یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


خوشحالم‌ به‌ گند کشیده‌ شدن‌ سینما را نمی‌بینم‌


خوشحالم‌ به‌ گند کشیده‌ شدن‌ سینما را نمی‌بینم‌
«جان‌ وین‌» از جمله‌ هنرپیشگانی‌ است‌ كه‌ در مجلات‌ و در اینترنت‌ گفت‌وگوهای‌ فراوانی‌ از او می‌توان‌ پیدا كرد. تقریبا می‌توان‌ گفت‌ كه‌ «وین‌» در مورد تك‌ تك‌ فیلم‌هایش‌ گفت‌وگو كرده‌ و مصاحبه‌هایش‌ در مورد شرایط‌ سیاسی‌ روز هم‌ زبانزد است‌. اما در میان‌ آن‌ همه‌ مصاحبه‌، گفت‌وگویی‌ كه‌ او در سال‌ ۱۹۷۱ انجام‌ داده‌ زبانزد است‌. این‌ گفت‌وگو، بیش‌ از آنكه‌ فیلم‌های‌ این‌ هنرپیشه‌ را شامل‌ شود ( كه‌ در مورد آنها حرف‌ ناگفته‌ كم‌ مانده‌، در گفت‌وگوهای‌ دیگر)، در مورد دیدگاه‌های‌ تند و تیز و راست‌ رادیكال‌ سیاسی‌ وی‌ است‌ كه‌ در كنار آنها اشاره‌یی‌ هم‌ به‌ شرایط‌ فیلمسازی‌ هالیوود می‌شود.
نظرتان‌ در مورد سینمای‌ امروز چیست‌؟
خیلی‌ خوشحالم‌ كه‌ دیگر آن‌ قدر زنده‌ نخواهم‌ بود تا بلایی‌ را كه‌ سر سینما می‌آورند ببینم‌. تهیه‌ كنندگان‌ امروز سینمایی‌ نیستند و بیشتر شبیه‌ بانكدارها یا فروشنده‌های‌ ارز هستند. چیزی‌ در مورد سینما نمی‌دانند و فقط‌ می‌خواهند به‌ هر قیمتی‌ پول‌ در آورند. منتظرند فیلمی‌ خوب‌ بفروشد تا از روی‌ آن‌ فیلم‌های‌ دیگری‌ بسازند. قدیمی‌ها، اما، هر كه‌ بودند حداقل‌ به‌ حرفه‌شان‌ و آینده‌شان‌ اهمیت‌ می‌ دادند و خودشان‌ را نسبت‌ به‌ مردم‌ مسئول‌ می‌ دانستند. اما مدیران‌ امروزی‌ هر كاری‌ در آن‌ پول‌ باشد انجام‌ می‌دهند و فیلم‌های‌ مهمل‌ سكسی‌ را به‌ خورد مردم‌ می‌دهند. اینجاست‌ كه‌ سانسور به‌ درد می‌خورد...
چه‌ نوع‌ فیلم‌هایی‌ را مصداق‌ این‌ حرف‌هایتان‌ می‌دانید؟
فیلم‌هایی‌ مثل‌ «ایزی‌ رایدر» (دنیس‌ هاپر، ۱۹۶۹ ) و «كابوی‌ نیمه‌ شب‌» (جان‌ شله‌ زینگر، ۱۹۶۹). هر دو این‌ فیلم‌ها از بهترین‌ فیلم‌های‌ دهه‌ شصت‌ هستند. مترجم‌. این‌ «كابوی‌ نیمه‌ شب‌» چه‌ آشغالی‌ است‌؟ من‌ به‌ رابطه‌ سالم‌ اعتقاد دارم‌ و برایم‌ خانواده‌ مهمترین‌ چیز دنیاست‌...
اعتقاد دارید كه‌ رابطه‌ زن‌ و مرد باید روی‌ پرده‌ چگونه‌ باشد؟
به‌ فیلم‌های‌ دهه‌ سی‌ و خصوصا فیلم‌های‌ «ارنست‌ لوبیچ‌» نگاه‌ كنید تا بفهمید چه‌ می‌گویم‌. حالا همه‌ چیز در سكس‌ خلاصه‌ شده‌. خدا را شكر كه‌ زنده‌ نخواهم‌ بود تا این‌ آشغال‌ها را ببینم‌ و آنها هم‌ هر غلطی‌ دلشان‌ خواست‌ بروند بكنند.
