سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

آیا شروع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟


آیا شروع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟
شکل گیری زمینه ها و مجموعه عواملی که امکان وقوع جنگ را فراهم ساخت به دلیل ابعاد و نتایج نظامی، سیاسی و حقوقی آن همواره یکی از جدی ترین موضوعاتی بوده است که از زمان شروع جنگ و پس از آن بحث و بررسی شده وخواهد شد.
اهمیت این موضوع بدین دلیل است که می تواند به این سوال پاسخ دهد که آیا شروع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟ با بیان ساده تر، آیا این امکان وجود داشت که از وقوع جنگ جلوگیری شود؟ طبیعتا بدون توصیف و تشریح اوضاع حاکم بر ایران انقلابی پس از سقوط رژیم پهلوی و التهاب ونگرانی های موجود درباره نتایج و تاثیرات ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه و سپس کالبد شکافی دلایل عراق برای تجاوز به ایران، نمی توان به درک و پاسخ درستی در این زمینه دست یافت.
محققان غربی عموما بر این باور هستند که انقلاب اسلامی و آثار و نتایج آن بیشترین تاثیر را در وقوع جنگ داشته است. بدین معنا که با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه، بنای استراتژی امریکا که بر دو ستون ایران و عربستان سعودی پی ریزی شده بود، فرو ریخت و این مسئله مناسبات میان دو کشور ایران و عراق را دستخوش تغییر و تحول کرد. بدین ترتیب که موازنه نسبی قوا که بین ایران و عراق حاکم بود، تغییر کرد و با پیدایش خلا قدرت درمنطقه، موج اسلامی می توانست ثبات منطقه را تهدید جدی کند. درنتیجه اعاده نظم پیشین، لازمه تامین منافع امریکا و غرب زمینه های وقوع جنگ را به وجود آورد. در واقع، در غرب جنگ ایران و عراق از زاویه تجاوز و دفاع که بیان کننده واقعیات جنگ و مبین دیدگاه و نظرات ایران می باشد، بررسی نمی شود و بیشتر وضعیتی که به جنگ منجر شد، مد نظر می باشد. در این نگرش مفهوم جنگ به عنوان امری نامطلوب پس از جنگ جهانی دوم، در چارچوب " نظریه توسعه و تکامل" بررسی می گردد. به همین دلیل جنگ عاملی بالقوه " مغایر با نظم مطلوب جهان" ارزیابی می شود. بر پایه این مفهوم، غربی ها انقلاب اسلامی و تاثیرات ناشی از آن را برای منافع غرب (شامل، نفت، ثبات کشورهای مرتجع منطقه، امنیت اسراییل و همچنین مقابله با نفوذ شوروی) جنایتی علیه نظم جهانی قلمداد می کنند.
چنین باوری درباره انقلاب اسلامی، مقابله با آن را با استفاده از زور و کلیه ابزار و وسایل لازم، نه تنها ضروری بلکه اجتناب ناپذیر می نمایاند. زیرا مسئله اصلی مفهوم درگیری و جنگ نیست، بلکه در این جنگ هدف اصلی و ضروری واژگون ساختن نظام انقلابی حاکم بر ایران یا تعدیل ومهار آن، برای اعاده نظم پیشین بوده است، آیت الله خامنه ای رییس جمهور وقت ایران با درک روشن از هدف جنگ، در این باره گفت: این جنگ علیه انقلاب اسلامی ایران و به منظور واژگون ساختن نظام انقلابی ایران و از بین بردن انقلاب اسلامی سازماندهی شد.
در همین زمینه حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، رییس وقت مجلس شورای اسلامی گفت: شروع جنگ تحقیقا برای نابودی انقلاب بود و از آن رو که شرقی ها و غربی ها از این انقلاب راضی نبودند، غرب که بیشترین منافع را در ایران داشت، انقلاب را مستقیما علیه منافع خود دانست، باید در ایران شرایطی به وجود می آمد که دیگران ناامید شوند و بگویند نمی شود. بدون اتکا به شرق و غرب، انقلاب باقی بماند و یکی از اهداف جنگ، تحقق این امر بود و برای سوکوبی و مهار انقلاب، مارکسیسم شرق و امپریالیسم غرب در این هدف به تلافی رسیدند و صدام نقطه تقاطع خطوط فوق بود و از آنجا شروع کردند و بر روی ایران فشار آوردند. بیمزبیل یکی از کارشناسان مسایل منطقه خاورمیانه و خلیج فارس درباره دلیل واقعی جنگ در کتاب خود می نویسد: دلیل واقعی جنگ درگیری سیاسی برای دست یافتن به برتری و سلطه یافتن بر خلیج فارس بود. در این روند عراق امیدوار بود انقلاب ایران را در نطفه خفه کند و نابود سازد که این برای کشورهای منطقه نظیر عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس، هدف ناخوشایندی نبود.
عراقی ها در توضیح علل شروع جنگ بر مفهوم حقوقی پیشگیری تاکید می کنند و در اظهارات خود بدون آنکه دلایل روشن و درستی ارائه نمایند، می گویند پس از پیروزی انقلاب اسلامی در برابر وضعیتی قرار داشتند که به جز مقاومت و برخورد با تجاوزگری راهی برای حفظ کشور خود نداشتند. در نهمین کنگره حزب بعث که برای نخستین بار مباحث آن درباره جنگ ایران و عراق منتشر شد تاکید می شود که در برابر رهبران عراق تنها اختیار یک راه وجود داشت یا مقاومت و جلوگیری از تجاوزات دشمن و یا اینکه تسلیم شدن به برنامه های امام خمینی.
همچنین مجید خدوری، عراقی الاصل مقیم امریکا، در کتاب خود، در توجیه علل تجاوز عراق به ایران می نویسد، عراق در موقعیتی قرار داشت که ناگزیر شد برای دفاع از خود دست به اقدام بزند. وی در عین حال به دلیل اینکه چنین ادعایی فاقد مبانی حقوقی روشن و مشخص می باشد، اضافه می کند: البته مناسب بود که عراق به شورای امنیت متوسل می شد و خود راسا دست به کار نمی شد.
در هر صورت وجود اختلاف مرزی و ارضی میان ایران و عراق که با انعقاد قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر حل وفصل شده بود و حتی وقوع تشنج مجدد میان دو کشور به تنهایی نمی توانست انگیزه و علت اصلی تجاوز عراق به ایران باشد، زیرا اولا که مبانی راه حل های رفع اختلافات در قرار داد الجزایر تعیین شده بود و ثانیا پیش از این دو کشور ایران وعراق در اوضاع بسیار حادتری قرار داشته اند که هرگز به یک جنگ تمام عیار متوسل نشده اند.
مهم تر آنکه ایران به دلیل وضعیت انقلابی و منازعات داخلی، که به طور طبیعی انقلاب ها پس از پیروزی درگیر آن هستند، فرصت و امکان آن را نداشت که عراق را تحریک و یا به آن هجوم کند. هاشمی رفسنجانی با اشاره به اوضاع ایران پس از انقلاب و امکان تحریک کردن عراق می گوید: ما ترورها و انفجارهایی روزانه و کودتا داشتیم، کودتای نوژه چند هفته قبل از آغاز جنگ اتفاق افتاد ودر کل تصور این امر که ایران این همه برخود مسلط باشد که به این زودی عراق را تحریک کند، از نظر آشنایان به تاریخ و سیاست محال است. اینکه بخواهیم در یک کشور همسایه برنامه ای پیاده کنیم محققا انقلاب ما آماده نبود و همه به این امر اذعان دارند. در آن زمان حتی ارتش ما نیز آماده نبود و بنابراین ادعای عراق که ما قصد تحریک این کشور را داشتیم پذیرفتی نیست البته ما مواضع انقلاب را اعلام کرده بودیم که در هیچ منطق و در هیچ جایی اعلام نظرات یک انقلاب و مکتب به دنیا نمی تواند چرم تلقی شود.
در عین حال اظهارات مقامات رسمی عراق اهداف عراق را از تهاجم به ایران روشن می سازد، در آبان ۱۳۵۹ صدام طی مصاحبه ای گفت: ما از تجزیه وانهدام ایران ناراحت نمی شویم و صریحا اعلام می داریم در شرایطی که این کشور دشمنی بورزد هر فرد عراقی و یا شاید هر عربی مایل به تقسیم ایران وخرابی آن خواهد بود.
طارق عزیز نخست وزیر وقت عراق نیز اعلام کرد: وجود پنج ایران کوچک تر بهتر از وجود یک ایران واحد خواهد بود ... ما از شورش ملت های ایران پشتیبانی خواهیم کرد و همه سعی خود را متوجه تجزیه ایران خواهیم نمود.
طه یاسین رمضان معاون نخست وزیر عراق نیز در مصاحبه با الثوره تاکید کرد: این جنگ به خاطر عهدنامه ۱۹۷۵ و یا چند صد کیلومتر خاک و با نصف شط العرب نیست. این جنگ به خاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است.
بنابراین گرچه عراق قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و درخواست لغو آن را بهانه تهاجم به ایران قرار داد ولی تجزیه ایران و براندازی نظام نوپای جمهوی اسلامی هدف نهایی رژیم بعث محسوب می شد.
بررسی اوضاع داخلی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هرچند به صورت اجمالی و گذرا، نشان دهنده این معناست که ایران نه تنها برای جنگ که حتی برای دفاع نیز آمادگی نداشت، زیرا علاوه بر منازعه ای که در داخل کشور بلافاصله پس از پیروزی انقلاب میان نیروهای انقلابی و لیبرال ها آغاز شد، اقتصاد کشور فوق العاده ضعیف شده بود و بسیاری از گروه های ضد انقلاب درمناطق مختلف کشور برای تضعیف دولت مرکزی تلاش می کردند.
منابع تسلیحاتی ایران به دلیل ماهیت ضد امریکایی انقلاب اسلامی قطع شده بود و در مجموع ایران بسیار آسیب پذیر به نظر می رسید.
در این میان وضعیت نیروهای ارتش که وظیفه دفاع از موزه های ایران را در مقابله با تهدیدات و تهاجم دشمن بیگانه برعهده داشتند بسیار نامطلوب بود. گروه های سیاسی شعار انحلال ارتش را سر می دارند که با درایت و هوشمندی امام خمینی خنثی شد، در عین حال ارتش با مشکلات اساسی که بسیاری از آنها ریشه در ساختار، هویت، آموزش و فرماندهی و کنترل داشت، برای انتقال از ارتشی طاغوتی به ارتشی اسلامی دست و پنجه نرم می کرد. این روند همچنان ادامه یافت و حتی جریان ضد انقلابی در درون ارتش برای اعاده وضعیت پیشین، کودتای نوژه را سازماندهی کرد که در آستانه اجرا (۲۰/۴/۱۳۵۹) کشف وخنثی شد. آقای هاشمی رفسنجانی در تشریح وضعیت نظامی ایران می گوید: ما هنوز مشغول تصفیه ارتش بودیم و افراد ارتش فرار کرده و بسیاری از آنها محبوس بودند و جای کارشناسان امریکایی را که از ایران رفته بودند، کسی نگرفته بود، تعداد بسیاری از قراردادهای تسلیحاتی که مکمل قدرت ارتش بود در همان ورزهای قبل از انقلاب توسط بختیار لغو شده بود و بسیاری از امکانات ما بدون پشتیبانی مانده بود و نیروی نظامی دیگری نیز هنوز در ایران شکل نگرفته بود.
سپاه پاسداران در این وضعیت با ماموریت دفاع از انقلاب، درگیر ماموریت های امنیتی در داخل کشور و در شهرها بود و بخشی از توانش در کردستان در مصاف با گروه های ضد انقلاب صرف می شد. بسیج نیز که پس از تصرف لانه جاسوسی آمریکا با فرمان امام خمینی در ششم آذر ۱۳۵۸ تشکیل شد به دلیل موانع موجود، فاقد هویت نظامی بود. رژیم بعثی حاکم بر عراق دقیقا به چنین وضعیتی آگاه بود، احمد زبیدی سرهنگ سابق ارتش عراق درباره درک رهبری عراق از وضعیت داخلی ایران پس از سقوط شاه می نویسد: رهبری عراق معتقد بود پس از سقوط شاه ، ایران و خصوصا ارتش ایران پس از انجام تصفیه و پاک سازی در آن، ضعیف شده است.
وضعیت نظامی ایران نشان دهنده کاهش توان دفاعی کشور و در نتیجه از میان رفتن قدرت بازدارندگی ایران در برابر عراق بود و این مسئله قطعا نقش بسیار اساسی در تصمیم گیری عراق برای تجاوز به ایران داشته است.
رژیم عراق برای دستیابی به نقش جدید در منطقه و در فضای برخورد خصومت آمیز امریکا و غرب علیه نظام انقلابی ایران، بی ثباتی ناشی از انقلاب در داخل ایران را به مثابه یک فرصت استثنایی، برای تسلط بر خلیج فارس به سود خود ارزیابی می کرد، در واقع روند تحولات ظاهرا به نفع عراق تمام شده بود، زیرا به جای یک ایران قوی در مقابل یک عراق ضعیف و منزوی، یک عراق قوی در مقابل یک ایران ضعیف و متفرق قرار گرفته بود.
در این مرحله گرایش سیاسی عراق که به طور سنتی به سوی شرق بود، تدریجا به سمت غرب به چرخش درآمد، زیرا برا عراق مقابله با انقلاب اسلامی در چارچوب منافع و سیاست های غرب، در مقایسه با شرق عملی و امکان پذیرتر بود. عراقی ها احتمال قطع ارسال تسلیحات روسی را پیش بینی کرده بودند و با توجه به سلاح هایی که پیش از این خریده بودند و انعقاد قرار داد تسلیحاتی چهار میلیارد دلاری با فرانسه، تصور می کردند در یک جنگ سریع و کوتاه مدت دچار مشکلات اساسی نخواهند شد. البته این مسئله نیز قابل پیش بینی بود که روس ها هم با تهاجم عراق به ایران موافق باشند. زیرا این مسئله علاوه بر اینکه تمرکز و انرژی ایران را به جنگ باعراق منتقل می کرد، می توانست جمهوری اسلامی ایران را به گسترش روابط به ویژه در زمینه نظامی با مسکو، سوق دهد.
شمارش معکوس برای شروع جنگ،‌ متعاقب ناامیدی امریکایی ها از حل معضل گروگان ها (در تسخیر لانه جاسوسی) در سال ۱۳۵۸ آغاز شد. در بهمن ۱۳۵۸ برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب بنی صدر به عنوان اولین رییس جمهور کلا تلاش هایی که وی انجام داد، هیچ کدام به حل معضل گروگان های امریکایی منجر نشد. با فرارسیدن زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در امریکا کارتر که عملا در کمند گروگان ها به گروگان گرفته شده بود، به تدریج فشار بر ایران را افزایش داد. در فروردین ۱۳۵۹ امریکا ضمن اعلام قطع رابطه با ایران به تحریم اقتصادی ایران اقدام کرد. ضمن اینکه پیش از این ارسال هرگونه تجهیزات نظامی به ایران قطع شده بود. صدام نیز در این فضای روانی جدید ناشی از فشارهای سیاسی و نظامی اعلام کرد عراق آماده است تمام اختلافات خود با ایران را با زور حل کند. موضع گیری صدام آشکارترین اعلام آمادگی عراق برای فشار به ایران در جهت سیاست واشنگتن بود. رژیم عراق بلافاصله بر نقل و انتقالات و تجاوزات مرزی افزود به گونه ای که بسیاری از ناظران، وقوع جنگ میان دو کشور را محتمل ارزیابی کردندو در نتیجه بخشی از نیروهای نظامی ایران درمرز مستقر شدند.
خبرگزاری رویترز در گزاش خود، اوضاع نظامی را وخیم ترین برخوردها میان دو کشور پس از جنگ های سال ۱۹۷۴ اعلام کرد.
عملیات طبس با هدف آزاد سازی گروگان های امریکایی در ۱۱ آوریل ۱۹۸۰ (۲۳ فروردین ۱۳۵۹) در جلسه ویژه شورای امنیت ملی امریکا تصویب و ۱۳ روز بعد (۵ اردیبهشت ۱۳۵۹) اجرا شد، زیرا برژینسکی معتقد بود زمان تیغ زدن به دمل فرا رسیده است.
عراقی ها از این اقدام چنین برداشت کردند که امریکا درمرحله بعد به اقدام نظامی به مراتب بزرگ تری علیه ایران دست خواهد زد.
برژینسکی مغز متفکر و تصمیم گیرنده امریکا برای مقابله با ایران، در تیر ۱۳۵۹ برنامه مذاکره محرمانه مقامات عالی رتبه امریکا و عراق را طراحی کرد. به گزارش نشریه نیویورک تامیز هدف از این دیدار بحث و مذاکره درباره راه های هماهنگ کردن فعالیت های امریکا و عراق در مخالفت با سیاست های ایران بود. برژینسکی صدام را نیروی متعادل کننده آیت الله خمینی تلقی می کرد. ملاقات محرمانه صدام و برژینسکی در مرز اردن به منزله چراغ سبز امریکا به عراق برای آغاز جنگ بود و این تلقی را در صدام به وجود آورد که در صورت حمله به ایران مورد حمایت امریکا قرار خواهد گرفت. سه ماه پس از تجاوز عراق به ایران و گرفتار شدن عراقی ها در سرزمین های اشغالی، طارق عزیز در سفر به فرانسه خبر ملاقات صدام و برژینسکی را در اختیار مجله فیگارو قرار داد تا به عنوان اعتراض عراق به سیاست های امریکا در قبال عراق منتشر شود. گزارش فیگارو چنین است: جریان جنگ ایران و عراق در واقعی از ژوئن گذشته (تیر ۱۳۵۹) زمانی آغاز شد که برژینسکی به اردن سفر کرد و در مرز دو کشور اردن و عراق با شخص صدام ملاقات کرد و قول داد که از صدام حسین کاملا حمایت نماید و این امر را تفهیم کرد که امریکا با آرزوی عراق درباره شط العرب (اروند رود) و احتمالا برقراری یک جمهوری عربستان در این منطقه مخالفت نخواهد کرد وبالاخره کلیه اقدامات به کشاندن عراق به جنگ علیه ایران منجر شد و پیش بینی ها چنین بود که اگر بغداد پیروز شود، ایران بی ثبات می شود و رژیم جمهوری اسلامی از میان می رود و یک دولت طرفدار غرب جای آن به قدرت می رسد و در صورتی که عراق با شکست مواجه گرد، امریکا می تواند خود را به عنوان حامی و مدافع ایران قلمداد نماید.
در تیر ۱۳۵۹ برابر اعترافات رکنی یکی از عناصر کوتای نوژه، امریکایی ها درباره تقدم و تاخر کودتا و جنگ به بحث و بررسی پرداختند و اجرای کودتا را در تقدم قرار دادند. زیرا در صورت موفقیت کودتا دیگر نیازی به تهاجم نظامی عراق نبود ضمن اینکه شکست کودتا با توجه به نقش محوری ارتش در اجرای آن، می توانست موقعیت روحی و روانی ارتش را به طور کامل متزلزل نماید. بنابر برخی گزارش ها رهبران عزیز از ناحیه نیروی هوایی ایران بسیار نگران بوده اند، لذا وقوع کودتا می توانست تا اندازه ای نگرانی عراق را که در اندیشه تجاوز به ایران بود نیز برطرف سازد.
با شکست کودتای نوژه و فرار عناصر کودتاچی به عراق و تشریح وضعیت نظامی ایران، عراقی ها که از چند ماه قبل برای تجاوز به ایران در آمادگی به سر برده و همرزمان با کودتای نوژه نیز در ۲۰ نقطه مرزی درگیری ایجاد کرده بودند، بر نقل و انتقالات خود افزودند و سرانجام در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تهاجم سراسری خود را آغاز کردند.
