جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تا اطلاع ثانوی رفاقت تعطیل


تا اطلاع ثانوی رفاقت تعطیل
افلاطون برایم عزیز است اما حقیقت از او هم برایم عزیزتر است(ارسطو)
به جای شوخی: خیلی سخت است درباره فیلمی بنویسم که به دعوت و میهمان نوازی سازنده اش در خانه سازنده اش دیده ام و تماشایش فقط عذابم داده و مدام باید توهین به همه را به سود هیچ تماشا کنی. سازنده اش را دوست دارم و انتقادم به تریپ دودره بازی هایش( این جور حرف زدن را او خیلی دوست دارد) را هم همیشه بی ملاحظه و با لحنی بی رودربایستی به او گفته ام.
امیر قادری با ساختن آقای کیمیایی دو چیز را به خوبی برای همه آشکار کرد: نخست: منش و رفتارش که گاه مورد انتقاد و گاه مورد اعتراض سینماگران و منتقدان است از چه خاستگاه فکری می آید؟ دوم: حتی اگرعاشق مایکل مان باشی هنوزحیلی کار می برد تا در کلیپ سازی به مهارت کوجی زادوری برسی.
نسخه فعلی فیلم که اصلا معلوم نیست نسخه نهایی و قطعی باشد پاسخی شتابزده به برخی انتقادهایی است که پس از نمایش فیلم در جشنواره مطرح شدند. افزودن نریشن با صدای قادری به ابتدای فیلم که این فیلمی ستایش امیز درباره کیمیایی نیست و فکر نکنید کیمیایی مخ من رو زده، برهان قطعی و معکوسی برای تماشاگریست که چیزی از فرامتن نمی داند و کمی که به خرد خود رجوع میکندبا خود می گوید نکند واقعا چیزهایی بوده ! و ادامه تماشای فیلم نشان می دهد که : ای بابا اوضاع که وخیم تر از این حرفهاست امیر خان.
امیر قادری جایی از فیلم میگوید بیست سال در سینمای کیمیایی غور و اندیشه کرده و آنرا خیلی خوب می شناسد. ولی در تمام فیلم هیچ نشانه ای در سخنان او به عنوان مصاحبه کننده نیست که ببیینم شناخت او از سینمای اجتماعی و سیاسی کیمیایی در چه حدی است. او چند بار کیمیایی را ملامت میکند که به فرامتن و سیاست و حوزه های غیر از سینما لغزیده و انرژی اش را در این راه تلف کرده.این یعنی شناخت نادرست از سینماگری که به شدت سیاسی است چه در متن فیلم و چه در فرامتن زندگیش و سیاسی ترین فیلمساز تمام تاریخ سینمای ایران بوده و این لزوما به معنای اندیشه سیاسی داشتن و اگاهی سیاسی عمیق کیمیایی نیست و البته نافی آن هم نیست.چه این بینش سیاسی گاهی به فیلمی چون گوزنها و حکم منجر می شود و گاه به فیلمی مغشوش چون اعتراض و رئیس و ... البته کیمیایی زیر بار هیچیک از انتقادات قادری نمی رود و او هم به عنوان مصاحبه گر یا سکوت می کند یا چیزی برای مقابله گفتاری ندارد و در هر دو حال جریانی یکسویه به نفع کیمیایی در سراسر فیلم جاری است و تماشاگر علاقمند به کاریزمای کیمیایی( مثل خود من) را هم خسته می کند چه رسد به تماشاگر آگاهی که کیمیایی را با همه ضعف و قوتهایش می شناسد و می تواند سینمای او را به نقد بگذارد.
پایه رابطه میان امیر و مسعود ! نقدی است که قادری بر سربازهای جمعه نوشته و شکی نیست که نقدی پوپولیستی است و نویسنده نقد نمی تواند در ساختار زدایی یک فیلم که به گمان او مغشوش و ضعیف است به نگره ها ی تحلیلی و ساختار شناسانه دست بزند و به جایش خاطرات تعریف میکند. این گونه نوشته سینمایی در همه جای دنیا رایج است و مشتریهای فراوانی دارد و به من هم مربوط نمی شود که غمخوار این منتقد باشم که این جور بنویسد یا نه.نوشته های او به اندازه کافی خواهان دارد ولی صحبت این جاست که این نوشته هرچه هست اسمش نقد سینمایی نیست و نه به کار ساختار شناسی آن فیلم می آید و نه می تواند بر خواننده، اثری پایدار بگذارد. اتفاقا کیمیایی هم در فیلم همین را میگوید که آن نوشته نقد نبود فحش بود و امیر قادری تاکید میکند که بله اصلا نقد نبود من می خواستم عصبانی تان کنم. !!!من مطمئنم حتی اگر قصد قادری عصبانی کردن نبود و می خواست نقد کند چیزی بیش از این نمی توانست بنویسد. چون اگر می توانست،گوشه ای از آن نگاه در مستند آقای کیمیایی جلوه می کرد وشک ندارم قادری آن قدر در نقد ،خوددار و بزرگوار نیست که جلوی این بروز و جلوه احتمالی را بگیرد و او همیشه در نقد همه توانش را رو می کند.
در ادامه فیلم در نگاهی بسیار ..... و برای من تکان دهنده، قادری منتقدان را به دو گروه محرم و نامحرم تقسیم میکند و به کیمیایی میگوید چرا گذاشته نامحرمان به دنیای او راه پیدا کنند! و کسانی که درباره سینمای کیمیایی نقد نوشته اند( چه مخالف چه موافق) را منتقد درجه سه می داند و کسانی که به منطق برخی فیلمهای کیمیایی ایراد گرفته اند را مسخره می کند مثلا آن منتقد فرهیخته که درباره بی منطقی سکانس پارکینگ و اسبدانی رد پای گرگ نوشته بود را پرچمدار بلای منتقدان می نامد. این نکته ها را کنار هم بگذارید تا ببینید منتقد درجه سه چه کسی است.
کسانی که در طول سالها چه مخالف و چه موافق درباره سینمای کیمیایی نوشتند چه کسانی هستند؟ دکتر هوشنگ کاووسی ، نجف دریابندری،ابراهیم گلستان،بهزاد عشقی...مجید اسلامی، شهرام جعفری نژاد، ایرج کریمی،حمیدرضا صدر و... همه اینها منتقد درجه سه بودند و فقط استاد پرویز دوایی و استاد امیر قادری منتقد درجه یک؟
کیمیایی میگوید: آن زمان پرویز دوایی میگفت تو کاری به اینها که از فیلمت بد می نویسند نداشته باش تو فیلمت را بساز من پشتت هستم!!!اینا با من!!! ( از دادن هر توضیح اضافه ای معذورم) بعد هم می گوید هر کس با من در افتد کاری می کنم تا آخر عمر مثل لاک پشت برعکس شود و دست و پا بزند. خدای من! نکند....
جایی از فیلم، کیمیایی که دائما در حال خط دادن است می گوید : ده نفر مثل خودت جمع کن یه عده سینمایی، یه مجله راه بنداز مثل کایه دو سینما. جدا از اینکه مقایسه حال و هوای نقد امیر قادری و کایه دو سینما اصلا عقلانی نیست( و برتری برای هیچیک قایل نمی شویم) ولی قادری دقیق و درست همین را در فیلمش پیاده میکند:مثلا اگر قرار است کلیپی از بریده هایی از نقد و نوشته هایی بر سینمای کیمیایی را نشانمان دهد همان را هم بازخوانی دقیق و مستند سیر مطبوعات نمیکند و مکث بر نام نویسندگانی که برخی شان اصلا نویسنده های مهمی نیستند جنبه تزئینی دارد و ادای دینی به رفقاست. مثلا به سختی می توانید نام حمید رضا صدر را زیر نوشته اش با عنوان سیمهای خاردار چه رنگی بودند پیدا کنید. ولی ...
در نوشته قبل بر مستندی دیگر درباره کیمیایی نوشتم که تلقی کیمیایی از نقد چه اندازه فاشیستی و کودکانه است و فکر میکند اوست که باید منتقد فیلمش را تعیین کند! و هر کس اشکالات پرشمار فیلمهایش را بازگو کند متهم به بیسوادی می شود و... ولی فیلم امیر قادری هر آنچه گفتم را به یک شوخی تبدیل میکند. کیمیایی حرفهایی می زند که شنیدنش برای کسانی که سینما و نقد را به چشم خرد می نگرند و نقد را ژانری ادبی- تحلیلی می دانند که تره هم برای سازنده فیلم خرد نمیکند یک فاجعه مطلق است.او خاطره ساندویچ خوردن با دوایی و رابطه خانوادگی را دلیل شناخت دوایی از او و نقد خوب او می داند!!! اینکه نقد پرویز دوایی چیست و آیا در تاریخ نقد نویسی به جهت نقدهای اساسی و سازنده اش ماندگار شده یا به جهت نوستالژی -بازی های فرامتنی، خود موضوعی کاملا مورد مناقشه است. بر فرض که فرض شما بر خدا بودن پرویز دوایی در قلمرو نقد درست باشد. شما از دوایی چه آموختید و چه شد که این همه اندیشمند به چشمتان پشیزی نیستند و راست و چپ همه را به بیسوادی متهم میکنید و فقط شطحیات زیبا بر زبان می آورید و تاکید میکنید لهجه تهرونی دارید( چه افتخاری) و لهجه تان عوض نشده ولی حرفهایتان و حتی نگاه دقیق و نغز آن رمان بی نظیر جسدهای شیشه ایتان گوشه ای- ذره ای به فیلمهایتان راه پیدا نمیکند و اینها در هیچ فیلمتان نمود ندارند...حالا مدال یادبود دوایی به این و آن می دهید و به هرکس می رسید بوی دوایی می شنوید و نفر بعدی همینطور بعد سوال پیش می آید این دوایی چه بویی داشت که آدمهای مختلف در برهه های مختلف می دهند؟!
بعد امیر قادری جوگیر می شود با .....می گوید یارو منتقد درجه سه هه قضیه اسب سواری رو نمی گیره!!! و پرویز دوایی اگر بود اجازه نمی داد کسی نفس بکشد.انگار توی کافه نشسته ایم...نفس کش!
عجیب است که کسانی که هتاکی میکنند و به جای اثبات خودشان با آثارشان،مثل گربه گیر کرده در چهار دیواری به روی همه چنگولک می اندازند خیلی زود از هر عرصه ی فرهنگی حذف می شوند ولی اینبار انگار بازی عجیبی تا اطلاع ثانوی در میان است.
قادری به کیمیایی میگوید: چرا خودتون رو درگیر می کردین؟ از اول معلوم بود کی می مونه کی میره!.و سوال من این است که چه کسی ماند؟ و چه کسی رفت؟ در خلا که حرف نمی زنیم. آن نامهایی که پیشتر گفتیم کدامشان رفته اند که کیمیایی تک سوار مانده در این دنیای خیالی وسترن؟ اصلا مگر مانده؟
کیمیایی می گوید: آنها که نقد می کردند سینما نمی دانستند. دکوپاژنمی دانستند. البته امیدوارم او مهمترین منتقد سینمایش که ابراهیم گلستان باشد را زیرکانه از یاد نبرده باشد که خشت و آینه اش و مستندهای درخشانش کلاس آموزشی دکوپاژ و تدوین در سینما هستند. گذشته از این جالب است کسی سینمای کیمیایی را برای دکوپاژ و نور و صدا و ...زیر سوال نبرده- که البته جا برای اینکار هنوز هست به خصوص با گافهای فیلم های اخیرش- و اتفاقا خاستگاه فکری و بینش اجتماعی او را متفکران زیر سوال بردند یعنی همان تخمک نابارور اثر جایی که هنوز از فیلتر ذهن سازنده عبور نکرده که پرورده اش کند ، پیش از آنکه به فیلم تبدیل شود. او استاد ساختن فیلمهای بد از ایده های متعهدانه اجتماعی اش است.برای نمونه نگاه ساده گیرانه و تصنعی کیمیایی در رضا موتوری -که گویا دوایی از آن تمجید کرده- امروز که کانالهای ماهواره ای چپ و راست آنرا به عنوان یک فیلم کافه ای پخش میکنند مورد خنده قرار میگیرد و هر بیننده نا آشنا به سینما می گوید این فیلم چرا اینقدر تصنعی و زمخت است و هیچ جور انسجام و یکدستی ندارد...
آری روزی خیلی ها از جمله گلستان و بهزاد عشقی و... تحلیل سطحی رضا موتوری را زیر سوال بردند و هنوز که هنوز است نقدشان در خاطره ها مانده به خصوص آن عبارت شکست دوجانبه بهزاد عشقی که از یاد من نمی رود. آن منتقدان پرداخت سطحی کیمیایی به ایده های خوب را زیر سوال می بردند و نتیجه همین خودبسندگی های او فیلمی چون بلوچ بود که انصافا در شخصیت پردازی و پرداخت و کارگردانی فیلم خیلی بد و غیر یکدستی است.
نگاه کیمیایی به اجتماع و تحولات بنیادین جامعه همیشه در سطح ماند. سفر سنگ، خط قرمز، گروهبان ، اعتراض ، ضیافت و...همه واکنشهای شتابزده و خام او به دگرگونی های عمیق اجتماع بودند . کیمیایی اصلا به خودش زحمت نداد به موضوعاتی چون انقلاب و جنگ و امنیت ملی و اصلاحات سیاسی نگاهی دقیقتر لااقل متناسب با حرفها ودیدگاه همیشه شنیدنی اش داشته باشد و در گذر از فیلتر سخت افزار ، دز هر حال اندیشه کارگردان روی پرده تناسبی با آگاهی های فرامتنی اش نداشت. انگار که حال و حوصله وقت گذاشتن روی مدیوم سینما را ندارد.
شاید به همین دلیل است که جسدهای شیشه ای خیلی بهتر از همه فیلمهای اوست و چه خوب که این فیلمهای ساخته نشده -به قول جمشید ارجمند -ساخته نشدند و ادبیات گرانمایه ای را شکل دادند که مطمئنم همچون سندی ماندگار تا همیشه خواهد ماند. اتفاقا بهترین فیلمهای کیمیایی فیلمهایی هستند که به دور از متعهدنمایی اجتماعی ظاهری ساخته می شوند و در بستر رفاقت و خیانت و تمهای مورد علاقه او شکل میگیرند.( هرچند برخی، فرامایه های سیاسی – اجتماعی را برای این آثار نیز می تراشند) مثل گوزنها و ردپای گرگ که من هم چون قادری این فیلم اخیر را خیلی خیلی دوست دارم.شاید خیلی بیشتر از او... چقدر حساب یه خرده هم حرف حساب!
ایرادهای من به مستند قادری، بیشتر ربط به گزینش یکپارچه او از خدایگونگی ها و خودشیفتگی های کیمیایی دارد و خود او هم از هیچی توهینی به دیگران فروگذار نمی کند. او با بزرگواری تصنعی خاصی خود را برتر از دیگران می بیند...
با همه اینها فیلم قادری چیزهایی دارد که اتفاقا من نوع نگاه و پرداختش را خیلی دوست دارم. مثل نمونه هایی که از فیلمهای مورد علاقه کیمیایی مثل فیلمهای زینه مان و... می آورد یا تدوین موازی فیلم زینه مان با سکانس درگیری در اصطبل ردپای کرگ و تدوین مجدد سکانس اسب سواری فرامرز قریبیان، پرسش از کیمیایی درباره بازی گرفتن از بازیگران و.... ولی اینها بسیار اندکند وجزء کوچکی از ساختار فیلم متعلق به قادری است.
مستند آقای کیمیایی شامل این بخشهاست:
فیلم شامل گفتگوهایی با کیمیایی است که اغلب از میانه و گنگ و نامفهومند و کیمیایی به شطح گویی مشغول است و به قول نیما حسنی نسب در یکی از نوشته هایش، خارج از دایره معنا سخن می گوید. در میان شطحیات کیمیایی چند تا حرف اساسی هم هست که یکی شان خیلی جالب است: طبقه تو فراموش کنی هیچ چی نمی شی.
جز این تصاویری از پشت صحنه فیلم رئیس هست که بخش زیادی را به نماهای مهناز افشار اختصاص داده که از قضا در آن فیلم هیچ نقش و نمودی نداشت. چند دقیقه هم مربوط به یک آدم عشق کیمیایی است که او را سلطان سینما می داند و می خواهد از او نقش بگیرد و کارکرد این دقایق کشدار و خسته کننده هرچه هست در تخریب و تمسخر شمایل سینمای کیمیایی است.دیگر،نماهایی از فیلمهای کیمیایی و نماهایی از فیلمهای که دو طرف در گفتگو به آنها ارجاع می دهند یا مورد علاقه قادری است مثل این گروه خشن، اسب کهر را بنگر ،ال سید، صلات ظهر و...که کاربرد خوب و دلنشینی دارند.
چند میان نویس هم در فیلم هست که گاهی کارکرد چندان مناسبی ندارد مثل جایی که فیلمساز مجبور است قسم بخورد که اعلان فیلم نوستالگیا در روز فیلمبرداری از سینما رکس همان جا بوده و چینشی از جانب او رخ نداده. واقعا این گونه توضیح واضخات برای چه گونه مخاطبی است ؟این کار کمترین لطف این همزمانی را هم بر هم می زند.این باز هم برمیگردد به دست کم گرفتن دیگران که شاخصه اخلاقی قادری است. مثل یادداشت توهین آمیزی که خطاب به دوستش حسین معززی نیا نوشت و او را از پاسخ دادن به آدمهای بیسوادی چون سعید عقیقی! و زاون قوکاسیان! برحذر داشت(نقل به مضمون)
یک آنتراکت کاملا بی مورد هم در فیلم هست که کلیپ قطعه ای به سبک راک است که از روی موسیقی فیلم سرب بازسازی شده که کارگردانی بدی هم دارد و می توانست فرصتی باشد تا لااقل از خجالت کوجی زادوری در آییم . اتفاقا در برخی جاهای فیلم نماهای فلو فوکوس و از پشت اشیاء که قادری به دلیل علاقه اش به نوع کار مایکل مان به خصوص در مایامی وایس ، به کار برده درست و دلنشین از آب در امده اند.
یک جاهم قادری آماده شدن پولادکیمیایی برای نقش آفرینی در فیلم رئیس را با استراحت بین دو راند جیک لاموتا در گاو خشمگین موازی سازی کرده که یک جور هجو و دست انداختن محشر است که امیدوارم ناخواسته بوده باشد( اصلا به من که چه امیدوار باشم. هجو فوق العاده ای شده ) و این هجو از بخشهای درخشان فیلم قادری است.
ولی یک ایراد اساسی به پایان بندی فیلم وارد است و جای افسوس باقی می گذارد. چند دقیقه به پایان فیلم صحنه هایی از تیتراژ فیلم های مختلف کیمیایی نشان داده می شود که عباراتی مانند: فیلمی از مسعود کیمیایی یا کارگردان مسعود کیمیایی پشت هم می آیند. به نظرم فیلم همین جا باید تمام می شد و این درست ترین و صادقانه ترین پایان برای فیلمی است که کارگردانش کیمیایی است .
بازهم به جای شوخی:سخت است درباره فیلمی بنویسی که در خانه کارگردانش دیده ای و شام تو را به دستپخت بسیار خوبش دعوت کرده و از معدود کسانی هستی که دستپختش را چشیده ای ( امیدوارم شما دستپختش را نخورید) و بعد بیایی فیلمش را نقد کنی. ای کاش می رفتی چک نقد می کردی!!!... ببخش تیمسار امیر جون .من سرباز صفرم و خدا را شکر درجه ندارم که زیاد و کم کنی.
رضا کاظمی
عنوان این نوشته از یکی از نماهای فیلم است که بر دیوار نوشته ای با همین عنوان درنگ می کند.
منبع : ماهنامه آدم برفی‌ها