جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ابهامات حضور میرحسین موسوی و چند پرسش


ابهامات حضور میرحسین موسوی و چند پرسش
اشاره: در آغاز این یادداشت، آوردن دو نکته ضروری می‌نماید:
۱) کاندیدا شدن در انتخابات، حق هر ایرانی واجد شرایط لازم است. کاندیداتوری ریاست جمهوری علاوه بر دارا بودن شروط نامبرده در قانون انتخابات، نیازمند شرط کافی «رجل سیاسی و مذهبی» بودن هم هست. کاندیدا شدن آقای میرحسین موسوی که هم واجد شرایط لازم، هم شرط کافی رجل مذهبی و سیاسی و هم دارای سابقه روشن در پست نخست وزیری سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی است، از این دیدگاه مطلوب به شمار آمده و به فال نیک گرفته می‌شود.
۲) نگارنده که از مدیران اجرایی در دولت‌های آقایان موسوی و خاتمی بوده و به انجام وظیفه و خدمت در دولت‌های نامبردگان مفتخر است، طبعاً از حضور هر دو رجل سیاسی و مذهبی یاد شده که از افتخارات نظام اسلامی ایران به شمار می‌آیند، استقبال می‌کند، اما نمی‌تواند تعجب خود را از وضعیت پیش آمده منجر به کناره‌گیری آقای خاتمی (در شکلی که صورت گرفت) اظهار ننماید. این نوشته بدون هر گونه جانبداری در پی طرح ابهامات ناشی از نحوه حضور میرحسین موسوی در این دوره انتخابات ریاست جمهوری و خواستار دریافت پاسخ و روشنگری ایشان در راستای رفع ابهامات پدید آمده و شفافیت عرصه انتخابات است.
انتخابات ریاست جمهوری ایران در دوره‌های اخیر با شگفتی‌هایی روبه‌رو بوده است، پیروزی خاتمی در خرداد ماه سال هفتاد و شش از یک حیث و درآمدن محمود احمدی نژاد در تیرماه هشتاد و چهار از حیثی دیگر. این شگفتی البته مربوط به نتیجه انتخابات بوده که در قیاس اوضاع و احوال پیش از رأی‌گیری با نتیجه غیر قابل پیش‌بینی و باور نکردنی رخ نموده است.
انتخابات دوره دهم، اما پیش از انجام دچار یک ابهام شده که آن به حضور میرحسین موسوی مربوط می‌شود.
علت و نحوه حضور نخست وزیر دوران جنگ تحمیلی در این دوره ابهاماتی را باعث شده که ناظران سیاسی و آحاد جامعه را با چند پرسش مهم روبه‌رو ساخته است. پرسش‌های دسته نخست به علت یا علل حضور میرحسین برمی‌گردد که به شرح زیر درافکنده می‌شوند:
۱) چه عامل یا عواملی سبب شده آقای موسوی در این دوره پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری و رقابت‌های سخت آن نهد؟ آیا شرایط خاصی بر کشور حاکم شده که ایشان را وادار به حضور کرده یا اینکه به هر علت و دلیل، احساس تکلیف دینی و ملی وی را به صحنه کشانده است؟ آیا از دیدگاه آقای موسوی، شرایط امروز کشور متفاوت با شرایط سال ۱۳۷۵ بوده که وی در آن سال به دعوت بسیاری از شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی پاسخ منفی داده، اما این بار تحریص به حضور شده است؟
پرسش به زبان دیگر آن است که شرایط و احوال بیرونی، آقای موسوی را وادار به تغییر موضع همیشگی کرده یا تغییر و تحول درونی در او سبب موضع جدید شده است؟
۲ ) چه کسی یا کسان و جریاناتی از آقای موسوی برای حضور در صحنه دعوت کرده‌اند؟ تا آنجا که مشخص است از میان شخصیت‌ها، تنها آقای خاتمی دعوت کننده ایشان بوده و از دو جریان شاخص سیاسی کشور هیچ گروهی رسمی و علنی دعوت نکرده است. اصولگرایان که هیچگاه با موسوی میانه خوبی نداشته، چه رسد به اینکه او را ترغیب به آمدن کنند و از میان گروه‌های اصلاح‌طلب، احزاب مشارکت و کارگزاران و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از ابتدا، به طور یکپارچه و مستمر در پی راضی کردن سید محمد خاتمی بوده، حزب اعتماد ملی دبیرکل خود مهدوی کروبی را کاندید کرده و انجمن‌های اسلامی دانشجویان (دفتر تحکیم وحدت) نیز مستقل درصدد دعوت از عبدالله نوری بوده‌اند.
۳) حال که معلوم است گروه‌ها و جریانات سیاسی شناخته شده و مطرح کشور از آقای موسوی دعوت نکرده‌اند و احتمال وقوع تحول درونی در ایشان در مقطع کنونی به دلایلی که خواهد آمد، بعید به نظر می‌رسد، آیا ممکن است به گونه‌ای به وی تکلیف شده باشد تا به رغم همه چیز به صحنه انتخابات وارد شده و نقش آفرینی نماید؟
۴) اما چرا احتمال وقوع تحول درونی در آقای موسوی بعید دانسته می‌شود؟
ـ آقای میرحسین موسوی پس از هشت سال انجام وظیفه در پست خطیر نخست وزیری در وضعیت سخت آن روزها و در حالی که در مرکز مناقشات سیاسی و اجرایی بود، با رحلت امام خمینی (ره) و از دست دادن بزرگترین حامی خود در آن دوران، مستعفی شده و با پایان دوره از صحنه فعالیت‌های اجرایی و سیاسی کنار رفت.
ـ از سال ۱۳۶۸ تاکنون که بالغ بر بیست سال می‌شود، میرحسین نه تنها از قدرت به دور بوده، بلکه به شدت انزوا اختیار کرده و در خلوت، خود را به انجام کارهای هنری که به تحصیلات دانشگاهی و علایق شخصی‌اش مربوط می‌شود، مشغول ساخته و در این سال‌های طولانی که دو سوم عمر نظام جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهد، از هر گونه اظهار نظر سیاسی در قبال مسایل و رخدادهای گوناگون و حضور در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی پرهیز کرده و حتی در برابر همه مخالفان و بدخواهان به ویژه در نخستین سال‌های پس از کناره‌گیری‌اش به دفاع از خود و عملکرد دولتش برنخاست.
ـ به یاد می‌آوریم در مقطع انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری، موج گسترده‌ای از سوی شخصیت‌ها و گروه‌های موسوم به خط امام در دعوت از ایشان برای کاندید شدن به پا خاست که سرانجام با خودداری جدی آقای موسوی به یکباره فرو خفته و بعد از آنکه سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری رسید، بحث معاون اولی میرحسین که قویاً مطرح بود، با بی تفاوتی وی منتفی شده و صدور حکم مشاورت عالی رئیس جمهور خاتمی نیز نتوانست در او تغییری ایجاد کرده و وی را به صحنه کشاند. بسیاری از ناظران و آگاهان با دیدن این وضعیت، میرحسین موسوی را در عین ارزشمندی و دارا بودن کارنامه‌ای درخشان در خدمت‌گذاری به مردم و کشور، یک نیروی به انزوا رفته و به عبارتی بازنشسته سیاسی می‌خواندند که دیگر هیچ نیرو و انگیزه‌ای قادر به تحریک و آوردن دوباره او به صحنه سیاست نیست.
به نظر می‌رسید تحمل سختی‌ها و مرارت‌های وظایف نخست وزیری و به ویژه شداید اداره کشور در دوران جنگ تحمیلی و نیز شدت نامردمی‌ها و زخم زبان‌های مخالفان، چندان وی را منکوب و روح هنردوست و هنر پرور او را جریحه دار ساخته که در نتیجه او برای همیشه از صحنه رانده شده و حداکثر به یک ناظر آگاه اما بی تفاوت نسبت به اوضاع جاری کشور بدل شده است.
تحلیل آن بود که اگر میرحسین با دلی پر زخم و روانی آزرده از گذشته و دیدن دگرگونی‌های عمیق در سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی دوران سازندگی از ورود به صحنه و اظهارنظر خودداری کرده، با برآمدن دوم خرداد هفتاد و شش و ورود همفکران و یاران قدیمی‌اش به عرصه مدیریت اجرایی- به ویژه به قدرت رسیدن خاتمی که در دوران نخست وزیری سالها در پست وزارت ارشاد یار و همراه نزدیک او به شمار می‌آمد ـ دوباره برانگیخته شده و اگر نه در متن قدرت، اما در حاشیه آن ظاهر خواهد شد، ولی بنا به همان تحلیل اولیه و پیش‌بینی بسیاری از اهل نظر، این جریان نتوانست او را ترغیب به حضور دوباره کند.
با این اوصاف اگر نگوییم همه دست کم بیشتر کسانی که دوران نخست وزیری میر حسین را درک کرده و سالهای طولانی انزوا و سکوت او را دیده و یا از نزدیک از احوالش باخبر بودند، اتفاق نظر داشتند که میرحسین موسوی به انزوای مطلق گردانیده و برای همین، باید او را به حال خود وانهاد تا او به عنوان یک اسطوره مربوط به دوران دفاع مقدس در تاریخ کشور و در اذهان باقی بماند.
پرسش‌های دسته دوم به ابهامات در نحوه ورود و حضور میرحسین مربوط است:
۱) آقای خاتمی پیش از اعلام حضور، بارها پس از دیدار و مذاکره با آقای موسوی با گفتن «یا من، یا میرحسین» آمدن تنها یکی از دو تن را تأکید می‌کرد. آقای خاتمی تا آخرین لحظات پیش از اعلام حضور، خود را منتظر اعلام نظر میرحسین دانسته و چنین می‌نمود که اگر میرحسین به هر نحو قصد خود مبنی بر آمدن را نشان دهد، او وارد صحنه انتخابات نخواهد شد. به هر روی، مجموعه شرایط در لحظه‌های انتظار ناظران و مشتاقان نشان از تمایل نداشتن میرحسین داشت و بنابراین، اعلام رسمی حضور خاتمی، نشانی جز رسیدن به توافق فیمابین یا امتناع قطعی آقای موسوی از آمدن نداشت.
پرسش این است که چرا در ایام تردید و انتظار آقای خاتمی، موسوی تمایل خود مبنی بر ورود را به خاتمی یا اطرافیانش اعلام نکرد تا از خاتمی رفع تکلیف شده و گفته و خواسته‌اش مبنی بر ترجیح حضور میرحسین تحقق یابد؟ آقای موسوی طبعاً به خوبی آگاه بود که اگر موضوع را بی‌پاسخ و در ابهام باقی بگذارد، خاتمی نظر به تداوم دعوتها و تنگی وقت لاجرم تصمیم گیری خواهد نمود. پس آنگونه که بعدها به نقل از وی گفته شد، عدم اعلام امتناع قطعی موسوی، نمی‌تواند دلیل و توجیهی بر این امر باشد.
۲) حتی اگر فرض عدم امتناع قطعی آقای موسوی پیش از اعلام کاندیداتوری آقای خاتمی را بپذیریم، با به میدان آمدن خاتمی اخلاق و منطق حکم می‌کرد تا شرایطی فراهم شود که او همچنان در صحنه بماند. از آنجا که موسوی و خاتمی دو یار همفکر بوده و گفته پیشین خاتمی مبنی بر آمدن یکی از آن دو نزد همگان مقبول و منطقی دانسته می‌شد، با ورود خاتمی، آیا موسوی حتی با داشتن قصد قبلی برای ورود به عرصه، اخلاقاً ملزم نبود یا منصرف شده یا به گونه‌ای رفتار کند تا دست کم گفته و عمل خاتمی زیر سؤال نرفته و ضایع نشود.
۳) پاسخ آقای موسوی به بیانیه کناره‌گیری آقای خاتمی نیز واجد ابهاماتی است که چند پرسش را برمی انگیزد:
پرسش اول اینکه چرا موسوی با قضیه کنار رفتن خاتمی چنان برخورد کرده که گویا از آن راضی بوده و حتی انتظار آن را می‌کشیده است؟
دوم آن که اگر ایشان آن‌گونه که گفته است از وجود و حضور خاتمی در پست ریاست جمهوری دوره‌های هفتم و هشتم مسرور و به آن مفتخر بوده است، چرا از حضور دوباره وی در این دوره استقبال نکرد و برای بقای او در صحنه انتخابات کوششی نکرد؟
این در حالی است که خاتمی حضور خود را پیش از موسوی اعلام کرده و نشان می‌داد به رغم مخالف خوانی رقبای افراطی و صدور انواع تهمت‌ها و تهدیدها از رد صلاحیت گرفته تا ترور فیزیکی، با اراده‌ای راسخ و مصمم پا در میدان رقابت نهاده و در سوی دیگر استقبال پر شور و غیرمنتظره مردم شهرهای شیراز و یاسوج در جریان نخستین سفر مقدماتی، نشانه اقبال عمومی و نوید دهنده پیروزی محتمل در انتخابات پیش رو بوده است.
سوم این که چرا میرحسین در بیانیه خود آشکارا از خاتمی نخواست او هم در صحنه بماند و یا دست‌کم از کنار رفتنش اظهار تأسف نماید؟
پرسش چهارم مربوط است به آن بخش از بیانیه که در آن میرحسین خود را یک اصلاح‌طلب (البته ضمن بازگشت به اصول) نامیده است.
اولاً چرا میرحسین در هشت سال حاکمیت جریان اصلاح‌طلبی در کشور، نسبت خود را با آن اعلام و آشکار نساخته و در مدت نزدیک چهار سال کنار گزارده شدن اصلاح‌طلبان از همه ارکان قدرت با آنان آشکارا همدردی و همراهی نکرده است؟ چه چیزی پیش آمده که آقای موسوی در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری از اصلاح‌طلب بودن خود آن هم در ضمن یک بیانیه کوتاه پرده برمی‌دارد؟ آیا میرحسین از آغاز تولد جریان اطلاح طلبی در خرداد ماه ۷۶ اطلاح طلب بوده یا اینک به آن گرویده است؟
دوم آن که اگر موسوی به گفته خود وجود خاتمی در پست ریاست جمهوری دوره‌های هفتم و هشتم را مایه مباهات و تلألو آرمان‌های نسل نوخاسته می‌دیده و او را در کسوت اصلاح طلبی ایفاگر نقش مهم در بزنگاهی خطیر از انقلاب اسلامی دانسته، اکنون که همین شخصیت بنا بر دعوت‌های گسترده و به رغم میل باطن دوباره پا به میدان سیاست نهاده، به راستی چه کسی برتر و شایسته‌تر از او برای ایفای دوباره نقش ذکر شده در بالا در شرایط خاص و حاد کنونی کشور و جامعه خواهد بود؟
۴) آقای موسوی چه تعریفی از اصلاحات دارد و لوازم آن را چه چیز می‌داند؟ از آنجا که نامبرده راه درست را اصلاحات می‌داند، آیا اصلاحات بنا به قرائت خاتمی و یاران او مورد تأیید موسوی است یا او بناست قرائت جدیدی از اصلاح طلبی ارایه و سپس برنامه‌های خود را بر آن بنا کند؟
منظور از اصلاح طلبی همراه بازگشت به اصول چیست؟ از آنجا که امروزه یک جریان قدرتمند سیاسی خود را اصولگرا نامیده و با در دست داشتن همه ارکان قدرت در سال‌های اخیر، سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را رقم می‌زند، آیا اصول مورد نظر آقای موسوی غیر از اصول مورد نظر و عمل جریان نامبرده خواهد بود؟ همچنین از آنجا که اصلاح‌طلبی (رفرمیسم) در لغت به معنای سامان دادن و بازسازی کردن و به مفهوم اصلاح و تصحیح ایده‌ها و شیوه‌های جاری و نوعی بازگشت به مبانی مورد قبول اولیه بوده و اصلاح‌طلبان ایرانی مدعی و منادی ضرورت بازگشت به اصول اولیه انقلاب اسلامی و خط امام و لزوم اصلاح خطاها و انحرافات رخ داده هستند، آیا ایده اطلاح طلبی همراه بازگشت به اصول، ایده‌ای تناقض آلود (پارادوکسیکال) نیست؟ یا اینکه مقصود همان «اصلاح‌طلبی اصولگرایانه» مورد ادعای برخی افراد و جریانات در حاشیه است که معنایی جز اتحاد خط میانه دو جریان فکری و سیاسی مذکور، از آن مستفاد نمی‌شود؟
۵) از ابهامات عمده ورود میرحسین موسوی، سیاست‌ها و برنامه‌های از پیش تعیین شده در صورت پیروزی در انتخابات است. از آن میان سیاست‌های اقتصادی مورد پرسش جدی است. می‌دانیم خط مشی اعمال شده در حوزه اقتصاد در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به طور طبیعی اقتصاد متمرکز و دولتی بوده و میرحسین در کسوت نخست وزیر نماینده این دیدگاه و مجری آن شناخته می‌شد. خواننده فهیم به یاد می‌آورد که مخالفان فکری و سیاسی میرحسین موسوی و یاران او در آن دوره وی را به داشتن تفکرات سوسیالیستی در حوزه اقتصاد متهم ساخته و مثلا برنامه سهمیه بندی ارزاق عمومی و سیستم کوپن کالاهای اساسی را به تمسخر کوپنیسم (بر وزن کمونیسم) می‌نامیدند.
همچنین تفاوت و تضاد دیدگاهها و اختلافات شدید در حوزه اجرای سیاست‌های اقتصادی بود که منجر به خروج چند تن از وزرای وقت کابینه موسوی شد. سه تن از وزرای اسبق هم اکنون از سردمداران جناح وابسته به جریان اصولگرا بوده و در مراکز مهم تصمیم گیری یا در حاشیه آنها به ایفای نقش تعیین کننده در مسائل کشور مشغولند. ناگفته نماند جناح رقیب موسوی در آن دوره با نفی اقتصاد دولتی، در واقع به دنبال نقش آفرینی یکه‌تازانه بازار در اقتصاد بوده و اگر اکنون به اقتضای شرایط جدید از خصوصی سازی اقتصاد دفاع می‌نماید، زاویه‌ای از نگاهش هنوز به سمت بخش تجاری اقتصاد است و نه اقتصاد مولد صنعتی.
از سوی دیگر، با برآمدن دولت سازندگی و در پیش گرفتن سیاست آزاد سازی و تعدیل اقتصادی و سپس ادامه تعدیل شده همان سیاست در دولت اصلاحات، لازم است آقای موسوی روشن سازد منظورش از برگشت به اصول در مثلاً عرصه اقتصاد، بازگشت به اقتصاد دولتی است یا وی ادامه دهنده روند کنونی به سوی تقویت بخش خصوصی در راستای خصوصی سازی در اقتصاد بوده و یا اینکه مشی دیگری ورای این دو را پیش خواهد گرفت؟
گذشته از اقتصاد، پرسش‌های مشابهی مربوط به عرصه‌های فرهنگ، اجتماع و سیاست (به ویژه سیاست خارجی) مطرح بوده که از آقای موسوی در زمینه سیاست‌ها و روش‌های اجرایی مورد نظر در نسبت با دو تفکر و جریان رقیب اصلاح‌طلب و اصولگرا پاسخ مناسب می‌طلبند.
۶) سرانجام پرسش آخر این که آیا همگان انتظار برآمدن همان میرحسین موسوی دهه شصت در شرایط جدید را داشته باشند یا ظهور یک میرحسین موسوی جدید در دهه هشتاد را؟
علی احمدی
منبع : سایت تابناک