جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


استمرار بحران اقتصادی، شبح مارکس، اسپینوزا و ماهیان ابوعلی مسکویه


استمرار بحران اقتصادی، شبح مارکس، اسپینوزا و ماهیان ابوعلی مسکویه
بحران اقتصادی آمریکا که به تمامی جهان گسترش پیدا کرده است، رو به وخامت دارد. چنان که ژوزف استیگلیتز می گوید حداقل تا ۲۰۱۰ میلادی وضع به همین منوال خواهد بود. در حالیکه اقتصاد های بزرگ وکوچک شاهد فرار و گریز گاوهای رشد شده اند، آغاز ورود به انجماد رکود باعث پیدایی خرسهای غول پیکر حیرت آوری شده است. بحرانهای ادواری و ساختاری به همراه حبابهای موسمی محصول کار میلیونها انسان و سرمایه گذار خرد و متوسط را به نفع سرمایه بزرگ در مکانیزمی به ظاهر دمکراتیک ضبط و مصادره می کند و سرمایه مالی، سرمایه صنعتی و ریشه های آن را به همراه ماحصل کار می بلعد. در نگاه نخست چنین به نظر می رسد که بحران سرمایه مالی در بورسهای بزرگ مساله سرمایه داران و سرمایه گذاران است. در حالی که این بحرانها به سرعت وارد جهان اقتصاد واقعی و صنعت شده تمامی جامعه جهان کار را بویژه در بخشهای پایینی از طریق بیکاری و تورم دچار وضعیتهای معیشتی بسیار سخت می کند. بحران حبابی انرژی چنان وضعیتی را می آفریند که بهای بشکه نفتی در بورس به بیش از ۱۴۰ دلار افزایش پیدا کند در حالی که بشکه فیزیکی نفت دارای مشکل فروش می باشد. بهای بالای نفت بورسی چنان وضعی را ایجاد می کند که زمینهای کشاورزی بسیاری به تولید محصولاتی بپردازند که قادر به تولید سوخت می باشند. به این ترتیب تولید مواد غذایی کاهش یافته، قیمت این مواد همچون آرد و نان و برنج دارای چنان افزایشی می شود که میلیونها انسان در تامین غذای لایموت خود دچار مشکلات جدی می شوند. کاهش قدرت خرید طبقات فرو دست و متوسط و خیل بیکار شدگان، بارز ترین نشانههای بحران است. رقم بیکاران آمریکا یعنی بزرگترین اقتصاد دنیا از مرز ۱۰ میلیون گذشته است. شمار بیکار شدگان تنها در ماه نوامبر ۲۰۰۸ در آمریکا ۵۳۳۰۰۰ نفر و در ماه دسامبر ۵۲۴۰۰۰ نفر بوده است. در سال ۲۰۰۸ اقتصاد آمریکا ۲/۶۰۰/۰۰۰ شغل را از دست داده است. امری که از سال ۱۹۴۵ بی سابقه بوده است. به اعتقاد بیشتر صاحب نظران علت بحران کنونی، وامهای رهن اولیه است. بحرانی که خود مشتق از ترکیدن حباب سهام تکنولوژیک (سال ۲۰۰۱) است. هر دو بحران به نوبه خود ریشه در جهانی سازی غیردمکراتیک دارند. تمامی این بحرانها بهمراه دیگر بحرانها ریشه در سیستم اقتصادی لیبرال دمکراسی دارد که نتوانسته است دستاوردهای لیبرال دمکراسی را سوسیالیزه کند. از همین رو جرج سوروس شاگرد کارل پوپر در «london school of economics» بدون اشاره به ریشههای اصلی، این بحران عظیم را به درستی محصول انباشت و پنهان داشت بحرانهای چندین دهه می داند.
