پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پارادوکسی که آمریکا را در منطقه اسیر کرده


پارادوکسی که آمریکا را در منطقه اسیر کرده
جدا کردن سیاست‌های آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه، بسیار سخت و دشوار و چه بسا ناشدنی است. از همین روی، هر کشوری در خاورمیانه به دنبال بهبود روابط سیاسی و اقتصادی خود با این کشور باشد، همیشه باید در حین روابط با واشنگتن، نیم نگاهی نیز به تل آویو داشته باشد. همین امر موجب شده است تا آمریکا هزینه‌های بسیار سنگینی در این منطقه پرداخت کند؛ هرچند دولت آمریکا، همیشه تلاش کرده است تا این هزینه از جیب کشورهای منطقه پرداخت شود.
از آنجا که سیاست آمریکا و اسرائیل در منطقه به هم تنیده شده است، بخش مهمی از سیاست خارجی آمریکا در این منطقه استراتژیک، بر تزلزل نسبی نظام‌های سیاسی در خاورمیانه متمرکز است و همین امر، باعث شده تا دولت‌های مرکزی این کشورها، همیشه با بی‌ثباتی منطقه‌ای و بعضا داخلی روبه‌رو شوند.
با آن که هم‌اکنون دولت ترکیه در دست اسلام‌گرایان واقع‌گرا در ترکیه است، اما در ده سال اخیر، با حمله جناح‌های لائیک و ژنرال‌های مورد حمایت آمریکا در این کشور به احزاب اسلام‌گرای حاکم در ترکیه، دولت آنکارا همیشه در کشمکش بودن و نبودن در صحنه سیاسی این کشور روبه‌رو بوده و این با صرف نظر از درگیری‌های مسلحانه در جنوب ترکیه است.
اما عربستان با آن که یک نظام سیاسی سنتی مستحکم در داخل به نظر می‌رسد، به دلیل سیاست‌های موسوم به مبارزه با تروریسم آمریکا و حمایت پشت پرده واشنگتن از تکنوکرات‌های غیرسنتی عربستان که با ذایقه پادشاهی عربستان اصلا سازگار نیست، همیشه این کشور را با یک موج دگرگونی پنهان در داخل روبه‌رو کرده است؛ امری که واکنش آن را می‌توان در برخورد این کشور با موضوعاتی چون عراق و ایران دید.
این شرایط به معنای دیگر، ثبات سیاسی تصمیم‌سازی داخلی در قبال تحولات منطقه‌ای را از این کشور سلب می‌کند که خود منجر به نابسامانی‌های داخلی و خارجی منطقه‌ای می‌شود، به گونه‌ای که این کشور نمی‌تواند سیاست ثابتی در قبال کشورهایی همچون ایران و یا تحولات سیاسی فلسطین و لبنان داشته باشد.
و اما این سیاست همیشگی آمریکا در برابر ایران بوده که سعی در متزلزل کردن نظام سیاسی کشورمان کند تا امکان برخورد دایمی با آن را حفظ کند. هرچند به دلیل جدایی ۲۸ ساله سیاست داخلی و خارجی ایران از آمریکا، این سیاست آمریکا در داخل کشور بی‌ثمر بوده است، اما آمریکا تأثیر این سیاست را در منطقه خاورمیانه به خوبی لمس می‌کند.
از سوی دیگر، در لبنان، آمریکا هیچ‌گاه خواستار ثبات و قدرت مرکزی دولت لبنان نبوده، زیرا می‌داند هیچ دولت مرکزی در این کشور پدید نمی‌آید، مگر آن که همه طوایف با گرایش‌های سیاسی گوناگون، به معنی واقعی در آن سهیم باشند و این با سیاست آمریکا همخوانی ندارد، زیرا باید به موجودیت نیروهایی چون حزب‌الله اعتراف کند. تنیدگی سیاست آمریکا با اسرائیل درباره لبنان، یکی از مظاهر بارز سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه است. بدون شک، عدم حاکمیت دولت مرکزی مقتدر در لبنان، به سود آمریکا تمام نخواهد شد. از سوی دیگر، حاکمیت چنین دولتی باید با اعتراف به مشارکت واقعی طوایف با گرایش‌های سیاسی گوناگون آن باشد. نمی‌شود قایل به دولت مرکزی در لبنان بود و طیف پرقدرت مردمی و سیاسی حزب‌الله را نادیده گرفت و نیز نمی شود قایِل به شکل‌گیری یک دولت مرکزی در این کشور بود، اما جریان پرقدرت سیاسی اهل سنت غیر متمایل به آمریکا را در آن نادیده گرفت، هرچند جناح‌های سیاسی نیز هستند که به شدت متمایل به غربند.
آمریکا باید به خوبی بداند که وجود دولت مقتدر در یک کشور، این امکان را فراهم می‌کند تا هر چه بر روی میز بین این دولت و طرف‌های دیگر به توافق می‌انجامد، دیگر انعکاسات زیرمیزی ندارد، به شرط آن که همه طرف‌ها و به ویژه طرف‌های دولتی همچون آمریکا، شئون این دولت و توافقات انجام شده را به دید احترام بنگرد و بر خلاف آن رفتار نکند، اما به خوبی روشن است به دلیل نوع روابط آمریکا و اسرائیل، دولت آمریکا به سختی می‌تواند به این نقطه استراتژیک در قبال کشورهایی همچون ایران و لبنان برسد؛ فرآیندی که موجب تحمیل هزینه‌های بسیار سنگین به مردم آمریکا خواهد شد.
اظهارات جورج بوش در پارلمان اسرائیل، یکجانبه‌گرایی مطلق آمریکا در خاورمیانه را نشان می‌دهد. با آن که سفر بوش به اسرائیل را باید سفر خداحافظی وی در آخرین ماه‌های ریاست‌جمهوری‌اش قلمداد کرد، اما او تلاش کرد تا سنگ تمام را در دوران ریاست‌جمهوری‌اش در برابر اسرائیل به نمایش درآورد.
وی همه سیاست‌های دو دوره ریاست‌جمهوری‌اش را در قالب سخنرانی در پارلمان اسرائیل خلاصه کرد؛ مواضعی که بدون شک، سرچشمه تشنج و افزایش برخوردهای نظامی در منطقه خواهد شد. بوش با حملات شدید به ایران، حزب‌الله لبنان و حماس، بار دیگر یک واقعیت بزرگ و کتمان‌ناپذیر را در خاورمیانه زیر پا گذاشت؛ واقعیتی که در سایه هیچ سیطره نظامی در منطقه نابود نخواهد شد.
بوش در این سفر، تاریخ را وارونه خواند و آینده را نیز با چشمانی بسته ارزیابی کرد و به نظر می‌رسد او محصولی جز ایجاد ناپایداری و عدم استقرار در منطقه درو نخواهد کرد؛ بی‌ثباتی که سرچشمه آن، سیاست‌های کاخ سفید است. هم‌اکنون مواضع بوش، بیش از پیش این نظریه را ثابت می‌کند که آمریکا به جز اسرائیل، برای هیچ کشوری و هیچ دولتی، نظامی پایدار نمی‌خواهد. اما آمریکا این معادله را در جایی پیاده می‌کند که از قضا، ثبات اسرائیل به دولت‌های دیگر بستگی دارد.
به خوبی روشن است که این سیاست آمریکا، هرگز نتیجه نخواهد داد و آنچه در این فرآیند نصیب خاورمیانه می‌شود، ناامنی، تنشج و استمرار سیاست ایجاد ناپایداری در نظام‌ها و دولت‌های خاورمیانه است. درست در همین نقطه است که سیاست خارجی آمریکا، باید هزینه‌های گزافی را پرداخت کند.
علی منتظری