر هم به این فهرست اضافه می کند و می گوید: «هرکدام از ما بارها در زندگی شخصی درمقاطع و زمان های مختلف نظیر این جملات را با خود تکرار کرده ایم و دچار چنین حالت های روحی واحساسی شده ایم. یک صبح از خواب بلند شده و حس کرده ایم انرژی برای شروع یا ادامه نداریم به نظرمان زندگی خسته کننده و بی حاصل آمده و اگر آخرین مهلت پرداختن صورت حساب تلفن یا قسط وام، بردن بچه ها به مدرسه ، آماده کردن سفارش مشتری و… نبود، شاید همان جا در رختخواب می ماندیم ، اما نکته در همین جاست. وقتی به این احساس ها نه می گوییم، غلبه می کنیم و روال عادی زندگی را پیش می گیریم؛ این کار به این معناست که آمادگی تغییر روحیه و شرایط زندگی را داریم. فقط باید یاد بگیریم در همان لحظه که دچار چنین احساس های متناقضی شدیم به آنها مجال بدهیم بگذرند، بی آن که به قدری در این احساس ها فرو رویم که واقعاً افسرده شویم».
به نظر می رسد روانشناسان میان افسردگی با برخی تنش های روحی وعاطفی که در مقاطعی از زندگی بروز پیدا می کنند، تفاوت قایل اند. دکتر پیروز اسدی روانشناس می گوید: «افسردگی زمانی پیش می آیدکه حالت های یأس و ناامیدی ، احساس رخوت و اندوه در شخص دائمی وماندگار شود ودر مراحلی که شدت می گیرد افکاری مثل خودکشی، احساس گناه، بی خوابی و بی اشتهایی شدید فرد را آزار می دهد».
اما اغلب مردم به سادگی در مکالمه ها و ارتباط های روزانه خود با اطرافیان برای توصیف و بیان هر تغییر روحی منفی، کشمکش عاطفی، تنش، ناکامی و اندوه از واژه افسردگی استفاده می کنند.
تأثیر پدیده های نو زندگی صنعتی، مسائلی نظیر بیکاری، شرایط و تنگناهای اقتصادی، برخی معضلات اجتماعی ومشکلات زندگی فردی، گاه به قدری جدی و مبهم است که سبب می شود انسان در حالتی از یأس و ناامیدی اصولاً به توانایی خود برای مقابله با این مشکلات شک کند و براثر عدم آگاهی به زوایای روحی و شخصیتی خود نام هر حالت و دگرگونی روحی و روانی را افسردگی بگذارد، اما متخصصان روانشناسی معتقدند افسردگی بیماری نیست که از امروز تا فردا خود را نشان بدهد. بلکه تداوم علایم مشخصی دریک دوره می تواند روانشناس را به وجود بیماری افسردگی در فرد مطمئن کند. دکتر پیروز اسدی روانشناس می گوید:«این که مدام بگوییم مردم افسرده اند یا درصد زیادی از جامعه دچارافسردگی شده اند یا برای توصیف هر احساس و حالت روحی از اصطلاح افسردگی استفاده کنیم، ما را به جایی نمی رساند. در واقع ما باید برای مردم درباره سلامت روان و این که اهمیت آن نه کمتر بلکه بیشتر از سلامت جسمانی است، حرف بزنیم، زیرا وقتی فردی از سلامت روان برخوردار است حتی در هنگام بروز مشکلی در سلامت جسمانی اش آمادگی و توان رو برویی با آن را دارد واین سلامت روان هم وقتی به دست می آید که انسان با در نظر گرفتن فردیت خود بتواند بین جنبه های مختلف زندگی جسمانی، روحانی، معنوی، اجتماعی وعاطفی اش، تعادل و توازن به وجود بیاورد. دراین صورت حتی اگر گاهی در این روند اختلال و یااشکالی به وجود بیاید، فرد آمادگی مقابله را دارد و آن قدر در آن غرق نمی شود که سرانجام به افسردگی دچار شود».
احساس تعارض و نارضایتی از خود، ریشه بسیاری از حالت های روحی منفی و تنش های فکری و ذهنی است. در واقع بسیاری از وقایعی که به نظر تلخ یا شیرین می آیند، پیامد طرز تلقی و نگرش افراد به زندگی است. برای نرسیدن به آن سطح از بیماری افسردگی که نیاز به درمان را ضروری می کند، تا چه حد تغییر در نگرش به زندگی، انتظارات، خواسته ها ، روابط مؤثر است؟ دکتر «ملیحه حیدرنژاد» متخصص روانشناسی بالینی معتقد است: «اصولاً لازمه داشتن یک زندگی شاد و با آرامش درونی نه مقطعی، سراب گونه و شاد بودن مجازی، نگرش عمیق به خویشتن خویش است.زمانی که خودم را نمی شناسم، نمی دانم چه چیزی مرا شاد می کند و از زندگی چه می خواهم؟ اما زمانی که خودم را شناختم و خلأهای وجودم را پیدا کردم، درصدد پر کردن این خلأها بر می آیم که اصولاً این کار توأم با شادی است آنجاست که وجودم در یک تشنگی کامل به طرف سیراب شدن حرکت می کند. برای رسیدن به این نقطه هم فقط یک چیز مهم است و آن این که بدانم «من کیستم؟» بنابراین ماباید بتوانیم فرهنگ خودشناسی را تقویت کنیم. بدانیم در زندگی چه چیزی واقعاً ما را ارشاد می کند یا غمگین وچرا. اگر در گذشته یا در کودکی برخی از نیازهایمان سرکوب شده، حالا به آنها برسیم. نوازش شان کنیم تا شفا پیدا کنند. مدام یا در حال پنهان کردن خلأها و تاول هایی که در زندگی مان به وجود آمده، هستیم یادر حال تسلیم شدن در برابر آنها. در حالی که باید ذره ذره این تاول ها را شناخت وبعد شفا داد، اما متأسفانه اغلب ما این کار را نمی کنیم. می گذاریم این تاول ها بزرگ شوند بعدآنها را سر خانواده و دیگران خالی می کنیم. اگر تصمیم بگیریم زندگی شاد توأم با آرامش و صلح داشته باشیم ابتدا باید از خود شروع کنیم».
اغلب ما در محیط هایی کار و زندگی می کنیم که نیازمان را به داشتن شبکه های حمایتی تأمین نمی کند. این موضوع وقتی حادتر می شود که نمی توانیم بین کار، فراغت، روابط اجتماعی و خانوادگی تعادل به وجود بیاوریم. زمانی که کسی را نداریم که قادر باشد صمیمانه مشکلات و نگرانی هایمان را بشنود یا وقتی که نمی دانیم چگونه باید با سپری شدن هر دوره ای در زندگی نقاط ضعف و قدرت خود راشناسایی کنیم و به برطرف کردن آنها و تقویت نقاط قوت بپردازیم و هر بار انگیزه های تازه ای برای ادامه حرکت پیدا کنیم. در همه این موارد در واقع خود را آماده پذیرش همه حالت های منفی و آزار دهنده روحی، تنش ها، دغدغه ها و چه کنم هایی کرده ایم ، که در نهایت به از بین رفتن سلامت روانی ما منجر می شود. احساس هایی تابه آن حد ویرانگر که حتی انرژی برای شروع روز را نیز از ما می گیرد. از سویی گرایش به گذشته، بویژه یادآوری خاطره های تلخ و آنچه بر ما رفته، ماجراهایی که رخ داده و قضاوت هایی که به نظرمان ناعادلانه درباره ما شده است، بخش مهمی را در زندگی ما به خود اختصاص داده است. دکتر ملیحه حیدرنژاد متخصص روانشناس می پذیرد که خاطرات گذشته را نمی توان عوض کرد: «بویژه آن بخش که در دوران کودکی شکل گرفته است». اما می گوید: «برداشت مان را نسبت به این خاطرات که می توانیم عوض کنیم. این تغییر نگرش و برداشت ناخودآگاه باعث می شودکه فرد غمزده و افسرده در فرآیندی که بر روی ذهن او نیز تأثیر می گذارد، نگاهش را به زندگی عوض کند. حتی با استفاده از انرژی نهفته وجود خود شرایط را تغییر دهد. به جای این که مدام توپ را به دیگران پاس دهد و بگوید تو این کار را کردی و… در یک نگرش مسؤولانه بگوید من به وجود آوردم و حالا باید پس از شناخت خود، خودم را تغییر بدهم».
همه ما باید قادر باشیم در صورت لزوم، قدم های مؤثری را برای حل مشکلاتمان برداریم واین ممکن است پیامد شناخت ما از نیازهای واقعی، خواسته ها و انتظاراتمان باشد.به عقیده دکتر ملیحه حیدرنژاد ما ابتدا با پذیرش اشتباهاتمان باید به این درک و دریافت برسیم که همانیم که هستیم. سپس با خود بگوییم حالا نمی خواهم آدمی باشم که اکنون هستم. به عبارتی این گونه که من هستم، کافی نیست، اما قبل از همه این ها ابتداباید گوهر وجودی خود را پیدا کرد، نقاط قوت و ضعف خود را شناخت، تا کم کم اعتماد به نفس لازم رادر خود به وجود آورد و سپس یاد گرفت که چگونه زندگی کرده و آن را در مسیر بهتری قرار داد.
فاطمه امیری
منبع : روزنامه ایران