به گفته سوروس علت این بحران، اعتبارات آسان و بهرههای پایین در دراز مدت است. سوروس که از «بنیادگرایی بازار»حاکم در آمریکا انتقاد می کند، می گوید: بازارها نمیتوانند خود تنظیم و خود اصلاح باشند و حضور و دخالت دولت ضروری است. به اعتقاد سوروس بحران فعلی بسیار وخیم تر از آن چیزی است که تصور می شود ۱- برای درک اضطراب سوروس کافی است نگاهی به وضعیت سهام سه کمپانی ای. آی. جی ، سیتی گروپ و جنرال موتورز بیفکنیم. ای.آی.جی که بزرگترین شرکت بیمه دنیا بوده است هم اکنون با قرض ۸۰ تا ۱۲۰ میلیارد دلاری تحت نظر دولت آمریکا به پیش می رود تا تکه تکه شود و به فروش برسد و بتواند قرضهای خود را پرداخت کرده، آنگاه اعلام ورشکستگی کند . ای.آی.جی در بخش بیمه ای خود سودزا بوده و هست. پوسیدگی و ورشکستگی درهالدینگی است که در راس کمپانی واقع شده و تنها در یک معامله بورسی از ۳۰ تا ۴۰ ملیارد دلار ضرر کرده است.
سیتی گروپ که بزرگترین بانک آمریکا و احتمالا جهان بوده است بعد از یک افزایش سرمایه سنگین و دو تزریق نقدینگی ۲۰ و ۲۵ میلیارد دلاری توسط دولت آمریکا از صندوقهای پس انداز و دولت آمریکا این ضمانت را دریافت کرده است که تا ۳۰۶ میلیارد دلار پوشش داشته باشد. این بدان معنی است که این بانک رقمی در حدود ۴۰۰ میلیارد دلار را کسر آورده است. جنرال موتورز که نخستین صنعت اتومبیل سازی جهان بوده است اگر در دسامبر ۲۰۰۸ کمک دولت آمریکا را دریافت نمیکرد حتی حقوق کارمندان خود را نمیتوانست پرداخت کند. رقم ۱۴ میلیاردی کمک نیز به جنرال موتورز امکان می دهد که تنها تا مارس ۲۰۰۹ بتواند پیش رود. در این سیستم ورشکسته و خیل عظیم بیکارشدگان حقوق مدیران عالی رتبه (حتی فاسد) همچنان ارقامی حیرت آور باقی می ماند. در سال ۲۰۰۵ گلدمن ساچس به کارمندان خود ۱۰ میلیارد دلار پاداش داده است. بدین شکل سه کمپانی شاخص در بخش بانکی (سیتی گروپ.C) در بخش صنعتی (جنرال موتورز) در بخش بیمه ای (ای. آی. جی) به کلی ورشکسته اند. وضعیت این سه انستیتوی مالی، صنعتی و بیمه ای نمودار وضعیت کلی بزرگترین اقتصاد دنیا ست. یعنی سیستم اقتصادی آمریکا - انگلیس (که چندین بانک را همچون B B ملی اعلام کرده است) به کلی ور شکسته است. به گفته پرزیدنت اوباما نتیجه بی مسیولییتیها و به گفته رییس جمهور چین ون و روح قدرت در روسیه پوتین در داووس ۲۰۰۹به خاطر رفتارهای آمریکا می باشد. سیستم اقتصادی آمریکا - انگلیس یعنی آن سرمایه داری که بر آن است تا در مراکز مهم خود به جذب و اداره سرمایههای مالی و پژوهش علمی در سطوح عالی پرداخته، کار عملی را به دیگر ملل محول کند. به این طریق مجموع ماحصل کار عظیم بشری و ثروت منابع را از طریق این مدیریت کنترل می کند. وخامت اوضاع بگونه ای است که جناح کمتر ماجراجوی سرمایه داری که به فکر نجات سیستم از بهر بقای آن است با مواضعی «نو کینز»ی خواستار دخالت وحضور دولت در تنظیم بازار است.