آیا فیلم‌های‌ خشنی‌ چون‌ «این‌ گروه‌ خشن‌» (سام‌ پكین‌ پا، ۱۹۶۹) هم‌، اگر قدرت‌ داشته‌ باشید مشمول‌ سانسور شما خواهد بود؟
این‌ فیلم‌ بدون‌ صحنه‌های‌ خشونت‌ بارش‌ یك‌ فیلم‌ خوب‌ می‌شد. حالا به‌ بهانه‌ واقعیت‌گرایی‌ می‌ خواهند همه‌ چیز را نشان‌ دهند، مثل‌ صحنه‌های‌ خونریزی‌ و دندان‌ خرد كردن‌ و دل‌ و روده‌ یكی‌ را بیرون‌ ریختن‌. «این‌ گروه‌ خشن‌» در این‌ زمینه‌ها همه‌ را به‌ این‌ فكر انداخت‌ كه‌ هر چه‌ می‌توانند پیش‌ بروند. در حالی‌ كه‌ حرفه‌ ما رویاپردازی‌ است‌ و خشن‌ترین‌ صحنه‌ها را هم‌ می‌توان‌ طوری‌ نشان‌ داد كه‌ آزار دهنده‌ نباشد.
مگر برخی‌ از فیلم‌های‌ خود شما خشن‌ نبودند؟
خشونت‌ فیلم‌های‌ من‌ همراه‌ با طنز بود، چون‌ به‌ عقیده‌ من‌ خشونت‌ را طنز تعدیل‌ می‌كند. صحنه‌های‌ خشن‌ فیلم‌های‌ من‌ با یك‌ لبخند همراه‌ بود.
بارها گفته‌اید كه‌ اگر منتقدان‌ از فیلم‌های‌ شما خوششان‌ بیاید به‌ این‌ معنی‌ است‌ كه‌ آن‌ فیلم‌ها بد هستند. اما منتقدان‌ فیلم‌ «مقاومت‌ واقعی‌» را پسندیدند. یعنی‌ این‌ فیلم‌ هم‌ بد است‌؟
می‌دانستم‌ كه‌ از این‌ فیلم‌ استقبال‌ خواهد شد. این‌ قصه‌ طنز خوبی‌ داشت‌ و نویسنده‌ فیلمنامه‌ این‌ فیلم‌ توانسته‌ بود رگه‌هایی‌ از توانایی‌ نویسنده‌یی‌ چون‌ «مارك‌ تواین‌» را در كارش‌ داشته‌ باشد.
آیا این‌ فیلم‌ بهترین‌ فیلم‌ شماست‌؟
نه‌، اصلا. بهترین‌ فیلم‌های‌ من‌ «دلیجان‌» و «رود سرخ‌» هستند و نیز «جویندگان‌». البته‌ «مرد آرام‌» هم‌ جزو فیلم‌های‌ خوب‌ من‌ است‌ و همین‌ طور فیلمی‌ كه‌ دانشجویان‌ فیلمبرداری‌ آن‌ را هر روز می‌بینند، یعنی‌ فیلم‌ «سفر دور و دراز به‌ خانه‌».
فیلم‌های‌ بدتان‌ كدام‌ها هستند؟
پنجاه‌ فیلم‌ بد در كارنامه‌ام‌ دارم‌ كه‌ خیلی‌هاشان‌ یادم‌ رفته‌. حتی‌ نام‌ بازیگران‌ زن‌ مقابلم‌ را هم‌ فراموش‌ كرده‌ام‌...
چرا اسم‌ مستعار دوك‌ را برگزیدید؟
این‌ قصه‌ ریشه‌ در دوران‌ كودكی‌ام‌ دارد. یك‌ سگ‌ داشتیم‌ كه‌ اسمش‌ دوك‌ بود. در فیلم‌های‌ اولیه‌ام‌ یك‌ بار اسمم‌ را «مایكل‌ برن‌» نوشته‌ بودند و یك‌ بار هم‌ «دوك‌ موریسون‌». اما این‌ اسم‌ها جلوه‌ نداشت‌ و اسم‌ حقیقی‌ام‌ هم‌ می‌دانید كه‌ اصلا جلوه‌ امریكایی‌ ندارد. بنابراین‌ اسم‌ «جان‌ وین‌» را انتخاب‌ كردند كه‌ خیلی‌ قدرتمند و پرطنین‌ است‌، اما هیچگاه‌ نتواستم‌ به‌ آن‌ عادت‌ كنم‌ و اگر كسی‌ در خیابان‌ مرا «جان‌» صدا بزند، فكر نمی‌كنم‌ كه‌ دارد مرا صدا می‌زند.
این‌ تصویر سینمایی‌ شما چگونه‌ شكل‌ گرفت‌؟
می‌خواستند از من‌ یك‌ كابوی‌ آواز خوان‌ بسازند، اما آواز خواندن‌ بلد نبودم‌. حتی‌ نمی‌توانستم‌ گیتار هم‌ بزنم‌ بنابراین‌ در چنین‌ صحنه‌هایی‌ قاطی‌ می‌كردم‌. خصوصا وقتی‌ بچه‌ها در خیابان‌ مرا می‌دیدند و می‌خواستند آواز فلان‌ فیلم‌ را برایشان‌ بخوانم‌ خجالت‌ می‌كشیدم‌. تا اینكه‌ پیش‌ رییس‌ كمپانی‌ رفتم‌ و گفتم‌ كه‌ «من‌ دیگه‌ نیستم‌. لعنت‌ به‌ همه‌ چی‌!»
فكر می‌كنی‌ نسل‌ جدید و جوان‌ سینماروها شما را می‌فهمند؟
امیدوارم‌ مرا به‌ عنوان‌ یك‌ رفیق‌ قدیمی‌ یا یك‌ آدم‌ معمولی‌ باور كنند. هیچ‌گاه‌ نخواسته‌ام‌ نقش‌ آدم‌های‌ پست‌ و زبون‌ را بازی‌ كنم‌. اغلب‌ در مقابل‌ چیزی‌ در جامعه‌ در فیلم‌هایم‌ ایستاده‌ام‌ و می‌توانم‌ بگویم‌ یاغی‌ بوده‌ام‌. بچه‌ها خودشان‌ را تافته‌ جدا بافته‌یی‌ در جمع‌ می‌دانند، من‌ هم‌ همین‌ طور بودم‌ و می‌دانم‌ شاید به‌ این‌ دلیل‌ جوانان‌ از من‌ بدشان‌ نمی‌آید.
طغیان‌ سینمایی‌ شما با طغیان‌ جوانان‌ امروزی‌ متفاوت‌ نیست‌؟
دقیقا متفاوت‌ است‌. من‌ در فیلم‌ها به‌ روند زندگی‌ اعتراض‌ می‌كردم‌، اما اعتراض‌ بچه‌های‌ نسل‌ جدید یك‌ بازی‌ است‌ كه‌ لیبرال‌ها راه‌ انداخته‌اند و كاری‌ كرده‌اند كه‌ جوانان‌ بروند و عكس‌های‌ سكسی‌ بخرند. من‌ واقعا نمی‌دانم‌ این‌ چه‌ كشوری‌ است‌ كه‌ ما داریم‌ كه‌ در آن‌ كمونیست‌ها هم‌ می‌توانند بروند معلم‌ شوند و روح‌ و ذهن‌ بچه‌های‌ ما را خراب‌ كنند؟!
یعنی‌ همه‌ چیز تقصیر لیبرال‌ها است‌؟
لیبرال‌ها از اینكه‌ كمونیست‌ها و روس‌ها معلمی‌ كنند خوششان‌ می‌آید. كمونیست‌ها می‌دانند كه‌ انقلاب‌ كارگری‌ در امریكا امكان‌ ندارد چرا كه‌ كارگران‌ ما كشورشان‌ را دوست‌ دارند، بنابراین‌ آمده‌اند روی‌ ذهن‌ بچه‌ها كار كنند.
نظرتان‌ در مورد سیاهپوستان‌ چیست‌؟
با این‌ همه‌ سیاهپوستی‌ كه‌ در این‌ كشور داریم‌ و اغلب‌ آنها هم‌ آدم‌های‌ درستی‌ نیستند، مشكل‌ پیش‌ آمده‌ است‌. ما كه‌ نمی‌توانیم‌ مقابل‌ آنها زانو بزنیم‌ و بگوییم‌ بفرمایید این‌ كشور مال‌ شما! تا زمانی‌ كه‌ سیاهان‌ به‌ یك‌ نقطه‌ خاص‌ از مسئولیت‌پذیری‌ نرسیده‌اند، به‌ نظر من‌ سفیدها برترند. نمی‌توان‌ رهبری‌ جامعه‌ را به‌ افراد بی‌مسئولیت‌ و بی‌صلاحیت‌ داد...
سیاهان‌ چطور می‌توانند به‌ آن‌ حدی‌ كه‌ در نظر شماست‌ برسند؟
با مدرسه‌ رفتن‌. نمی‌دانم‌ چرا عده‌یی‌ می‌گویند آنها نمی‌توانند به‌ مدرسه‌ بروند. آنها هیچ‌ محدودیتی‌ ندارند ولی‌ وقتی‌ كسی‌ حوصله‌ مدرسه‌ رفتن‌ و درس‌ خواندن‌ ندارد. قطعاً نباید اجازه‌ دسترسی‌ به‌ مشاغل‌ بالا را هم‌ داشته‌ باشد.اما خیلی‌ از سیاهان‌ معتقدند كه‌ تبعیض‌ نژادی‌ جلو ی‌ رشد آنها را می‌گیرد وقتی‌ در هالیوود هم‌ فرصت‌های‌ شغلی‌آنها محدودتر است‌ آیا شما خودتان‌ از سیاهان‌ در فیلم‌هایتان‌ استفاده‌ نكردید؟
به‌ خدا و حضرت‌ مسیح‌ قسم‌ كه‌ من‌ این‌ كار را نكردم‌. من‌ دو فیلم‌ كارگردانی‌ كرده‌ام‌ كه‌ سیاهان‌ در هر دو این‌ فیلم‌ها نقشی‌ پررنگ‌ دارند. در «آلامو» یك‌ برده‌ سیاه‌ داشتم‌ و در «كلاه‌ سبزها» هم‌ سیاه‌ فراوان‌ بود، اما خیلی‌ها می‌خواهند از موقعیت‌ آنها در فیلم‌ها سوءاستفاده‌ كنند كه‌ من‌ این‌ را قبول‌ ندارم‌.
سرخپوستان‌ چه‌؟ آیا با آنها احساس‌ همدلی‌ می‌كنید؟
در وهله‌ اول‌ فكر نمی‌كنم‌ گرفتن‌ این‌ كشور از آنها كار غلطی‌ بود. مردم‌ به‌ زمین‌ نیاز داشتند و سرخپوستان‌ هم‌ خیلی‌ خودخواه‌ بودند كه‌ می‌خواستند زمین‌ها فقط‌ و فقط‌ مال‌ خودشان‌ باشد.
آنها به‌ دلیل‌ بودنشان‌ در این‌ زمین‌ حق‌ مالكیت‌ زمین‌ها را نداشتند؟
شاید به‌ آنها زور گفته‌ شد، اما الان‌ در این‌ مملكت‌ دادگاه‌ هم‌ هست‌ و می‌توانند اگر حرفی‌ دارند بروند و شكایتشان‌ را مطرح‌ كنند. نمی‌توان‌ ما را امروز برای‌ اتفاقاتی‌ كه‌ صد سال‌ پیش‌ رخ‌ داده‌ زیرسوال‌ برد.
چرا این‌ همه‌ از سوسیالیست‌ها و كمونیست‌ها بدتان‌ می‌آید در حالی‌كه‌ سوسیالسم‌، خدمات‌ دولتی‌ و امكانات‌ پزشكی‌ و... را نیز در امریكا رواج‌ داد؟
همه‌ اینها را می‌دانم‌. خودم‌ در دانشگاه‌ یك‌ سوسیالیست‌ بودم‌، اما بعد از دانشگاه‌ فهمیدم‌ اوضاع‌ واقعی‌ چیز دیگری‌ است‌. نمی‌شود كه‌ منتظر این‌ باشید كه‌ بقیه‌ كار كنند و شما استفاده‌ كنید.
در مورد كمك‌های‌ دولتی‌ چه‌ نظری‌ دارید؟
دولت‌ باید امكانات‌ رفاهی‌ ایجاد كند، اما كسانی‌ كه‌ كار نمی‌كنند و روی‌ صدلی‌ لم‌ می‌دهند و حقوق‌ بیكاری‌ می‌گیرند مفت‌خور هستند. نمی‌دانم‌ چرا این‌ تحصیلكرده‌ها مدام‌ می‌خواهند از تنبل‌ها حمایت‌ كنند؟
اینها كه‌ می‌گویید كیستند؟
كسانی‌ مثل‌ «استیو آلن‌» و نوچه‌هایش‌ كه‌ پلاكارد برداشتند و به‌ كالیفرنیا رفتند و برای‌ نجات‌ جان‌ «چسمان‌» (جنایتكاری‌ كه‌ اعدامش‌ سال‌ها به‌ تعویق‌ افتاد) تظاهرات‌ كردند. معنی‌ این‌ كارها را نمی‌دانم‌. این‌ دیگر دموكراسی‌ نیست‌، غوغا سالاری‌ است‌. هرج‌ و مرج‌ است‌. همچنان‌ كه‌ مثلاً دكتر «هربرت‌ ماركوزه‌» فیلسوف‌ سیاسی‌ دانشگاه‌ كلمبیا كه‌ یك‌ كمونیست‌ دو آتشه‌ است‌ می‌آید و می‌گوید: «ما از آنارشیست‌ها استفاده‌ می‌كنیم‌.»
چرا متفكرانی‌ چون‌ ماركوزه‌ بدل‌ به‌ قهرمانان‌ ملی‌ می‌شوند؟
او قهرمان‌ شد چون‌ خوب‌ و قشنگ‌ و شمرده‌ حرف‌ می‌زد، اما من‌ به‌ «اسپیرو آگنیو» (از نزدیكان‌ نیكسون‌ كه‌ رسوایی‌ واترگیت‌ باعث‌ دوری‌ او از سیاست‌ شد) قهرمان‌ می‌گویم‌. ماركوزه‌ و همراهانش‌ «آگنیو» را خوار و خفیف‌ كردند و هیچ‌كس‌ از او خوشش‌ نمی‌آید، اما او قهرمان‌ من‌ است‌.
نظرتان‌ در مورد جوانان‌ و دانشجویان‌ معترض‌ چیست‌؟
این‌ دانشجوها كه‌ همه‌ چیز را به‌ هم‌ می‌ریزند مثل‌ بچه‌هایی‌ هستند كه‌ هركاری‌ دلشان‌ می‌خواهد می‌كنند. اینها زیادی‌ سروصدا می‌كنند و باید به‌ نحوی‌ آنها را سرجایشان‌ نشاند. من‌ خودم‌ اگر می‌توانستم‌ همه‌شان‌ را در یك‌ قوطی‌ می‌كردم‌. باید تشكیلات‌ آنها را نابود كرد. اینها باعث‌ نابودی‌ كشورمان‌ شده‌اند. وقتی‌ در مورد ویتنام‌ حرف‌ می‌زنند و آن‌ را محكوم‌ می‌كنند چندش‌آور است‌. خائن‌ هستند و همه‌ جوانب‌ را نمی‌بینند. در مورد كشتار ویتنامی‌ها حرف‌ می‌زنند و محكوم‌ می‌كنند اما عكسی‌ از محلی‌ كه‌ در آن‌ ویتنامی‌ها امریكایی‌ها را زنده‌ زنده‌ می‌سوزاندند در روزنامه‌هایشان‌ چاپ‌ نمی‌كنند.
یعنی‌ شما برای‌ كشته‌های‌ ویتنامی‌ احساس‌ دلسوزی‌ ندارید؟
نه‌ تنها دلسوزی‌ ندارم‌، بلكه‌ كسی‌ هم‌ نباید داشته‌ باشد. ارتش‌ همه‌ كارهای‌ خودش‌ را علیه‌ جنایتكاران‌ با تحقیقات‌ كامل‌ انجام‌ می‌دهد و اشتباهی‌ در كار نیست‌.
اما چون‌ ویت‌ كنگ‌ها خشن‌ هستند ما هم‌ باید مقابله‌ به‌ مثل‌ كنیم‌؟
نه‌، ولی‌ وقتی‌ پا به‌ دهكده‌یی‌ می‌گذارید و اهالی‌ آنجا به‌ شما شلیك‌ می‌كنند، اینكه‌ در جوابشان‌ شلیك‌ نكنید احمقانه‌ است‌.
به‌ نظرتان‌ بین‌ جنگ‌ واقعی‌ و آن‌ چیزی‌ كه‌ در مطبوعات‌ به‌ چاپ‌ می‌رسد تفاوت‌ وجود دارد؟
بله‌، خودم‌ در جبهه‌های‌ جنگ‌ بوده‌ام‌. كسی‌ حرف‌ سربازان‌ جوان‌ را در نشریات‌ نمی‌زند، در حالی‌كه‌ اصل‌ حرف‌ جنگ‌ پیش‌ آنهاست‌، نه‌ مشتی‌ روشنفكر ابله‌ عقب‌ افتاده‌.
خیلی‌ از سربازهای‌ امریكایی‌ به‌ زور به‌ ویتنام‌ اعزام‌ شده‌اند...
این‌ اصلاص مهم‌ نیست‌. مهم‌ این‌ است‌ كه‌ به‌ طرزی‌ احمقانه‌ بمباران‌ها را قطع‌ می‌كنیم‌ و به‌ ویت‌كنگ‌ها اجازه‌ می‌دهیم‌ بچه‌های‌ ما را بكشند. باید به‌ نحوی‌ اجازه‌ نداد دست‌ ویت‌كنگ‌ها به‌ سلاح‌ برسد، حال‌ به‌ هر طریق‌ ممكن‌. مگر ما برای‌ دنیا زندگی‌ می‌كنیم‌ كه‌ از واكنش‌ آنها نگران‌ باشیم‌؟
كارهای‌ نیكسون‌ را پس‌ از ریاست‌ جمهوری‌اش‌ چگونه‌ ارزیابی‌ می‌كنید؟
او نشان‌ داده‌ كه‌ یك‌ شخصیت‌ لایق‌ است‌. از پیش‌ هم‌ می‌دانستم‌ آدم‌ لایقی‌ است‌. چه‌ موقعی‌ كه‌ بازنده‌ شد و چه‌ موقعی‌ كه‌ در انتخابات‌ رای‌ آورد، همراهش‌ بودم‌. خیلی‌ از چپ‌ها می‌گویند او خوب‌ نیست‌، اما آنها چپ‌ هستند دیگر!
چه‌ چیز نیكسون‌ را دوست‌ دارید؟
معقول‌ بودنش‌ را. در ابتدای‌ ریاست‌ جمهوری‌اش‌ مسائل‌ ویتنام‌ سروصدای‌ فراوانی‌ به‌ پا كرده‌ بود، ولی‌ او همه‌ چیز را سروسامان‌ داد.
درست‌ است‌ كه‌ در دهه‌ پنجاه‌، شما در قراردادن‌ كمونیست‌ها در لیست‌ سیاه‌ دست‌ داشتید؟
یك‌ تشكیلاتی‌ داشتیم‌ كه‌ دست‌ راستی‌ها عضوش‌ بودند، اما لیست‌ سیاهی‌ وجود نداشت‌. فقط‌ وقتی‌ كنگره‌ از ما در مورد كمونیست‌های‌ هالیوود اطلاعات‌ خواست‌ ما هرچه‌ را كه‌ می‌دانستیم‌ به‌ آنها گفتیم‌.
چرا اجازه‌ ندادید كمونیست‌ها هم‌ دیدگاه‌هایشان‌ را روی‌ پرده‌ بیاورند؟
چون‌ كمونیسم‌ هیچ‌ تناسبی‌ با زندگی‌ امریكایی‌ ندارد.
