چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مرگی از جنس حیات


مرگی از جنس حیات
هنر آن است که بمیری پیش از آن‌که بمیرانندت و مبدا و منشأ حیات آنانند که چنین مرده‌اند.
سید مرتضی آوینی
مرگ همواره پیچیده‌ترین پرسش فلسفه و اندیشه بوده، هست و خواهد بود. اگر هستی تنها وجود این جهانی باشد مرگ مساوی خواهد بود با نیستی و آن‌گاه معنای هستی متوقف بر شناخت معنای مرگ است و مگر نه این‌که رسالت فلسفه کشف، تفسیر و توضیح مبدا و منشأ و مقصد جهان هستی است؟ اگر مرگ نیستی نباشد و خود آغاز هستی دیگری دانسته شود آن‌گاه بحث از این نیز پیچیده‌تر خواهد شد. آنقدر که دیگر عقل بشری را یارای فهم آن نیست و تنها می‌توان دست به دامان عقل وحیانی یا ایمان شد. مرگ، افسونگر بی‌مانندی است که تنها بی‌اندیشه آن و با فراموشی از یاد آن می‌توان آسوده‌خاطر دل به حیات محدود خویش خوش داشت و به خیال خود مرگ را میراند. توجه فیلسوفان اگزیستانس به مرگ آگاهی از این منظر رهیافتی تحسین‌برانگیز است و خود به تنهایی نشان از تفاوت بنیادین این تفکر از دیگر اندیشه‌های فیلسوفانه بشری دارد. داستان کوتاه «دیوار» ژان پل سارتر، چه بسا بهتر از هر بیانیه فیلسوفانه‌ای نمایانگر این رهیافت نیکوست.
اما این تنها یک شروع است. مرگ‌آگاهی می‌تواند ما را از جهل مرکبی که میوه مسموم درخت عادات و روزمرگی‌هایمان است برهاند، اما این رهایی تا به گسستن از همه دیگر تعلقات بازدارنده از کمال نینجامد با تعالی نسبتی ندارد. تعالی آن‌گاه حاصل می‌شود که آدمی‌ بتواند نه فقط پیوسته مرگ‌آگاه باشد که نیز بتواند آنجا که باید، از زندگی دست شوید و خود، مرگ را برگزیند. سیاوش جمادی در رساله «سینما و زمان» سخنی دارد در باب مرگ خودخواسته ذیل دو بحث تعالی و حالت دینی که در مورد نخست (تعالی) می‌نویسد:
«متعالی هنگامی‌ حضور دارد که ما شاهد امری خلاف وضع ذاتی هستی آدمی‌ (یا به تعبیری نفس طامع) یعنی یک معجزه هستیم. دیکتاتوری، ارعاب، شکنجه، سلب آزادی اندیشه و غضب کردن جای خدا و حذف طالبان عدالت و مدافعان حقیقت برای حفظ وضع موجود با حضور متعالی الزاماً در تناقض است. برعکس جان باختن به نفع عدالت، و سعادت همگان، همدلی و همدردی با مظلومان، احساس تشویش و مسوولیت نسبت به بدبختی، جهل و رنج‌های بشری، فدا کردن خویش برای شادمانی و روشنایی جهان و تمام احوالی که فرد را به در گذشتن از ساحت هستی و منیت فرد خویش می‌کشاند با وضعی که ذاتی هستی آدمی ‌و مناسبات آن با جهان و دگران است در تناقضی آشکار است.»