اما در واقع مشکل تنها غیاب حضور دولتها که خود دارای گرایشهای اجتماعی متفاوت هستند نیست. مساله ماهیت اجتماعی وضعیت و بحران است. تقریبا تمامی صاحبنظران همچون ماکس اتته از دانشگاه ورمز (Worms) و مولف کتاب «فرو پاشی» که ورشکستگی جنرال موتورز و سقوط بورسها را پیش ینی کرده بود، ریشه بحران کنونی را در وامهای نا استوار مسکن و رهن اولیه می دانند. یعنی کسری در بیلان بانک ها این بار ظاهرا در وام های نا ا ستوار مسکن ریشه دارد به این معنا که بانک های تجاری و سرمایه گذاری از سویی با سرمایه گذاری در بخش مسکن و از سویی با پرداخت وام به اقشار کم درآمد که قادر به بازپرداخت آن وام ها نبودند قیمت مسکن را به حدی غیرقابل باور رساندند و وام های نااستوار را در صندوق هایی جدید به سهام تبدیل کرده، آنها را به عنوان سهام ممتاز به فروش رساندند. از سویی دیگر، قیمت های گزاف مسکن را که در اثر حباب آفرینی به سطوح نجومی رسیده بود در بیلان های خود به عنوان دارایی منظور کردند و این سهامی را که هیچ پایه اقتصادی واقعی نداشتند به همراه مشتقات مرتبط در بورسهای جهانی به خرید و فروش گذاشته اند. چنان که پیش از این گفتیم، این وضع در بازار مسکن خود ریشه در بحران سهام تکنولوژیک (NASDAQ) دارد که حباب آن پیش از انفجار برج های دوقلوی نیویورک و مرگ سه هزار انسان بی گناه ترکید. از سال ۲۰۰۱ مقامات بانک مرکزی آمریکا در هماهنگی با نومحافظه کاران و برای اجتناب و پیشگیری از رکود اقتصادی بهره های بانکی را به حدی پایین آوردند (تا حدود یک درصد) تا رونق در بخش ساختمان بتواند وضعیت اقتصادی را به گونه ای تثبیت کند تا اقشار متوسط و مرفه آمریکا بتواند به مصرف مبتنی بر قرض خود به ضرر بخش های دیگر جهان ادامه دهد. به این ترتیب تحت ریاست آلن گرنیسپن، اقتصادی دوپینگی و مبتنی بر آماری دستکاری شده امکان حباب آفرینی را در کنار بحران های ادواری و ساختاری فراهم می کرد.
اما این ریشه ها به نوبه خود بر ریشه های و علل دیگر استوار بودند. در واقع ریشه های این سونامی های مکرر که در دوران نئوکان و حاکمیت بوش و دنباله جهانی آنها به اوج خود رسید در واقع در جهانی سازی (گو بالیزاسیون)ی است که بی مرزی و آزادی را برای سرمایه ها تامین کرده است و حقوق شهروندی و حقوق جهان کار را در درون مرزهای ملی و طبقاتی به گونه ای مسدود نگه داشته است تا بتواند دامنه آنها را هر چه بیشتر محدود کند و به کمک استبدادهای محلی، شهروند را به رعیت بدل کند. در این سیستم فکری مبتنی بر اقتصاد جنگی (WARFARE) که به محیط زیست نیز بی توجه است، سیستم مبتنی بر کار و خدمات اجتماعی (WELFARE) هر چه بیشتر مورد تهدید قرار می گیرد و جنگ و بی امنیتی و تروریسم جانشین صلح و امنیت و حقوق می شود.
از آغاز بحران تاکنون بیش از ۲۸۰۰ میلیارد دلار را انستیتوهای مالی جهان از دست داده اند. در حالی که ۹۹۰ میلیارد دلار صرف ساخت خانههایی شده است که به فروش نرفته اند. ۲۰۰میلیارد دلار رقمی است که چینی ها برای سرمایه گذاری در جهان اختصاص داده اند. در حالی که بورسهای جهانی از آغاز بحران ۲۳۰۰۰ میلیارد دلار از دست داده اند.اما از آنجا که پولها گم نمیشوند، سوال مطروحه این است که این پولها به کجا رفته اند؟ درست در زمانی که بورسها سقوط می کنند و مبالغی نامحدود از سرمایه سرمایه گذاران خرد و متوسط نابود می شود، سرمایه داران بزرگ به خرید سهام با قیمتهای پایین می پردازند، به این ترتیب وارن بافت ثروتمندترین مرد دنیا با رقم خنده آور ۲/۱ میلیارد دلار سهمی قابل ملاحظه را در کمپانی جنرال الکتریک به دست می آورد. در حالی که سیلویو برلوسکونی نخست وزیر ایتالیا ۱۶ میلیون یورو سهام کمپانی «مدیاست» متعلق به خود را در حالی که پایین ترین قیمت تاریخی خود را دارد در نیمه اکتبر سال ۲۰۰۸ خریداری می کند. و شاهزاده سعودی الولید بن طلال ۳۵۰ میلیون دلار از سهام سیتی بانک را می خرد.
میزان وخامت اوضاع معلوم نیست. دولت های جهان همراه با پایین آوردن نرخ بهره پول (در آمریکا از صفر تا ۰/۲۵ و در اروپا ۲درصد) ارقام هنگفتی از پول مالیات دهندگان را به نجات کمپانیها و صنایع اختصاص داده اند. دولت بوش طرحی ۷۵۰ میلیاردی کمکها را به اجرا گذاشت. در حالی که دولت اوباما قصد ارائه و اجرای طرحی ۱۰۰۰ میلیاردی را در برنامه دارد. مبلغ مشابه را دولت ژاپن برای رونق اقتصادی، اختصاص داده است. دولت آلمان نیز که نماینده سرمایه داری صنعتی رنان (Renan) است بعد از امتناع اولیه به ناچار مبلغ ۴۰۰ میلیارد یورو را برای نجات موسسات صنعتی- مالی و رونق اقتصادی اختصاص داده است. دولت های دیگر نیز متناسب با وضعیت خود مبالغ هنگفتی را به این امر اختصاص داده اند. بسیاری از تحلیلگران، کل سیستم را ورشکسته می دانند. یکی از بزرگترین سخنگویان سرمایه جهانی یعنی دیلی تلگراف نوشته است (۱۸ اکتبر ۲۰۰۸): «روز ۱۳ اکتبر آن روزی در تاریخ است که سرمایه داری انگلیس به شکست خود اعتراف کرده است». تلگراف از انگلیس سخن می گوید ولی روشن است که منظور می تواند کل نظام سرمایه داری باشد.
به نظر می رسد که همگان راه برون رفت از بحران را در تزریق نقدینگی و کاهش سود بانکی می بینند. (حتی استیگلیتز و کروگمن اگر چه با گرایشی متفاوت، بر ضد اقتصاد نظامی و در جهت اقتصاد مدنی). به این مفهوم که راهی غیر از کنترل دمکراتیک بیشتر، نیست. برخی نیز ایده دولت پدرسالار را مطرح می کنند. جمعی از اقتصاد دانان با گرایش دمکراتیک نیز از لزوم توجه به اقتصاد واقعی و «بانک داری اخلاقی»که مفهومی بسیار نزدیک به بانک داری اسلامی که سرمایه گذاری در اقتصاد واقعی و اجتناب از اقتصاد مجازی است، سخن می گویند.
تقریبا همگان به اتفاق در فکر نجات سیستم هستند. به دیگر سخن هیچ کسی را حتی جرات اندیشیدن به آلترناتیو و سیستمی جایگزین نیست. اجلاس سران بیست اقتصاد بزرگتر دنیا یعنی g۰۲ در واشنگتن نیز به هیچ تصمیمی نرسید و چیز تازه ای را نیز ارائه نداد. در این اجلاس جرج بوش همچنان بر مفاهیم فرسوده اقتصاد به اصطلاح آزاد پافشاری کرد و از ضرورت آزادی سرمایه سخن گفت. چین و هند و روسیه و دول اروپای متحد نیز چاره را در تزریق نقدینگی و کاهش سود بانکی دیده و از لزوم تلاش برای بازگشت به رشد سخن گفته اند. در ایران برخی از صاحب نظران باورمند به راه رشد سرمایه داری به توضیح واضحات اقتصاد سرمایه داری پرداخته و از نظریه بازار تنظیم کننده قواعد خود دفاع کرده و دعوت به آن می کنند که باید همچنان منتظر معجزات سرمایه داری باشیم. این آرا» با نادیده گرفتن بحرانهای حبابی، ادواری و ساختاری سیستم، سرمایه داری را هنوز با تاخیری چند صد ساله همچون شاه میداس «فاوست»گوته قادر به طلا کردن همه چیز می دانند. برخی آرا» تفاوتهای دانسته و معلوم سرمایه صنعتی و تجاری را توضیح می دهند (شاپور رواسانی) و در این تفاوت راه حلهای برون رفت از بحران را جست وجو می کنند. در حالی که تاملات و استنادات گاه عمیق و اشارات بسیار نغز برخی از صاحب نظران به جای پرداخت ممکن به آرا، به «شبح مارکس» و درک و تحقق انحراف روسی آرای وی به گونهای می پردازند که علی رغم طرح برخی مسائل به گونه ای درست، راه حلی ارائه نشود.