آن‌ روزها حال‌ و هوای‌ هالیوود چطور بود؟
بسیاری‌ از ما را به‌ میهمانی‌هایی‌ دعوت‌ می‌كردند كه‌ در واقع‌ برای‌ جلب‌ به‌ كمونیسم‌ بود. مثلاً «ادوارد دمیتریك‌» كارگردان‌ هم‌ بود كه‌ سرصحنه‌ فیلمبرداری‌ «بازگشت‌ به‌ باتان‌» فهمیدم‌ او كمونیست‌ است‌.
دیگر چه‌ كسانی‌ بودند؟
یكی‌شان‌ «كارل‌ فورمن‌» فیلمنامه‌نویس‌ «ماجرای‌ نیمروز» بود و دیگری‌ «رابرت‌ راسن‌» كه‌ فیلم‌ «همه‌ مردان‌ شاه‌» را ساخت‌. او كه‌ فیلمنامه‌ را فرستاد، دیدم‌ در آن‌ فیلمنامه‌ هركسی‌ مسئولیتی‌ دارد مقابل‌ اجتماع‌ ایستاده‌ است‌. فیلمنامه‌ را برگرداندم‌ و به‌ مدیر برنامه‌هایم‌ گفتم‌ اگر چنین‌ آشغال‌هایی‌ برایم‌ بیاورد او را اخراج‌ خواهم‌ كرد. «ماجرای‌ نیمروز» البته‌ بدتر هم‌ بود. چهار نفر اسلحه‌ به‌ سوی‌ كلانتر كشیده‌اند و او به‌ كلیسا می‌رود تا آدم‌ جمع‌ كند ولی‌ هیچ‌كس‌ به‌ او كمك‌ نمی‌كند و «گری‌ كوپر» تنها بیرون‌ می‌رود. این‌ غیرامریكایی‌ترین‌ فیلمی‌ است‌ كه‌ در عمرم‌ دیده‌ام‌. از این‌ بدتر، كوپر در فیلم‌ نشان‌ كلانتری‌ امریكا را زمین‌ می‌كوبد و رویش‌ راه‌ می‌رود.
روحیه‌ خوبی‌ دارید، روحیه‌تان‌ را چطور حفظ‌ می‌كنید؟
با فكر كردن‌ به‌ خداوند، خانواده‌ و دوستانم‌. براین‌ باورم‌ كه‌ همه‌ چیز درست‌ خواهد شد. همه‌ چیز دست‌ خداست‌ و فقط‌ تنها آرزویم‌ این‌ است‌ كه‌ وقتی‌ می‌میرم‌ هنوز روی‌ دوپایم‌ باشم‌.
اینكه‌ خودتان‌ را قدرتمند نشان‌ می‌دهید نشان‌ از تلقی‌ مرد سالارانه‌تان‌ دارد؟
نیازی‌ ندارم‌ مردانگی‌ام‌ را ثابت‌ كنم‌. فیلم‌هایی‌ كه‌ بازی‌ كرده‌ام‌ نشان‌ می‌دهد از آن‌ بچه‌ لوس‌ و ننرها نیستم‌. به‌ كارم‌ افتخار می‌كنم‌.
آیا امریكایی‌ كه‌ شما در آن‌ بزرگ‌ شده‌اید با امریكای‌ امروز متفاوت‌ است‌؟
فقط‌ یك‌ تفاوت‌ است‌، امروز دشمنانی‌ در میان‌ خودمان‌ هستند كه‌ می‌خواهند كشورمان‌ را حقیر نشان‌ دهند، اما امریكا همیشه‌ امریكاست‌.
دوست‌ دارید چه‌ چیزی‌ از شما به‌ یادگار بماند؟
آدم‌ بی‌مزه‌ و لوسی‌ نیستم‌، ولی‌ دوست‌ دارم‌ پس‌ از مرگم‌ خانواده‌ و رفیقانم‌ بگویند آدم‌ صادقی‌ بود. یك‌ آدم‌ صادق‌، پاك‌ و مهربان‌.
سهند عنایتی‌
منبع : روزنامه اعتماد