با توجه به آنچه که توضیح داده شد، تهاجم عراق به ایران در واقع تهاجم به یک انقلاب بوده به عبارت دیگر ، ایران بهای انقلاب خود را پرداخت، زیرا با راه حل هایی که در برابر خود داشت، ممانعت از وقوع جنگ امکان ناپذیر بود. ایران برای جلوگیری از وقوع جنگ که زمینه های آن به نحو اجتناب ناپذیری درحال شکل گیری و تکوین بود، راه حل شامل بازدارندگی، یارگیری سیاسی و ارائه امتیاز فراروی خود داشت. قدرت بازدارندگی ایران ظاهرا به دلیل وضعیت نیروهای ارتش کاهش یافته بود و نیروهای انقلابی نظیر سپاه و بسیج نیز از لحاظ امکانات در وضعیت مناسبی قرار نداشتند. حضور لیبرال ها در راس هرم قدرت سیاسی در این مقطع، عوارض نامطلوب و جبران ناپذیری به دنبال داشت، زیرا لیبرال ها به لحاظ بینش و تفکر و عدم درک ماهیت و مبانی انقلاب، قادر به حل معضلات انقلاب نبودند. بنی صدر در حد فاصل اسفند ۱۳۵۸ تا شهریور ۱۳۵۹ علاوه بر ریاست جمهوری به فرماندهی کل قوا منصوب شده بود، لیکن نه تنها نیروهای انقلاب را منزوی کرد بلکه در به کارگیری ارتش برای باز دارندگی در برابر عراق نیز ناتوان بود نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع، ایت الله خامنه ای در این باره در نماز جمعه تهران اظهار کردن: نزدیک به هفت ماه قبل از جنگ، شما فرمانده کل قوا بودید چرا نیروهای نظامی ما هنگام شروع جنگ نتوانست مقاومت کند؟ حضرت امام شما را در اول اسفند ۱۳۵۸ به فرماندهی کل قوا برگزیدند. در اول مهر ماه ۱۳۵۹ یعنی هفت ماه تمام بعد از فرماندهی کل قوای شما جنگ شروع شد. در این هفت ماه شما چه کردید؟ چرا ارتش را مرمت نکردید. چرا نظامیان را آموزش ندادید. آیا اینها را چه کسی می بایست انجام می داد؟ چرا شما وقتی جنگ شروع شد و خرابی کار شما د هفت ماه گذشته آشکار شد تقصیرها را به گردن این و آن می اندازید؟ وقتی از ایشان می پرسند چرا ارتش را سر و سامان نداده اید می گوید چون کسان دیگری در ارتش دخالت کرده اند منظور ایشان دادگاه های انقلاب در ارتش است چون افراد متهم به کودتا را دستگیر کرده بودند. آقای بنی صدر توقع داشتند در ارتش علیه جمهوری اسلامی کودتا شود و کودتاچیان آزاد گردند و دستگیر نشوند.
یارگیری سیاسی و مشارکت در یک ائتلاف سیاسی منطقه ای یا جهانی نیز به دلیل فقدان ثبات سیاسی در کشور برای تصمیم گیری و همچنین به دلیل ماهیت انقلاب اسلامی عملی نبود، زیرا وضعیت کشور مانع از شکل گیری روابط سیاسی پایدار بود ضمن اینکه ارائه امتیاز آشکار نیز کاملا با خط مشی انقلاب درتضاد بنیادین بود و عملا هیچ گونه تاثیری در ممانعت از وقوع جنگ نداشت وتنها می توانست زمان آن را به تاخیر اندازد.
در نتیجه مردم ایران بر پایه هویت جدیدی که با انقلاب اسلامی کسب کردند، تهاجم عراق را در چارچوب سیاست های امریکا و با هدف براندازی نظام انقلابی حاکم بر ایران تفسیر و به دفاع در برابر متجاوزان مبادرت کردند.
ماهیت تجاوز عراق و مقاومت مردمی جمهوری اسلامی نشان دهنده پیوستگی عمیق اهداف جنگ با انقلاب اسلامی بود تاثیرات و تعاملات جنگ و انقلاب بر یکدیگر، تا پایان جنگ همچنان ادامه یافت. در عین حال دستیابی به درک روشن و عمیق تر درباره تاثیرات انقلاب در دفاع و در نتیجه ناکامی دشمن نیاز به بررسی جداگانه ای دارد و شاید پاسخ به سوال زیر تا اندازه ای ابعاد این موضوع را روشن نماید: اگر شروع جنگ از جانب رژیم عراق به دلیل وقوع انقلاب در ایران و فقدان توان نظامی جمهوری اسلامی برای بازدارندگی دشمن بوده است.
پس چه عامل یا عواملی به ناکامی و محقق نشدن اهداف دشمن پس از تجاوز به ایران انجامید؟
منبع : حیات