مساله به سادگی اینجاست که همگان بحران را باور دارند. برخی همچون فرانسیس فوکویاما نومحافظه کار ظاهرا نادم، علیرغم اعلام پایان لیبرال دمکراسی در صفحات نیوزویک غیر از استمرار سیادت سرمایه چیز دیگری را ترسیم نمی کند. وی که پیشتر از «پایان تاریخ» و بی جانشین بودن نظام سرمایه داری سخن می گفت در موج سواری خود با عکس برداری از بحران، از «فروپاشی تفکر سرمایه داری و آمریکا» سخن می گوید.
تقریبا همگان به اتفاق در فکر نجات سیستم هستند. به دیگر سخن هیچ کسی را حتی جرات اندیشیدن به آلترناتیو و سیستمی جایگزین نیست. اجلاس سران بیست اقتصاد بزرگتر دنیا یعنی g۰۲ در واشنگتن نیز به هیچ تصمیمی نرسید و چیز تازه ای را نیز ارائه نداد. در این اجلاس جرج بوش همچنان بر مفاهیم فرسوده اقتصاد به اصطلاح آزاد پافشاری کرد و از ضرورت آزادی سرمایه سخن گفت. چین و هند و روسیه و دول اروپای متحد نیز چاره را در تزریق نقدینگی و کاهش سود بانکی دیده و از لزوم تلاش برای بازگشت به رشد سخن گفته اند. در ایران برخی از صاحب نظران باورمند به راه رشد سرمایه داری (مثلا آقای غنی نژاد و نوشتههای سایت ر ستاک) به توضیح واضحات اقتصاد سرمایه داری پرداخته و از نظریه فرسوده بازار تنظیم کننده قواعد خود دفاع کرده و دعوت به آن می کنند که باید همچنان منتظر معجزات سرمایه داری باشیم. این آرا» با نادیده گرفتن بحرانهای حبابی، ادواری و ساختاری سیستم، سرمایه داری را هنوز با تاخیری چند صد ساله همچون شاه میداس «فاوست»گوته قادر به طلا کردن همه چیز می دانند. برخی آرا» تفاوتهای دانسته و معلوم سرمایه صنعتی و تجاری را توضیح می دهند (شاپور رواسانی) و در این تفاوت راه حلهای برون رفت از بحران را جست وجو می کنند. در حالی که تاملات و استنادات گاه عمیق و اشارات بسیار نغز برخی از صاحب نظران (دکتر محمد رضا تاجیک و هماندیشان) به جای پرداخت ممکن به آرا، به «شبح مارکس» و درک و تحقق انحراف روسی آرای وی به گونهای می پردازند که علی رغم طرح برخی مسائل به گونه ای درست، راه حلی ارائه نشود.
مساله به سادگی اینجاست که همگان بحران را باور دارند. برخی همچون فرانسیس فوکویاما نومحافظه کار ظاهرا نادم، علیرغم اعلام پایان لیبرال دمکراسی در صفحات نیوزویک غیر از استمرار سیادت سرمایه چیز دیگری را ترسیم نمی کند. وی که پیشتر از «پایان تاریخ» و بی جانشین بودن نظام سرمایه داری سخن می گفت در موج سواری خود با عکس برداری از بحران، از «فروپاشی تفکر سرمایه داری و آمریکا» سخن می گوید. جرج سوروس، سرمایه گذاری که بانک مرکزی انگلیس را به زانو درآورد، می گوید: برای عبور از این بحران بسیار سنگین، تمامی پول های عالم را خرج خواهیم کرد. در حالی که پرزیدنت اوباما می گوید: وضع پیش از آنکه بهتر شود بدتر خواهد شد. پرزیدنت اوباما که وارث زمین سوخته نومحافظه کاران فرقه نیوکان است چاره ای جز تشویق فدرال رزرو به چاپ دلارهایی بیشتر و بی پشتوانه در پیش رو نمیبیند. هرچند تلاش برای کاهش بودجه نظامی و حرکاتی در جهت اقتصاد سبز اعمالی سنجیده انداند که می توانند به نتایجی بینجامند.
اقتصاددانان برجسته ای چون برندگان جایزه نوبل اقتصاد، پاول کروگمن و ژوزف استیگلیتز از کنترل بیشتر سخن می گویند و پیشنهاداتی عملی) بر ضد اقتصاد نظامی و در جهت اقتصاد مدنی (و بایسته توجه و احترام ارائه می دهند. اما چنان که گفتیم کمتر کسی بیرون از سیستم به اندیشه می پردازد. تایمز مالی در ناتوانی جست و جو و ارائه راه حلی قابل پذیرش تنها به ستایش «کینز» می پردازد و گاردین از بالا رفتن حیرت آور فروش آثار مارکس سخن می گوید. برخی از صاحب نظران ایرانی درون سیستم سیاسی نیز با اشاره ای نغز به سخنان روزا لوکزامبورگ از «سوسیالیزم یا بربریت» سخن می گویند. چپهای سنتی نیز غافل از آنند که سوسیالیزم به آن شکلی که توسط مارکس و انگلس درک شده بود در تلاش برای بهبود وضعیت کارگران و طبقات فرودست در جست وجوی عدالتی نوین به دلیل شرایط زمان، اصل را کسب قدرت وحق برای دست یابی به امکان مصرف قرار داده بود.
● اما به راستی مساله این است ؟
آیا نگریستن در شکستههای آیینه بزرگ حقیقت رهنما و چاره است؟ افقی دیگر وجود ندارد؟ آیا در این افق، یعنی برداشت مستمر از طبیعت بدون رعایت روح طبیعت بدین سیاق ممکن است؟ با یکدیگر به تامل بپردازیم.
«تلاش جهانی (گلوبال) می تواند در این کلمات ساده خلاصه شود: برای رسیدن به سطحی از امکان رشد در استمرار وضع بشریت، باید امکان مصرف فرودستان جهان افزایش یافته و به طور همزمان تاثیر کلی انسان بر محیط افزایش یابد. برای تحقق این منظور نیاز به رشد تکنولوژی، تغییر در رفتار افراد و برنامهریزیهای وسیع، نیاز به احترام متقابل بیشتر و تقسیم مسوولیتها در میان کشورهاست. تحقق این برنامه حتی در بهترین شرایط نیازمند چندین دهه کار است. اما هیچ حزب سیاسی مدرنی نیست که با این برنامه دارای محبوبیت شده باشد. چنین حزبی قطعا نماینده ثروتمندان نیست، ثروتمندانی که می توانند بهبود وضعیت فرودستان را از طریق کاهش تاثیر تخریبی خود بر جهان عملی سازند.» به نظر نویسندگان کتاب ««محدودیت های رشد» (ترجمه از دکتر محمدرضا سماوی از دانشگاه تورنتو)»
که این جملات از کتاب آنان نقل می شود، بیش از ۲۰ سال است که بشریت در شلیک دیوانه وار (Overshooting) و تیر خلاص پایانی است. شلیکی دیوانه وار به کره زمین که در مصرف بی حد و حصر تمامی هستی را به سوی نابودی و شکاف چهار رکن عناصر سوق می دهد. جست وجوی تعادل در این سیستم مصرف دیوانگی مطلق است. دیوانگی دیوانه ای که اعضای بدن خود را می خورد.
حتی هنگامی که انیشتن از «سوسیالیسم، راه حلی گریز ناپذیر»سخن می گفت ماه می ۱۹۴۹، احتمالا این دیوانگی را در ذهن حاضر نداشت.
چاره احتمالی نه در بازخوانی مارکس که در بردن اندیشه مارکس به یکی از پایههای فلسفی خود یعنی تفکر باروخ اسپینوزا و «قاعده پیوستگی » یعنی پیوستگی هستی در گوهری واحد است. همان مفهومی که اروین لاسزلو پرزیدنت کلوپ بوداپست با اشاره به طبیعت از «وحدت و نه سلطه» با آن سخن می گوید.
در حالی که رابرت کاگان اندیشمند نومحافظه کار از «فرو ریختن غرب»سخن می گوید وهانتینگتون به مرگ خویش از جهان می رود و برنارد لوئیس در تاریکی همیشه اندیشه خود در پی ساخت لشکری دیگر از برای جنگ های دیگر است. و ارواح شریری چون مایکل لدین و ریچارد پرل و اعضای رنگارنگ فرقه نو محافظه کار متمرکز در AEI همچنان به جنگ همچون راه حل می نگرند.
آلدو اسکیاونه از ناتوانی فرهنگ راست و مثلث «لاهوت، اقتصاد، وطن»در توضیح هستی سخن می گوید. چپ سنتی نیز جز بازآفرینی نسخههای پیشین و توسل به روش های مکانیکی چیز دیگری ارائه نمیدهد، راه غیر از درک هستی در پیوستگی نیست.
پیوستگی هستی با مرکزیت انسان آنگونه که میکل آنژ در «رستاخیز»و «میرداماد»در مشاهدات عرفانی (اولی در سال ۱۰۱۱ هجری و دومی در نیمه شعبان سال ۱۲۰۳ هجری) خود درک می کنند. راه چپ برنامههای اجتماعی نمی تواند غیرایدئولوژیک نباشد. یعنی حفظ روش نبوغ آمیز بنیان گذار فلسفه علمی و درک وی در ریشههای اصلی فلسفی خود، یعنی تفکر اسپینوزا و اندیشیدن به انسان و حقوق جهان کار در پهنه افقی قدرت. انسانی در گستره طبیعت و در پیوستگی با طبیعت. به گفته الکساندر بائوزانی ابوعلی سینای مشائی با نقلیاتی همچون «حی ابن یقظان» به تصحیح اشراقی تفکر مادی ارسطو می پردازد.
توحیدیان که به تعاون و حقوق جهان کار و سرما یه اجتماعی باور دارند، نیز می توانند به اینگونه به فلسفه علمی نزدیک شوند و پیروان فلسفه علمی ناب نیز می توانند با نگهداری مفهوم افیون در اندیشه بنیان گذار فلسفه علمی در حوزه باور خصوصی، امکان اتحاد بخشهای گوناگون ترقی خواهی را فراهم آورند، تا جهان کار بتواند از دموکراسی و حقوق شهروندی به همراه حقوق انسانی و طبیعت در برابر یورش فرهنگ مصرف گرایی که همه چیز را به سوی نیستی می برد، دفاع نماید.
در چارچوب موجود جهانی و وضعیت لحظه کنونی اقتصاد، راهی جز اصلاحات و کنترل بیشتر دمکراتیک و وضع مقررات جدید نمیتوان تصور کرد. حد نهادن و محدودیت آفرینی برای عمل سرمایه مالی و توجه به سرمایه صنعتی که در جست وجوی توافق با جهان کار است و محترم شمار طبیعت، و این تنها به مثابه نخستین گام در جست وجوی افقی دمکرا تیک تر و ا ز برای جهانی نه کامل که بهتر.
۱ (مصاحبه با اشپیگل ۲۰۰۸/۱۲/۱۶)
نویسنده : دکتر امیر مدنی
منبع : روزنامه مردم سالاری