پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فراز و فرود اندیشه‌های سروش


فراز و فرود اندیشه‌های سروش
در سالهای دهه ۶۰، سروش در نقش مبلغ دین و شارح متون دینی مانند نهج البلاغه، به تفسیر نامه امام علی به فرزندش امام حسن مجتبی می پرداخت. چندی از غزالی و اخلاق و عرفان و احیای دین سخن گفت. در تقسیم بندی وی مجاهدین خلق هم در لیست احیاگران دین قرار می گرفتند. برای اولین بار که سروش از قدرت کنار رفت یا کنار افتاد، زبان و توان فرهنگی و علمی و دینی خویش را در جهت سیاسی و درگیری های شخصی با همکاران قدیمی در انجمن فلسفه و حکمت به کار گرفت.
بسیاری، به او به چشم جانشینی برای دکتر شریعتی نگاه می کردند، اما این گونه نشد. زیرا وی با گذاشتن تیشه ای بر ریشه های تنومند تفکر شریعتی به گمان خویش آن را خاتمه یافته اعلام کرد و ادبیات وی را مخصوص دوران مبارزه و عصر ایدئولوژی ها دانست که با دوران مدرن سنخیتی نمی یافت؛ بلکه به زعم وی دستمایه خشونت ورزان می شد. دکتر شریعتی ریشه های نیرومند شیعی و اسلامی داشت و دمکراسی غربی را دیکتاتوری زرسالاران تباهی می دانست که مزورانه و به مدد زر و زور و تزویر، چماق استعمار عریان را در قالبی نامرئی از روی سر مردم به درون ذهن و روان مردم فرو برده اند و این سخن برای دکتر سروش بسیار سنگین بود. مخصوصا که شریعتی غالباً جز حسین وارث آدم و علی حقیقتی بر گونه اساطیر و فاطمه فاطمه است یعنی جز تفکر زنده و پویا و هیجان انگیز و تحول آفرین شیعی پیامی نداشت و سروش از این نعمت و نفوذ وسیع نیز محروم بود.
نوبت بعدی مقابله با تفکرات استاد مطهری و تخریب این بنای بزرگ فرهنگی بود و نفی نظریه فطرت و طرح و تبلیغ این سخن که مطهری و جوادی آملی و مصباح یزدی و سایر عالمان حوزه های دینی، تفکر علمی را درک نمی کنند و دین را حداکثری می دانند! جالب این بود که خود سروش سالها قبل در کتاب علم چیست؟ فلسفه چیست؟ از تفاوت ساینس و نالیج سخن گفته بود و آمیختن روش های علمی تجربی را با روش های تحقیق در فلسفه و دین و عرفان مغلطه می دانست! سروش در نامه پرسشگرانه ای که به منتظری نوشت و در کیان بازتاب یافت، پایان دوران فقه و فقها را در جهان معاصر اعلام کرد؛ اما منتظری به وی گوشزد کرد که احکام اسلامی جاودانه و نسخ ناپذیر است و حلال و حرام محمد تا قیامت ماندگار است اما اسلام باید به زبان روز عرضه گردد.
آن گاه که دوباره قدرت سیاسی با توفان اصلاحات به سروش نزدیک شد، وی به سرعت از قالب معلم و مدرس و استاد به در آمد و رسماً لباس سیاست به تن کرد و سیاست نامه ها نوشت و در صدد ایفای نقش اپوزیسیون در سیمای فرهنگی شد و به دیدار حجاریان شتافت و با انرژی بیشتری احساس کرد که فرصتی بزرگ و طلایی برای طرح کامل تر پروژه هایش پدید آمده است، ولی هوای روزگار برای وی چندان مساعد نبود و با آشفتگی ها و درگیری های فیزیکی غیرمتعارفی که مخالفانش در جلسات سخنرانی وی به وجود آوردند، او به تدریج مسیر صدرای شیرازی را گم کرد و نهج البلاغه را فراموش کرد و تعادل فکری و روانی اش را از دست داد. جریان های سیاسی نیز تا می توانستند سروش را به قهرمان مبارز فکری- سیاسی تبدیل کردند و متقابلاً از او بهره برداری بسیار نمودند. چیزی که برای خود وی نیز غیر منتظره بود و به همان سبب، شریعتی را امری تاریخی و مربوط به دوران مبارزه می دانست ولی اینک کم کم پرچم مبارزه را برافراشته بود. چیزی که مارکس هم بدان تاکید داشت: فلسفه شناخت حقیقت نیست، بلکه تحول بخشیدن به حقیقت است.
سروش بسیاری از بخش های دین مانند فقه و احکام شریعت و نقش فقها و مفسران دین و حتی ائمه اهل بیت (ع) را به تدریج قیچی کرده بود و تنها جایی که مانده بود، عرفان و تجربه دینی بود که گوهر دین محسوب می شد اما در روزگار معاصر و با محوریت دمکراسی از نوع لذت محورانه و خودخواهانه غربی و اصالت عقل ابزاری، عرفان و دل و مولانا چه جایگاهی می توانست داشته باشد؟ تقریبا هیچ. چرا که به زعم سروش ما تنها با انسان متعارف سر و کار داریم نه انسان های کامل و متعالی. این در حالی بود که دین و به ویژه قرآن مردم را با طرح مسائل انسان کامل متحول می ساخت. اما کاربرد آیات قرآن در نوشته های سروش نیز بیش از آن که اصالتی برای این آیات به عنوان کتاب مقدس الهی و آسمانی قائل گردد و به محتوای واقعی شان اشاره گردد، همانند ابیات مثنوی، دستمایه ای شد برای اسکات خصم و نقد و طرد و تحقیر مخالفان، و هدف شکستن مقاومت روحی و جلب رضایت آن دسته از طیف های مذهبی و سنتی بود که شیفته ظواهر مذهبی و قدرت بازخوانی شیوای ابیات مولانا و آیات الهی قرآن در کلام وی شده بودند و از اندیشه های مکنون در پشت سر این ابیات و آیات اطلاع دقیق و نقشه کاملی نداشتند.
جایگاه قرآن از نظر سروش یک معمای چند مجهولی بود. طبق باور وی احکام قرآن یعنی حدود ۵۰۰ آیه که به تاریخ تعلق دارد و امروز بی اعتبار است. چون به زعم وی با این احکام نمی توان جامعه را اداره کرد و جامعه با مدیریت علمی اداره می شود نه مدیریت فقهی. مسائل علمی و شواهد و مثال های قرآنی هم که به عرب جاهلی اختصاص دارد و بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن است و به ما مربوط نیست. الباقی هم حاصل ظرافت های زیبای ذهن و احساس لطیف پیامبر! چیزی که نه یهودیان در باب تورات قائلند و نه مسیحیان در باب انجیل.
هنگامی که فتوای رهبر انقلاب ایران مبنی بر ارتداد و اعدام سلمان رشدی انتشار یافت، سروش خشم خود را از این فتوا پنهان نکرد. زیرا وی با خوشبینی خاصی همچون فوکویاما تنها راه طی شده زندگی خوب را در غرب می جست و حس می کرد که فتوای امام خمینی نبض جهان لذت جویانه غربی را جریحه دار خواهد کرد. به تدریج، همان اندازه که دکتر سروش از اسلام و انقلاب ایران و سبک دینداری مردم در ایران شیعی و ممالک اسلامی دور می شد، در غرب چه سیاستمداران و چه مدیران دانشگاه ها با صرف هزینه های گزاف با آغوش باز از وی استقبال می کردند چراکه وی تحت پوشش پروژه های علمی می توانست نقش مهمی برای ایفای پدرخواندگی جریان روشنفکری و هدایت نسل جوان و خلاق نوگرای ایرانی به سوی اهداف استراتژیک غرب ایفا کند و این جرأت را بیابد که با تمام وجود با همه فقها و علما و مراجع تقلید و روحانیان درگیر شود و با رهبر انقلاب به مناقشه بپردازد و به قول خود راه گفت و گو با ایشان را باز کند. شیفتگان و ارادتمندان سروش می توانستند سربازان نیرومند و کم هزینه ای باشند که به عنوان پیش درآمد پروژه های غربی سازی عمل می کنند و سروش نیز علی رغم چند سطر کوتاه و گسیخته در نقد حاشیه ای جوامع غربی، غالباً با تحسین و ستایش از غرب و حربه دمکراسی در کف، به جنگ تفکر دینی رفته بود و اینک پشتیبانان نیرومندی در خارج و جوانان مستعدی در داخل یافته بود و عوامل رسانه ای نیز تا می توانستند سروش را به رخ دیگران می کشیدند. حضور در دانشگاههای اروپا و امریکا فرصتی را به وی داد که بتواند در قالب شعارهای ستیز با تفکر رایج سنتی و به ظاهر منازعه با حاکمیت روحانیان به تحلیل های پوپری از مذهب بپردازد و درست همزمان با انتشار مجدد نقاشی های موهن علیه پیامبر اسلام در هلند با مجری بدسابقه رادیو هلند آهنگ همنوایی بنوازد که با رسانه های هلندی طنین یکنواخت و جهت داری دنبال می کرد در جهت آزردن روحیه مسلمانان، و این بود که طوفان سهمگینی علیه سروش بپا خاست به طوری که بسیاری از شیفتگان و مقلدان وی این بار دیگر نمی توانستند، خاموش بمانند چون دیگر بحث به خلاقیت شخصی ذهن و دل پیامبر در نگارش قرآن و ساختگی بودن وحی الهی منتهی می شد و این چیزی نبود که بتوان از آن دفاع کرد. مخصوصاً که بافت و ساختار سخنان پیامبر که فراوان است با سبک و ساختار ادبی و محتوایی قرآن کاملاً متفاوت بود.
محتوای سخن وی در این مصاحبه، تحلیل علمی! لب لباب سخن سلمان رشدی در آیات شیطانی بود که پیامبر را جادوگر خوانده بود. به ویژه که جادوگران دارای پرستیژ نیز در کرسی های دانشگاهی گاهی در کنار سروش می نشستند و از جادو تحلیل های عرفانی ارائه می دادند. وی کم کم ماهیت شعر و جادو و دین را همانند مارکسیست ها به ریشه واحدی منتهی دانست. با این تفاوت که آنان خاستگاه طبقاتی و اقتصادی را عامل این پدیدارها می دانستند و سروش خلاقیت ذهن و زبان و روان پیامبر و شاعر و جادوگر را ریشه این رخدادها می دانست. سخنی که چندان هم بکر و بدیع نبود و قرن ها با زبان ها و بیان های گوناگون در میان منکران نبوت رسول خاتم منادیانی داشت ولی چون اکنون دکتر سروش از آن سخن می گفت، مثل همه سخنان دیگر وی لاجرم می بایست بکر و بدیع و شکیل و پیچیده و عالمانه و کاملاً متفاوت باشد!
خودشیفتگی افراطی سروش و دفاع افراطی ارادتمندانش از نظریات وی سبب شد که هاله ای از قداست علمی و معصومیت دمکراتیک نظریات سروش را فراگیرد و هر نوع راه انتقادپذیری و تکمیل و اصلاح نارسایی های دیدگاه های سروش انسداد یابد. البته سیاسی و مطبوعاتی و حزبی شدن دیدگاه های وی نیز بر این آتش نفت ریخت و آمیختگی مشکلات شخصی سروش با نظریات وی تصویر نادرستی از دین و معرفت دینی عرضه کرد که آکنده از خطاهای بسیار بود.
سروش و شیفتگان و دلبردگانش در فن تبلیغات و نبرد مطبوعاتی هم قدرتمند بودند؛ زیرا هر اتهام و ایراد احتمالی را از قبل پیش بینی کرده و کاملا نفی نموده و به حریف حواله دادند و با خلط انگیزه و انگیخته (که سروش قبلا آن را سفسطه نامیده بود) و با گرفتن ژست علمی و تظاهر به سعه صدر و تحمل مخالفان بسیاری از نقدها را هم لیست نمودند تا دمکرات منش بودن و حقانیت و نقد پذیری و جامعیت تفکر خود را اثبات کنند و منتقدان را با هزار ترفند و تهمت، خوار و بی مایه و شیفتگان نام و نان و قدرت بنامند یا از عمله و اکله فاشیسم یا پیروان فردید بدانند و یا آنان را به حماقت و بلاهت و هوچی گری و عربده کشی و تزویر نسبت دهند. هنری که از حیث رسانه ای خود بسی بیش از دیگران بدان مبتلا بودند و برخی از حواشی و لابه لای آثار سروش از بی ادبی های زشت و تحقیر و توهین های شدید به منتقدان از دکتر داوری تا جوادی آملی و صادق لاریجانی دوست قدیمی اش، لبریز بود اما زبان نرم و بیان زیبا و قدرت شعرخوانی هم البته هزینه های این تلاش ها را فراهم می کرد و فحش های زشت که در قالبی ادبی و علمی و از زبان حضرت مولانا ارائه می شد برای بسیاری از مستمعان شیرین تلقی می شد: فحش از دهن تو طیبات است! هرچند دیری است که این شگردها هم به مدد گستردگی و سهولت و سرعت اطلاع رسانی در جهان امروز ناکارآمد شده، به طوری که دیگر زشتی آن را نه علم می تواند بپوشاند و نه استدلال های دمکراتیک. ولی باز هم برای آن دسته از ساده دلان سبک مایه، دستمایه فریب و تبلیغ خوبی خواهد بود. چیزی که ایشان بدان افتخار هم می کنند.
سروش مدرس فلسفه و متفکر مستعدی بود اما به تدریج اسیر روزمرگی ها شد و به مرید و مرادبازی های روشنفکرانه و سیاسی کاری گرایید و به جای دوراندیشی و درک و تحلیل زمان و دین از افقی فراز و دینی کردن عصر یا به قول خودش عصری کردن دین،‌ مرحله به مرحله دین را مثله کرد و به حراج گذاشت. در عین حال هنوز هم برخی او را روشنفکر دینی تلقی می کردند. این بود که نام و آوازه اش بیش از حد و قواره واقعی اش بر سر زبان ها افتاد و به طور غیر طبیعی متورم شد و در برج عاج نشست و بعدها هیچ گونه نقدی حتی از دوستان بسیار نزدیکش را نیز برنتافت. با این که این استاد نامی همیشه از حدس ها و ابطال ها سخن می گفت و معیار علمی بودن را ابطال پذیری می دانست، اما در مورد دیدگاه های خویش اسیر همان آفت دگماتیزم نقابداری شد که از آن تحذیر می داد و تصلب پیشه کرد و روش های سیاسی و کلامی مجادله انگیز عنیف در کار گرفت و با این که میان منتقدان افراد وزین و متفکر و منطقی هم کم نبودند ولی دکتر سروش و مریدانش هیچ نقدی را نپذیرفتند و همه نقدها را به قول خود رد و ابطال کردند و به همه جوابیه نوشتند و بسیاری را هم با تحقیر و توهین مستحق جواب ندانستند. در حالی که دوره ردیه نویسی های مطلق انگارانه به سر آمده بود ولی همین مطلق اندیشی ها و مواضع سیاسی و کلامی (و نه فرهنگی و علمی) سبب شد که تنگناهای فکری سروش و خطاهای معرفتی اش علنی تر گردد.
تفکر سروش در مورد دین همان تفکر سوفسطائیان در مورد حقیقت دنیا بود: حقیقت دین قابل دست یابی نیست و هر چه هست معرفت دینی است نه دین و هیچ معرفتی بر معرفت دیگر ترجیح ندارد. چون ملاکی برای انطباق با حقیقت دین در دست نیست. بر همین اساس سروش راه ارتداد را هم بست و امکان تکفیر خودش را منتفی ساخت و البته امکان هر نوع برداشت گمراه کننده از دین را هم هموار کرد و قابل توجیه دانست. چون به زعم وی، حقیقت دین قابل حصول نبود که بشود انکارش کرد و مرتد شد. از طرفی به زعم وی، هیچ فهمی از دین و از جمله فهم فقیهان حجت تلقی نمی شد. از طرف دیگر، رفتارهای دینی هم پوسته دین و قالب و صدف دین بود و نه گوهر حقیقت دین و اگر شخصی آنها را هم نداشت، باز هم دینداری اش خللی نمی یافت. در گام های بعدی شاید تحت تأثیر انجمن حجتیه که سروش شیفته و مبلغ خصال شیخ محمود حلبی رئیس آن بود، اظهار داشت که مهدویت با سازندگی و برپایی حکومت دمکراتیک سازگاری ندارد اما مشخص بود که مهدویت مطلوب وی همان انتظار ویرانگر شیخ حلبی بود نه انتظار سازنده ای که خود عین مردم سالاری دینی است و راهگشا و کارگشای خدمت به مردم و زمینه ساز ظهور موعود امم. جالب این بود که در این مورد، سروش ایرانی ها را به جهت انتظار فرج به اسرائیلی ها تشبیه می کرد که منتظر ظهور مسیحایند و به همین جهت به ارض موعود آمده اند! البته وی در بحث های متقابل با بهمن پور، از منظر یک سنی متعصب و نه میانه رو و علاقه مند به اهل بیت، حجیت سخنان ائمه معصومین را بالکل نفی کرد و آن را خلاف خاتمیت دانست که طبعا در این صورت، مهدویت و انتظار نیز از هر نوعش به کلی به تحلیل می رود و رنگ می بازد.
سروش را می توان جزو معدود نویسندگان و سخنوران جنجالی زبردستی تلقی کرد که هیچ گاه سعی نمی کند دستش برای مخاطب رو شود و هرگز مقاصد و ثمرات نهایی و لوازم گسترده مدعیاتش را عیان نمی سازد، بلکه با زیرکی های خاص روانکاوانه، به تدریج، مرحله به مرحله بخشی از لایه های پنهان اندیشه های خود را همچون سریالی پرماجرا به نمایش می گذارد تا تصویر نهایی تکمیل گردد و در عین حال مستمع و مخاطب چندان زیاده از حد وحشت زده نشود. گاهی سروش بی سروصدا مقدماتی به ذهن مخاطب القا می کرد که به تدریج به نتایج شگفت آسایی در نفی نگرش دینی منتهی می شد ولی مخاطب ماه ها و شاید سال ها بعد متوجه می شد و یا نمی شد که چه اندیشه هایی در ذهنش در حال باروری است. البته سروش از برآشفتن ذهن متدینان به انگیزه های علمی! بسیار شادمان بود. متدینانی که سخنان سروش ذهنشان را شخم می زد ولی فرصتی برای کشف حقیقت و مطالعات دقیق دینی نمی یافتند و به همان القائات علمی سروش اکتفا می کردند. به همین دلیل بود که زمانی یکی از بزرگان، سروش را «امام المضلین» خطاب کرد. اما او در مراحل مختلف با زیرکی از نفوذ دوستان روحانی اش مدد جسته بود و بخش مهمی از وجودش و سرمایه علمی و شهرتش را وامدار آنها بود. همان طور که برگزار کننده یا زمینه ساز بسیاری از برنامه هایش در تهران و قم (مانند موسسه امام رضا روبه روی منزل آیت الله صانعی) روحانیان بودند و دسته هایی از همانان هم در بسیاری از جنجال ها تا همین اواخر به شدت از وی دفاع می کردند (و بلکه هنوز هم دفاع می کنند) ولی دکتر سروش با اساس و نهاد روحانیت مخالف بود و نه فقط با روحانیان و در دیدارهای خصوصی نیز طلاب جوان را از پوشیدن لباس روحانی منع می کرد و به ایشان گوشزد می کرد که لباس روحانی با کارهای علمی مناسبت ندارد!
وی معتقد بود که روحانیت نه یک نهاد علمی و دینی ضروری، بلکه نهادی اضافی بود که به خاطر برخی کارکردهای عوامانه هنوز ازبین نرفته است. سرانجام سروش نه از روحانیت که از همه عالمان دین و ولایت فقیه و امامت و تشیع عبور کرد و اینک چند سالی است که در برزخ عبور از نبوت در چالش است. همان طور که ملکیان یکی از شاگردان نامی سروش در مکتوبات و سخنرانی هایش همه راه های اثبات خدا و دین حق را منتفی دانست و این نکته را مطرح کرد که هر دینی برای تیپ شخصیتی معینی مناسبت دارد. البته ملکیان با سروش این فرق را داشت که سروش بیشتر اهل شخم زدن اندیشه ها و درو کردن و دور ریختن محصولات قبلی بود و غالبا بی رحمانه نفی می کرد تا اثبات و به جای درو کرده ها و ویرانه ساختن، بنایی درخور بنیاد نکرد اما ملکیان این توفیق را یافت که تا حد زیادی دردمندانه راهگشایی کند و نکته های سودمند بسیاری ارائه دهد که برای دین و اندیشه و متدینان متفکر راهگشا بود و کارساز.
اکنون، مطابق تصویری تسبیح به دست که سایت ضد دینی افشا از دکتر سروش انداخته، احتمالاً برای دکتر سروش از اسلام به جز همان تسبیح چیز دیگری باقی نمانده باشد؛ تنها میراثی که سایت افشا آن را نیز اضافی و نمادی خرافی تلقی کرده است و البته کاملاً منطقی است که اگر بنیادهای اساسی دین در اندیشه سروش توجیه عقلانی نیابند؛ تسبیح چه ارزشی می تواند داشته باشد!
این پروژه همان گونه که از پیام های ضمنی آثار سروش و از جمله سایه روشن های کتاب روشنفکری و دینداری سروش می توان بیرون کشید، به تدریج از اسلام بدون روحانیت، به تشیع بدون امامت و سپس قرآن محمدی و نه الهی و آسمانی و بعد، اسلام بدون نبوت سیر کرده و سرانجام در ایستگاه عرفان بی خدا و نبوت زمینی بریده از الوهیت یا همان دین اومانیستی اریک فروم متوقف خواهد شد. پروژه ای که قسمت اعظم آن تحقق یافته و طرح نهایی آن نیز در شرف انجام است. البته برای برخی از شیفتگان و دلباختگان سروش در طیف های مذهبی شاید این سخن ناگوار یا شگفت آور به نظر برسد ولی برای دوستان و دلبستگان لائیک سروش که آشکارا هیچ مناسباتی با تفکر دینی و دینداری ندارند، جای تحسین و آفرین دارد و شادمانی. چرا که آنان سروش را بهترین مبلغ سکولاریسم با ابزارها و قالب های دینی می دانند.
نکته جالب توجه و شگفت آور، نرمش و انعطاف سروش در نامه اخیر به آیت الله سبحانی بود که به عنوان یک تاکتیک سیاسی و روانی برای فرونشاندن موج شدید مخالفت های متدینان ضروری به نظر می رسید، علی الخصوص که بازتاب وسیعی یافت. وی در این نامه که لحن و بیانش به کلی با سایر آثار و مکتوبات وی متفاوت می نماید، ضمن این که تا حدی نظر صریح قبلی خود (پیامبر آفریننده و صورت بخش محتوای وحی، خطاآمیز بودن سخنان علمی و تاریخی قرآن) را تعدیل می کند، می کوشد در مورد وحی محمدی به توجیهات فلسفی و تأویلات عرفانی فراوانی متوسل شود تا بر آن ادعای بزرگ خود در باب وحی و پیامبر اسلام سرپوش بگذارد و حد اقل پلی برای بازگشت باقی گذارد و از این رو درخواست می کند: مایلم که پس از بازگشت به ایران، در صورت امکان از حضرت آیت الله دعوت کنم تا محیطی امن و آرام فراهم آورند و در گفتگویی حضوری در این خصوص شرکت جویند و احقاق حق و ابطال باطل کنند. در صورتی که به جز در اوایل انقلاب و دوران جوانی وی در تاریخ فعالیت های سروش سابقه نداشته که پس از آن همه مبارزه طلبی روحانیان، چنین متواضعانه در برابر عالمان و فقیهان سخن از گفت و گو و احقاق حق و ابطال باطل به میان آورد. در صورتی که قبلاً علی رغم دعوت های فراوان، به گفت و گو با هیچ کس تن در نداده بود. چون این موج دیگر مثل امواج پیشین نیست. بلکه موجی توفان زا و بی بازگشت و دامنه دار می نماید. این پیشنهاد برای گفت و گو، حتی اگر تحقق یابد، هیچ تغییری در راه بی بازگشت سروش پدید نخواهد آورد و مجموعه و منظومه فکری سروش تاکنون عمده ترین بخش های خود را آشکار ساخته و این دیدگاه ها هم چیزی جز قبض و بسط تئوریک شریعت و سکولاریسم علمی سروش نیست.
کریم جباری
منبع : رجا نیوز