شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

درسها و عبرتها در خاطراتی از شهید رجایی


درسها و عبرتها در خاطراتی از شهید رجایی
در اولین جلسه هیئت دولت که به ریاست آقای رجایی تشکیل شد ایشان بحثی را در مورد میزان حقوق وزیران به میان کشید و پس از تبادل نظر تصمیم نهایی خودش را بر مبنای پرداخت ماهیانه هفت هزار تومان حقوق به وزرا اعلام کرد که این مبلغ در سطح حقوق یک کارمند متوسط بود. دوستان چیزی نگفتند تا اینکه پس از گذشت چند ماه تدریجاً زمزمه هایی شروع شد که این حقوق کفاف زندگی وزرا را که اکثراً عائله مند بودند و باید از این مبلغ اجاره منزل را هم بپردازند نمی کند...
● برای وزراء هفت هزار تومان حقوق ماهانه معین کردند
در اولین جلسه هیئت دولت که به ریاست آقای رجائی تشکیل شد ایشان بحثی را در مورد میزان حقوق وزیران به میان کشید و پس از تبادل نظر تصمیم نهایی خودش را بر مبنای پرداخت ماهیانه هفت هزار تومان حقوق به وزرا اعلام کرد که این مبلغ در سطح حقوق یک کارمند متوسط بود. دوستان چیزی نگفتند تا اینکه پس از گذشت چند ماه تدریجاً زمزمه هایی شروع شد که این حقوق کفاف زندگی وزرا را که اکثراً عائله مند بودند و باید از این مبلغ اجاره منزل را هم بپردازند نمی کند ، اما به دلیل حیائی که از ایشان داشتند کسی چیزی نمی گفت . برخی از دوستان ترجیح دادند مسئله را به من منتقل کنند آنها می گفتند حقیقتاً قضیه اینطوری است و نمی رسد.
از آنجا که ایشان یک فرد منطقی بود، وقتی دید قضیه تقریباً حالت عمومی به خود گرفته است قبول کرد دو هزار تومان دیگر به حقوق وزرا اضافه کند این در حالی بود که در آن زمان سقف حقوق وزرا بیشتر از پانزده هزار تومان بود ولی هدف آقای رجائی این بود که وزرای کابینه اش یک زندگی متوسط در حد همه مردم و کارمندان دولت داشته باشند.
● تو باید بین این مردم زحمت بکشی و اجر ببری
با توجه به اینکه من می توانستم در مناطق بالای شهر می توانستم مطب خودم را دایر کنم ولی ترجیح دادم در منطقه صبای فعلی که سابق به مفت آباد معروف بود این کار را بکنم.
آقای رجائی که وضع مردم این محل را به خصوص در سالهای ۱۳۴۰ به بعد می دانست که اکثراً از طبقه سوم جامعه و دارای شغل های پایین مثل نفت فروشی ، رفتگری و غالباً فقیر بودند به من گفت مطب تو باید اینجا باشد. در بین این مردم فقیر ، هر چند زحمت می کشی اجر آن را هم از خدا می بری . این توصیه ایشان در حالی بود که برخی از فامیل مرا به دلیل زدن مطب در این منطقه به شدت ملامت می کردند.
● وزرای کابینه من از سرچشمه انتخاب می شوند
دقیقاً بخاطر دارم وقتی بحث انتخاب و معرفی کابینه آقای رجائی مطرح بود ایشان طی صحبت هایی که داشتند صریحاً اظهار کردند من تمامی وزیران کابینه ام را از محله سرچشمه انتخاب می کنم که البته منظور ایشان این نبود که وزرا را از کسانی که در این ناحیه زندگی می کنند انتخاب می کند. بلکه معتقد بود وزرا باید عمدتاً از نواحی پایین و جنوب شهر انتخاب بشوند و فرهنگ زندگی آنها فرهنگ سرچشمه و میدان شهدا باشد که این در حقیقت اعلام موضع و جهت گیری ارزشی ایشان را به مردم نشان می داد.
● خیال می کند کسی شبیه من است
در دوران نخست وزیری دائی ام یک روز ایشان که طبق معمول برای بازدید از خواهرش به خانه ما آمده بود ، وقتی می خواست برود از یک نانوایی که در آن محل نان خوبی می پخت چند نان خرید و به طرف منزلش پیاده راه افتاد. من هم که دوست داشتم لحظات بیشتری را با ایشان باشم به همراهشان حرکت کردم تا چهارراه آبسردار با هم رفتیم ، سر پیچ فخرآباد یک ماشین جلوی ما پیچید ، اندکی توقف کرد و نگاهی سراپا تعجب به آقای رجائی که دو نان خریده و پیاده راه می رفت کرد، باورش نمی شد این همان رجائی نخست وزیر است. کسی که عقب نشسته بود به او گفت : نگاه کن این آقای رجائی است. راننده هم گفت خیال می کنی این شبیه رجائی است . رجائی که توی پیاده رو راه نمی رود. به دائی ام گفتم در این رفت و آمدها ممکن است خدای ناکرده شما را ترور کنند. گفت نه از این جور مسایل که الان دیدی زیاد برای من اتفاق افتاده و من چون بدون برنامه قبلی این کارها را می کنم همه خیال می کنند فردی را که در خیابان و کوچه و پیاده رو می بینند کسی شبیه من است ، نه خود من ، لذا کاری به کار من ندارند و خطری احساس نمی کنم مگر اینکه مرا از ابتدا کاملاً تعقیب و شناسایی کنند.
● ما باید از اینها درس بگیریم
در یکی از مسافرت هایی که آقای رجائی به استان مازندران داشت در مسیر خود از ساری به سمت گرگان چشمشان به یک خانه نیمه مخروبه افتاد، به راننده گفت به طرف این خانه حرکت کن، بعد به بقیه همراهان گفت شما بروید من اینجا مقداری کار دارم. پس از این خودشان به اتفاق سه نفر دیگر از دوستان از ماشین پیاده شده و به طرف آن خانه حرکت کردند که پیرزنی در آن زندگی می کرد. آقای رجائی به ایشان سلام کرد و پرسید مادر اینجا چکار می کنی و اموراتت چگونه می گذرد ؟ آن زن پاسخ داد هیچی ، عمر را می گذرانم و یک آقاسیدی به اینجا می آید و مرتب به من کمک می کند. وقتی آقای رجائی از او پرسید چه نیازهایی داری آن پیرزن گفت مگر شما که هستی که می گویی من چه احتیاجاتی دارم؟
یکی از همراهان به او گفت ایشان آقای رجائی نخست وزیر هستند. پیرزن تا این حرف را شنید گفت خدا خیرش بدهد ، من که محتاج نیستم شما بروید به دیگرانی که از من محتاج تر هستند کمک کنید. تا آقای رجائی این حرف را از آن پیرزن شنید اشک در چشمش حلقه زد و گفت برویم، ما باید از اینها درس بگیریم.
● لوستر مجلس را هم جمع کن
در روزهای اول نخست وزیری ، آقای رجائی مرا خواست و به من حکمی داد که طی آن کلیه اموال مازاد دولت را شناسایی و از سطح وزارتخانه ، سازمان ها و مراکز دولتی جمع آوری کنم. ایشان به من گفت هر چه اموال لوکس در ادارات و وزارتخانه هاست نظیر لوستر ، فرش و غیره همه را جمع کن. ظاهراً امام به ایشان هم تذکری داده بود که این کار بشود. ایشان هم این بخشنامه را کرد. با حکمی که از او داشتم به تک تک وزارتخانه ها می رفتم و اموال مازاد و تشریفاتی را جمع می کردم. ایشان حتی به من گفت این لوستر بزرگ وسط مجلس را جمع کن .
● تمام وسایل تزئینی اتاق را جمع کنید
وقتی آقای رجائی می خواست در دفتر بنی صدر مستقر شود و کارش را شروع کند چون اتاق کار بنی صدر اتاق خیلی شیک و مجللی بود که مملو از وسایل تزیینی و دکوری بود که در داخل ویترین های شیشه ای قرا داشتند ، تا برای بازدید وضع اتاق ها وارد شدند گفتند بچه ها تمام اینها و هر چه وسایل تزیینی است را بردارید و در داخل این کمدهای چوبی بگذارید که دیده نشوند. تنها چیزی را که قبول کرد در اتاق کار جدیدش بگذاریم یک رادیوضبط و چند جلد کتاب بود. ایشان گفت به جز این ها بقیه چیزها را جمع کنید و بردارید.
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید