چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی کوتاه به زندگی و شهادت آیت الله مهدی شاه آبادی


نگاهی کوتاه به زندگی و شهادت آیت الله مهدی شاه آبادی
● در راه رسیدن به دوست
بی تردید، شخصیت مجاهد شریف و خدمتگزار مخلص، آیت الله حاج شیخ مهدی شاه آبادی در زمان حیات خود آن چنان که شایسته اوست بر مردم شناخته شده نبود و هنوز هم بسیاری از زوایای زندگی، عقیده، مبارزات، مجاهدات و خصائل اخلاقی او برای بسیاری از مردم ما و حتی برای آنها که از نعمت آشنایی با حضرتش برخوردار بودند، پنهان مانده است، لکن آنچه ما بر خود وظیفه و تکلیف دانستیم، به لحاظ حق بزرگی که بر ما به عنوان آینه داران جامعه دارد ، این است که در حد مقدورات بکوشیم تا گوشه هایی هر چند محدود از زندگانی پربار او را به مردم معرفی کرده و راه و رسم و آرمان او را هر چه زنده تر و فروزان تر نماییم. آنچه پیش روی شماست، کوششی است که با هدف مذکور تهیه شده است.
● ولادت و دوران تحصیل
در سال ۱۳۰۹ شمسی، در اوج اختناق سنگین و شیطانی رضاخان، در بیت بزرگمردی که به جرات می توان گفت که از استوانه های عرفان و فقاهت و سیاست بود و در دامان مادری که در اوجی از علم و معرفت و کمال و مهربانی قرار داشت، فرزندی چشم به جهان گشود که نام او را مهدی گذاردند.
در چنین خانواده ای که گرمای عرفان و جهاد موج می زد، مهدی چیزی جز زمزمه عشق و شهادت نمی شنید و جز فداکاری در راه اسلام و اعتلای کلمةالله چیزی نمی آموخت.
مهدی پس از حدود چهار سال، به همراه والد مکرم خود، آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی(ره) که در آن زمان در شهر مقدس قم رحل اقامت افکنده بود، به تهران آمد. آنگاه به مکتب خانه امامزاده یحیی سپرده شد و در طول دو سال، یعنی تا ۶ سالگی به فراگیری مقدماتی قرآن مشغول گردید.
سپس در ۶ سالگی به همراه دو برادر دیگرش که به دبستان توفیق می رفتند، به آن مدرسه رفته و تا ۱۲ سالگی، دوره دبستان را پشت سر نهاد. در دوره دبستان، علاوه بر خواندن درس های مدرسه، در منزل پیش پای پدر جلوس می کرد و صرف و نحوه و دیگر مقدمات ادبیات عرب را از پدر بزرگوارش فرا می گرفت. سپس در سال ۱۳۲۳ شمسی در ۱۴ سالگی برای ادامه تحصیل علوم دینی به مدرسه مروی رفت. ۱۸ ساله بود که در حضور والد ارجمندش و به دست یکی از سادات محترم، به لباس مقدس روحانیت ملبس گردید.
بیش از یک سال از تلبس او به این لباس شریف نگذشته بود که در سوم آذر سال ۱۳۲۸ شمسی مطابق با سوم صفر ۱۳۶۹ قمری، پدر بزرگوارش به عالم بقاء رحلت کرد.
قریب دو سال از وفات پدر گذشته بود که جهت ادامه تحصیل علوم اسلامی به مهد علم و تقوی ـ قم ـ عزیمت کرد. سپس در سال ۱۳۳۱ به منظور گذراندن دوره دبیرستان، موقتا به تهران بازگشت و به خاطر هوش و استعداد سرشاری که داشت، دوره دبیرستان را در طول ۱۴ ماه اقامت در تهران با موفقیت پشت سر گذارد.
در همین دوران بود که ایران در تب و تاب نهضت آیت الله کاشانی بود. شیخ شهید پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد، یعنی در شهریور ،۱۳۳۲ برای اولین بار دستگیر و زندانی می شود، ولی پس از مدت کوتاهی آزاد می گردد. سپس در مهر ماه ۱۳۳۲ دوباره راهی قم شده و تحصیل علوم حوزه را با جدیت ادامه می دهد.
در سال ۱۳۳۴ یعنی در سن ۲۵ سالگی، سطوح عالی حوزه را به اتمام رسانیده و در دروس خارج فقه و اصول امام راحل(ره) و مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله العظمی گلپایگانی و آیت الله العظمی اراکی حاضر می شود.
از خود ایشان نقل شده است: با مختصر غذایی در ماه مبارک رمضان افطار می کردم و به مطالعه می نشستم و هنوز جابه جا نشده بودم که صدا می زدند و می گفتند دیر شده و نزدیک اذان صبح است. به سرعت چیزی می خوردم و به نماز مشغول می شدم. باز می گفتند: در طی چند سال متمادی در ایام تحصیل اتفاق نیفتاد که در شبانه روز، بیش از چهار ساعت بخوابم.
مرحوم آیت الله سیدمحمدباقر موسوی همدانی ـ مترجم تفسیر شریف المیزان ـ در این رابطه می گوید: به اتفاق، دروس را می خواندیم و من بعضی از دروس جدید را نیز از ایشان فرا می گرفتم. از جمله ریاضیات و فیزیک و زبان انگلیسی سال آخر دبیرستان را نزد ایشان خواندم. ایشان از دقت نظر و استعداد خوبی برخوردار بودند و لذا گاهی به دوستانش که اظهار سنگینی دروس دبیرستان را می نمودند، می گفتند که این درس ها برای یک طلبه، در حکم کلاس اول ابتدایی است و اگر خسته می شدیم، ما را به استقامت و پشتکار تشویق می کردند.
زمانی که فرزند ایشان به تشویق پدر، تصمیم می گیرد که دوره ۶ ساله دبیرستان را به صورت جهشی و در یک سال بگذراند، ایشان تمامی دروس تخصصی ریاضی نظام های قدیم دبیرستان(اعم از جبر، ترسیمی و رقومی، حساب استدلالی، هندسه و مخروطات، مثلثات و هندسه فضایی) و نیز دروس فیزیک، مکانیک، شیمی و زبان انگلیسی را شخصا به فرزند خود یاد می دهد.
● ازدواج و تشکیل خانواده
شهید شاه آبادی در سال ،۱۳۳۶ در سن ۲۷ سالگی تصمیم به ازدواج می گیرد و با بیت مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی بزرگ که خانواده علم و فضیلت و مبارزه جهاد است، وصلت می نماید. وی در همان سال، مادر محترمه خود که او نیز اهل فضل و ادب بوده و در آن زمان حدود ۷۸ سال داشت را به نزد خود آورده و بدین گونه زندگی مشترک شهید شاه آبادی و همسر بزرگوارش در کنار مادر آغاز می شود و از مادر تا پایان عمر او نگهداری کرده و به خدمتگزاری اش ادامه می دهد. لازم به ذکر است که والده مکرمه ایشان در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ در سن ۱۰۰ سالگی بدرود حیات گفت و از وی اشعاری عرفانی و اخلاقی به زبان های فارسی و عربی برجای مانده است. همسر شهید شاه آبادی می گوید: پدرم نسبت به ازدواج من وسواس خاصی داشتند، ولی به محض این که صحبت از خانواده مرحوم آیت الله شاه آبادی بزرگ شد، بدون کمترین وسواس و تردیدی راضی به ازدواج ما شدند.
● تبلیغ زعامت و رهبری حضرت امام
شروع مبارزات دینی و سیاسی اجتماعی این شهید عزیز را باید از زمان نهضت ملی ایران و مبارزات مجاهد بزرگ اسلام، آیت الله کاشانی جست وجو کرد.
اوج گیری مبارزات و مجاهدات این شهید عزیز را باید از زمانی دانست که امام خمینی (ره) به مبارزه با رژیم منحوس پهلوی برخاست. از این میان آیت آلله مهدی شاه آبادی که اندیشه مبارزه را سالیان دراز، با الهام از پدر بزرگوار خویش در عمق جان خود پرورده بود، در این زمان، صدای آشنایی را می شنید که گویی پژواک صدای عزت آفرین و غرور انگیز پدر خویش علیه رضاخان قلدر است.
بدین سان، شهید عزیز، شاه آبادی با امام خمینی (ره) در همان زمان، عهد و پیمان گرانمایه ای بست و علاقه این فرزند رسول الله را با جان خویش درآمیخت.
از آن پس، با الهام از رهبر بزرگوار اسلام و با شیفتگی و پشتکار خاصی، مبارزات دینی خویش را تداوم بخشید. ایشان به ویژه نقش اصلی خویش را شناساندن مقام والای مرجع تقلید و رهبر شیعیان ـ امام خمینی ـ به توده های ملت مسلمان می دانست.
بدین سان ایشان هر چند یک بار، چه در دوران طلبگی و چه پس از آن به رغم فعالیت های زیاد و مستمر خویش، همراه خانواده خویش و برای تبلیغ دین و نشر احکام و به ویژه شناساندن مقام والای حضرت امام (ره)، به دوردست ها کوچ می کردند و مردم آن سامان را ارشاد می فرمود.
تقریبا تمامی تابستان ها و ایام ماه مبارک رمضان و ایام محرم و صفر که دروس حوزه های علمیه تعطیل هستند را در این راه سپری می کرد و به بسیاری از شهرها و روستاهای کشور، بار سفر می بست.
همسر شهید می گوید: بچه ها را برمی داشتیم و به دنبال آقا به روستاها می رفتیم. با توجه به تبلیغات رژیم علیه روحانیت، ایشان جاهایی را انتخاب می کرد که سختی بیشتر و نیاز شدیدتر داشته باشد و نوعا از نظر شرایط زندگی مشکل تر باشد. به هنگام ورود ما به بعضی از روستاها با عدم استقبال روستاییان مواجه می شدیم. گاهی می شد که در اثر تبلیغات سوءرژیم، افراد روستا به حدی با ما مخالفت می کردند که حتی از فروش نان به ما ابا داشتند و لذا ایشان همراه خودشان، نان خشک و پنیر به روستا می آوردند. اما ایشان در همین روستاها با شوق و علاقه فراوانی به هدایت و ارشاد مردم می کوشیدند و به ویژه توجه بیشتر ایشان بر روی نوجوانان و جوانان این روستاها بود و با برنامه های درسی، تفریحی، ورزشی و تربیتی خاصی که مورد توجه آنان باشد، در علاقمند ساختن آنان به اسلام تلاش می کردند. ایشان آنقدر در جذب مردم حوصله و پشتکار به خرج می دادند تا مردم را آگاه سازند و قلوب پاک و بی آلایش آنان را مملو از عشق به اسلام و قرآن نمایند. رفتار روستاییان در روزهای آخر اقامت ما با روزهای ورودمان، تفاوتی توصیف ناپذیر داشت. مردم با اصرار و التماس می خواستند از مراجعت ایشان جلوگیری کنند و با گریه در جلو ماشین جمع می شدند و از آقا می خواستند که مجددا در یک فرصت دیگر به آن روستا بیایند، ولی ایشان به جای این که در رمضان و یا محرم آ ینده، به همان ده برگردند و از این روستای آماده و جذب شده استفاده کنند، این محل را به یک روحانی جدید می سپردند و خودشان به یک روستای دیگر می رفتند و باز از ابتدا ….
یک بار وقتی فرمانده پاسگاه ژاندارمری روستای کیلان در نزدیک آبسرد دماوند، در شب عاشورا ایشان را از منبر به پایین می کشید و به پاسگاه می برد، در بازجویی از وی سوال می کند که چرا در عین تذکرات مکرر به شما، در سخنرانی های خود از اول شخص مملکت! ذکری به میان نیاورده و او را دعا نکرده اید؟ ایشان با فریادی بلند و در جمع تعدادی از افراد پاسگاه و مردم روستا می گوید که من نان امام زمان را نمی خورم که حلیم مشدی عباس را هم بزنم، و جالب تر آن است که چون همسر فرمانده این پاسگاه مطلع می شود که همسرش، روحانی روستا را در شب عاشورا از منبر پایین کشیده است، مدت ها با شوهرش قطع رابطه می کند!
● مراجعت به تهران و امامت مسجد اعظم رستم آباد
جسارت و بی پروایی شهید شاه آبادی در برخورد با طاغوت از آن شهید عزیز، چهره ای مقاوم و سازش ناپذیر و درخشان ترسیم کرده بود. در این سال ها ابعاد مبارزات ایشان، بروز و ظهور و وسعت بیشتری می یابد و لذا لازم می بینند که از پایگاه قم به تهران هجرت کرده، در مرکز ایران حضور بارزتری در برخورد با مسایل سیاسی داشته باشند. لذا در سال ۱۳۵۰ پس از حدود ۲۱ سال اقامت در قم به تهران می آید و چهره در چهره شاه می اندازد و رودرو، خلاق تر و فعال تر با مساله شاه و رژیم طاغوت برخورد می کند. پس از مدتی، اهالی روستای رستم آباد شمیران از ایشان دعوت می نمایند تا با قبول امامت مسجد، این مسجد و محل را به پایگاهی جهت رشد نیروهای انقلابی بدل سازند. گرچه برای شهید شاه آبادی، مساجد فعال تر و بزرگ تر و نزدیک تری آماده بود، ولی ایشان با توجه به نیاز افراد منطقه و جذب جوانان و نیروهای متعهد آن محل و تشکل آنان در قالب جلسات مذهبی، مسوولیت مسجد را قبول می نمایند و با تلاشی خستگی ناپذیر و زحمتی شبانه روزی، آن مسجد را به پایگاهی برای انقلابیون بدل کرده، اعلامیه ها و نوارهای امام را که از نجف می رسید، تکثیر می کنند و به نقاط مختلف کشور ارسال می نمایند.
شهید شاه آبادی جهت تجدید بنای مسجد، شب ها بعد از نماز مغرب و عشا، آستین بالا می زد و کار می کرد و در طول کار موعظه می نمود.
آقای دکتر علی اکبر ولایتی در مورد کیفیت ورود ایشان به مسجد رستم آباد و فعالیت های ایشان چنین می گوید: آیت الله شاه آبادی به سال ۱۳۵۱ به عنوان امام جماعت به مسجد رستم آباد تشریف آوردند. چند ماه قبل از آن که ایشان بیایند، مرحوم شیخ محمدتقی رستم آبادی نوه مرحوم حاج آخوند رستم آبادی که سال ها امام جماعت مسجد رستم آباد بودند فوت کردند و بعد از فوت ایشان، ما یک عده از جوان های آن زمان رستم آباد به دنبال این بودیم که جانشین مرحوم رستم آبادی کسی باشد که اهل مبارزه باشد. بر این اساس آقایان جمارانی و کروبی توصیه کردند که اگر از حاج آقا مهدی شاه آبادی خواهش کنیم که اینجا تشریف بیاورند، در شکل گیری مبارزات این منطقه بسیار مفید خواهد بود. در آن زمان رستم آباد دو دسته کاملا متمایز بودند. یک عده آنهایی که طرفدار رژیم حا کم بودند و یک دسته آنهایی که مخالف رژیم بودند و ما همه نگرانی مان این بود که نکند دسته مقابل از فرصت پیش آمده استفاده بکنند و یک فردی را آنجا بیاورند که یا آدم بی تفاوتی باشد و یا طرفدار رژیم. شهید شاه آبادی که به رستم آباد آمدند یک تحولی در آنجا ایجاد کردند و از طرفی به طور طبیعی، دسته مقابل یعنی طرفدار رژیم شروع به سم پاشی علیه ایشان کردند و متقابلا این طرف هم از شهید شاه آبادی حمایت می کردند که با توجه به شهادت ایشان و خلوص معدودی از جوانان و افراد مسن معتقد به اسلام و مبارزه و راه حضرت امام، به تدریج دسته مقابل ضعیف شدند.
آقای دکتر ولایتی می افزاید: شهید شاه آبادی، تازه ترین اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام (ره) را می آوردند و در آنجا تکثیر و توزیع می کردند. ایشان کتابخانه ای هم در آن مسجد درست کرده بودند که کتاب های انقلابی و اسلامی در آنجا وجود داشت و به افراد انقلابی در آنجا مسوولیت داده بودند. همچنین توسط ایشان روحانیون مبارز و انقلابی به عنوان امام جماعت مساجد آن مناطق انتخاب می شدند تا جمع روحانیت مبارز شمیران تقویت شود و خلاصه، مسجد رستم آباد با توجه به حضور آقای شاه آبادی در آنجا، یکی از پایگاه های انقلاب بود و همیشه در تظاهرات، تعداد بسیاری از مردم آن منطقه شرکت می کردند و ایشان به همراه روحانیون مبارز شمیران، کارهای مبارزاتی را سامان می دادند و نقش ایشان، بسیار زیاد و موثر بود.
● مبارزه در تهران
پس از بازگشت به تهران در سال ۱۳۵۰مبارزات بی امان ایشان علیه رژیم منحط پهلوی وسعت و شدت بیشتری می یابد.
شهید بزرگوار شاه آبادی با درک صحیح اهداف والای مقام معظم رهبری و بینش کامل نسبت به شرایط ویژه کشور، آگاهی بخشیدن به طلاب جوان و جوانان پرشور مسلمان را در سرلوحه کارهای مبارزاتی و اسلامی خویش قرار داد. فعالیت شبانه روزی و مخلصانه این شهید بزرگوار باعث می گردید که جوانان متعهد و پرشور فراوانی، گرداگرد ایشان جمع شده و از انفاس قدسی و معنوی ایشان توشه اندوخته و هر لحظه در مبارزه خویش علیه فرعون زمان، راسخ تر گردند. اینک به طور اجمال به بیان تاریخچه کوتاهی از این مبارزات و زندان ها و تبعیدها می پردازیم:
حمایت انقلابیون؛ از سال ۱۳۵۰ به بعد: ایشان، بعضی از جوانان باتقوی و مسلمانی که قصد زیات امام (ره) و یا آموزش نظامی در خارج از کشور را داشتند و یا به هر نحو در امور مبارزاتی فعالیت می کردند، از جهت مالی در حد توان خویش مساعدت می نمودند و یا امکانات مورد نیاز را در اختیارشان قرار می دادند.
▪ اولین زندان؛ تیر ماه :۱۳۵۲ رژیم شاه در این سال ایشان را به عنوان یک روحانی برجسته و فعال و مبارز، شناسایی کرده و به ایشان بسیار حساس می شود و این امر در نهایت، منجر به حداقل ۵ بار زندان و یک بار تبعید ایشان می گردد که اینها به جز بازداشت های مکرر و متعدد است که به صورت کوتاه برای این روحانی مبارز پیش آمده است. سرانجام عوامل رژیم در
۴/۴/۱۳۵۲ ایشان را به دلیل فعالیت های مخفی علیه رژیم سفاک پهلوی دستگیر می نمایند.
این شهید عزیز با استقامت و صبر زایدالوصفی، شکنجه ها را تحمل کرده و ماه ها فشار و سختی را به جان خرید و بالاخره در دادگاه نظامی رژیم به ۴ ماه زندان محکوم شد و در آبان همان سال آزاد شد.
▪ زندان دوم؛ سال :۱۳۵۳ ایشان در اثر تداوم مبارزه و ادامه فعالیت ها، مجددا در سال ۱۳۵۳ دستگیر شده و پس از ۲۰ روز آزاد می شود.