فداکاری، واژه‌ای است که شاید بسادگی بتوان آن را با حماقت یکی گرفت. فقط کافی است برای حفظ وضع موجود، ارزشی عقلانی قائل شویم تا هر آنچه با ایثار و گذشت و همدلی و همدردی مناسبت دارد یکسره دیوانگی و بی‌خردی دانسته شود. جمادی در ادامه بحث تعالی به‌طور خاص، موضوع فداکاری جان و انتخاب خودخواسته مرگ را پیش می‌کشد که در آن اشاره بجایی نیز به شهیدان دفاع مقدس ایران دارد:
«آندره موروا در کتاب «سرنوشت بشر» حکایت کمونیستی را نقل می‌کند که جداً تکان‌دهنده است، زیرا محال و نامعقول است. در زندانی، انبوهی از شورشیان را چون احشام روی هم ریخته‌اند تا به نوبت آنها را به طرز فجیعی اعدام کنند، بدین طریق که زنده زنده در دیگ لکوموتیو چون گوشت بپزند و در این شرایط که داشتن قرص سیانور در حکم آب حیات است، کمونیست با مشاهده ترس و ضجه ۲ تن از همبندانش سیانور خود را به آنها می‌دهد و خود را برای سوختن در دیگ لکوموتیو آماده می‌کند و البته چنین فداکاری عظیمی‌ برای تسکین درد دیگری تنها در داستان‌ها رخ نمی‌دهد. چرا راه دور برویم. در جنگ اخیری که به کشور ما تحمیل شد هنوز زنده‌اند بازماندگانی که شاهدان عینی فداکاری‌های عظیم بسیاری بوده‌اند که در کمتر جنگی نظیر آنها را می‌توان یافت. مقصود ما آن مسابقه‌ای نیست که برای شهادت در راه خدا میان رزمندگان اعم از پیر و جوان رواج یافته بود. تعارف ماسک‌های ضدگاز در زیر بمباران شیمیایی فداکاری یک فرد برای دیگری است. از برابر چنین اقدام‌هایی تنها نمی‌توان با ارزش‌گذاری ارزانی چون فداکاری بی‌اعتنا گذشت. در اینجا سخن از نامعقول، خارق عادات و امر محال و در یک کلام اعجاز است.»
اما آیا میان آن کمونیست فداکار و این رزمندگان ایثارگر تفاوتی نیست؟ این پرسشی است که پاسخ آن را در بحث دوم مورد اشاره یعنی حالت دینی درمی‌یابیم. حالت دینی حالتی است فراتر از تعالی که شهادت را می‌توان مصداق بارزی از آن دانست. وضع نامأنوسی که نه در توضیح و تشریح و تفسیر که شاید تنها در وصف آن بتوان سخن گفت و برای جز این، سکوت برگزید. جمادی در این باره می‌نویسد:
شهادت، مرگ دیگر گونه است از جنس حیات و حیات شهید، نه مجاز و استعاره که عین حقیقت است«آن جهش‌های نامکرر و بی‌سابقه احوال اصیل دینی که گهگاه چون شهاب‌های زودگذر و درازاثری درخشیده‌اند نشانی از تعالی دارند، اما از آنجا که این احوال در حقیقت از تعالی بدان معنا که ما مراد کرده‌ایم بسیار فراتر می‌روند، بهتر می‌دانیم در مورد آنها خاموشی گزینیم. زندگی مسیح(ع)، امام حسین(ع) و مولای متقیان(ع) می‌تواند غایت تعالی باشد، اما به شرطی که از پیش ایمان این مؤمنان بزرگ را به خدا در مرکز توجه قرار ندهیم. ابراهیم در آن دمی‌که قرار است در چاه آتشش در اندازند چنان متوکل به پشتیبانی خداست که دیگر ابراهیم نیست، بلکه ابزار دست خداست. خطر کردن و فداکاری مسبوق به ترس و دودلی است و چنین احوالی با تسلیم و توکل تنافر دارد. ابراهیم در داستان کی‌یر کگور البته انسانی به غایت متعالی است... مرگ فراپیش انسان دینی پایان نیست، بلکه آغازی فرخنده است. برخلاف نظر کی‌یر کگور تردید و شک در ایمان مؤمنان اصیل و بزرگ هیچ راهی برای نفوذ ندارد. مصداق این ایمان، چنین کلام شگفت‌انگیزی است که «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینی: حتی اگر پرده برافتد بر یقین من افزوده نمی‌شود.» (سفینه البحار ،ج۲ ، ص ۷۳۴) بدینسان تعالی الزاماً حالت دینی نیست.»
مرگی اینچنین، مرگی که نه پایان بلکه آغازی فرخنده است، مگر می‌تواند زیبا نباشد؟ «بگو آیا برای ما جز یکی از دو نیکی را انتظار می‌برید...» (توبه ۵۲ ) پیروزی و شهادت هر دو در نگاه رزمنده با ایمان حُسن است و نیکی و زیبایی. شهادت به معنای واقعی کلمه که بذل جان در جهاد اصغر به دنبال پیروزی پیشین در جهاد اکبر است مرگی شیرین است. مگر مرگ هم می‌تواند شیرین باشد؟ آری می‌تواند. برای آنها که شیرینی حیات معنوی و تلخی حیات مادی را چشیده‌اند، برای آنها که دنیا زندانشان است و آرزویشان آزادی و پرواز از این قفس ویران، برای نفس‌های مطمئنی که در اشتیاق لبیک به ندای ...« به سوی پروردگارت بازگرد» (فجر۲۷) در سوز و گدازند، برای ایشان تنها مرگ است که زیباست.
اگر فداکاری را نابود کردن خویش در راه دیگری بدانیم، شهادت اصلاً با فداکاری میانه‌ای نخواهد داشت. شهید با شهادت خود نه‌تنها نیست و نابود یا فدا نمی‌شود، که تولدی دیگرباره می‌یابد و حیات و هستی تازه‌ای را در آغوش می‌کشد. هستی لایتناهی و پایان‌ناپذیری که عقل بشری از ادراک و توصیف آن عاجز است. شهادت هنر مردان خداست.( صحیفه نور ، ج ۱۵ ص۲۶ ) آری «هنر». شهید سیدمرتضی آوینی در این باره می‌نویسد:
«اکنون هنر تنها به مثابه یک فعالیت جنبی و تجملی منتزع از سایر مظاهر حیات طبیعی و اجتماعی بشر است، اگرچه هنوز هم در غالب فرهنگ‌ها لفظ هنر را به معنای آن وجه باقی ۵ یا غایت کمالی به کار می‌برند که حیات انسان در آن تعالی و تکامل می‌یابد. می‌گویند: از هر انگشتش هنری می‌ریزد و یا دل شکستن هنر نمی‌باشد... با این معنا، تنها هنر است که باقی است و جز آن هرچه هست‌ هالک است... لفظ هنر در این کلام بسیار زیبا که «شهادت هنر مردان خداست» با همین معنا به کار رفته است.» (‌رستاخیز جان ۱۵۴ )
شهادت مرگی دیگرگونه است از جنس حیات. شهادت فنای عبد در راه معبود است و این فنا عین بقاست. شهادت هستی است و عین وجود و با نیستی و عدم میانه‌ای ندارد. شهادت هنر عاشقی عارفان حقیقی خداست؛ و شهید زنده است و سرمست از وصال دوست در دامان پرمهر معشوق: «هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند مرده مپندارید بلکه زنده‌اند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.» (آل عمران ۱۶۹) ‌حیات شهید نه مجاز و استعاره که عین حقیقت است و از همین روست که به غسل و کفن نیازی ندارد. تنها جنس این حیات است که متفاوت است. حیات شهید حیاتی روحانی است. به گفته شهید مرتضی مطهری: «روح و شخصیت شهید آنچنان پاک و وارسته شده که در بدنش و در خونش اثر گذاشته است. بدن شهید یک جسد متروح است؛ یعنی جسدی است که احکام روح بر آن جاری شده است... بدن و جامه شهید از ناحیه روح و اندیشه و حق‌پرستی و پاک‌باختگی‌اش کسب شرافت کرده است.» (‌قیام و انقلا‌ب مهدی ، ص ۷۹)
شهادت وصال محبوب است و محبوب، غایت آمال عارفین. و بالاخره شهادت در آغوش کشیدن عاشقانه معشوق است آنچنان که همدل چاه، مرد تنهای مدینه، امیر مهربان مؤمنان علی(ع) می‌فرماید: «به خدا سوگند که برای من مرگ پیشامدی غافلگیرکننده و ناخوشایند نیست، و در افقش هیچ طلیعه زشتی نمایان نشد؛ زیرا که داستان من و مرگ داستان جستجوگر آب در شب تار است که ناگاه به آن دست یابد یا عاشقی که معشوقه خویش را در آغوش کشد.» (نهج البلا‌غه، نامه ۲۳ )
یاد و خاطره شهدای ۸ سال دفاع مقدس ایران و بخصوص شهدای فتح خونین خرمشهر گرامی، روحشان غریق رحمت، و وصل نیکوشان مبارک باد.
آزاد جعفری


همچنین مشاهده کنید