جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


جشنوارهٔ فیلم کوتاه


جشنوارهٔ فیلم کوتاه
● جشنوارهٔ فیلم کوتاه تهران (نمایش‌دهندهٔ فیلم‌های کوتاه داستانی، مستند، تجربی، انیمیشن و نماهنگ) و جشنوارهٔ فیلم فجر مهم‌ترین جشنواره‌های سینمائی داخلی و ویترین دو عرصهٔ مطرح سینمای ما هستند. در اینجا به این جشنواره می‌پردازیم، نه چون فیلم مستند هم در آن نشان می‌دهند، به لحاظ این‌که در سینمای امروز ما، بیش از هر زمان دیگر، سینمای مستند در دل مقوله و فضای عمومی‌تر فیلم کوتاه، از طریق حضور و فعالیت گستردهٔ جوانان وطن و تأثیر پدیدهٔ غریب دیجیتال، به پدیده‌ای نه تنها فرهنگی و هنری، بلکه اجتماعی ـ و حتی سیاسی ـ تبدیل شده است.
جریان فیلم کوتاه، متفاوت با فضای سینمای حرفه‌ای و فیلم بلند داستانی، تبلور پیچیده و پرنقش و نگار حضور خودانگیختهٔ جوانانی است که عطش ارتباط با جهان نو دارند و به امکانات گسترده و نوبه‌نوی دیجیتال چنگ می‌زنند و در همان حال یادآور و پی‌گیر روحیهٔ خودباور و خودبیانگر دوران انقلاب‌اند. این سینما شاید حرفه‌ای و آموخته نیست، اما نبض و نفس زندگی اجتماعی بخشی مهم از جامعه، مستقیم و سرریز، در آن جریان دارد؛ نه تنها در فیلم‌ها، که در دنیای پشت صحنه و روابط فیلم‌سازان با خود و با دنیای پیرامون‌شان هم. این سینما همان‌قدر که با انگیزه‌های پول و شهرت سروکار دارد، عرصهٔ خودبیانگری‌های جوانانه و چنگ زدن به هر عرصه و امکان (در این‌جا سینما) برای گسترش فضای عمومی حیات و ارتباط است، در جامعهٔ ناآشنا، نگران، ناباور و بی‌اعتماد به احوال جوانان.
به این معنا، کل عرصه‌های فیلم کوتاه امروز ما (داستانی، مستند، تجربی و انیمیشن) همان‌قدر که در سینما بودن مشترکند، در چنگ زدن به سینما برای دریافت حق زندگی فردی، فرهنگی و اجتماعی گسترده‌تر در یک فضا سر می‌کنند. این وجه از پدیدهٔ فیلم کوتاه اگر دیده نشود، شرط فهم و همدلی (و نه لزوماً همراهی و همزبانی) با آن حاصل نمی‌شود و سیر و بررسی این سینما در نظرها و مباحث تاریخ‌انگارانه و کارشناسانه ـ اما نه لزوماً کارآمد ـ سینمائی به در بسته می‌خورد. مبحث مطرح ادغام یا جداسازی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و انجمن سینمای جوانان ایران نیز با همین پارادوکس درگیر است و شناخت و تصمیم‌گیری دربارهٔ این موضوع، پیچیده‌تر از آن است که در مباحث معمول سینمائی و اداری ـ بی‌توجه به وجوه فوق ـ به نتیجه رسید.
● همه با هم
پی‌گیر سینمای مستند دههٔ اخیرمان هستم و قصد کرده بودم مستندهای جشنواره را ببینم. فراموش کرده بودم که فیلم‌های مستند و داستانی و تجربی و انیمیشن در کنار هم به نمایش در می‌آید و به خواسته‌ام نرسیدم. با نگاهی معقول، به‌نظر می‌آید که فیلم‌های هر نوع، به تفکیک در سانس‌های جداگانه نشان داده شود تا مخاطب پی‌گیر، امکان تماشا، مقایسه و بررسی فیلم‌های یک نوع را پیدا کند. در نگاهی دیگر، تنوع و مخاطب عام اصل می‌شود و تماشای فیلم‌های گوناگون در کنار هم جذاب‌تر به‌نظر می‌آید. این‌که کدام طریق درست‌تر است، به هدف جشنواره و مخاطبان مورد نظر آن ربط پیدا می‌کند. مخاطبی‌که در چند سانس تماشای فیلم‌ها دیدم، اغلب اهل فن و سینمائی بودند. تعداد فراوان فیلم‌ها را هم که حساب کنیم، برای لبریز شدن سالن‌ها از تماشاگر، حضور خود فیلم‌سازها و چند دست‌اندرکار و آشنای نزدیک را کافی می‌یابیم. چنین هم بود. در سالن‌های کوچک ۲ و ۳ سینما فلسطین (که در آنها فیلم دیدم) اغلب سانس‌ها جا کم بود و تماشاگر پشت در می‌ماند. پس صاحبان جشنواره را چه نگرانی از خالی ماندن سالن‌ها؟ بهتر نبود فیلم‌ها را به تفکیک نوع، در سانس‌های جداگانه نمایش می‌دادند؟
● چرا این‌همه فیلم؟
جشنوارهٔ فیلم کوتاه امسال را شاهد می‌گیرم و می‌پرسم چرا این‌همه فیلم به مسابقه راه می‌یابد؟ جایگاه و شأن مسابقه، نمایش فیلم‌های برگزیده است. می‌توانم ادعا کنم بخش مهمی از فیلم‌های خوب مستند تولیدشده را می‌بینم و ارزیابی‌ام از تعداد فیلم‌های برگزیدهٔ یک‌سال بیش از بیست فیلم نیست. بارمالی و سازمانی این حجم بازبینی، تدارک و نمایش فیلم به کنار (آن‌هم در سالی و حالی که همه از بی‌پولی می‌نالیدند)، حضور این‌همه فیلم در بخش مسابقه جزء ایجاد توهم و خیال‌پروری در فیلم‌سازان چه حاصلی در بر دارد؟ برای بیست فیلم می‌توان برنامهٔ مناسب حضور و گفت‌وگو با فیلم‌ساز و منتقد تماشاگر تدارک دید و فیلم‌ها هم به چشم می‌نشینند و فضای بهتری برای نقد و بررسی‌شان ایجاد می‌شود. در باقی زمان و سانس‌های جشنواره هم می‌توان برنامه‌های مفید آموزش و ترویج فیلم کوتاه (مانند نمایش فیلم‌های برتر خارجی و دعوت از یک یا دو فیلم‌ساز خارجی) گنجاند. به‌نظر نمی‌آید این پیشنهادهای ساده اما مفید از چشم دست‌اندرکاران جشنواره، که سابقه ۲۲ سال برگزاری آن را پشت‌سر گذاشته‌اند، دور مانده باشد.
کمیت گرائی و حجیم‌بودن برنامه‌ها تنها درد جشنوارهٔ فیلم کوتاه نیست و اغلب برنامه‌های نمایش را شامل می‌شود. فراموش نمی‌کنم و مدام یادآوری می‌کنم هفتهٔ نمایش فیلم‌های مستند فرانسه را که دو سال پیش برگزار شد. دو سال وقت و دقت و حوصلهٔ مسئولانه صرف گزینش و جمع‌آوری صد مستند فرانسوی مطرح شد و همهٔ آنها مسلسل‌وار در یک هفته در سه سالن، صبح تا شب به نمایش درآمد و تماشاگران پی‌گیر آن‌روزها را مشعوف دیده‌ها و مغموم و تشنهٔ نادیده‌ها باقی گذاشت. بعد از آن هم هرچه منتظر ماندیم خبری از تکرار نمایش آنها نشد.
● ادبِ تماشای فیلم در جمع
در همان چند سانسی که فیلم دیدم بارها شاهد ابراز احساسات گروهی در تحبیب و اغلب تخفیف فیلم‌ها در لابه‌لا و جریان (و نه پایان) نمایش فیلم‌ها بودم. اگر بدبین نباشیم و این حرکات را حسابگرانه و برنامه‌دار نبینیم، این نوع آزاد و رها عمل کردن در یک مراسم و آئین نمایش تعریف‌دار را هم از قرار باید به حساب تبدیل شدن جشنواره‌ها به یک فضای عمومی گذاشت. سینماگر و تماشاگر علاقه‌مند و پی‌گیر هم از قرار باید چوب مقابلهٔ حساسیت و سخت‌گیری مدیران جامعه با لجبازی جوانان عاصی را بخورد، دم برنیاورد و عادت کند.
● چرا جشنواره بازار فیلم ندارد؟
چرا جشنوارهٔ فیلم کوتاه تهران بازار فیلم ندارد؟ وقتی تلویزیون فیلم‌های کوتاه نمی‌خرد و نمایش نمی‌دهد، تنها مکان عرضه و فروش فیلم کوتاه می‌شود جشنواره‌ها. فروش فیلم کوتاه از راه شرکت در جشنواره‌های خارجی، به‌رغم موفقیت‌های تک‌فیلم‌سازان، نمی‌تواند به یک جریان مؤثر و عمومی تبدیل شود. برای معدود بازاریاب‌های خصوصی داخلی هم از قرار، عرضه فیلم‌های بلند است. همهٔ این محدودیت‌ها و نیاز اصلی فیلم کوتاه ایران به عرضه و فروش، وظیفهٔ جشنوارهٔ فیلم کوتاه برای راه‌اندازی بازار فیلم را سنگین‌تر می‌کند.
● نشریهٔ روزانهٔ جشنواره
”نگاه“، نشریهٔ روزانهٔ جشنواره، گفت‌وگوهای خوبی با فیلم‌سازان و کارشناسان ایرانی و خارجی فیلم کوتاه داشت و شش شمارهٔ آن مجموعهٔ مفیدی از مسائل مهم و مطرح این فضا را پیش روی گذاشت. از مهدی جعفری فیلم‌ساز و فیلم‌بردار خوب عرصهٔ فیلم کوتاه حرف‌های جالبی می‌خوانیم: ”ـ دامنهٔ موضوعی و ساختاری سینمای ما محدود است. پس تماشاگر محدود و خاصی در جهان دارد و خریداری مشخص. اگر همه چیز به‌طور یکنواخت و بی‌رمق تکرار شود، تداوم این وضع چندان اعتباری ندارد. / ـ بیشتر فیلم‌های کوتاه با توجه به جریانات روز و بسیاری با توجه به ذائقهٔ برخی جشنواره‌ها ساخته می‌شود... به‌طور کلی اتکای فیلم‌سازان جوان به داشتن تنها یک ایدهٔ خوب کار را کارستان نمی‌کند... این خطر وجود دارد که تا ابد به همین منوال و با همین کیفیت فیلم بسازیم. / ـ دغدغهٔ آفرینش آزاد، دغدغهٔ اصلی هر هنرمندی است که در سینما این امر در حوزهٔ فیلم کوتاه بهتر میسر می‌شود. من فیلم کوتاه می‌سازم چون احساس می‌کنم کار اصلی من ساختن فیلم کوتاه است.“ و چند نظر و پیشنهاد از لابه‌لای نوشته‌ها و گفت‌وگوهای دیگر ”نگاه“:
مرتضی رزاق‌کریمی: فیلم‌های تلویزیونی و انیمیشن جشنواره‌های خاص خود دارند. این جشنواره را جشنوارهٔ فیلم کوتاه، به نفع فیلم‌سازان مستقل، اعلام کنید.
مهرداد اسکوئی: برای تولید آماتور نمی‌توان انتظار بازاریابی حرفه‌ای داشت.
کتایون شهابی: در ایران همهٔ فیلم‌ها با بودجهٔ کم ساخته می‌شود، تهیه‌کنندهٔ حرفه‌ای نداریم، پشتیبانی پخش در کانال‌های تلویزیونی وجود ندارد، فیلم کوتاه‌ساز حرفه‌ای هم نداریم. به‌همین خاطر فیلم‌ها اُفت می‌کنند.
علیرضا شجاع‌نوری: نگاه به فیلم کوتاه مثل نگاهی است که در گذشته به کودک داشتند. اما امروز کودکان نیز شأن انسانی کاملی دارند. در مورد فیلم کوتاه هم این اشتباه صورت می‌گیرد و بچه تلقی می‌شود. این نگرش را باید تغییر داد.
لارس هنریک گاس (مدیر جشنوارهٔ اوبرهاوزن): وقتی دوربین دیجیتال آمد، چون ارزان‌تر بود، همه به سمت آن رفتند و همین باعث شد یک‌سری فیلم بد ساخته شود. ولی در عین حال یک‌سری ایده‌های جدید هم به‌وجود آمد. همیشه هر دو با هم هست و نمی‌شود گفت که تکنیک بازدارنده یا پیش‌برندهٔ ایده یا اندیشه است.● بازاریابی فیلم‌کوتاه، تعطیل!
بازاریابان سینمای ایران (علیرضا شجاع‌نوری از شرکت ”به‌نگر“، کتایون شهابی از ”رسانهٔ بین‌المللی شهرزاد“ و وحید اسفندیاری از بنیاد سینمائی فارابی) در نشست بازاریابی فیلم کوتاه و نیز در گفت‌وگوهای جداگانه‌شان در نشریهٔ روزانه، آب پاکی روی دست فیلم کوتاه‌سازان ریختند و گفتند که در عرصهٔ بازاریابی فیلم کوتاه فعالیت نمی‌کنند. گفته‌های شجاع‌نوری و شهابی حکایت از هزینه‌ها و وقت‌گذاری‌های همسان برای بازاریابی‌های فیلم‌های کوتاه و بلند و تفاوت بسیار درآمد آنها داشت. آنها معتقدند فروش فیلم کوتاه اغلب پاسخ‌گوی هزینه‌های آن‌هم نیست. اسفندیاری گفت از سال‌ها پیش با فعال شدن بخش بین‌الملل سینمای جوان و مرکز گسترش، فارابی از بازاریابی فیلم کوتاه کنار کشیده است. از قرار، توجهات و رجوع‌ها به سمت امور بین‌الملل سینمای جوان و مرکز گسترش معطوف شده است. در جلسه نبودم و نمی‌دانم شیرین نادری (مدیر بازرگانی بین‌المللی انجمن سینمای جوانان) که در جلسه به‌عنوان میزبان حضور داشته، حرفی و سخنی گفته است یا نه. از سازوکار انجمن سینمای جوانان بی‌خبرم، اما پی‌گیر فعالیت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی هستم و می‌دانم که این مرکز، نه چون یک نهاد دولتی که نقش ستادی دارد. از بودجهٔ عمومی استفاده می‌کند و باید پی‌گیر گشایش و گسترش عرصه‌های داخلی و خارجی تولید، عرضه و فروش فیلم برای کل سینمای مستند ایران باشد، تا دو سه سال پیش که بنیهٔ اقتصادی داشت مفصلاً فیلم تولید می‌کرد و حالا هم، همچون یک دفتر و تشکیلات خصوصی، تنها در پی عرضه و فروش محصولات خود است و چون حساب و کتاب سود و زیان ندارد و فیلم‌های بسیار در اختیار دارد، با فروش ارزان فیلم‌ها، مخلّ فعالیت حرفه‌ای و سالم بخش خصوصی هم هست.
نمی‌دانم دوستان حاضر در آن نشست پی‌گیر چون و چرائی این فعالیت شدند یا نه، و دوست دارم بدانم نظر محمد اطبائی (به‌عنوان یک کارشناس و بازاریاب) که جایش در آن نشست و گفت‌وگوها خالی بود، دربارهٔ حرف‌های گفته شده چیست؟
●... و دربارهٔ چند فیلم جشنواره
به چند فیلم مستند جشنواره از میان فیلم‌هائی که دیدم می‌پردازم و شرمندهٔ آنهائی هستم که فیلم خوب داشتند و نتوانستم ببینم.
● اینانا
کارگردان، نویسنده و تدوین‌گر: سودابه مجاوری. تصویربردار: مرتضی پورصمدی. صدابردار: محمدرضا دلپاک. تهیه‌کننده: مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی. دی‌وی‌کم، ۲۸ دقیقه. ۱۳۸۴
اسطورهٔ عشق اینانا، الههٔ آب با مراسم زنان بیرجند پیوند می‌خورد و در سه روایت بیان می‌شود. مجاوری در فیلم‌هایش (از جمله کمال‌الدین بهزاد و تندیس‌های گلی) دغدغه‌های درونی خود را مستند می‌کند. شاید هم بشود گفت برای بیان حس‌ها و حساسیت‌هایش به امر واقع رجوع می‌کند. او نرم‌کیش و سخت‌کوش است و در فرصت‌های گاه‌به‌گاه فیلم‌سازی که به چنگ می‌آورد، فیلمش را با عرق‌ریزان جان و روح به منزل می‌رساند. در اینانا نقش این سیر جان‌فرسا، در آرامش و زمزمهٔ جاری در فیلم رسوب‌یافته و پنهان نگاه داشته شده است. حضور فیلم‌ساز عجین با بُن‌مایه و روح موضوع، در سراپای فیلم پیداست، گر چه زبان گم‌گشته و پرگوی روایت به جان درگیر و پردغدغهٔ فیلم‌ساز راه نمی‌یابد و تماشاگر از طریق شمایل و ترکیب تصویرها (شکل‌یافته از کار پورصمدی به‌عنوان تصویربردار و مجاوری به‌عنوان تدوین‌گر) روان‌تر از گفتار دام‌افکن با آنات صاحب اثر مرتبط می‌شود.
● تناولی به روایت تناولی
کارگردان، نویسنده و تدوین‌گر: لیلا نقدی‌پری. تصویربرداران: امین جعفری، مجید گرجیان. تهیه‌کننده: مجید برزگر. دی‌وی‌کم، ۳۸ دقیقه، ۱۳۸۴.
پرویز تناولی، مجسمه‌ساز برجستهٔ ایرانی، از دوره‌های کاری و مهم‌تر از آن نگاهش به این دوره‌ها، و از اهمیت رجوع به زندگی و هنر مردمی، به‌عنوان سرچشمهٔ آثارش، می‌گوید. فیلم‌ساز جوان ما به حضوری دل‌نشین و حرف‌هائی یکه برخورده که تازگی و جذابیت و مایهٔ وافر داشته است. خود را واگذاشته و نخواسته و نتوانسته در انعکاس آن حضور تصرف کند و کم بگذارد و تماشاگر را به رابطهٔ مستقیم با آن دعوت کرده است.
تناولی می‌گوید اگر این‌همه با ”هیچ“ کار کرده نه از بابت هیچ خواندن زندگی بلکه در بیان ارزش و اهمیت حتی ”هیچ“ زندگی است. می‌گوید مدام و تا امروز هم منبع آثارش هنرهای مردم گوشه و کنار این مرز و بوم بوده است. او از بازخوانی سنت ایرانی برای پدید آوردن نوعی مدرنیسم ایرانی می‌گوید و هر آن‌چیز دیگری که می‌گوید، ساده و دل‌نشین و جذاب، در بیان احوال هنرمندی کاوشگر دنیای بیرون و درون خود و زادبوم خود است و بی‌آن‌که بخواهد، ما را به مکاشفه در این مسیر جان‌فزا و حاصل آن در آثارش فرا می‌خواند. فیلم‌ساز به‌درستی به این حضور و حرف‌ها راه داده و تصویرهای آرشیوی و آثار هنرمند را تنها زنگ تفریح این فضای اصلی قرار داده است. نگاه و پیشنهاد جذابی است که با روشنی و صراحت ارائه می‌شود و در همان حال، حاصل‌کار فیلم‌ساز، خود بیانگر مشکلات و پیچیدگی‌های چنین تجربه و رویکردی است. کاش او وقت و دقت بیشتری صرف ساختمند کردن همین ایده می‌کرد و لااقل برای نمای پایه‌اش (نمای تناولی روبه‌دوربین در شمایل تصویری خام و طراحی نشده) چاره‌ای می‌اندیشید.
● فردای دیروز
کارگردانان: امین قدمی، علی رزاقی. فیلم‌نامه: علی رزاقی. تصویربردار و تدوین‌گر: امین قدمی. صدا: احمد صالحی. تهیه‌کننده: وحید چاوش. ۴۰ دقیقه، ۱۳۸۳.
حکایت ساکنان یک مجتمع مسکونی آوارگان قدیم جنگ ایران و عراق (در مشهد) که پس از بیست‌سال نگران تخلیهٔ خانه‌های‌شان هستند، موازی با روایت افسانهٔ عشق ناکام جوانی چوپان به دختر یک پادشاه پیش می‌رود.
یک ایدهٔ جذاب، فیلم را از حد گزارش خام فلاکت این مهاجران دربه‌در فراتر برده است. روایت افسانهٔ دل‌نواز عشق چوپان جوان (که با تصویرهای عشقی همسو و بازسازی شده در گذر پاگردهای یک مجتمع مسکونی و ادامهٔ ماجرا در شهرک همراه شده) با صحبت‌های دل‌گداز مردم، به فاصله‌گذاری تأمل برانگیزی راه داده و به تماشای وضعیت و زندگی آدم‌ها عمق و خصوصیتی بخشیده که مثال‌زدنی است. در همین مسیر توجه و نگاه خاص فیلم‌سازان، پیش‌درآمد تصنیف‌خوانی کودک شش هفت‌ساله پیش از گفته‌های تلخ پدر دیدنی است. اما با این ایده و فضا در کل فیلم کار نشده و ساختار اندیشیده و هدف‌داری راهنمای کار نبوده است. سخت‌گیری بیشتر در تدوین و کوتاه شدن فیلم اثر مؤثرتر و ماندگاری پدید می‌آورد.
● من لیدر هستم
کارگردان: محسن خان‌جهانی. تصویربرداران: عباس فتحی اشکانی، رضا طاهرآذر. تدوین‌گر: فرهنگ آدمیت. تهیه‌کننده: انجمن سینمای جوانان ایران. دی‌وی‌کم، ۳۰ دقیقه، ۱۳۸۴.
حسین عسگری معروف به ”حسین بتهوون“، بوقچی تیم پرسپولیس است و پس از چند دهه تبلیغ برای این تیم درگیر شش‌وبش زندگی خود است.
به یاد نمی‌آورم که در فیلم، علت بتهوون خواندن حسین عسگری بیان شده باشد. نمایش برخورد خانواده‌اش با این موقعیت، از حد گفته‌های همسرش در نمائی بسته و ایستا، فراتر نمی‌رود و فیلم‌ساز بر شخصیت و موضوع کارش مسلط نیست. رفت و آمد و حرف‌های حسین عسگری فیلم را پیش می‌برد و آنچه هم از او و آشنایانش می‌شنویم، معمول‌گوئی و قابل انتظار است. اما فیلم، پیش‌روی ماست و حتی از پس کمبودها و مشکلاتش نمایشگر ظرفیت بالای موضوع‌هائی از این دست است: اسطوره‌ای ناهم‌ساز که بخشی از آدم‌های این کلان‌شهر ناهم‌سازتر را درگیر خود کرده است، زندگی همچون ”نمایش“ دائم و احوالات و خلوت‌های کوچک در پس این نمایش‌های بزرگ، رابطهٔ مراد و مریدان و این نقش پنهان که از پس همین گزارش ساده، ولی پرسه‌زن و پرشور، رخ می‌نمایند. نماهای دیدار حسین بتهوون و علی پروین و نگاه‌های خوددار و در عین حال بیانگر پروین به حسین به یادماندنی است.

پیروز کلانتری
منبع : ماهنامه فیلم