▪ زندان سوم؛ سال :۱۳۵۴ به دنبال همکاری خلیل فقیه دزفولی با ساواک، یک بار دیگر رژیم شاه به منزل این عالم یورش برده و یک دستگاه ماشین پلی کپی و مقدار قابل توجهی اعلامیه و کتاب و نوار از منزل ایشان به دست می آورد و شهید شاه آبادی را دستگیر می نماید و او را به شکنجه گاه می برد. اما شیخ شهید، گستاخ تر و مقاوم تر از همیشه با موضعی غرور آمیز و شجاعانه در مقابل شکنجه گران می ایستد و فریاد می زند که اگر من اعلامیه های امام را نخوانم پس چه کسی بخواند؟ بالاخره رژیم شاه ایشان را پس از ۲ ماه آزاد می نماید.
تبعید؛ سال :۱۳۵۵ ساواک که از جلوگیری گسترش فعالیت های شهید شاه آبادی مایوس می گردد، وی را به بانه که از شهرهای سنی نشین کشور بوده و در دورترین نقطه از استان کردستان تبعید می کند. رژیم شاه به این امید بسته بود که اختلاف مذهبی آن شهید با مردم بانه، بتواند برای ایشان یک نوع شکنجه روحی بوده و علاوه بر آن امکان هرگونه مبارزاتی را نیز از ایشان سلب کند، لکن ایشان در بانه با زحمات شبانه روزی و روش های خداپسندانه حرکت کرده و نه تنها از هرگونه اختلاف و تفرقه پرهیز نمودند،بلکه با شرکت پیوسته و مستمر در مساجد برادران اهل تسنن و مصاحبت با مردم کوچه و بازار، به بیان علت تبعید خود پرداخته و ماهیت خائنانه رژیم شاه را افشا می نمایند.
آقای ملامحمد مدرسی که از علمای بانه است می گوید: شاید بتوانم به جرات ادعا کنم که آیت الله شاه آبادی در مدت تبعید خود هیچ یک از نمازهای یومیه خود را در منزل نخواند، بلکه در همه جماعات شرکت می نمود و حتی در یک یا چند مسجد خاص هم نماز نمی خواند، بلکه سعی می کرد که در همه ۱۴ مسجدی که در این شهر بود به نوبت شرکت کند.
مجموعه فعالیت های این بزرگ مرد باعث گردید که رژیم از ترس شورش بیشتر کردهای آن منطقه، به تبعید ایشان خاتمه داده و ایشان را پس از حدود ۶ ماه آزاد نماید.
▪ زندان چهارم؛ خرداد :۱۳۵۷ به دنبال آن که یکی از گروه های مسلمان و انقلابی به شهید بزرگوار مراجعه می نماید تا هدایت و ارشاد آنان را در زمینه های اخلاقی و مبارزاتی برعهده گیرد، پس از تعقیب و مراقبت های چندین ماهه ساواک و بالاخره کشف آن گروه اسلامی، رژیم منحوس شاه، شهید بزرگوار را در ۳۰ خرداد ماه ۱۳۵۷ به همراه حدود ۷۰ نفر دیگر دستگیر می کند. این بار دستگیری ایشان از ویژگی خاصی برخوردار بود. ایشان از لحظه ورود به کمیته ضد خرابکاری با صلابت و اقتدار منحصر به فردی با دژخیمان ساواک برخورد کردند و تمامی قدرت شیطانی رژیم را که در دستگاه مخوف زندان خلاصه می شد به مسخره می گرفتند و بازجوهایی را که می خواستند از ایشان سوال کنند با لحن آمرانه و غرورآمیزی تحقیر می کردند. از خود ایشان نقل شده است که مرتبا به مامورین می گفتند: باید تمامی اعلامیه ها و کتاب ها و نوارهایی را که از منزل دزدیده اید، برگردانید.
▪ زندان پنجم؛ آبان :۱۳۵۷ بلافاصله پس از آزاد شدن از زندان قبلی در آبان ،۱۳۵۷ در شرایطی که حدود ۳ ماه از برقراری حکومت نظامی در تهران و قتل عام ۱۷ شهریور گذشته بود به طور علنی و صریح، مبارزات خود علیه رژیم را ادامه داد. به همین دلیل پس از ۱۲ روز مجددا دستگیر گردیده و در زندان باغشاه محبوس شد.
ایشان در تاریخ سوم بهمن ۱۳۵۷ یعنی درست چند روز قبل از ورود امام امت به ایران، از زندان آزاد می شود.
▪ تحصن در دانشگاه تهران؛ بهمن :۱۳۵۷ طاغوت فرار کرد و شاه آبادی برای آخرین بار با اوج گیری قیام امت اسلامی در سوم بهمن ۱۳۵۷ همراه با جمع کثیری از زندانیان آزاد شد. در همان روزهای آزادی ایشان، پیام سرورآفرین امام امت مبنی بر مراجعت به میهن اسلامی صادر شد که با جلوگیری دولت غیرقانونی بختیار و مسدود شدن فرودگاه های کشور ، علما و روحانیون ایران و از جمله شهید شاه آبادی، تحصن خود را در دانشگاه تهران آغاز کردند و سرانجام، امام (ره) این قلب تپنده ملت، در روز ۱۲ بهمن ۵۷ قدم به خاک گلگون کشور گذاشت.
▪ استقبال از امام ؛ بهمن :۱۳۵۷ نقش شیخ شهید ما در کمیته استقبال امام و اداره بیت ایشان در تهران، بسیار حساس و قابل توجه بود. در این میان، شهید شاه آبادی از جمله معدود افرادی بود که در ارتباط خاص با حضرت امام و در جمع افرادی چون شهید مطهری و شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی قرار داشت.
ماموریت ابلاغ پیام امام؛ بهمن :۱۳۵۷ در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ و در لحظات حساسی که امام خمینی، فرمان تاریخی لغو حکومت نظامی را صادر فرمودند، شهید شاه آبادی و شهید مطهری، اولین افرادی بودند که این پیام را از امام دریافت نموده و ماموریت ابلاغ این پیام را به تمامی مراکز و اماکن برعهده گرفتند.
آن شهید به هنگام شروع درگیری ها در ۲۱ بهمن، از همان ابتدا در خلع سلاح کلانتری ها و پادگان ها و انتقال اسلحه و مهمات آنها به نقاط امن، فعالانه کوشا بوده و لحظه ای از پا نایستاد.
● خدمات و مسوولیت های پس از پیروزی انقلاب
۱) خدمت در کمیته انقلاب اسلامی
۲) خدمت در سنگر هدایت و ارشاد
۳) ائتلاف بزرگ خدمت بزرگ
(منظور انتخابات اسفند ۱۳۵۸ است که احزاب و گروه های اسلامی هر یک کاندیداهایی را معرفی می کردند و جامعه روحانیت مبارز تهران به نمایندگی تام الاختیار ایشان را برمی گزینند و پس از ماجراهایی از سوی جریان متمایل به بنی صدر و … به کوشش شهید شاه آبادی از طرف جامعه روحانیت مبارز تهران و حضرت آیت الله خامنه ای از طرف حزب جمهوری اسلامی و چند گروه دیگر طی جلسه ای(ائتلاف بزرگ منعقد می گردد که اثرات بسیاری در روند پیشرفت انقلاب می گذارد)
۴) نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی
۵) نمایندگی امام در رابطه با بنیاد مستضعفان
۶) همکاری با اوقاف و امور خیریه
۷) مسجد رستم آباد محل اقامه نماز جماعت ایشان تبدیل به مکانی برای حل مشکلات مردم می شود
۸) نماینده دور دوم مجلس شورای اسلامی
شهید شاه آبادی که اصرار زیادی به حضور در جبهه ها داشت، مرتبا با به دست آمدن کوچکترین فرصتی، روی به سوی جبهه می گذاشت. تعطیلی های مجلس را حاضر نبود به استراحت بگذراند و حتی اگر یک فرصت دو روزه هم می یافت در جبهه ها حضور پیدا می کرد و آن دو روز را در کنار رزمندگان جبهه ها سپری می نمود.بالاخره در یکی از همین دفعات که جهت سرکشی و دیدار با رزمندگان به جبهه ها رفته بود، خداوند تبارک و تعالی به وعده خود عمل کرد و او را به درجه رفیع شهادت مفتخر فرمود. طوبی له.
رضایی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید