پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

شوق فنا


شوق فنا
برخی این‌گونه می‌پندارند كه گوته پس از آشنا شدن با حافظ مجذوب او شده است و این تأثیرپذیری پیش زمینه دیگری نداشته است. حال آن كه گوته از دوران جوانی دلبسته فرهنگ اسلامی بوده و برای شناخت فرهنگ اسلامی و ایرانی پیش از آشنایی با حافظ مطالعات فراوانی انجام داده است. از زمانی كه گوته در ۲۳ سالگی نمایشنامه محمد(ص)- كه در شعری زیبا با نام نغمه محمد پیامبر اسلام را مدح می‌نماید- را می‌سراید تا زمانی كه در ۷۰ سالگی دیوان غربی- شرقی را منتشر می‌سازد، روزگاری طولانی را شامل می‌شود كه گوته طی آن‌گاه و بیگاه به مطالعه آثار نوشته شده در باره اسلام می‌پردازد.
گوته برخی از ترجمه‌های قرآن را مطالعه كرده كه از آن میان ترجمه فرانسوی آندره دو ریر بیشتر مورد استفاده او واقع شده است. خانم كاتارینا ممسن در كتاب «گوته و اسلام» فهرستی از آیاتی را كه گوته یادداشت نموده ارائه كرده است. این فهرست نشان می‌دهد كه اندیشه وحدت و توحید در اسلام و نیز دعوت قرآن از انسان‌ها برای تدبر در طبیعت بسیار مطلوب طبع گوته قرار گرفته است. گوته بر مسیحیت و تثلیث آن نقد واردكرده و پیامبر اسلام را به سبب دعوت انسان‌ها به توحید ستوده است.
سفرنامه سیاحان اروپایی از جمله شاردن و پیترو دلاواله را مطالعه كرده كه این مطالعات اندك اندك توجه گوته را به مشرق زمین جلب می‌كند. در سال ۱۸۱۴ گوته ترجمه كاملی از دیوان حافظ را به زبان آلمانی دریافت می‌كند كه افكار او را با تحولی عظیم روبه‌رو می‌سازد. این ترجمه را یوزف فرایر فن هامر پورگشتال ارایه كرده بود. گوته برای فهم بهتر دیوان حافظ، بر مطالعاتش در زمینه ایران و ادبیات فارسی می‌افزاید كه حاصل این مطالعات را در پایان دیوان غربی- شرقی تحت عنوان یادداشت‌هایی برای فهم بهتر دیوان گنجانده است.
گوته سپس تصمیم گرفت به شكلی خلاقانه با این اثر ارزشمند و با حافظی كه كس‌چو او از رخ اندیشه نقاب نگشوده بود، برخورد نماید تا مولفی غربی دیوانی شرقی را بیافریند. اما پرسش اینجاست كه این دیوان تا چه حد شرقی و تا چه حد غربی است؟ بدیهی است مهم‌ترین عنصر غربی دیوان زبان آن است كه به یك زبان غربی (آلمانی) تصنیف شده و بی‌گمان فكر آلمانی در زبان آن نهفته است.
دیگر آن كه گوته نتوانسته است غزل بسراید و ناچار قالب شعر آلمانی را رعایت كرده است. اما عنصر غربی فقط در این دو نكته خلاصه نمی‌شود بلكه اگرچه گوته خواسته است برخی مفاهیم شرقی را تبیین كند، اما باز پندار و سرانجام فكر و اندیشه او غربی است. گوته در دیوان با به كار گرفتن برخی الفاظ عرفانی و رمزهای به كار رفته در دیوان حافظ كوشیده، به اثر خود رنگ و بویی شرقی بدهد.
باده، غزل، عشق؛ مطرب، زلف، ساقی، رند، صوفی، شیخ، خرقه، مشك، دستار، شمع و پروانه، راز،رمز، شرع، تجلی، درد عشق، عارض، گیسو، كمند، فراق، شوق، اشتیاق، فنا، مرشد، بازار، دیوانه، مجنون، لیلی، خسرو، شیرین، آیینه سكندر، خضر، ناوك مژگان و... واژگان به كار رفته در دیوان غربی- شرقی است. گوته گاه كوشیده است با استفاده از این الفاظ مقصود خود را بیان كند و به راستی نتوانسته عمق اندیشه عرفانی حافظ را دریابد و كلامش بیشتر زمینی مانده است اما گاه به سبب نبوغ خود برخی اندیشه‌ها و ظرایف دیوان حافظ را درك كرده و گاه مفاهیمی را بیان نموده كه پیش از آن در افكار غربیان سابقه نداشته است.
یكی از این اشعار زیبا شعر شوق فناست كه باعث بر این مقال است:راز را مگویید جز به خردمندان./زیرا كه خلایق، به سخره می‌گیرند /من سر ستایش آنی را دارم كه زنده است/ و بی‌قرار فنای در آتش / و در اقناع عطش شب‌های عشق / كه نهال زندگی تو را نشاند و اینك تو خود نهال زندگی می‌نشانی / حسی ناآشنا در می‌نورددت، آن هنگام / كه شمع آرام می‌سوزد./ پس دیگر در احاطه تاریكی / بر جای نمی‌مانی / شوقی نو تو را / به آمیزشی والاتر برمی‌انگیزد / و تو ای پروانه / دوری هیچ راهی بازت نمی‌دارد / چنین بال می‌گشایی و سحرزده می‌آیی / و سرانجام در شوق نور سوخته‌ای / تا زمانی كه تو این هنر را نداری: / یعنی هنر مردن و شدن را / تنها میمانی دلخسته در / تاریكخانه زمینی
این ابیات اشاره به تمثیل شمع و پروانه دارد كه در ادبیات عرفانی بسیار از آن سخن رفته است. خانم پروفسور آنه ماری شیمل این شعر را یكی از اشعاری می‌داند كه نشان از نبوغ گوته‌ دارد زیرا او بدون اینكه به اساس و اصل داستان شمع و پروانه دسترسی داشته باشد، توانسته است به زیباترین شكل آن را تصویر كند.
خانم آنه ماری شیمل از قول استادش «هانس شدر» وام گرفتن تمثیل شمع و پروانه را توسط گوته از اشعار حافظ و ترجمه یوزف هامر پورگشتال می‌داند و معتقد است: «تصویر و تمثیل» شمع و پروانه بارها و بارها در ادبیات فارسی به كار رفته است. «شیمل» سپس عنوان می‌كند كه پیش از تحقیق لوئی ماسینیون درباره حلاج، كسی منبع اولیه این تمثیل را نمی‌دانست. اما از تمثیل‌های به كار رفته درباره عشق شمع و پروانه در اشعار دیوان حافظ و یا شاید سعدی، گوته مفهوم فنا را در عرفان بیان كرده است.
شیمل به تمثیل به كار رفته در كتاب الطواسین حلاج اشاره می‌‌كند كه پروانه‌ای تا صبح را در كنار شمع می‌گذراند و سپس فردا داستان را برای دوستانش بیان می‌كند. شب بعد دوستانش هر چه به انتظار بازگشتش می‌نشینند، از او خبری نمی‌یابند. پروانه گرما و نور شمع را نمی‌خواهد بلكه می‌خواهد خود را با او یكی كند و بنابراین در او فانی می‌شود و از او هیچ نام و نشانی نمی‌ماند.
در این تمثیل نور عبارت از دانایی برای رسیدن به معرفت(علم‌الیقین) است، گرما علم الیقین است و رسیدن به آن حق‌الیقین است. او نه طالب نور است و نه طالب گرما اما خود را در قلب آتش می‌ریزد تا هرگز مراجعتی را در پی نداشته باشد و هرگز از آن حقیقتی كه بدان دست یافته است، خبری نیاورد چرا كه خویش به كمال رسیده است. كسی كه به شهود می‌رسد نیاز به بیان ندارد و آنكه به مشهود دست یافته به شهود نیازمند نیست. سنایی و عطار نیز از چنین تمثیلاتی استفاده كرده‌اند و به اعتقاد خانم پروفسور شیمل این تمثیل عرفانی از رهگذر شعر فارسی به اروپا رفته است.
در آغاز این ابیات گوته می گوید كه راز را جز به خردمندان نباید گفت چرا كه به تعبیر حافظ:
گفت آن یار كز او گشت سر دار بلند
عیبش آن بود كه اسرار هویدا می‌كرد
و پروانه نیز در فنای خود هیچ رازی برای دیگران بیان نخواهد كرد. شعر شوق فنا به تعبیر خانم شیمل منعكس كننده راز مردن در عشق و در نتیجه حصول به یك زندگی جدید و متعالی‌تر در مقام اتحاد و یگانگی است. اصطلاح مردن و شدن گوته به خوبی ترجمانی از حدیث شریف نبوی است كه می‌فرماید: موتوا قبل ان تموتوا این مثال و نمونه‌ای بسیار زیبا از تأثیرپذیری گوته از عرفان اسلامی از رهگذر شعر فارسی است چرا كه به اعتراف خانم شیمل این برداشت در كتمان سر و پوشاندن اسرار در سنت اروپایی سابقه نداشته است.
البته برخی از گوته پژوهان كوشیده‌اند این شعر را در قالب جهان‌بینی گوته و آنجایی كه او درباره تولددوباره سخن می‌گوید بگنجانند. ورنر دانكرت(Werner Danckert)در كتاب‌ زیربنای اسطوره‌ای جهان‌بینی گوته عقیده دارد كه نوساختن و نوسازی زندگی با تولد دوباره یكی از تفكرات مورد علاقه گوته و یكی از هسته‌های اصلی جهان‌بینی اوست. مردن و شدن یكی از ابعاد طبیعت است. تجدید حیات، جوان شدن یكی از ابعاد روحی، فیزیكی و معنوی موجود در تجربیات گوته است.
به اعتقاد دانكرت، گوته در فاوست نیز این معنا را بیان كرده است. در پرده اول تراژدی، آنگاه كه فاوست جام زهر را به دهان خود نزدیك می‌كند، در اندیشه او مرگ به معنای نیستی نیست بلكه مرگ به معنای گام و موقعیتی جهت تولدی دیگر است.دانكرت سپس به شعر شوق فنا در دیوان اشاره می‌كند و می‌نویسد: تولد دوباره در اثر سوختن در شعله‌های شمع ایده‌ای است كه گوته به تأثیر از حافظ در شعر شوق فنا بیان داشته است. در اینجا تجربه فنای از خود با آهنگ عظیم عشق توأم است.
تولد دوباره در اثر عشق پدید می‌آید چرا كه همه چیز از آن آغاز شده است.حافظ نیز بر آنكه دل به عشق زنده داشته، نمرده نماز می‌كند زیرا زندگی در عشق معنا می‌یابد. عشق كه یكی از اساسی‌ترین و كلیدی‌ترین مفاهیم عرفانی و نیز مفهوم اصلی دیوان حافظ است، از جمله مفاهیمی است كه گوته نیز در همه آثارش از آن دم زده است. به اعتقاد گوندولف، سراسر زندگی گوته مملو از عشق است. به اعتقاد گوته همه چیز از عشق آغاز شده است. گوته، عشق نخستین را در پیدایش جهان به عنوان قدرت اول و ازلی می‌ستاید.
او عشق را نه به عنوان درخواست یا عرضه بلكه به عنوان سرنوشت، رحمت و نیروی توانمند طبیعت و نیروی بالقوه آفرینشگر جهان می‌داند. به اعتقاد ورنر دانكرت این نگرش و احساس درباره عشق مخصوص مسیحیت نیست. گوته معتقد است كه اصل الهی اشیاء قدرت عشق است. گوته در آثارش همواره از عشق دم می‌زند و در همه آنها عشق نه به عنوان قربانی یا ناجی خوشبختی بلكه با فاصله، رازداری و پرهیز از وصال بروز می‌كند.
این روش نه برای ایده‌آلی نمودن و یا نمادین ساختن آن است بلكه می‌خواهد از منظری متافیزیكی بدان نگریسته شود. در این نگاه متافیزیكی عشق جوهر ایده و یا به عبارت دیگر ایده‌ ایده‌هاست. پیدایش هستی از عشق است و این تفكر موضوع اصلی شعر، روح جهان و یافتن دوباره است.شعر زیبای «شوق فنا» كه گوته‌شناسان نیز بدان استناد می‌جویند و شعری شناخته‌شده در ادبیات آلمان است، از منظر معنایی و مفهومی به برخی از مفاهیم عرفانی اشاره كرده است؛ راز و پوشیدن راز، فانی‌شدن از خود و باقی‌شدن به عشق برای شدن، از جمله این مفاهیم است.
محمد اخگری
منبع : روزنامه همشهری