شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


مینای کنعان یافته و فاضلا ب پر شده!


مینای کنعان یافته و فاضلا ب پر شده!
از این زمان به بعد شاید بتوان بر روی برخی از فیلم های سینمایی، عنوان و ژانر «آشپزی» را قرار داد.
چرا که به هر حال سینما هم می تواند، آشپز «ناشی» داشته باشد. با این معنا و مفهوم که هرچه را که به دستش می رسد درون قابلمه یا دیگ اش می ریزد ومهم نیست که چه می شود ، یک «آش شله قلمکار» بدمزه می تواند محصول یک آشپز ناشی باشد. از طرفی آشپز ناکار آمد، «کله شق» با این تعریف که برایش مهم نیست که محصول اش چه می شود، چه خواهدشد و اساسا برای چه این محصول را ساخته است، این نوع آشپزها معمولا از بضاعت های موجود داخل آشپزخانه غذای حاضری را درست می کنند که آنها هم جزو آشپزها باشند و به طور معمول در این نوع آشپزی نباید منتظر تجربه گرایی جدید و مثلا ادویه، سس یا طعم جدیدی در غذا و محصول باشید.
فیلم «کنعان» آشپزی «کله شق» دارد; به تصویر کشیدن زندگی ای لجن مال شده که به زعم فیلمساز نیازمند یک «چاه بازکن» در آن است و شاید بوی تعفن اش تا چند روز درخانه بماند. اولین بخشی که از این فیلم مشاهد می کنیم ساختن «تندیس هایی» تک نفره از دو کاراکتر اصلی فیلم یعنی مرتضی و مینا در ابتدای اثر تنها این نکته را به اثبات می رساند که کارگردان علا قمند است که بگوید «من» سازنده و خالق این «هستم و من» هستم که به رگ آنها خون می بخشم و راه می اندازم و همین «من» ها را در پایان قصه به خانه و خوشبختی و رستگاری می رسانم. هر چند که این رستگاری در انتها چندان هم سفید و عاری از بوی لجن فاضلاب گرفته خانه مینا و مرتضی نیست.
حضور اصغر فرهادی به عنوان فیلمنامه نویس تاثیر بیشتری در قصه و حتی ساختار دارد، به گونه ای که چارچوب های قصه به شدت ذهن مخاطب را به یاد «چهارشنبه سوری» می اندازد، یک آپارتمان و شخصیت های رها شده در آن که همه به نوعی با هم مشکل دارند. مینا دختری که بعد از ۱۰ سال زندگی مشترک بدون دلیل منطقی قصد ترک مرتضی را دارد. «آذر» بعد از سا لها دوری از وطن و احتمالا مشکلات سیاسی مدتی را در آلمان پناهنده بود و حالا با کلی عقده های فروخورده پا به خانه زوج جوان می گذارد تا عقده هایش را یا خالی کند یا راهی برای سرکوب آنها پیدا کند. «مرتضی» هم که به ظاهر امروز تبدیل به شخصیتی پر از تناقض های رفتاری و اجتماعی است و علی رغم عادت قابل توجهی که پیدا کرده به کلاهبرداری بزرگ تبدیل شده و در نهایت «علی» که معلوم نیست به چه دلیل دانشگاه معماری را رها کرده، به چه دلیل به یکباره با «آذر» رابطه نزدیک برقرار می کند و حتی خانه اش را در اختیار او می گذارد و اساسا حضور او در این قصه چه گره ای را روایت می کند؟ کارگردان فیلم «کنعان» همان اشتباهی رادر این فیلم تکرار می کند که در «کارگران مشغول کارند» نیز مرتکب می شود; طرح عباس کیارستمی در فیلم قبلی او درباره انداختن سنگی که سر راه جاده است و عده ای قصد دارند آن را از سر راه بردارند; کل فیلم در همین ارتباط است در صورتی که به طور یقین کیارستمی در آن جا مرحله بعد از برداشتن سنگ را مدنظر داشته است که اگر این سنگ از دره بیفتد چه اتفاقی می افتد؟ آیا جاده ای دیگر را سد می کند؟ آیا چند نفر را از بین می برد؟ یا...؟
در «کنعان» هم به نظر می رسد; درام موجود که حقیقی سعی کرده که تنها از طریق مشاجره مینا و آذر و واگویه شدن رازهای کشف نشده، به دست آید، به شدت ابتدایی و سطحی است و شاید اگر رابطه پنهانی، «مینا و علی» و این عشق ۱۰ ساله حتی وجود بچه ای در این میان می توانست به راحتی یک مثلث را تشکیل دهد که بر هر ضلع، کنش ها، واکنش هایی را در پی دارد و آنان را به کش و قوس های جدیدی در قصه برساند، نه اینکه به مدد حضور منفی «سینمای معناگرا» در سینمای ایران، به یکباره در مه مینا را گم کنیم، درختی با دخیل های مختلف ببینیم و قربانی یک گاو و... در قصه ای که کاملا سعی می کند واقعی و جریان حقیقی اجتماع روز باشد، فضای تخیلی ذهنی و معناگرایی را شاهد باشیم تا همه شخصیت ها رستگار باشند!
البته این یک توجیه دارد و آن اینکه با این «معناگرایی» به هر حال فیلم می تواند در جریان های دولتی سینمای ایران مورد پذیرش باشد.
نویسنده : خدایار قاقانی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید